•
پنجم اسفند، سالمرگ #علیرضا_اسپهبد است.اسپهبد، گیلانیست و همشهری ما. نادرهای در هنر معاصر که قدرش را تاریخ خواهد دانست. مظلوم بود و جز در میان اقلیتی که روشن میاندیشید، فهمیده نشد. تنها شد و تنهایی پیشه کرد و در تنهایی رفت...
حالا که چهاردهمین سال نبودنش است خواستم چیزی برایش بنویسم، از او و نقشهایش. دیدم هرچه که باید را خودش از خودش گفته، در مقدمهی کتاب نقاشیهایش:
«و اما من اين واقعيت را همچون تعهدى پذیرفتهام كه بیتفاوت و خنثى نمانم. كه از نقاشى تنها زينت ديوار نسازم و همهی تواناییهایم را صرفن در نمايشِ توانمندى هدر ندهم. دلمشغولی من هميشه اين است؛ در جهانى كه آدمى در تلاشِ حماسى خود در كار خلق روابط انسانى، پاى بر زمین استوار كرده است، هنر، اين والاترين شيوهی زيستِ آدمى، چه براى منِ نقاش و چه براى شماى بيننده، چه دارد و چه خواهد داشت، اگر فريبِ بازى با فرم و ساختار و ابزار، آن را از هنرمند و انسان تهى كند؟»
•اشاره: یادداشت مربوط است به مقدمهی خودنوشت علیرضا اسپهبد در ابتداى كتاب برگزيده نقاشیهایش از ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۶ كه توسط نشر هنر در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
.
• تصویر پیوست ۱:
#اسپهد و
#شاملو.
نکته اینکه اسپهبد طرح روی جلد کتابهای جمعه را ساخت و شاملو هم شعر "ترجمان فاجعه" را برای اسپهبد نوشت:
در غیابِ تاریخ
هنر
عشوهی بیعار و دردیست
دهانِ بسته
وحشتِ فریبکار از لو رفتن است،
دستِ بسته
بازداشتنِ آدمیست از اعجازش...
هنر شهادتی است از سر صدق:
نوری که فاجعه را ترجمه میکند
تا آدمی
حشمتِ موهونش را باز شناسد...
• تصویر ۲: اسپهبد و
#جواد_مجابی.
• تصویر۳: اثریست از اسپهبد که به انتخاب خودش، پشت جلد کتاب مجموعه آثارش آمده.
• و تصاویر دیگر؛ برخی آثار هنرمند
•• پانوشت:
شنیدم مجمع تبهکاران و جاعلان یقه سفید، کار جعل و غارت آثار اسپهبد را هم شروع کردهاند. خب! وقتی میبینیم و انگار ندیدهایم، چرا نکنند؟!
#روزانه@aminhaghrah