سلام و احترام ببخشید یکی به من میاد میگه که قران چند بار گفته ما خلق کردیم ما افریدیم چرا ما هست مگه خدا یکتا نیست چرا ما داره میشه منطقی پاسخ بدید و بدون منبع اسلامی چون میخوام بهش بگم و یک چیز دیگه میگه که چرا همه پیامبر ها خاورمیانه هست چرا امریکا یا اورپا نیست اگه میشه پاسخ بدید❤️
📘تا وقتی که تو فکر و قلبت را از افکار و احساس منفی پر می کنی بدان که همنشین شیطان هستی. انسان با ورود به فضای منفی و با اندیشه های مخرب, درواقع دروازه های وجود خود را برای ورود شیطان باز می کند و شیطان چیزی نیست به غیر از همان اندیشه ها و احساسات پلید و مخرب.
📘 حضرت مولانا میفرماید: اگر شما مهربان باشید و رقت قلب داشته باشید و قلبتان نرم و سبک باشد، شما انسان هستید؛ چرا که این ویژگیها وصف انسانیت است. اما اگر خشم و شهوت بر شما غلبه داشته باشد، شما حیوان هستید. پس حضرت مولانا بهروشنی مشخص میکند که آیا شما انسان هستید یا حیوان.
️ 📘مولانا تمثیل زیبایی را در دفتر پنجم بیان می کند که در آن وجود آدمی مانند مهمانخانه ای است که دم به دم کسانی در آن می آیند و کسانی دیگر می روند.در واقع هر فکر و اندیشه ای که به ذهن ما می آید مثل این است که مهمانی وارد شده و جای مهمانی دیگر را گرفته است.افکار و اندیشه ها ماندگار نیستند و از این میان فکرهای شادی بخش و غم انگیز مدام جایشان عوض می شود.
انسان فرهیخته و اندیشمند به موقت بودن این مهمانان (افکار شادی آور و غم انگیز)آگاهی دارد و لذا باید هیچ اندیشه ای را تثبیت نکند و قاب نگیرد. بلکه تنها شاهد آمد و رفت آن ها باشد. مانند میزبانی که از سَرِ کَرَم و با تمام وجود از همۀ مهمانان خوانده و ناخوانده اش به وجه احسن پذیرایی می کند. مولانا افكار و انديشه ها را به مهمان و اين تن را به مهمانخانه تشبيه مى كند.
️ غم، به علت ودليلى وارد مى شوند وصاحب خانه بايد كه اين مهمان را عزيز دارد. انسان باید نسبت به غم و شادی خوش استقبال و خوش بدرقه باشد و از آمدن غم پریشان نشود و برای خروج آن بی تابی نکند. از آمدن شادی هم دچار غفلت نشود و برای نگه داشتن اش پای نفشارد.اینگونه پی می برد که احوال عالم هرگز بر یک منوال نیست هر چند روزگار مدیدی هم بماند بالاخره خواهد رفت.....
📘بسیار پیش می آید که در اوج گرفتگی روحی و نگرانی و دل مشغولی،ناگهان دریچه ای به سوی شادمانی و آرامش روحی گشوده می شود؛عارف عاشق در این لحظات لطف حق را می بیند و می داند که غم و شادی هر دو از این منشا هستند و آن کسی که غم را چیره کرده است در یک لحظه آن را از بین می برد و این البته غم های منفی و دنیایی هستند که رفتنشان چنین وجد و حالی می آورد و گرنه دوستان حقیقی از غم دوست نیز خرسند و شادمانند.
📘خلوت با خود و در تنهایی به نجواهای دل خویش گوش سپردن و خطاب پروردگار را شنیدن لذت بخش است.مثل یک قاضی با وسواس و کنجکاوی به سراغ خویش رفتن و زوایای درونی خود را کاویدن در خلوت و تنهایی و بدور از هیاهوهای زندگی روزمره میسر است. خطاب خداوند را در یادآوری آنچه که از یاد رفته است.عهد و پیمانی که بارها شکسته و امانتهایی که انگار یک به یک دارند فراموش می شوند .فراموشی در عشق بسیار گران است و چه بیچاره است آنکه عشق بازی را با معشوق ازلی فراموش می کند اگر چنین کرد روح دیگر آن سبکبالی را ندارد و سنگین می شود و پرواز را از خاطر می برد.عشق گنجی نهان است و سرمایه ای با ارزش که بودنش نشط آور است و گرفتگی و عبوسی از عوارض بی عشقی است.مبادا که ابرهای کژخیم شکوه خورشید عشق را بپوشانند و وادی دل به تاریکی برود.
📘توصیه مولانا شیرین و دلنشین است.جایی برو که با تو روشن باشند.جایی مرو که با تو تاریک باشند.جایی برو که در برابر بلا سپرت گردند جایی مرو که بلا بر سرت نازل کنند. جایی برو که در میان جان جایت کنند جایی که مثل جام پر از باده شوی. مولانا می گوید هرکسی باید قدر خود را بداند و جایگاه خود را بشناسد.همنشین خود را بیابد و بداند ارزش و اعتبارش با چه کسانی حاصل است. تلاش بیهوده برای قبولاندن خود نزد کسانی که ارزشت را نمی دانند رنج بیهوده است.
📘در این دنیایی که ما زندگی می کنیم راهها و مسلکهای گوناگونی وجود دارند که هر کدام مدعی اند که راه حق را فقط آنان در پیش گرفته و بقیه در گمراهیند اختلاف فرقه ها و مذاهب به خاطر این است که هر کسی خود را حق می داند و گاه در این کشمکش کمر به حذف مخالف می بندد.زمین خدا برای هر باوری جا دارد و هرکس می تواند با باور ذهنی خود زندگی کند.
📘آدمی در مسیر آفرینش خود مراحل مختلفی را سیر کرده است که مقداری سیر تکوینی و غیر ارادی بوده و مقداری ارادی است . مراحل مادی سیر آدمی از جمادی شروع، سپس نباتی، بعد از آن به حیوانی و در نهایت به انسانی ختم شده است. این مقدار از حرکت سیر تکوینی و غیر ارادی هست. سیر انسان تا این مرحله غیر ارادی میباشد ولی انسان میتواند با رشد فکری و تزکیه نفس به مراحل متعالی انسانی قدم گذارد.
🤵💪🏻اگر مردی به اندازه رستم زال قدرتمند باشد یا حتی از حمزه (عموی پیامبر که در جنگ احد شهید شد و نماد قدرت بدنی است) قویتر باشد و در نهایت اوج مردانگی و قدرت بدنی باشد، باز هم "در فرمان، اسیر زال خویش" است. یعنی هر چقدر هم که مرد قوی و پرنفوذ باشد، در نهایت تحت تأثیر همسرش قرار میگیرد
ای بسا ریشِ سیاه و مَردِ پیر ای بسا ریشِ سپید و دلْ چو قیر پیر, پیرِ عقل باشد ای پسر نه سپیدی مویْ اَندر ریش و سَر از بلیس او پیرتر خود کی بُوَد؟ چونکه عقلش نیست او لاشی بُوَد
📘چه بسا فردی ریش سیاه داشته باشد ولی دل او پر از تجربه باشد و چه بسا کسی ریش سفید داشته باشد ولی دلش مانند قیر سیاه باشد. پس ای پسرم, پیری به معنای سپید بودن ریش و موی سر نیست, بلکه به معنای پختگی عقل است. مثلا, هیچ کسی از ابلیس سنش بیشتر نیست, ولی وقتی که ابلیس عقل نداشت, سن و سال زیاد او هیچ فایده ای نداشت.
