آمین

#مصدق
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1

کاریکاتور روزنامه‌ی چلنگر بر علیه #مصدق در زمان نخست‌وزیری و ملی‌ کردن نفت!
صاحب امتیاز چلنگر افراشته، و مشی روزنامه هواداری از حزب توده بود و مصدق را غلام حلقه‌به‌گوش انگلیس و امریکا معرفی می‌کرد!


@aminhaghrah
آمین
و اینک محرمعلی‌خان؛ سیمای یگانه‌ی تاریخ سانسور مطبوعات ایران! @aminhaghrah

و اینک محرمعلی‌خان؛
سیمای یگانه‌ی تاریخ سانسور مطبوعات ایران!

با آن‌که در همه‌ی روزگار پس از کودتای رضاخانی (جز دوره‌ی کوتاهی از دولت ملی #مصدق)، تیغ سانسور همواره بالای سر مطبوعات وطنی بود، اما کمتر کسی‌ست که نام و نشانی از آن‌ها که عامل سانسور بوده‌اند (یعنی سانسورچی‌ها) را بداند و بنمایاند. در این میان اما داستان محرمعلی‌خان فرق می‌کند!

محرمعلی‌خان زینعلی (نام فامیلش تنها پس از مرگش و از روی اعلان درگذشتش در روزنامه‌ی اطلاعات دانسته شد) مرد اول سانسور مطبوعات ایران از اواخر پهلوی اول تا اواخر پهلوی دوم بود. او سال ۱۲۸۹ در یکی از روستاهای آذربایجان متولد شد. سال ۱۳۰۷ به استخدام نظمیه درآمد و ده سال بعد در واحد کارآگاهی شهربانی (امور اطلاعات و امنیت) کارش را پی گرفت. کمی بعد با آن‌که سواد چندانی نداشت، استعداد او در امر سانسور توسط #ابوالقاسم_شمیم (رییس اداره‌ی سانسور کتاب و مطبوعات) کشف و به این اداره منتقل شد. از آن پس بود که آرام‌آرام خودش را نمایاند و به مرد اول سانسور مطبوعات (بعدها؛ نماینده‌ی ساواک در نظارت بر روزنامه‌ها) بدل شد.

شکل کار محرمعلی‌خان اما منحصر به خودش بود. مستقیمن در دفتر نشریات پایتخت حاضر می‌شد. در تحریریه چای می‌نوشید. سیگارش را می‌کشید. و باسوادی که نداشت سطر به سطر یادداشت‌ها و یک‌به یکِ تیترها را می‌خواند و سانسور می‌کرد!
در کتاب تحلیلی بر سانسور مطبوعات در دوره‌ی پهلوی دوم از قول تقی ارانی درباره‌ی او نقل شده: "محرمعلی‌خان هرچه را نمی‌فهمید سانسور می‌کرد. و چون هیچ نمی‌فهمید، همه چیز را سانسور می‌کرد..."

سخت‌گیری و تعهد او به امر سانسور! تو بدان‌جا بود که مدیر مجله روشنفکر (رحمت مصطفوی) نام او را "ژاور" گذاشته بود.

#علی_بهزادی (مدیر رشتی روزنامه سپید و سیاه) هم در کتاب شبهه خاطرات‌اش از او و خلقیات حرفه‌ای او نوشته: "مثل آسیابان آلفونس دوده کارش را مداوم انجام می‌داد... روزنامه‌نویس‌ها با او خوب نبودند اما او وظیفه‌اش را انجام می‌داد. و البته برای خوش‌خدمتی علیه کسی پرونده نمی‌ساخت تا تیشه به ریشه‌اش بزند. وظیفه‌اش را بدون کینه‌ورزی ولی با جدیت انجام می‌داد!"

در شرح یگانگی محرمعلی‌خان زینعلی در امر سانسور همین بس که؛ در طول دوران خدمتش در واحد سانسور دستگاه امنیت، سه بار بازنشسته شد و چون کسی نمی‌توانست همچون او به درستی و با اقتدار، از عهده‌ی کارها بر بیاید دوباره دعوت به کار می‌شد، تا بهمن ۱۳۵۴ که مُرد.


• اشاره: قرار بود ناصر تقوایی در دهه ۷۰ از زندگی محرمعلی‌خان فیلمی بسازد. البته که نشد!

• شرح تصویر: اعلان چهلمین روز فوت محرمعلی‌خان در روزنامه اطلاعات/ مورخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۴


#روزانه
#محرمعلی_خان
@aminhaghrah
Forwarded from آمین (Amin Haghrah)
▪️
چرا خودکشی دسته جمعی دکتر #مصدق و ۲۳ تن از یارانش عملی نشد؟!

[ روزنامه #اطلاعات | ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ ]

#سند
@aminhaghrah

نخست وزیری که نمی‌خواست تدارکاتچی باشد!

دکتر مصدق در ساعت ۸ شب بیست و پنجم تیرماه ۱۳۳۱ بدون اطلاع دوستان، همکاران، مشاوران یا وزیران کابینه استعفانامه‌ی خود را برای شاه به کاخ سعدآباد ‌فرستاد:

پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق بدست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده‌دار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد.
فدوی دکتر مصدق ۲۵ تیر ۱۳۳۱

هیچ یک از دوستان، همکاران و وزیران کابینه دکتر مصدق، پیش تر از استعفای او آگاه نشده بود.

دکتر مصدق در خاطره های خود پیرامون کناره گیری اش چنین می‌نویسد:
«پس از مراجعت از لاهه، که دولت باید به مجلس معرفی شود برای اینکه اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوه گر نشود چنین به نظر رسید که وزارت جنگ را اینجانب خود عهده دار شوم تا دخالت دربار در آن کم بشود و کارها در صلاح کشور پیشرفت کند.
داوطلبی من برای این پست نه برای کار بود نه استفاده از حقوق[درآمد]. از نظر کار من نخست وزیر و مافوق وزیر بودم و از نظر حقوق هم هر کاری که در عصر مشروطه متصدی شدم حقوق آن را صرف امور خیریه کردم، پس داوطلبی من فقط از این نظر بود که تصمیمات دولت در آن وزارت اجرا شود. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی که مسئول نبودند چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرار گرفته بود هر امری که می فرمودند اجرا میشد، ولی دولت که مسئول بود کاری نمی‌توانست بکند و نمی‌کرد. این بود که روز ۲۶ تیر ۳۱ [۲۵ تیر درست است] قبل از ظهر که به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم این پیشنهاد را نمودم که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمایشاتی به این مضمون فرمودند؛ «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم.» که چون هیچ وقت حاضر نمی‌شدم چنین کاری بشود فوراً استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم. ولی اعلیحضرت پشت در اتاق که بسته بود ایستادند و از خروج من ممانعت فرمودند. این کار مدتی طول کشید، دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی حال که اجازه مرخصی دادند فرمودند تا ساعت هشت بعدازظهر اگر از من به شما خبری نرسید آن وقت استعفای خود را کتباً بفرستید و چنانچه برای من پیشامدی بکند از شما انتظار مساعدت و همراهی دارم، که عرض شد به اعلیحضرت قسم یاد کردم و به عهد خود وفادارم. اکنون اعتراف می کنم که راجع به استعفا، خطای بزرگی مرتکب شدم. چنانچه قوام السلطنه آن اعلامیه کذایی را نمی داد و با مخالفت صریح مردم مواجه نمی‌شد و دولت خود را تشکیل می‌داد و قبل از اینکه دادگاه [لاهه] اعلام رای کند، دولتین ایران و انگلیس روی این نظر که اختلاف در صلاح دولتین نیست، دعوی خود را از دیوان لاهه پس می‌گرفتند، کار به نفع دولت انگلیس تمام می‌شد و زحمات هیات نمایندگی ایران هدر می‌رفت.»


• منبع:
-روزنامه‌ی اطلاعات، ۲۶ تیر ۱۳۳۱
- خاطرات و تالمات دکتر #مصدق به قلم دکتر محمد مصدق. به کوشش ایرج افشار ص ۲۵۸-۲۵۹
(کانال مصدق به روایت تاریخ و اسناد)

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
مصدق و نقش انتخابات در سقوط دولت ملی!

اگر می‌خواهید بدانید چه شد که #مصدق و دولت ملی‌اش در ۲۸مرداد اسقاط شد، همه‌اش کار توده‌ای‌ها و شاه‌دوست‌ها و کودتاچی‌های یانکی نبود. که شکل برگزاری #انتخابات مجلس شورای ملی خودش بهانه‌ی بزرگی بود!


رقابت‌های انتخاباتی مجلس شورای ملی هفدهم در سال ۱۳۳۰، برای تصدی ۱۳۶ کرسی نمایندگی در سراسر کشور برگزار شد. جبهه‌ملی در این انتخابات هر ۱۲ کرسی تهران را از آن خود کرد و در سراسر کشور ۳۰ نامزد همدل را راهی مجلس کرد. منتها حین برگزاری و شمارش آرا معلوم شد به هر دلیل (عدم اقبال مردم یا نفوذ درباریان و نظامیان) در دیگر نقاط کشور اوضاع به نفع مصدق و ملی‌گراها نیست. پس وقتی از کل ۷۹ کرسی مجلس، مشخص شد ۴۹کرسی‌اش از آن جبهه‌ی مخالف یا بی‌طرف است، به دستور مصدق و به بهانه‌ی شرکت‌اش در دادگاه لاهه! برگزاری انتخابات متوقف شد! این‌گونه رای‌گیری برای تعیین ۸۰ نماینده‌ی دیگر، به فرموده، معطل ماند!

این مجلس ناقصِ همسو تا سال ۱۳۳۲ در راس امور بود! مصدق اما به این هم رضا نشد. در ۱۲ مرداد ۱۳۳۲ (تنها چند روز قبل از واقعه‌ی موسوم به کودتا) تصمیم به انحلال همین مجلس نیم‌بندِ گرفت. برای قانونی بودن‌اش هم پیشنهاد همه‌پرسی داد. همه‌پرسی برای انحلال مجلس هفدهم با رایِ: "آری" یا "نه!"

همه‌پرسی انحلال هفدهمین دوره‌ی مجلس شورای ملی در تاریخ مقرر (۱۲مرداد) در تهران و ۱۹ مرداد در سراسر کشور برگزار شد. از ویژگی‌های عجیب و غریب این انتخابات جدا کردن صندوق‌های آرای موافق و مخالف بود. به گونه‌ای که نظر هر شرکت‌کننده، از صفی که در آن می‌ایستاد، و هم رنگ و شکل صندوقی که رای‌اش را در آن می‌انداخت به راحتی برای ناظرین دولتی قابل تشخیص بود!ا لبته که این حربه کارساز هم بود: در حالی‌که گویی تعداد آرای باطله یا سفید از کل ۲میلیون و چهل و سه هزار و دویست و هشتاد و نه رای، تنها ۴عدد بود! برابر اعلام ستاد انتخابات، ۹۹/۹۴درصد مردم به آن‌چیزی رای دادند که مصدق می‌خواست!

این‌گونه بود که در ۲۵مرداد ۳۲ انحلال مجلس با رای قاطع مردم! در نخستین همه‌پرسی تاریخ ایران محقق شد. منتها این داستان عاقبت خوشی نداشت. سه روز بعد دیگر مصدق و دولت ملی‌ای در کار نبود و در خلاء مجلس، شاه همه‌کاره‌ی ایران بود...


