▪️وقتی
#اخوان به کوه رفت!
در تمام عصرهای پنجشنبه به من زنگ میزد و میگفت «کوه خوش گذشت؟» یا «در کوه چهخبر بود؟»
یکبار در سال ۱۳۶۴ یا ۱۳۶۵ او را با هزار حیله و مقدمات به کوه بردیم، به همین مسیر درکه که هر پنجشنبه میرویم. آن تنها سفر کوه اخوان بود که به او و همۀ ما بسیار خوش گذشت. یادم هست برف باریده بود و تمام کوهها سفید بود. اول بهانه آورد که کفش کوه ندارم.
دریابندری گفت اندازه پایت چند است؟ گفت نمرۀ فلان.
دریابندری گفت: من یکجفت کفش به این اندازه دارم. هر بهانهای که آورد، دوستان به رفع آن کوشیدند. حتی در قمقمهای اندکی «از آن تلخ از آن مرگابه» هم برایش آورده بودند که در آن بالای ارتفاعات روی برفها ایستاد و نوشید و گرم شد.
کلاه مخصوصی آنروز بهسر گذاشته بود که در اولین لحظه مرا به یاد اشکبوس کتابهای درسی انداخت.
همه این شباهت را تایید کردند و تا مدتها او را اشکبوس میخواندند. اینروزها عکسی از آن کوهپیمایی را دیدم که در آن اخوان بود و
نجف دریابندری و دکتر زریاب خویی و من و چند تن دیگر که الان در این لحظه در حافظه ندارم. عکس تاریخی عجیبی است که اخوان را درحال کوهنوردی نشان میدهد.
بعد از این کوهنوردی، تا یکهفته تمام عضلاتش کوفته شده بود و درد میکرد و به ما بد و بیراه میگفت که چه دردسری برای او درست کرده بودیم. ولی بعدها خاطرۀ شیرین آن را همیشه در یاد داشت.
از شوخیهای لطیفی که درمورد این کوهنوردی از او به یادم مانده این است که در آن بالا دستهجمعی صبحانه نیمرو خوردیم. اخوان بعدها میگفت: «عزیز جان٬ یعنی تو معتقدی که آن نیمرو را در همان پایینها یا در منزل نمیشد خورد؟ اینهمه راه و مشقت برای یک نیمرو؟» و میخندید!
◎شرح عکس:
مهدی اخوانثالث، محمدرضا
#شفیعی_کدکنی،
#نجف_دریابندری، عباس
#زریاب_خویی و ...
[ شفیعیکدکنی | بهنقل از کتاب حالات و مقامات م. امید ]
@aminhaghrah