آمین

#بهار
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Forwarded from اتچ بات
▪️
[ سفره‌ی هفت شین، رضاشاه و حبسیه‌ی ملک‌الشعرای #بهار! ]

"بهار" دو‌بار در دوره‌ی رضاشاهی به #زندان افتاد و یک‌بار هم تبعید شد. بار دوم او را در صبح آخرین روز اسفند به زندان بردند. شاعر در منظومه‌ی ارزشمند و پرنکته‌ی «کارنامه‌ی زندان» ماجرای به زندان افتادنش در " شب عید " را جاودانه کرده است:

بی‌اجازت ورود فرمودند...
من درافتاده سخت در بستر...
هرچه اشکاف بود گردیدند...
نیز در خوابگه نظر کردند...

تازه این طرز رفتار با کسی بود که #رضاشاه "مکرر و در حضور دیگران گفته بود او را دوست دارد". خود بهار می‌گفت در عصر رضاشاهی «تا حدی بر او عطوفت روا داشته» شده است. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ج۱، ص ی و یب).

این چند بیت را هم در وصف حال و حالت زار زن و فرزند ترس‌خورده‌ی شاعر بخوانید:

به خدایی کزوست مایه و سود
درکفم پانزده ریال نبود

بس که بودم ز وضع خویش نفور
زبن خبر شاد گشتم و مسرور

لیک حال زنم دگرگون شد
چشمش‌ از سوز گریه پرخون شد

کودکان دور بنده جمع شدند
همچو پروانه گرد شمع شدند

شب عیدی که مرد و زن شادند
بلعجب عیدی‌ای به ما دادند


درآن لحظه‌هایی که بیم و دلهره و بغض و خشم و حس تحقیرشدن به هم آمیخته شده بود، همه دلخوشی شاعر درمانده ستمدیده این بود:

نزد دولت اگرچه مغضوبم
برِ ملّت عزیز و محبوبم...

بهار در ایام زندان چند قصیده سرود که از حبسیه‌های خوب شعر فارسی است. یک قصیده‌اش عنوان «هفت شین» دارد:
«شد وقت آن که مرغ سحر نغمه سرکند...»

می‌دانیم که برخی به جای سفره‌ی هفت‌سین، خوان هفت‌شین می‌گستردند و هنوز هم گویا این رسم در بعضی جاها جاری‌ست.
در این قصیده زبان بهار تلخ نیست. گلایه‌هایش نرم است. دلجویانه است. شعر شاعر محبوسی‌ست که می‌خواهد از محبس رها شود. همه‌اش می‌گوید به شاه امیدها داشتم و ای دریغ...
شاعر در کنج زندان و تنهایی تیره خود به یاد زن و فرزند بی‌پناه و غمگینش می‌افتد:

در موسمی که مرغ کند تازه آشیان
شاهم ز آشیان کهن دربدر کند

در خانه پنج طفل و زنی رنج‌دیده را
گریان ز هجر شوهر و یاد پدر کند

و سخن آخرش با شاه:

شاها روا مدار که بر جای "هفت‌سین"
با "هفت‌شین" کسی شبِ نوروز سرکند

"شکوا" و "شیون"‌ و "شغب"‌ و "شور" و "شین" را
با ذکر "شه" "شریک دعای سحر" کند

شاه مستبد از "شراب" غرور مست بود. مستان بود. از آه مظلوم اندیشه نکرد و سخن ستم‌دیدگان و ناصحان نشنید. عاقبتش شنیدی...

#عیدانه
@aminhaghrah
@koronmusic-vatane man
Iraj Bastami
▪️
ای خطه‌ی ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من 
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من
تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
هرگز نشود خالی از دل محن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کاز بافته‌ی خویش نداری کفن من
و امروز همی گویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من، وطن من


وطن من
آهنگساز: #پرویز_مشکاتیان
خواننده: #ایرج_بسطامی
شعر: ملک الشعرا #بهار

#تک_ترانه
@aminhaghrah
▪️
عیب چیزی مکن به دم‌سردی
بهتر از او بیار اگر مردی
گفتن عیب کس نسنجیده
می‌شود عادتی نکوهیده

نیست کس در جهان لاف و گزاف
بدتر از مردمان منفی‌باف
کانچه بینند زشت می‌بینند
دوزخ اندر بهشت می‌بینند

همه آکنده از خطا و خلاف
تهی از رحم و خالی از انصاف
همه از فضل و تقوی آواره
همه بی‌بندوبار و بیکاره

خوار سازند هر عزیزی را
نپسندند هیچ چیزی را
با همه ادعا به وقت عمل
اندر افتند همچو خر به وحل


ملک الشعرای #بهار

@aminhaghrah
▪️
ایران مال ایران است...
قطعه‌ای از ملک‌الشعراء #بهار سروده شده در جریان ورود روسهای تزاری به #گیلان منتشر شده در شبنامه‌های چاپی ژلاتینی متعلق به سیدحسن تقی‌زاده.