#روزانه
@aminhaghrah
‍ •
آیا صدای عاشورپور ممنوع بود؟

در سالهای اخیر، چه در رسانه‌های مکتوب، چه در گفتگوها و نقد و نظرها پیرامون موسیقی گیلان و چه در پست‌ها و دلنوشته‌های فعالین در فضای مجازی،‌ آنجا که حرف از احمدعاشورپور و آثار دل‌نشینش به میان می‌آید، عمومن یک‌سر بحث به سمت ممنوعیت صدای او و محروم ماندن مخاطبین موسیقی از تولیدات شنیداری این سیمای محبوب فرهنگ و هنر معاصر ایران به دلیل اوامر امنیتی- حکومتی می‌رود.
اما پرسش این‌جاست: آیا واقعن صدای عاشورپور در عهد پهلوی ممنوع بود؟ برای رسیدن به پاسخ درست البته که باید به گذشته برگردیم. به دهه‌ی ۲۰.

#عاشورپور خوانندگی را به صورت رسمی از سال دوم دانشکده آغاز کرد. یعنی سال ۱۳۲۰. همان‌وقت به فعالیت علنی سیاسی روی آورد و سمپات توده شد. دو سال بعد به دعوت #جمشید_کشاورز و تایید #صبا به رادیو رفت و کمی بعد همراه #خالقی در انجمن تازه تاسیس موسیقی ملی شد. از آن سالها تا ۱۳۲۵ خواننده‌ی رادیو تهران بود ضمن این‌که برای دولت در وزرات کشاورزی کار می‌کرد‌.
حالا چرا دیگر نخواند؟

کناره گرفتن عاشورپور از رادیو و انجمن ملی موسیقی هیچ ربطی به دستگاه امنیتی پهلوی نداشت. خودِ او نخواست و ادامه نداد. ماجرا هم این‌گونه بود که بعد از شکست فرقه‌ی دموکرات و ختم قائله‌ی آذربایجان، خالقی با ارکستر ملی تصنیفی ساخت بر علیه #فرقه‌_دموکرات که بی‌اطلاع عاشورپور با صدای #بنان از رادیو پخش شد. این، خشم عاشورپور را که خصم پهلوی بود و هم‌فکر استقلال‌طلبان آذری برانگیخت و بهانه‌ی جدایی خودخواسته‌ی او شد. بعد از آن هم دیگر با رادیو کاری نداشت تا اواخر دولت مصدق که به خواست دوستان حزبی به رادیو بازگشت اما باز کناره گرفت و اثری نساخت و منتشر نکرد و بیشتر به اجراهای صحنه‌ایِ عمومی و حزبی روی آورد.

عاشورپور از سال ۳۲ تا ۳۴ (پس از بازگشت از بخارست و سرنگونی #مصدق) زندانی و تبعیدی بود. پس از آزادی تمرکزش روی وضعیت اقتصادی خانواده بود و مدتی هم به اجراهای پراکنده روی آورد.‌ حوالی سال ۳۶ دوباره به رادیو دعوت شد و پذیرفت. تا سال ۳۸ کج‌دار و مریز می‌خواند و همین وقت با #میرنقیبی و #مختاری و ... مجموعه‌‌ای تازه از ترانه‌هایش را ضبط کرد. اما باز نخواست و این‌بار رادیو را برای همیشه ترک کرد. از خواندن هم کناره گرفت اما نه به فرموده! چون حس می‌کرد حرف تازه‌ای نمانده و به تکرار مبتلا شده است!

البته که روایت‌هایی هم از مداخلات و ممانعت‌های نهادهای حاکمیتی از اجراهای صحنه‌‌‌ای او در زادگاهش انزلی (در دهه‌ی ۳۰ و ۴۰) هست که احتمالن بیشتر از آن‌که یک امر امنیتی باشد، مثل ممانعت‌ها و سنگ‌اندازی‌های حین کنسرت اوایل دهه‌ی هشتادش در رشت، از حسدورزی‌ها و بی‌معرفتی‌های برخی دوستان هنرمند سرچشمه گرفته است! والله اعلم!
.

