شاعر غم
یادداشتی به مناسبت نود و چهارمین زادروز
#سایهنگارنده که در ده سال اخیر افتخار همنشینی و همکلامی بسیار با استاد هوشنگ ابتهاج را داشته است از عشق و انساندوستی و مهرورزی و امیدواری و وفاداری و نیکاندیشی در پندار و کردار و گفتار او نشانههای بسیار دیده؛ اما بیش از هر چیز در وجود این مرد شریف «غم» دیده است.
سایه بیشتر اوقات غمگین است و آنچه میگوید با غم آمیختگی دارد.
در اشعار
سایه واژۀ «غم» و آنچه با آن ساخته شده (مانند «غمگین» و «غمآلود») بیش از دویست بار به کار رفته است. در برابر آن «شادی» حدود ۳۰ بار به کار رفته است که در همانها هم گاه تأکید بر غم است؛ برای نمونه میگوید: «شادی نمیگشاید ای دل دری به رویت». یعنی این کاربرد «شادی» را هم در اصل باید به آمار «غم» افزود.
سایه حتی «غم» را دلیل «شادی» خود دانسته است: «خوشا غمی که ازو شادی جهان من است». البته این غم همان عشق است که در بعد زندگی شخصی به روابط انسانی اشاره دارد و در بعد اجتماعی به آرمانها و دغدغهها و آرزوها. با اینهمه رویکرد
سایه به چنین مفاهیمی نیز در لباس غم جلوه میکند. میتوان عشق را (چنانکه در شعر «سماع سوختن» آمده) شادی هم دید؛ اما
سایه در پیروی از سنتها عشق را غم میشمارد و بیشتر از «غم عشق» سخن میگوید نه «شادی عشق». همچنین میتوان آرزوی روزِ بهی و رسیدن انسان به آزادی و آبادی و خرد و داد را با شادی و خوشی پیگیری کرد؛ اما انتخاب
سایه برگزیدن «درد» است و «غم».
سایه سالها برای رسیدن به آرمانی که هنوز هم به آن پایبند است شعر گفت و کوشید؛ اما درنهایت به آنچه میخواست نرسید. اکنون او مانده است و دریغ خوردن بر حال وطن خود؛ و تنها دلخوشیاش آن است که جوانان آرمانخواه دیگری بیایند و راهی بیابند تا «روز رسیدن» فرابرسد. او شب و روز غم میخورد. غم امروز مردم ایران و غم آیندهای که از امروز هم تیرهتر مینماید.
سایه را به وفا و امید هم میشناسند و درست است؛ اما بر آنم که اگر بخواهیم شاعری
سایه را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه «غم» است. شاید تا پیش از انقلاب چنین نبود؛ اما در چهل سال گذشته عوامل زیادی دست به دست هم داده تا
سایه شاعر غم باشد.
او در آغاز دوستدار و پشتیبان انقلاب بود و کاری به این نداریم که در این رویکرد چه اندازه درست یا نادرست میاندیشید. موضوع سخن این است که همین انقلاب زندگی
سایه را سخت دچار آشفتگی کرد و سرنوشت وی را به طور کامل تغییر داد.
انقلابیها، کانون فرهنگی و هنری چاووش را، که
سایه آن را بنیان نهاده بود تا از حرکت انقلابی مردم با ابزار هنر حمایت کند، اول با چوب و چماق و اسلحه در کنسرتها نواختند و سپس با پراکنده و آواره کردن گردانندگان اصلی آن متلاشی کردند.
#لطفی و
#علیزاده به اروپا رفتند و
#شجریان چندی خانهنشینی را برگزید و
سایه هم زندانی شد.
زندانی شدن بیمحاکمۀ
سایه باعث شد همسر و فرزندانش دلشکسته و بیمناک از ایران بروند و
سایه هم پس از آزادی و گذراندن دورهای سخت در تنهایی، ناچار به مهاجرت تن داد و برای پیوستن به خانوادهاش به آلمان رفت و از میهن محبوب خود دور افتاد.
یافتن عمر دراز نیز در غمگینتر شدن شاعر نقشی بسیار مهم داشته است. جز خستگی و ملالت ناشی از کهولت و ضعف جسمانی، دلیل اصلی این غم مصیبتهای فراوان و درگذشت اعضای خانواده و یاران است.
سایه در این چهل سال تعداد زیادی از یاران و همراهانش را از دست داده است؛ نهتنها اکثر همسالان
سایه، بلکه حتی تعداد زیادی از دوستانی که به سن در جایگاه فرزند
سایه بودهاند (مثلاً پرویز
#مشکاتیان) نیز در این مدت درگذشتهاند و رفتن هر کدام از آنها غمی بر غمهای
سایه افزوده است:
رفتی و غم آمد بهسر جای تو، ای داد!
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
در سالهای اخیر بیماری و بستری شدن همسر مهربان
سایه، بانو آلما مایکیال، هم دل نازک شاعر عاشق و وفادار را بیش از پیش غمگین کرده است.
سایه شاعر غم و بلکه «مردِ غم» است؛ اما غم اصلی او برخاسته از دیگرخواهی و انساندوستی است. برای شاعر بزرگ روزگارمان که امروز پای به نود و پنجمین سال زندگی خود مینهد آرزوی تندرستی و «شادکامی» داریم.
https://t.center/roshananemehr