•منبع: کتابخانه‌ی تخصصی اسلام و ایران

#سند
@aminhaghrah
▪️
فربهی مَرد به مغزِ سَر است
فربه بی‌مغز، به مثلِ خَر است...

[ روزنامه خاطرات #عین_السلطنه | جلو هفتم | سال ۱۳۳۶ ]

#بهار
#کتاب
#روایت
@aminhaghrah
@koronmusic-vatane man
Iraj Bastami
▪️
ای خطه‌ی ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من 
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من
تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
هرگز نشود خالی از دل محن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کاز بافته‌ی خویش نداری کفن من
و امروز همی گویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من، وطن من


وطن من
آهنگساز: #پرویز_مشکاتیان
خواننده: #ایرج_بسطامی
شعر: ملک الشعرا #بهار

#تک_ترانه
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
#شفیعی_کدکنی:
«بی‌غیرتی ما بود که آرشیوی از صدای ملک‌الشعرای #بهار نداریم. وقتی بهار فوت کرد ۲۵سال بود‌ که ضبط صدا در ایران سابقه داشت ولی از شاعری به این عظمت صدایی باقی نمانده در حالی‌که می‌شد‌ داشته باشیم؛ ما کم‌همتیم...

#ویدئو
@aminhaghrah
▪️
چشمان ما سئوال و عسل بود،
این گونه در بهار نشستیم
چشمان ما همیشه خمار است،
گفتیم ما خمار نشستیم

ما راویان کوچه و باغیم،
ما داغ داغ داغ چراغیم
دیری ست ما میانه ی باغیم،
یعنی به انتظار نشستیم

گفتیم جام و باده بیاور،
یعنی هر آن چه داده بیاور
مشکل نیار، ساده بیاور،
گفتند زهر مار، نشستیم

گفتند از نگار نگوئید،
سرد است از #بهار نگوئید
از سرخی انار نگوئید،
گفتیم یا انار نشستیم

حالا دوباره یار قشنگ است،
چشمان او خمار قشنگ است
هر چند انتظار قشنگ است،
هر چند بی قرار نشستیم...


#یحیا_نجوا
#شعر
@aminhaghrah
▪️
شعری از #بهار به خط خودش در یک دفتر یابود | دی ماه ۱۳۱۶

همواره نرم باش که شیر درنده را
زیر قلاده برد توان با ملایمی...

#سند
@aminhaghrah
▪️
#حبیب_یغمایی:
«در دوره‌ی رضاشاه که عزاداری و سینه‌زنی و قمه‌زنی ممنوع شده بود؛ یک روز ملک‌الشعرای #بهار به مرحوم شوکت‌الملک (امیر بیرجند) گفته بود: الحمدالله ولایت شما هم درمانگاه دارد؛ هم آب دارد؛ هم مدرسه دارد؛ هم جاده و راه دارد؛ همه چیز هست؛ این‌که بعضی ها هنوز شکایت می‌کنند دیگر چه می‌خواهند؟
شوکت‌الملک گفته بود: آقا! این‌ها درمانگاه نمی‌خواهند. این‌ها محرم می‌خواهند. این‌ها مدرسه نمی‌خواهند، روضه‌خوانی می‌خواهند. کربلا را به این‌ها بدهید همه چیز به آن‌ها داده‌اید!»

@aminhaghrah
▪️
مشکن درختِ یزدان را، مشکن!

آذر، ماه غریبی‌ست. به شکل عجیبی بسیاری از بزرگان ادب و موسیقی ایران که در قله ایستاده‌اند، در این ماه رخ در نقاب خاک کشیده‌اند. ملک‌الشعرای #بهار از همین نوادر دوران است.

به بهانه‌ی سالمرگش مجموعه آثارش را دوره می‌کردم. این قصیده را نخوانده بودم. از پس دهه‌ها هنوز تازه و تکان‌دهنده است. نهیب می‌زند برای همه‌ی تاریخ. بر گوش‌های کَر. جان‌های خواب‌آلوده. وجدان‌های مُرده...

فریاد از این جهان و از این دنیا
وین رسم ناستودۀ نازیبا
بر باد رفته قاعدۀ موسی
وز یاد رفته توصیۀ عیسی

تورات گشته توریۀ بدعت
انجیل گشته واسطۀ دعوا
خُلق محمدی شده مستنکر
دستور ایزدی شده مستثنا

هامون به خود نبیند جز کوشش
دریا به خود نبیند جز غوغا
گرد قتال خیزد از این هامون
طوفان مرگ خیزد از این دریا

بر ماهتاب‌، تیر زند کتّان
بر آفتاب‌، تیغ کشد حربا
خون می‌چکد ز کلک سیاسیّون
جان می‌تپد ز رای ذوی‌الآرا

جور و فساد سرزده در گیتی
صلح و سداد گم شده از دنیا
قومی پلنگ‌خوی ز هر گوشه
درهم فتاده‌اند پلنگ‌آسا

گرگان آدمی‌رخ و آدم‌خوار
دیوان آهنین‌دل و آهن‌خا
آن خون این مکد ز ره پلتیک
این جان آن کند به ره یاسا

ملک خدای گشته دوصدپاره
هر ملک را گروهی گنج‌آرا
وآن‌گه به خیره بر زبر هر گنج
میران نشسته‌اند چو اژدرها

هریک به دل گرفته بسی امّید
هریک به سر نهفته بسی سودا
هر ساعتی به آرزوی این قوم
صد جوی خون روان شد از صحرا

او کام دل نیافته وز هر سوی
بینی نشسته با دل خون‌پالا
چندین هزار مادر بی‌فرزند
چندین هزار بچۀ بی‌بابا

ای خُود برنهاده پی پرخاش
وی تیغ برکشیده پی هیجا
این خون پاک ملت یزدان است
چندین چنین چه‌ ریزی بی‌پروا؟

این باغ ایزد است و درختانش
با دست حق دمیده چنین زیبا
ای خیره، ‌باغ را چه زنی آتش؟
وی خر، درخت را چه‌خوری بی‌جا؟

مشکن درخت یزدان را، مشکن
منما تهی گلستان را، منما


هان ای حکیم! چند کنی لابه؟
هان ای ادیب! چند کنی غوغا؟
لابه به پیش کور، نیارد مرد
غوغا به پیش کر، نکند دانا
مردم کرند نیمی و نیمی کور
از کور و کر، چه خواهی جز حاشا؟
آن‌کو شنید، باد بر او نفرین
گر خود شنید و کار نبست آن را
وآن‌کو بدید، باد بر او توبیخ
گر زآن‌که دید و بار نبست آن‌جا


@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
مجموعه سخنرانی‌های #مصدق را می‌خوانم در مجلس شورای ملی. ۲۸شهریور۲۴، در مخالفت با دولت #محسن_صدر (همان روحانیِ قاضی شرع که حکم قتل #مشروطه خواهان را در باغ شاه داد و دوره‌ای رییس دادگستری #گیلان شد و ‌حالا با تن کردن کت و شلوار، نخست وزیر پهلوی اول بود!) این خاطره را از نفاق و ریاکاری و نان‌ به نرخ روز خوری برخی روحانیون برای نمایندگان روایت کرده:

"روزی یکی از اعضای دیوان کشور منزل من آمد و گفت: « این دیگر نمی‌شود». گفتم چه طور نمی‌شود؟، گفت: «این که #رضاشاه می‌خواهد #کشف_حجاب بکند، این دیگر نمی‌شود و من خودم را خواهم کشت». گفتم چه طور؟، گفت: «همه چیز را تحمل کردیم. برخلاف حقوق مالکیت اقدام کردند تحمل کردیم. برخلاف آزادی مطبوعات، برخلاف اجتماعات، بلاخره هرچه کردند تحمل کردیم، این یکی دیگر قابل تحمل نیست و اگر بشود من خودم را می.کشم» و رفت.

بعد دعوت شد که بیائید با خانمها در وزارتخانه‌ها و همه‌ی آن وقایع که آقایان مستحضرند. بعد یک وقت دعوت کردند در زمان رضاشاه که بیائید در وزارت دادگستری، آقایانِ وزراء و قضات و روساء خانم‌های خودشان را بیاورند. این آقا هم رفت. بعد به او گفتم چه طور شد؟ شما که آن طور مخالف بودید؟! گفت: «خوب! وقتی که آقای صدر، آقای حاج سید نصرالله این کار را بکنند دیگر من چه می‌توانم بکنم...»
این بدترین کاری بود که یک نفر آدم، آن هم عرض کنم خدمت سرکار که از طبقه روحانیون مملکت بود، بکند...".

●پ.ن:
جز صدرالاشراف (محسن صدر) نام‌داران بسیاری بودند که به حکم رضاخان لباس روحانیت را کنار گذاشتند. مثل؛ ملک‌الشعرای #بهار، #علی_دشتی، سیدحسن #تقی_زاده و...

◎شرح تصویر: محسن صدر و محمد مصدق

#تاریخ
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات

از تصنیف #مرغ_سحر، اجراهای بسیاری شنیده شده است اما عمومن بازخوانی تنها از بخش اول تصنیف صورت گرفته است.

ملک الشعرای #بهار، تصنیف مرغ سحر را از ابتدا در دو بند سرود. بند اول عاشاقانه و با رویکردی اجتماعی ست که عموم اجراها معطوف به همین بخش است. بند دوم اما بی پرده و بی مدارا، به سیاست و آلودگی‌های نهادهای وابسته به مذهب و قدرت در آن روزگار می پردازد.

حالا از آمین بخش دوم و مهجور مانده‌ی «مرغ سحر» را بشنوید. آن جاهایی که می خواند...

عمر حقیقت به‌سر شد
عهد و وفا بی‌اثر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق
هر دو دروغ و بی‌ثمر شد

راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد!

جور مالک، ظلم ارباب
زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پُر میِ ناب
جام ما پُر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن
از مساوات صرف‌نظر شد

ساقی گل‌چهره بده آب آتشین،
پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله برآر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینهٔ من
پُرشرر شد، پُرشرر شد...


باصدای: #جمال_صفوی
پیانو: #حسین_استوار
ویولن: #ابراهیم_منصوری
سال ضبط: ۱۳۰۷


#تک_ترانه
#موسیقی
@aminhaghrah
▪️
دستبند قپانی و ملک ‌الشعرای #بهار!

[ فرایند‌ ساختیابی نهاد #زندان | از مشروطه تا پهلوی اول | یعقوب خزائی | نشر آگه ]

#کتاب
@aminhaghrah
▪️
شعر #بهار در دفاع از سرکوب جنگلی‌ها توسط دولت شاهی. جنگلی‌ها را سارق، قاتل، تیره راه، غافل و‌ نابخرد نامیده:

شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی
جنگل از خلخال و طارم امن شد تا #انزلی

@aminhaghrah
Forwarded from آمین (Amin Haghrah)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
[بهار دلکش]
خواننده: #رشید_بهبوداف
آهنگساز: #درویش_خان
ترانه سرا: #بهار
(روی ویدئویی از سفر بهبوداف به ایران)
#ویدئو
#تک_ترانه
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
[ سفره‌ی هفت شین، رضاشاه و حبسیه‌ی ملک‌الشعرای #بهار! ]

"بهار" دو‌بار در دوره‌ی رضاشاهی به #زندان افتاد و یک‌بار هم تبعید شد. بار دوم او را در صبح آخرین روز اسفند به زندان بردند. شاعر در منظومه‌ی ارزشمند و پرنکته‌ی «کارنامه‌ی زندان» ماجرای به زندان افتادنش در " شب عید " را جاودانه کرده است:

بی‌اجازت ورود فرمودند...
من درافتاده سخت در بستر...
هرچه اشکاف بود گردیدند...
نیز در خوابگه نظر کردند...

تازه این طرز رفتار با کسی بود که #رضاشاه "مکرر و در حضور دیگران گفته بود او را دوست دارد". خود بهار می‌گفت در عصر رضاشاهی «تا حدی بر او عطوفت روا داشته» شده است. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ج۱، ص ی و یب).