📘یکی را میبینی که در چمنزار و جویباران، شاد و با نشاط بسر میبرد و دیگری کنار اوست اما در رنج و عذاب غوطه ور است همه ما با چنین انسانهایی برخورد داشتیم و داریم آن انسان معذب در تعجب که ذوق آن یکی از چیست و اصلا نمیتواند درک کند و آن که خود را غرق در نعمت میبیند نیز تعجب میکند که آن شخص چرا خود را زنداتی میبیند و در بند و شکنجه چه کسی است آنکه خود را در نعمت و نشاط میبیند خطاب به دیگری میگوید چرا از این همه آب زندگی بخش استفاده نمیکنی و چرا اینهمه خشکی و چرا با اینهمه دارو اینقدر رنجور و بیماری این ماییم که باید تصمیم بگیریم جزو کدام دسته باشیم
یکی از مشکلات جامعه امروز ایران که به وفور چه در خانواده ها و چه در کوچه و خیابون شاهدش هستیم، منطقی برخورد نکردن با هم هستن و یا محبت های افراطی دارن حتی تشویق و تائید کردن رو هم، شامل میشه. همه ی این رفتار ها از هیجان زدگی سرچشمه میگیره نظرتون با هیجان رفتار کردن چیه؟
📘مولانا به نقد کسانی می پردازد که قرآن می خوانند اما تاثیری در آنها نمی کند.کسانی که با تدبر قرآن بخوانند دچار وساوس و اندیشه های کژ نمی شوند تا برای نجات خویشتن دست به کاری بزنند. بسیاری هستند که قرآن می خوانند فقط برای آن که وقتشان را پر کنند و به زعم خودشان با قرآن ایام را بگذرانند ارزش واقعی قرآن خواندن در این است که بر رفتار انسان اثر بگذارد و او را از هر خطا و اندیشه ناصوابی بر حذر دارد.حیف از اینکه قرآن را بخوانند و در آن نیندیشند چرا که اندیشیدن در قرآن جایی برای آتش وسواس و غصه نمی گذارد.قرآن آب پاکی است که اگر کسی بر آن واقف شود دلش گلستان می گردد و جانش آزاد از هر غصه ای.هرکسی که از قرآن بویی ببرد ره در باغ معنی یافته است.
📘مولانا در بسیاری ابیات در مثنوی و غزلیات شمس، اشاره می کند که انسان تنها این جسم نیست و اصالت انسان روان اوست. روان انسان، همچون جسم، نیاز به غذا دارد. اگر از این غذا تناول نکند، رنجور و بیمار میشود. قوت و غذای اصلی انسان نور است! میفرماید انسان متاسفانه غذای اصلی خودش را فراموش کرده و رو به غذایی آورده که شایستهء روانش نیست("ناسزاست"). غذایی که شایستهء روان ما نیست و متاسفانه ما از آن، "روز و شب" تناول میکنیم، غذای نفس است. افکار یاوه و بیهودهای است که ما دائماً انرژیمان را صرف آنها و برای آنها تلف میکنیم. باید از این غذا ببرید. از این یاوهاندیشیها دست کشید:
📘در درون هر کدام از ما جنگی دایمی و نبردی فراگیر بین حالات و اندیشه هایمان در جریان است.هر لحظه با خود به جنگیم و بسیار پیش می آید که دقایق و لحظاتمان با اندیشه های متضاد به سر می شوند و کلنجاری همیشگی مابین روحیات و احساسات ما در جریان است.تا زمانی که انسان به آرامشی درونی نرسیده باشد این نزاع و کشمکش دایمی او را به تلاطم می دارد و همچون موج دریاها فکری جای فکر دیگر را می گیرد.حال تصور کنید چنین شخصی که درونش پر از جنگ است چگونه می تواند دیگران را به آرامش فرا خواند.شخصیت بشر همیشه با تضاد قرین است مگر کسی که به جهان صلح و آرامش و یک رنگی وارد شد و اینگونه از صندوق جسد روحش را باز خریده باشد.کسی که دایما مشغول عیبجویی از دیگران است و با انواع متر و معیار دیگران را به نقد می نشیند از این حقیقت غافل است که هنوز خود را نشناخته و جایگاه خود را نمی داند و اگر کسی به این حقیقت مسلم رسید و دعواهای درونی خود را شاهد بود از خود بیچاره تر کسی نمی یابد و هرگز در پوستین دیگران نمی افتد و برای همگان نسخه نمی پیچد.