▪️مشکن درختِ یزدان را، مشکن!
آذر، ماه غریبیست. به شکل عجیبی بسیاری از بزرگان ادب و موسیقی ایران که در قله ایستادهاند، در این ماه رخ در نقاب خاک کشیدهاند. ملکالشعرای
#بهار از همین نوادر دوران است.
به بهانهی سالمرگش مجموعه آثارش را دوره میکردم. این قصیده را نخوانده بودم. از پس دههها هنوز تازه و تکاندهنده است. نهیب میزند برای همهی تاریخ. بر گوشهای کَر. جانهای خوابآلوده. وجدانهای مُرده...
فریاد از این جهان و از این دنیا
وین رسم ناستودۀ نازیبا
بر باد رفته قاعدۀ موسی
وز یاد رفته توصیۀ عیسی
تورات گشته توریۀ بدعت
انجیل گشته واسطۀ دعوا
خُلق محمدی شده مستنکر
دستور ایزدی شده مستثنا
هامون به خود نبیند جز کوشش
دریا به خود نبیند جز غوغا
گرد قتال خیزد از این هامون
طوفان مرگ خیزد از این دریا
بر ماهتاب، تیر زند کتّان
بر آفتاب، تیغ کشد حربا
خون میچکد ز کلک سیاسیّون
جان میتپد ز رای ذویالآرا
جور و فساد سرزده در گیتی
صلح و سداد گم شده از دنیا
قومی پلنگخوی ز هر گوشه
درهم فتادهاند پلنگآسا
گرگان آدمیرخ و آدمخوار
دیوان آهنیندل و آهنخا
آن خون این مکد ز ره پلتیک
این جان آن کند به ره یاسا
ملک خدای گشته دوصدپاره
هر ملک را گروهی گنجآرا
وآنگه به خیره بر زبر هر گنج
میران نشستهاند چو اژدرها
هریک به دل گرفته بسی امّید
هریک به سر نهفته بسی سودا
هر ساعتی به آرزوی این قوم
صد جوی خون روان شد از صحرا
او کام دل نیافته وز هر سوی
بینی نشسته با دل خونپالا
چندین هزار مادر بیفرزند
چندین هزار بچۀ بیبابا
ای خُود برنهاده پی پرخاش
وی تیغ برکشیده پی هیجا
این خون پاک ملت یزدان است
چندین چنین چه ریزی بیپروا؟
این باغ ایزد است و درختانش
با دست حق دمیده چنین زیبا
ای خیره، باغ را چه زنی آتش؟
وی خر، درخت را چهخوری بیجا؟
مشکن درخت یزدان را، مشکن
منما تهی گلستان را، منما
هان ای حکیم! چند کنی لابه؟
هان ای ادیب! چند کنی غوغا؟
لابه به پیش کور، نیارد مرد
غوغا به پیش کر، نکند دانا
مردم کرند نیمی و نیمی کور
از کور و کر، چه خواهی جز حاشا؟
آنکو شنید، باد بر او نفرین
گر خود شنید و کار نبست آن را
وآنکو بدید، باد بر او توبیخ
گر زآنکه دید و بار نبست آنجا
@aminhaghrah