این چند بیت را هم در وصف حال و حالت زار زن و فرزند ترس‌خورده‌ی شاعر بخوانید:

به خدایی کزوست مایه و سود
درکفم پانزده ریال نبود

بس که بودم ز وضع خویش نفور
زبن خبر شاد گشتم و مسرور

لیک حال زنم دگرگون شد
چشمش‌ از سوز گریه پرخون شد

کودکان دور بنده جمع شدند
همچو پروانه گرد شمع شدند

شب عیدی که مرد و زن شادند
بلعجب عیدی‌ای به ما دادند


درآن لحظه‌هایی که بیم و دلهره و بغض و خشم و حس تحقیرشدن به هم آمیخته شده بود، همه دلخوشی شاعر درمانده ستمدیده این بود:

نزد دولت اگرچه مغضوبم
برِ ملّت عزیز و محبوبم...

بهار در ایام زندان چند قصیده سرود که از حبسیه‌های خوب شعر فارسی است. یک قصیده‌اش عنوان «هفت شین» دارد:
«شد وقت آن که مرغ سحر نغمه سرکند...»

می‌دانیم که برخی به جای سفره‌ی هفت‌سین، خوان هفت‌شین می‌گستردند و هنوز هم گویا این رسم در بعضی جاها جاری‌ست.
در این قصیده زبان بهار تلخ نیست. گلایه‌هایش نرم است. دلجویانه است. شعر شاعر محبوسی‌ست که می‌خواهد از محبس رها شود. همه‌اش می‌گوید به شاه امیدها داشتم و ای دریغ...
شاعر در کنج زندان و تنهایی تیره خود به یاد زن و فرزند بی‌پناه و غمگینش می‌افتد:

در موسمی که مرغ کند تازه آشیان
شاهم ز آشیان کهن دربدر کند

در خانه پنج طفل و زنی رنج‌دیده را
گریان ز هجر شوهر و یاد پدر کند

و سخن آخرش با شاه:

شاها روا مدار که بر جای "هفت‌سین"
با "هفت‌شین" کسی شبِ نوروز سرکند

"شکوا" و "شیون"‌ و "شغب"‌ و "شور" و "شین" را
با ذکر "شه" "شریک دعای سحر" کند

شاه مستبد از "شراب" غرور مست بود. مستان بود. از آه مظلوم اندیشه نکرد و سخن ستم‌دیدگان و ناصحان نشنید. عاقبتش شنیدی...

#عیدانه
@aminhaghrah
Forwarded from آمین (Amin Haghrah)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
[بهار دلکش]
خواننده: #رشید_بهبوداف
آهنگساز: #درویش_خان
ترانه سرا: #بهار
(روی ویدئویی از سفر بهبوداف به ایران)
#ویدئو
#تک_ترانه
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️۱۸ آذر زادروز #بهار است.
بهار دوبار ازدواج کرد.‌ پس از مرگ همسر اول، سودابه صفدری قاجار همسرش شد که به خواست ملک الشعراء، «بهارجون» صدایش می‌کردند. رابطه‌ی عاشقانه‌ی بهار و بهارجون اما بی دیدار محقق شد! با تبادل این #نامه...
.

●دوست ابدی من قربانت شوم.
با این که شما را ندیده‌ام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینه‌ی عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نموده‌ام. ولی نمی‌دانم احساسات شما از چه قرار است. عزیزم من خودم را برای شما معرفی می‌نمایم.
یک جوان ثابت العقیده‌ی خوش قلب، فعال و ساعی، پر حرارت و با غیرت، در دوستی محکم و در دشمنی با اهمیت. حیات من در یک فامیل خوش اخلاق متدین بوده و در دامان مادر فاضله و حق پرستی تربیت شده ام. در فامیل ما خست و دروغگوئی، اصراف و هرزه خرجی موجود نبوده و نیست. به ما یعنی به خود و خواهر و دو برادرم، همواره توصیه شده است که کار کن و فعال بوده و نان خودمان را با سعی و اقدام تدارک نموده و با خوشروئی و آسودگی بخوریم. من از سن هژده سالگی که پدرم وفات کرده است، رئیس و بزرگتر خانواده‌ی خود بوده و فامیل بزرگ خود را با عزت و آبرومندی اداره کرده‌ام و تا امروز که سی و سه سال از عمرم می‌گذرد، رئیس این خانواده بوده و برای خانواده ی خودم جز عزت و سرافرازی و استراحت، چیزی به کار نبسته ام. شهرت و احترام من به قوه‌ی هوش و سعی و اقدام خودم بوده است. ولی چون یک همسر و رفیق دلسوزی که مرا اداره کند، نداشته‌ام با هرچه به دست آورده ام صرف شده است.

خودم در تهران مانده و مادرم به واسطه‌ی مرض اعصاب و مفاصل در مشهد مانده و قادر به آمدن به تهران نشده است. زندگانی من در مشهد خیلی مرتب و آبرومند بوده است. منازل شخصی و اثاث البیت خانوادگی، مادر و همشیره و برادر و قریب پانصد نفر بستگان پدری و چند نفر بستگان مادری من نیز در خراسانند. ولی خودم نظر به علاقه‌ی کاری و نظریات سیاسی، ناچار در تهران اقامت نموده و می‌خواهم داخل یک حیات فامیلی جدیدی بشوم. چون می‌توانم فامیل جدید خودم را به فضل خدا و قوه ی سعی و عمل و معلومات خودم، به خوبی و در نهایت آبرومندی اداره نمایم. به این نیت مصمم شده و به وسیله‌ی عزیزترین دوستانم معتصم السلطنه و مرآت السلطان با شما دست دوستی و وصلت داده و امیدوارم که تا روزی که زنده بمانم دست خود را از دست شما بیرون نکشم و با شما زندگی کنم. به شما اطمینان می‌دهم که من جز شما دیگری را دوست نداشته و نخواهم داشت. مثل سایر جوانان جاهل و بی تجربه، پیرامون هوی و هوسهای جوانی نگشته و در آتیه هم به طریق اولی نخواهم گشت.

من به خداوند تبارک و تعالی متوسل شده و با شما متوصل می‌شوم و از خداوند درخواست می‌کنم که قلب شما با قلب من طوری متصل شود که جدائی و فاصله در بین نباشد.

عزیزم به قدری میل دارم تو را ملاقات کنم که حدی ندارد. دوست داشتم که این مطالب را در حضورت عرض کرده و قلب تو را در موقع اظهار احساسات قلبیه‌ی خودم بسنجم و احساسات تو را آزمایش نمایم. من رب النوع عشق و دوستی و صمیمت و وفاداریم. آیا تو هم با من در این عقیده هم راه و هم آواز خواهی بود؟ اخ چه خوب بود که ما زودتر هم را می‌دیدیم. وقبل از موقعی که تکمیل تدارکات به ما اجازه ی ملاقات بدهد یکدیگر را ملاقات می‌نمودیم. دیگر اینطور بشود یا نشود نمی‌دانم. در هر لحظه منتظرم که تو هم احساسات خودت را زودتر به توسط خط خودت به تفصیل برای من بفرستی.

من حالا جز خیال تو و فکر تو مشغولیت دیگری ندارم می‌خواهم بنا آورده و بین قسمت متقدم منزل و قسمت متأخر آنرا دیوار کشیده از هم تفکیک نمایم. منزل حالیه ی ما خیلی خوب، جدید البنا و نوین است. حیف است از این منزل خارج شویم برای اطاق پذیرائی شما دو اطاق مجزا نموده و برای پذیرائی خودم یک اطاق و یک ناهارخوری و برای اطاق خواب هم اطاق دیگری موجود داریم. برای صندوقخانه و انبار و غیره اطاقها و زیرزمینهای مرتب و محکمی ‌مهیاست. وسعت و دلنوازی حیات به قدر مکفی است. گمان نداریم به شما بد بگذرد. فقط شما باید یک آشپز قابل و تمیز زنانه با خودتان بیآورید و کلفت دوست داشتنی هم برای خودتان انتخاب نمائید. در قابلیت و نظافت آشپز خیلی دقت کنید. ملاحظه‌ی صرفه و غیره را ننمائید. در امانت و صحت عمل کلفت هم دقت بفرمائید. از قبل بنده خدمت خانم معظمه ی خودتان سلام و عرض عبودیت تبلیغ نموده از طرف من دست ایشان را ببوسید.
والباقی عن التلاقی تمت م. بهار

#ادبیات
@aminhaghrah
▪️واژگان پزشکی معادل شده توسط فرهنگستان اول (۱۳۱۶)؛ #فروغی، قاسم‌غنی، #گل_گلاب، علی‌اکبر سیاسی، #دهخدا، #بهار، #اقبال_آشتیانی، رشید #یاسمی، جلال #همایی و...اعضای فرهنگستان بودند.

#ادبیات
@aminhaghrah
Ещё