آمین

#شفیعی_کدکنی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1

غوک‌نامه
محمدرضا شفیعی کدکنی


ای غوک‌ها که موج برآشفته خوابتان
و افکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان

خوش یافتید این خزۀ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان

کوتاه‌بین و تنگ‌نظر، گرچه چشم‌ها
از کاسه خانه جَسته برون چون حُبابتان

در خاک رنگِ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان

از بیخِ گوش نعره‌زنانید و گوشِ خلق
کر شد ازین مکابرۀ بی‌حسابتان

یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چگور و ربابتان

تسبیحِ ایزد است به پندارِ عامیان
آن شومْ شیونِ چون نعیبِ غرابتان

هنگامِ قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان

بسیار ازین نفيرِ نفسگیرتان گذشت
کو افعی‌یی که نعره زند در جوابتان

داند جهان که در همۀ عمر بوده است
روزی ز بالِ پشّه و خونِ ذبابتان

جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان

تکرارِ یک ترانه و یک شومْ‌نوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان

چون است و چون که از دلِ گندابۀ قرون
ناگه گرفته است تبِ انقلابتان

وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید می‌زند
شمعِ تمامْ‌کاستۀ نیمتابتان

مانا گمان برید که ایزد به فضلِ خویش
کرده‌ست بهرِ فتح جهان انتخابتان

یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملۀ ممالک مالکْ رقابتان

گر جمعِ «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکرده‌ایم خطا در خطابتان

نی اصلتان به قاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلۀ انتسابتان

جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوِی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان

پروردتان به نم‌نمِ بارانِ خویشتن
تا برگذشت حدِّ نصیب از نصابتان

این آبگیرِ گَند که آبشخورِ شماست
وین‌سان بُوَد به کامِ ایاب و ذهابتان

سیلی دمنده بود ز کهسارِ خشمِ خلق
کاین‌گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان

تسبیح‌تان دعای بقایِ لجن‌کده است
بادا که این دعا نشود مستجابتان

ای مشتِ چنگلوکِ زمینگیر پشّه‌خوار
شرم‌آور است دعویِ اوجِ عقابتان

گاهی درونِ خشکی و گاهی درونِ آب
تا چند ازین دو زیستنِ کامیابتان؟

چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان

چندان که آفتابِ تموزی شود پدید
این جُلبکانِ سبز نگردد حجابتان

این آبگیر عرصۀ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان

و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان

وز یالِ دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خُرد و خرابتان

وین غوكجامه‌های چو دستارِ تازیان
یک‌یک شود به گردنِ نازک طنابتان

وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگی‌طلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان

وز چشمِ مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان

نک خوابتان به پهنۀ مردابِ نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان

با این‌همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق در نگَرَد بی‌نقابتان.



• منبع: محمدرضا #شفیعی_کدکنی، دفترِ «زیرِ همین آسمان و روی همین خاک»، مجموعۀ «طفلی به نامِ شادی»، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول: ۱۳۹۹

•• اشاره: در کتاب، تاریخ خلق این شعر، فروردین ۱۳۴۹، آمده. با توجه به محتوا و ارجاعاتی که می‌دهد، می‌توان حدس زد که شعر در همین زمانه‌ی ما سروده شده باشد...


@aminhaghrah

وقتی از فعالیت سیاسی ناامید شده بود، فکر عجیب و غریبی را دنبال می‌کرد. می‌گفت می‌خواهم یک جمعیتی تشکیل بدهم که برنامه‌اش فقط گریه باشد. یعنی دسته‌جمعی راه بیفتیم برویم به کوچه‌ها و بازارها و حتی شهرها و روستاها و در آنجا فقط گریه کنیم. هرکس هم بپرسد هیچ پاسخی جز گریه ندهیم. فقط گریه. جمعیت بکائون..‌.



حالات و مقامات م.امید، از خاطرات محمدرضا #شفیعی_کدکنی درباره مهدی #اخوان_ثالث

@aminhaghrah

استاد #شفیعی_کدکنی بزرگ و عزیز ماست. اما واقعن این چیز سست و متناقض که درباره‌ی شعر #شاملو نوشته‌است یعنی چه؟

اول می‌فرماید در بساط شاملو "تقریبن" شعر مبتذل با "دشواری" پیدا می‌شود (یعنی پس تعدادی دارد اما کم است) قبلش هم می‌نویسد جز کتاب "آهنگهای فراموش‌شده"، یعنی که این کتاب کلن مبتذل است (بماند که ترکیب "تقریبن به دشواری" خودش پدیده‌ی نوساخته‌ی ناقص و نامفهومی ست!)
بعد در ادامه یکباره از آن "تقریبن" و "به دشواری پیدا می‌شود" می‌رسد به این که "ایشان در نیم‌قرن و بیشتر حتا یک شعر مبتذل هم ندارد!". توجه بفرمایید نوشته‌اند حتا یک شعر!

خب! بلاخره چی؟ دارد یا ندارد؟

#روزانه
@aminhaghrah
آمین
آیا خیام ماده‌گرا بود؟ 🔻 @aminhaghrah
▪️
آیا خیام ماده‌گرا بود؟!

این‌روزها (مصادف با روز #خیام) ویدیویی از دکتر #شفیعی_کدکنی دست به دست می‌شود که در آن انتساب خیلی رباعیات را به او منتفی دانسته. عجالتن این را داشته باشید.

این تصویر برگ اول از نوروزنامه‌ی #خیام نیشابوری است. دیباچه‌ای که با ستایش خداوند و درود و سلام و مدح پیامبران از آدم تا خاتم آغاز شده، به قلم شاعر و فیلسوفی که او را ماتریالیست، پوچ‌انگار و خداناباور نامیده‌اند!

خب! چند نکته:
خیامِ ماده‌گرای لادین، چگونه می‌تواند ستایشگر خدا و مداح پیامبر و عترتش هم باشد؟ اگر نوروزنامه را که پیشکشی‌ست به پادشاهِ وقت، اثر او بدانیم، باید گفت می‌شود. چه خیام هم مثل خیلی قلم‌به دستان و اُدبا و هنرپیشگانِ تاریخ دوره‌ای در خدمتِ اُمرا و زورمندان درآمده و خلاف باورش خلق اثر کرده و صله‌ش را گرفته! و پرسش دیگر این‌که آیا می‌شود اعتماد کرد به باقی آثار کسی که این‌گونه بر باورهایش پا گذاشته؟ این هم بماند...

بعضی می‌گویند نه! نمی‌شود. نمی‌شود آن شاعر شوریده‌ی بی‌خدای ایمان‌گریز، این دیباچه را نوشته باشد.
خب! اگر این‌طور باشد که ما با دو خیام مواجهیم! یک؛ عالم و ریاضی‌دان و منجم رِندی که کتابهای علمی و فلسفی نوشته (مثل همین نوروزنامه) و دیگر شاعر پریشان و خوش‌مشرب و شکاکی که ناآمده را فروگذاشته و دم را غنیمت دانسته!

حالا می‌ماند یک چیز دیگر:
اگر حکمت و فلسفه و ریاضی و نجوم را از شاعر نیشابوری بگیریم، پس چگونه این‌ رباعیات شگرف و تکان‌دهنده‌‌ی فلسفی را خلق کرده؟
جواب؟ پاسخ در همانی‌ست که شفیعی کدکنی به آن اشاره‌ای کرده و گذشته: این خیامِ شاعری که امروز می‌شناسیم وجود نداشته. عاقله مردی بوده، چند بیتی خلاف عرف و عادت عام سروده و بعد از او جامعه‌ی ایرانی هر رباعی پوچ‌انگارانه‌ای از هر شاعری دیده به دفتر کم‌برگ اشعار او اضافه‌ش کرده.
نتیجه؟ البته که خیلی خوب از آبِ تاریخ درآمده...


#روزانه
#ادبیات
@aminhaghrah
▪️
ای خزان‌های خزنده، در عروق سبز باغ!
کاين چنين سرسبزی ما پايکوبان شماست
از تبارِ ديگريم و از بهارِ ديگريم
می‌شويم آغاز، ز آنجايی که پايانِ شماست...

#شفیعی_کدکنی
@aminhaghrah
▪️
مجموعه درسگفتارهای استاد #شفیعی_کدکنی
(سال ۱۳۹۸)

۲۰ فروردین ۹۸، اولین جلسهٔ سال جدید
https://t.me/shafiei_kadkani/1269
۲۷ فروردین ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1276
۳ اردیبهشت ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1297
۱۰ اردیبهشت ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1310
۱۷ اردیبهشت ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1321
۳۱ اردیبهشت ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1347
۹ مهرماه ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1526
۱۶ مهرماه ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1531
۲۳ مهرماه ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1537
۱۴ آبان ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1557
۲۱ آبان ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1559
۲۶ آبان ۹۸، دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد
https://t.me/shafiei_kadkani/1569
۵ آذر ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1570
۱۲ آذر ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1576
۱۹ آذر ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1582
۲۹ بهمن ۹۸، آخرین جلسهٔ سال ۹۸
https://t.me/shafiei_kadkani/1643


#صدا
@aminhaghrah
▪️
چون بمیرم
ای نمی‌دانم که!
باران کن مرا...

#شفیعی_کدکنی
@aminhaghrah
@SedayIrann - چرا در علوم انسانی عقب مانده ایم؟ - شفیعی کدکنی
<unknown>
▪️
چرا در علوم‌انسانی عقب مانده‌ایم؟

بریده‌ای از سخنان دکتر #شفیعی_کدکنی

مملکت ما مملکت انشا نویسی است و در این ۴۰ سال اخیر حرف جدیدی در علوم انسانی نزده‌ایم...

منبع: صدای ایران

#صدا
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
اولین جلسه‌ی درس استاد #شفیعی_کدکنی در سال‌تحصیلی جدید | دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران

•• برگرفته از صفحه اینستاگرام شفیعی کدکنی

@aminhaghrah
▪️
جمع مستان...
ایستاده از چپ: #شفیعی_کدکنی، #خالقی_مطلق، #ایرج_افشار، #بهرام_بیضایی
نشسته: #سایه، #مشکاتیان

منبع: قدح‌های نهانی

#سند
@aminhaghrah
گفت و گو با اخوان.pdf
7.6 MB
▪️
گفتگوی سیروس #طاهباز، #شفیعی_کدکنی و #اسماعیل_خویی با #اخوان درباره‌ی ادبیات

[ فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۷ | منتشر شده در دفترهای زمانه ]

#ادبیات #PDF
@aminhaghrah
▪️
جمعِ مستان...
#اخوان_ثالث، #شهرام_ناظری، #مشکاتیان، #محمد_موسوی، #نجف_دریابندری و دیگران در منزل #شفیعی_کدکنی | اوایل دهه‌ی ۶۰

@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
#شفیعی_کدکنی:
«بی‌غیرتی ما بود که آرشیوی از صدای ملک‌الشعرای #بهار نداریم. وقتی بهار فوت کرد ۲۵سال بود‌ که ضبط صدا در ایران سابقه داشت ولی از شاعری به این عظمت صدایی باقی نمانده در حالی‌که می‌شد‌ داشته باشیم؛ ما کم‌همتیم...

#ویدئو
@aminhaghrah
▪️
حتی یک انسانِ بزرگ و یک محقق و ادیب چیره‌دست هم می‌تواند شعر بد بگوید، روزی که ما بعنوان علاقمندان به یک آدم بزرگ درباره‌ی کارِ کوچکِ او سکوت کنیم روزِ افولِ ماست.
.
این نمونه‌ی یک "شعرِ بد" است از یک ادیبِ بزرگ:
ـــــــــــــــــــــــ

روزِ والنتین!