حالا یک نکته:
تاریخ را نباید طوری خواند که در آن غرق شد. باید خواند و از ارتفاع مشاهده‌اش کرد. حکومت‌ها، حزب‌‌ها، ایدئولوژی‌ها، و آدم‌ها را نمی‌شود و نباید تک‌وجهی و با تک‌روایت‌ها به داوری نشست. سرگذشتِ #احمد_عاشورپور با آن صوت خوش و سیمای دلخواه و اندیشه و عمل پاکیزه را هم ایضن...


• عکس پیوست از: محمد رادپرور

#روزانه
@aminhaghrah
آمین
Photo

این که چرا مصدق مغضوب #رضاشاه بود، و کارش به تبعید و حبس کشید علتش را باید در سخنرانی شجاعانه‌ی ۹آبان ۱۳۰۴ او در مجلس شورای ملی علیه تغییر نظام سلطانی از قاجار به پهلوی جست.

حالا اینها که در ادامه می‌آید فرازهایی از همان نطق مصدق است؛ حاوی نکاتی مهم و قابل تامل که پس از گذشت قریب به یک‌قرن کهنه‌ نمی‌شود:


• خوب رئیس‌الوزرا سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس می‌تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است، پادشاه هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند. ایشان پادشاه مملکت می‌شوند، آن هم پادشاهِ مسئول!... اگر سِیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است و رئیس‌الوزرا حاکمِ همه چیز هست، این ارتجاع و استبداد صرف است...

• مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود. گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این طور باشد که یک شخص پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد!...اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند، آن‌وقت خیانت به مملکت کرده‌ایم، برای این‌که ایشان (رضاخان) در این مقامی که هستند موثر هستند و همه کار می‌توانند بکنند، در مملکت مشروطه رئیس‌الوزرا مهم است، نه پادشاه. پادشاه فقط و فقط می‌تواند به واسطه‌ی رای اعتماد مجلس یک رئیس‌الوزرایی را به کار بگمارد. خوب! اگر ما قائل شویم که آقای رئیس‌الوزرا پادشاه بشوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، (یعنی) شاه هستند، رئیس الوزرا هستند، (و) فرمانده کل قوا هستند! بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه‌ام کنند... زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم...

• حالا عقیده‌ی شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس الوزرا، هم حاکم. اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟ می‌خواستید از روز اول بیاید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم آزادی نمی‌خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود!


• اشاره۱: متن سخنرانی را از کتابچه‌ی "نگاهی به زندگی دکتر مصدق" برداشتم. از مجموعه نشریات جلد قرمزی که سازمان‌های جبهه‌ی ملی ایران در اروپا تحت عنوان ایران آزاد منتشر می‌کرد. اولين شماره‌ی ایران آزاد، در آبان ۴۱ به سردبيری علی #شريعتی منتشر شد.

• اشاره۲: ۱۴ اسفند سالمرگ #مصدق است.

• اشاره۳: برای مطالعه متن کامل نطق، تصاویر پیوستی را ببینید...


#روزانه
@aminhaghrah
▪️
حبس و حتا مرگ من برای خود من اهمیتی نداشته و ندارد، ولی شاید تاکنون کسی مطلع نباشد که در اثر حبس من و فشار دولت دیکتاتوری، دختر بیچاره‌ام مشاعر خود را از دست داد و اکنون در یکی از بیمارستان‌های سوئیس به سر می‌برد... همین فرزند دلبندم، زمانی که در زندان به سر می‌بردم، سعی می‌کرد خود را زیر اتومبیل دیکتاتور بیندازد و جان خود را از مشقت و رنج و مذلت و بدبختی که برای او فراهم شده بود، خلاص کند.
از خداوند خواهانم که دیگر ملت ایران گرفتار چنین روزهایی نشده و اولاد شما و فرزندان وطن به این دردها مبتلا نشوند‌...

بریده‌ای از نطق دکتر #مصدق در جلسه‌ ۲۲فروردین ماه ۱۳۳۰ مجلس شورای ملی

@aminhaghrah
Forwarded from آمین (Amin Haghrah)
▪️
سند تقلب سازمان‌یافته‌ی #رضاخان برای ایجاد مجلس پنجم:
"لزومن تذکر می‌دهم که از حوزه‌ی ماموریت شما اشخاص ذیل باید انتخاب شوند!"

[ این همان مجلسی‌ست که بعدتر (در ۹ آبان ۱۳۰۴خورشیدی) #احمدشاه را از سلطنت خلع، سلسله‌ی #قاجار را اسقاط، و رضاخان را بر تخت سلطنت نشاند...]
.
.
•• پانوشت:
محمد #مصدق، معطوف به وقایع رخداده (کودتا بر علیه‌ی قاجاریه، و به سلطنت رسیدن رضاخان) اعتراض خود را به شکلی علنی، این‌گونه اعلام کرد:
.
"بنده اگر سرم را ببرند و تکه‌تکه‌ام بکنند و آقای سید یعقوب هزار فحش به من بدهد، زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم. بعد از ۲۰سال خونریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید؟ آزادیخواه بودید؟!...حالا عقیده‌ی شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رییس‌الوزرا، هم حاکم؟ اگر این‌طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟ می‌خواستید از روز اول بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی.خواستیم، آزادی نمی‌خواستیم یک ملتی است جاهل و
باید با چماق آدم شود..."...

•• منبع:
ممالک محروسه‌ی ایران

#سند
@aminhaghrah
▪️
جبهه‌ ملی ایران به رهبری #مصدق تشکیل شد.
روزنامه باخترامروز | ۲ آبان ۱۳۲۸

منبع: مصدف به روایت تاریخ و اسناد

@aminhaghrah
▪️
#روزشمار_سقوط_دولت_ملی
قرار بازداشت دکتر مصدق از طرف بازپرس مخصوص صادر شده است...
[ کیهان | ۲۶ شهریور ۱۳۳۲ ]

• منبع: #مصدق به روایت تاریخ و اسناد

@aminhaghrah

کاریکاتور مجله‌ی چلنگر بر علیه #مصدق در زمان نخست‌وزیری او!

#سند
@aminhaghrah

کاریکاتور مجله‌ی چلنگر بر علیه #مصدق در زمان نخست‌وزیری او!

#سند
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
فلیمی کمتر دیده شده از بازگشت شاه به ایران پس از واقعه‌ی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت #مصدق

#ویدئو
#سند
@aminhaghrah
▪️
#مصدق
کاری از قاسم حاجی‌زاده

@aminhaghrah
▪️
اوضاع رشت در ۲۷مرداد ۱۳۳۲ (یک روز قبل از سقوط دولت #مصدق) به روایت روزنامه کیهان

#سند
@aminhaghrah
▪️
دکتر #مصدق آزاد شد!
ساعت ۵ بعدازظهر شنبه ۱۳مرداد ۱۳۳۵ دکتر مصدق که ۲۸ ماه قبل از آن به اتهام قیام علیه رژیم سلطنت به سه سال حبس محکوم شده بود، از زندان لشکر ۲ زرهی آزاد شد.
[ اطلاعات؛ شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۳۵ ]

• منبع: گاهنامک

@aminhaghrah
▪️
نامه‌ی #مصدق به #توفیق در ایام حصر...

اکنون متجاوز از ده سال است این جانب در قلعه‌ی احمدآباد زندانی هستم... از مجله‌ی توفیق (که) یکی از بهترین مجلات است کمال استفاده را نموده‌ام و چون جز مشترکین نیستم مرتب نمی‌رسد...خواهانم این‌جانب را جز مشترکین قرار دهید و دستور فرمایید آن را مرتبن به آدرس ذیل ارسال نمایند...

[ احمدآباد، ۱۲آبان ۱۳۴۵‌ ]

#دستخط
@aminhaghrah
Ещё