◻️الا سیستان سرزمین دلیر بهین یادگاری ز تاریخ پیر نبینم که نیرو ز کف داده ای چنین بی رمق از تک افتاده ای بباید ز هر سو به پا خاستن ز اندوه انبوه تو کاستن الا هموطن همتی ساز کن به امداد این خطه آغاز کن پی کاهش رنج یارانمان کنون رفت باید سوی سیستان برای تسلای قوم بلوچ کنون کرد باید بدان خطه کوچ
♦️#دكتر_عباس_خيرآبادي؛ کارگروه دانش و پژوهش بنیاد فردوسی مشهد و کانون شاهنامه فردوسی توس
◻️چنین گفت که #هرمز بر تخت که می نشیند، از هراساندن گناهکاران می گوید و مهربانی بر ستمدیدگان و درویشان.
چنین بود تا شد بزرگیش، راست بر آن چیز بر، پادشا شد که خواست ،
برآشفت و خوی بد آورد پیش به یک سو شد از راه و آیین و کیش
هر آن کس که نزد پدرش ارجمند بُدی شاد و ایمن ز بیم ِ گزند،
یکایک تَبَه کردشان بی گناه! بدین گونه بُد رای و آیین شاه
◻️سه دبیر #خسرو انوشیروان به نام های #ایزدگُشَسپ و #بُرزمهر و # ماه_آذر مورد بدگمانی و خشم #هرمز می گردند و شاه، #ایزدگشسپ، موبد موبدان را به زندان می افکند. پس از گذشت یک روز بی خوراک و پوشاک و اندوه گسار به دوستش پیامی می فرستد که
همی خوردنی آرزو آیَدَم شکم گرسنه رنج بفزایَدَم...
چنین داد پاسخ که "از کارِ بند منال، ار نیاید به جانت، گزند"
◻️و به خوالیگر _آشپز_ خویش دستور می دهد که همراهی کند و خوردنی ها را برای #ایزدگشسپ به زندان ببرند. نگاهبان زندان تا موبد را می بیند، می ترسد و
نیارست گفتن :" به زندان مرو! که این شهریاری ست جوشان و نو!"
◻️موبد پیر، گریان از اسب پایین می آید و به زندان #ایزدگشسپ می رود و یکدیگر را در آغوش می گیرند و
ز خوی بد شاه، چندی سخن همی رفت تا شد سخن شان کهن
نهادند خوان پیش ایزدپرست گرفتند پس واژ و بَرسَم به دست
◻️سپس #ایزدگشسپ به دوست خود اندرز می دهد و سفارش می کند که به هرمز بگوید که اگر من که تو را پرورده ام و رنج کشیده ام، پاداشم بند و گزند ست، در روز شمار، به یزدان دل بی گناه غمگینم را می نمایم...
◻️در آغاز پادشاهی#هرمزد، # فردوسی از گفتگوی تموز و درخت سیب می فرماید و سپس یاداز نگار و بهاری می کند که به نظر می رسد همسر درگذشته و مهربان بانویش بوده باشد. استاد#خالقی مطلق با حدس و گمان فرموده اند که خواننده حس می کند که مخاطبِ این بیت ها همسر شاعر ست.
◻️در آغاز داستان سخن از #ماخ می شود که یکی از همان چهار نفری ست که در مقدمه ی شاهنامه ی ابومنصوری از آنها یاد شده است که از مترجمان کتاب از پهلوی بود. نام آن چهار نفر #ماخ از هرات، #شاذان از # توس، #یزدان داد از #سیستان و شاهوی خورشید از #نیشابور است.