▪️دارد چراغِ راهنما سبز می‌شود
باید عبور کرد
در پشت سر هجومِ جوانی و یادهاست
امروز،
روز عشّاق
روزِ والنتین است.
افسوس!
رد شدیم.
پشتِ چراغ قرمز
در چارراه، دخترکی ایستاده بود
در دست شاخه‌های گلِ سرخ.

#شفیعی_کدکنی، مجلهٔ بخارا، شمارهٔ۹۸، بهمن_اسفند۱۳۹۲،صفحهٔ ۳

@h_jannati
@aminhaghrah
Audio
توصیه‌ای بعد از ۷۰سال کتاب‌خواندن...

[ کلاس درس محمدرضا #شفیعی_کدکنی | ۸خرداد ۱۳۹۷ ]

#صدا
@aminhaghrah

چه کسی قبر #بدیع_‌الزمان_فروزانفر را فروخت؟!

روزی خانمی به منزل ما زنگ زدند و گفتند: من الان در روزنامه اطلاعات مشغول خواندن مقاله شما در باره استاد بدیع الزمان فروزانفر هستم.

به ایشان عرض كردم كه من در هیچ روزنامه مقاله نمی‌نویسم از جمله اطلاعات. حتما از كتابی نقل شده است. ایشان آن گاه خودشان را معرفی كردند: خانم دكتر گل گلاب استاد دانشگاه تهران، به نظرم دانشكده علوم. پس از این معرفی دانستم كه ایشان دختر مرحوم دكتر حسین گل گلاب استاد برجسته دانشگاه تهران هستند كه عمه ایشان هسمر استاد فروزانفر بود. آن گاه خانم دكتر گل گلاب با لحن سوگوار مصرّی به من گفتند:

آیا شما می دانید كه قبر استاد فروزانفر را اولیای حضرت عبدالعظیم به یك نفر تاجر به مبلغ یك میلیون تومان فروخته اند؟ من در آن لحظه، به دست و پای بمردم، در كجای دنیا چنین واقعه ای آن هم در قرن بیستم امكان پذیری است؟

از چنین ملتی چگونه باید توقع حافظه تاریخی داشت؟

[ #شفیعی_کدکنی | دو ماهنامه‌ی گزارش #میراث | شماره۴۴، سال ۱۳۹۰ ]

@aminhaghrah
طاغوت از منظر عرفا
محمدرضا شفیعی کدکنی
▪️طاغوت در نگاه عرفا
بخشی از کلاس درس سنایی
[ محمدرضا #شفیعی_کدکنی | پاییز ۸۹ ]

۱۹ مهرماه زادروز اوست‌...

#صدا
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
۱مهر، زادروز محمدرضا #شجریان است. این #شعر را محمدرضا #شفیعی_کدکنی برای او سروده که در شماره ۱۰۵ بخارا منتشر شده:.

بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد

بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پر برآورد

به روی نقشهٔ وطن صدات چون کند سفر
کویر، سبز گردد و سر از خزر برآورد

برون ز ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بی‌کرانه‎ای به زیب و فر برآورد

بهار جاودانه‎ای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گلِ ظفر برآورد

چو موج آن ترانه‎ها برآید از کرانه‎ها
جوانه‎های ارغوان ز بیشه سر برآورد

سیاهی از وطن رود سپیده‌ای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمه‎ات ز شب شَرَر برآورد

شب ارچه های و هو کند ز خویش شستشو کند
در این زلالِ بی‌کران دمی اگر برآورد

صدای توست جادّه‎ای که می‎رود که می‎رود
به باغِ اشتیاق ما وزان سحر برآورد

سفیرِ شادی وطن صفیر نغمه‎های توست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد


@aminhaghrah
▪️
جُز زَهر بَر نَداد گیاهی بِه کِشتِ ما
دوزَخ شُد آن‌چِه خواست کِه باشَد بِهِشتِ ما

تَختِه‌سیاهِ مَدرِسِه‌ی جـهل گَشتِه‌ایم
هَر روز جُملِه‌ی غَلَطی سَرنِوِشتِ ما!


#شفیعی_کدکنی
#شعر
@aminhaghrah
Ещё