💠#با_شاهنامه_آهسته_و_پیوسته🔺یادداشت (١۵٠)
🟧#ساسانیانپادشاهی خسرو پرویز
آگاهی یافتن خسرو از بهرام و فرستادن خُرّاد بُرزین
🟪دکتر
#بتول_فخراسلام#خسرو پرویز
#خُرّاد بُرزین را با هدیه های بسیار راهی چین می کند. به خاقان چین آگاهی می رسد که از نزد شاه ایران فرستاده ای آمده است و او گاه را می آراید.
#خُرّادبرزین به خاقان چین می گوید که خسرو به تن خویشاوند توست. سپس در فرصتی مناسب به خاقان چین می گوید که
#بهرام بدگوهر ست و
#هرمز او را برکشیده است؛ و
اگر با تو بسیار خوبی کند
به فرجام، پیمان تو بشکند
چنان هم که با شاه ایران شکست
نه خسرو پرست و نه یزدان پرست
گر او را فرستی به نزدیک شاه
سر ِ شاه ایران برآری به ماه
#خاقان چین پاسخ می دهد که این گونه دیگر سخن مگوی
نیَم من بداندیش و پیمان شکن
که پیمان شکن خاک یابد کفن!
#خرّاد بُرزین از خاقان ناامید می گردد و به بیچارگی تصمیم می گیرد که به خاتون نزدیک شود. کدخدایی از نزدیکان خاتون می یابد و با او از خسرو و بهرام سخن می گوید و وی به خُراد می گوید که چاره ای بیندیشد؛ زیرا
#بهرام داماد خاتون ست و به سختی بتوان او را به چنگ آورد.
یکی تُرک بُد پیر، نامش قُلون
که ترکان ورا داشتندی زبون...
مر او را درَم داد و دینار داد
همان پوشش و خورد بسیار داد...
و او را سرفرازی می دهد. روزی
#قلون به
#خُراد می گوید اگر پزشکی هم می دانستی، بسیار خوب می شد؛ چرا که دختر خاتون بیمار شده و راهکاری مناسب برای نزدیک شدن به اوست.
#خراد برزین پاسخ می دهد که پزشکی هم می دانم. قلون به خاتون خبر می دهد که دانا پزشکی به این جا آمده و می تواند دخترت را مداوا کند. سپس به # خراد برزین هم می گوید که نزد خاتون آید و چنین می شود و او دختر خاتون را مداوا می کند و پس از هفت روز بهبودی حاصل می شود. خاتون به
#خراد برزین گنج می دهد؛ ولی خراد می گوید این را نزد خود نگاه دار. من هرآن گاه که از تو چیزی بخواهم، خواهم گفت.
از آن سو # بهرام تا مرو می رود و به خاقان پیام می دهد که نگذار کسی از ترک و چین به ایران زمین خبر ببرد.
منادی گری کرد خاقان چین
که "بی مُهر ما کس به ایران زمین،
شود تا میانش کنم به دو نیم!
به یزدان که نفروشم او را به سیم"
دو ماه
#خراد برزین رازها نگاه می دارد و سپس به
#قلون می گوید تو هشتاد سال داری و کاری دشوار برایت دارم؛ مُهر خاقان را نیاز دارم تا به
#بهرام بتوان نزدیک شد
بپوشی همان پوستین سیاه
یکی کارد بستان و بنوَرد راه
سپس در بهرام روز _ روز بیستم ماه _نزد بهرام روی که آن روز را شوم می داند و نمی گذارد پیرامونش افراد بسیار باشد. بگویی که از دختر خاتون پیغامی دارم و همان گاه که به بهانه ی گفتن راز و خبر نزدیک وی شدی، کارد را بر وی بزنی. در نهایت شاید کشته شوی؛ ولی تو جهان دیده ای و عمری طولانی پشت سر گذاشتهای.
#قلون می پذیرد و
#خرّاد برزین به خاتون پیام می دهد که
به بند اندرون اند کس های من
سزَد گر گشاده کنی پای من
یکی مُهر بستان ز خاقان مرا
چنان دان که بخشیده یی جان، مرا
خاتون می گوید که خاقان، مست و خفته ست و گِل بر نگین انگشتری اش می زنم. از خراد برزین گل مهر می خواهد و کار را انجام می دهد.
#قُلون گِل مُهر را می گیرد و به
#مرو می رود تا
#بهرام چوبین را بکُشد.
💠#بنیاد_فردوسی_مشهد
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.center/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad