آمین

#خسرو_گلسرخی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

این صحبت‌های عاطفه‌ی گرگین (همسر خسرو گلسرخی) را به تازگی از تاریخ ایرانی شنیدم.

گرگین (به فرض صحت ادعا) این‌جا به نکات قابل تاملی از خصایص فردی و کنش اجتماعی- سیاسی همسرش اشاره کرده:

- این‌که رفتارهای پوپولیستی داشت و بی‌اندازه مردم‌ دوست بود.
- این‌که اصلن خوی چریکی نداشت و حتی با فروش اسلحه‌ی اسباب‌بازی هم مخالف بود ( گرگین می‌گوید ساواک بعدها بارها به او گفته در اعدام گلسرخی اشتباه کرده است)
- این‌که در دوران زندگی مشترک هیچ کنش مذهبی از او ندیده است و گمان می‌کند آن حرفها را در دادگاه برای تحت تاثیر قرار دادن مردم زده است.
- و جالب‌تر آن‌جایی‌ست که از شخصیت‌های محبوب گلسرخی نام برده. آنهایی که عکس‌شان را هم توی اتاقش داشت.
چه کسانی؟
"آیت‌الله طالقانی، مائو، مارکس و میرزا کوچک‌خان جنگلی!"


• شرح تصویر: خسرو گلسرخی و عاطفه گرگین
• اشاره: زندگی مشترک گرگین و گلسرخی سال ۱۳۴۸ آغاز و با دستگیری او در سال ۱۳۵۲ و اعدام گلسرخی در همان سال به پایان رسید...


#خسرو_گلسرخی
#عاطفه_گرگین
@aminhaghrah

من به نفع زندگی از شعر این توقع را دارم که اگر لازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجر و طناب و زهر باشد، گلوله و مُشت باشد...

#خسرو_گلسرخی
@aminhaghrah

آرزو...
شعر و خط #خسرو_گلسرخی

@aminhaghrah

کاش...
شعر و خط #خسرو_گلسرخی
پاییز ۱۳۴۲. رشت

@aminhaghrah

چنین باد...
دستخط #خسرو_گلسرخی

@aminhaghrah
▪️
#طیفور_بطحایی (نویسنده، فیلمساز و فعال سیاسی) درگذشت. این تصویر او را در کنار #خسرو_گلسرخی در دادگاه موسوم به ۱۲نفر (طراحان عملیات سوءقصد بر علیه خانواده‌ی سلطنتی/ گروگانگیری فرح یا ولیعهد در جریان جشن سینمای کودک و نوجوان در سال ۵۲) نشان می‌دهد...

@aminhaghrah
▪️
#نجف_دریابندری از محاکمه‌ی #خسرو_گلسرخی می‌گوید...

[ گفتگو با نجف دریابندری | مهدی مظفری | نشر مروارید | ۱۳۸۸ ]

#کتاب
@aminhaghrah
Forwarded from آمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
#خسرو_گلسرخی در پاسخ به پیشنهاد فرجام، در جریان محاکمه‌:
[ امکان نداره... من تو این جامعه حق ندارم...تو این جامعه حقِ من جونِ منه... ]

●۲۹بهمن سالگرد تیرباران گلسرخی‌ست.

#ویدئو
@aminhaghrah
آمین
‍ ‍ ▪️ در سوگِ شب‌نورد... امروز شنیدم #اصلان_اصلانیان هم رفت؛ ۲۹آبان، تنها در خانه‌ای محقر در حوالی تهران... و در عجبم چرا این‌طور ناگهان و در سکوت! تا همین حالا جز نوشته‌ی کوتاهی از عزیزی، نه خبری از واقعه خوانده‌ام نه پیام تسلابخشی جایی دیده‌ام. خیلی بد…
▪️
یادداشت #رضا_مقصدی درباره‌ی #اصلان_اصلانیان

با اصلان در سال ۵۳ هم بند بودم .نامش را به عنوان شاعر، یک باردر جُنگی دیده بودم .گویا در جُنگ "چاپار" که تنها دوشماره از آن به کوشش #احمدرضا_دریایی در آمده بود. چند شعر این دوشماره ی "چاپار" را #خسرو_گلسرخی ومن به احمدرضا داده بودیم. احتمال می‌دهم خسرو آن شعر را از او گرفته باشد چون نخستین بار این نام را از دهان خسرو شنیده بودم .به او گفتم ارمنی ست؟ یادم نیست چه پاسخ داد.

در زندان، اصلا رفتار روشنفکرانه نداشت اما احتمالا با پرونده ی اهل تِاتر (#سعید_سلطانپور، ناصر رحمانی نژاد)دستگیر شده بود. در آنجا بیشتر با سعید می‌گشت .انسانی مهربان و خاکی و مردمی بود. در حیاط زندان، گه‌گاه با هم قدم می زدیم اما یادم نمی آید از شعر با هم حرف زده باشیم. از کارش با کامیون، در بیرون می‌گفت و از فرهنگ راننده‌های کامیون حرف می‌زد و می‌خندید. آنجا بود دانستم که چرا چهره‌ی روشنفکرانه! ندارد.

امروز به ملاقات #سایه، به بیمارستانی در "کُلن" رفتم. با او از سوگنامه‌ی دردمند ِ #فرج_سرکوهی درباره‌ی اصلان گفتم. اورا به دُرستی می‌شناخت. از حُجب وُ حیای ذاتی‌اش گفت. اندوهی سیاه بر چهره‌اش نشست.
گفتم: "سایه" جان! یادت هست این ترانه چگونه به "چاووش/گروه شیدا"راه یافت؟ (چون اورا در گُستره ی باورهای سیاسی،اعتقادی دیگر بود).
گفت: یادم نیست. گفتم: چه شد که این ترانه، آن‌گونه گُل کرد؟ گفت نمی‌توان چندان به چند و چون و چگونگی ِ تاثیر ِ یک شعر یا ترانه در ذهن وُ زبان مردم ، درنگ کرد. پیچیدگی‌هایی دارد که به زبان در نمی‌آید. گاهی یک شعر، چنان در مردم راه می‌یابد که شگفتی می‌آفریند.

خنده‌های اصلان هنوز با من است .حیف شد که از دست ما رفت. خیلی حیف...

در مُردگان ِ خویش نظر می‌بندیم
با طرح ِ خنده‌یی
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ خنده‌یی...

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
آیا گلسرخی زنده است؟!

۱۰مهر، سالگرد بازداشت #خسرو_گلسرخی و ۱۲نفر دیگر است در سال ۱۳۵۱خورشیدی، به اتهام برنامه‌ریزی برای آدم‌ربایی از خاندان سلطنتی #پهلوی!
حالا دیگر به لطف صدا و سیمای ملی! حتمن همه‌ ماجرای دادگاهیِ گلسرخی و سرسختی‌اش حین محاکمه، که مُنتج به صدور حکم اعدام برای او و #کرامت_دانشیان شد را دیده‌اند! اما شاید خیلی‌ها ندانند که #مریم_اتحادیه (یکی از بازداشت شدگان ماجرا) سی و چند سال بعد (در بهمن ماه ۱۳۸۷) به جِد مدعی شد "خسرو گلسرخی" به لطف نزدیکان دربارِ وقت، زنده است و در پاریس زندگی می‌کند و حتی او در یکی از کافه‌ها با او ملاقات هم داشته!

حالا فقط پای یک ادعا در کار نبود. پس از بی‌توجهی عمومی به این خبر، چندی بعد یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای- تلویزیونی فارسی زبانِ وقت، با پخش فیلمی کوتاه و بی‌کیفیت (که انگار به صورت مخفی ثبت شده بود) آن را مربوط به جلسه‌ی دیدار خصوصی مریم اتحادیه با خسرو گلسرخی دانست. این فیلم ۴دقیقه‌ای زنی را از پشت، پای میز کافه‌ای نشان می‌داد که با مردی لاغر‌اندام و فرتوت در آن سوی میز گفتگو می‌کند. تهیه‌کنندگان فیلم آن مرد را گلسرخی معرفی کرند که سالهاست با اسم مستعار " آرمین ناجی نسب " در اروپا زندگی می‌کند.

با این‌که پس از خواندن آن خبر و تماشای این تصویر، اکثر مخاطبین آن را جعل مضحک واقعیت نامیدند اما واکنش متفاوت بعضی چهره‌های شاخص و صاحب نفوذ در دستگاه پهلوی، بر شبهات پیرامون ماجرا افزود. مثلن #احسان_نراقی در مصاحبه با خبرگزاری آینده زنده بودن گلسرخی را تکذیب نکرد! او به پرسش مصاحبه‌کننده این‌گونه پاسخ داد:
"مرگ گلسرخی در آن زمان تنها به شکل خبر مخابره شد، من نمی‌توانم درباره‌ی مرگ گلسرخی اظهارنظر کنم!"...


پاسخ قطعی به این که گلسرخی را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کرده‌اند یا نه البته که مهم است. اما آن‌چه که به شکل عجیب و‌منحصرفردی رخ‌داده، این است ‌که تقریبن همه‌ی جریانات سیاسی موافق و متضاد (حتی حاکمیت و برانداز حاکمیت!) اینک او را از خودشان می‌دانند. و همین جامعیت و فراگیری‌ست که از او در تاریخ معاصر ایران سیمایی ویژه و همیشه زنده ساخته است...

#تاریخ
#روزانه
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
هروقت به کتابفروشی می‌آمد، کارش این بود که مواظب خرید دانش‌آموزان باشد. نمی‌گذاشت بچه‌ها #کتاب مبتذل عشقی بخرند. یادم نمی‌رود که صمد روزی به کتابفروشی آمده بود، به جوانی که می‌خواست کتاب جنایی بخرد خیلی اصرار کرد که منصرف بشود، جوان نپذیرفت. اصرار صمد فایده‌ای نکرد.
صمد چون معلم بود می‌دانست که چطور حرف بزند. هرطوری بود آدرس جوان را گرفت. جوان کتاب دلخواه خود را خرید و رفت، ولی صمد کتاب‌هایی که می‌خواست او بخواند را خودش خرید و برای جوان پست کرد. همین جوان، بارها به کتابفروشی آمد و سراغ صمد را گرفت. ولی صمد رفته بود...صمد به ارس پیوسته بود...

[ خاطره‌ی #خسرو_گلسرخی از #صمد_بهرنگی ]

@aminhaghrah
Audio
▪️گلسرخی
[ به یاد #خسرو_گلسرخی ]
با صدای: #حبیب
ترانه: ناصر مهدی پور

#تک_ترانه
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
#خسرو_گلسرخی در پاسخ به پیشنهاد فرجام، در جریان محاکمه‌:
[ امکان نداره... من تو این جامعه حق ندارم...تو این جامعه حقِ من جونِ منه... ]

●۲۹بهمن سالگرد تیرباران گلسرخی‌ست.

#ویدئو
@aminhaghrah
▪️
این سرخ‌گونه
خاموش نشسته به انتظار
تمامی ِتنِ من،
سرزمین ِ من است...

#خسرو_گلسرخی
#شعر
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️آن‌چه #خسرو_گلسرخی گفت...

گلسرخی ابتدای بهمن ۵۲ در دادگاه نظامی به مرگ محکوم شد و انتهای بهمن تیرباران...

دادگاه نظامی گلسرخی و دوست همرزمش کرامت‌الله دانشیان و دفاعیه‌ی خسرو گلسرخی هنوز یکی از صحنه‌های باشکوه ایستادگی بر سر آرمان تا پای جان است. او دفاع خود را چنین آغاز کرد:

●«به نام نامی مردم
من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول دارم از خود دفاع نمی‌کنم. بعنوان یک مارکسییت خطابم با خلق و تاریخ است. هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می‌بالم چرا که هر چه از شما دور‌تر باشم به مردم نزدیکترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدید‌تر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی‌تر است. حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می‌سازند.»

ا***ا

وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند. محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آن‌ها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آن‌ها رسوخ کنند. به آن‌ها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند. اما آن‌ها فقط پوزخند زدند. ساواک وقتی دید با هیچ حربه‌ای قادر به فریب آن‌ها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که "دامون" پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد می‌کشید. او می‌دانست که دامون نقطه ضعف اوست و می‌تواند او را به زندگی امیدوار کند.

وقتی از او تقاضای ندامت‌نامه می‌کنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او می‌گوید هیچ‌کس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست. من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کرده‌ایم باید به پایان ببریم. مرگ ما حیات ابدی است ما می‌رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت‌نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکرده‌ام؟؟
در سحرگاه ۲۹ بهمن وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می‌زند و می‌خواهد که چشمانش را نبندند...

گلسرخی در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد:

«من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست. من خونم را به توده‌های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم می‌کنم. و شما آقایان فاشیست‌ها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچ‌گونه مدرکی به قتل‌گاه می‌فرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صد‌ها فدایی برمی‌خیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در ۲۸ مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده‌های ستم‌کشیده ایران واژگون خواهد شد.»

منبع: @KLIDAR

#تاریخ
@aminhaghrah
Deshneh va del.pdf
3 MB
▪️دستی میان دشنه و دل
نوشته های پراکنده:
#خسرو_گلسرخی

#کتاب | #PDF

@aminhaghrah
🔺ادامه یادداشت:

پ: ساواک از همان ابتدا (و توسط، فطانت) نه فقط در جریان مسائل بود بلکه به فرایند قضایا شکل می داد. به فرض، طرح تهیه ی سلاح (ازطریق فطانت) و تحویل اش به گروه. طرحی که به اجرا در نیامد.

جزئیات موردهای آمده (صرف نظر از دیگر ماخذها) را می توان در ۴مکتوب که درفاصله ی ۱۳۷۹ تا به ۱۳۹۴ انتشار یافته اند، بازیافت:

۱- من یک شورشی هستم/ نوشته ی/ عباس سماکار
۲- دستی درهنر، چشمی برسیاست/ نوشته ی/ رضا علامه زاده
۳- سفرخیال/ نوشته ی/ طیفور بطحائی
۴- یک فنجان چای بی موقع/ نوشته ی/ امیرحسین فطانت

#مهرداد_بهروزی
#خسرو_گلسرخی
#سیاست
#تاریخ
@aminhaghrah
#مهرداد_بهروزی

خسروگلسرخی، زاده مرکز گیلان بود (۱۳۲۲/۱۱/۲). در فاصله ای ۷ساله (۵۲-۱۳۲۵) و در ۴ نشریه به کار اشتغال داشت. درکارنامه ی تالیفی اش، سه مدخل به دیده می آید: سروده ها/ یادداشت ها/ برگردان ها (ترجمه از فرانسوی)

وی، ۱۳۵۲/۱/۸، بازداشت و پس از ۹ ماه زندان، در دادگاه اول (۱۶دی ۵۲) و دادگاه دوم (۳ بهمن ۵۲) حضور یافت. درهفته ی چهارم ازشروع ۳۱ساله گی اش، مرگ را تجربه کرد.

پیرامون گلسرخی، هاله ای از مه فرا گرفته و، گرداگرداش، پیرایه ها.
آمیزه گی ی این پیرایه ها وآن مه، اسطوره ای اجتماعی آفریده که نه فقط محدودیت زاست بلکه امکان تبیین هرنوع بحثی درمورد او (بافرض/ آفریننده گی درگستره ی هنری) را به پس می راند.

گلسرخی، شاعر بود و منتقد. سروده هایش، ازپائیز ۱۳۴۳ به طبع درآمدند. ابتدای کارِ او در عرصه ی نظم سرائی، سروده ای ست باعنوان (کنار پنجره) وانتها، چکامه ای ست که دردادگاه دوم سروده: این کاج های بلنداست/ که در میانه جنگل/ عاشقانه می خواند...

درعرصه ی نقد، صرف نظر از این که صفحه ای ثابت باعنوان (عیارسنجی کتاب) در روزنامه ی (آیندگان) داشت، تحریرهائی کوتاه و طویل می نگاشت. اولی، به فرض (سالمرگ فروغ)/کیهان، ۱۳۴۶/۱۱/۲۵، و دومی، به فرض (گل بر گستره ی ماه) که نقد سروده ای از (رضا براهنی) ست،آیندگان، ۲۱ خرداد ۱۳۴۸.

ایضا، پاره ای از یادداشت های گلسرخی، برگردان آثار غربی هاست. سروده های (نرودا)، (آراگون) و یا، برگردان نوشته ای از (زلینسکی) در مورد (گورکی).

کالبد تجربه ی هنری ی گلسرخی، منتسب به نحله ای ست که آفریننده گی را صرفا در سنخیت با الگوی (اجتماع/ گروه) تصورمی کند. یعنی، بی اعتباری ی موجودیت (فرد/ انسان) چونان شالوده ی آفریننده گی ی هنری.

لحن گلسرخی با نثرگلسرخی تفاوت دارد. نثراش، مشتمل به وضوح کامل است. به ساده گی می نویسد و عاری از لفظ پردازی. درمبحث لحن، اما، قضایا جور دیگری ست. عصبی/ پراکنده/ عاری از مدارا.

او، هرگز، جزئیات را توضیح نمی دهد. به سهولت، فتوا صادر می کند و بیانیه می دهد. بی هرگونه توضیحی.

به فرض، انتشار ویژه نامه های (کتاب امروز) توسط (کریم امامی) را تلاشی برای یک بنگاه استعماری دانسته. سنت سترگ نظم گوئی ی پارسی (و کلاسیک) را فرهنگ مومیائی می دانست، و یا، آن یادداشت اش (برگردان نوشته ی/ زلینسکی) با این ادعا شروع می شود: ادبیات اجتماعی با ادبیات تفاوت دارد‌و ...

گلسرخی، این فرصت را یافت تا چهره ای اجتماعی یابد. صرف نظر از نمایش دادگاه دوم (توسط تلویزیون ایران در همان سال ۱۳۵۲)، دفاعیه اش، ۳ دفعه در سیمای جمهوری ی اسلامی به نمایش درآمد: ۴روز پس از تثبیت انقلاب اسلامی ۵۷/ ۳۷ سال بعد از برگزاری دادگاه دوم/ و، سال ۱۳۹۱.

بی تردید، آن چهره ی منحصر به فرد، بابت دیدگاه اش، هزینه ای گران داد. بس گران. این هزینه ی بس گران را دیگران (ام) داده اند: جزنی/ پویان/ احمدزاده/ مرضیه اسکوئی/ و... این بهترین ها، اما، هرگز فرصت آن را پیدا نکردند تا جلوه ای اجتماعی یابند. پاسخ گوی چرائی ی این عدم، گلسرخی نیست بلکه اجتماعی ست که به واقعیت زدائی ی تاریخ انگاری اهمیت می دهد و نه، واقعیت زائی ی تاریخ نگاری.

پیوست:
۶۹ سال پس از زایش نگره ی چپ درایران/ ۳۳ سال بعدازگردهمائی ی توده ای ها/ و ۳ سال پس از رخداد سیاهکل، داستان خسرو گلسرخی شکل گرفت. داستانی با لایه هائی از غبار و تیره گی و شبهه.

اداره ی چهارم ساواک تهران، در واپسین روزهای دی ۱۳۵۱، توسط (ا. ح. فطانت) که با (کرامت دانشیان) رابطه داشت، از نشست یک گروه ۱۳ نفره اطلاع می یابد.

گروه، ترکیبی بود از اهالی ی مطبوعات/ کارمندان تلویزیون/ و، یک موسیقیدان. از این تعداد، اسفندیارمنفردزاده، توانست بعد از بازداشتی کوتاه و پیش از دادگاه اول، خود را برهاند.

روزنامه ی کیهان (۲۲ دی۱۳۵۲) نوشت: اخلالگران قصد داشتند تا اعلیحضرت همایونی را در استراحتگاه نوشهر ترورکرده و...

۳۴ سال پسین، پرویزثابتی (قائم مقام ساواک در سال های ۱۳۵۰ تا به ۵۷) در کتاب (در دامگه حادثه) ۲۰۰۷/ آمریکا، ازصحنه سازی هائی نمایشی سخن گفت که ساواک ترتیب می داد، و، می نویسد: می خواستیم این را بگوئیم که بر اوضاع مسلط هستیم و...

ایضا، دراین راستا، نکته هائی را بایستی مدنظر داشت:

الف: گروه، نسبتی با سازمان های سیاسی (خاصه، چریک های فدائی) نداشت.

ب: بحثی از ترورنبود. طیفور بطحائی و شکوه فرهنگ ازامکان ربودن (فرح دیبا) در فستیوال فیلم کودک و نوجوان صحبت کرده بودند. موضوعی که (مریم اتحادیه) مدعی ست، صحت ندارد.

دنباله یادداشت را بخوانید 🔻
#خسرو_گلسرخی
#سیاست
#تاریخ
@aminhaghrah
[آفریننده یا آفریده؟]
یادداشتی درباره ی زندگی و سرانجام #خسرو_گلسرخی
به قلمِ:
#مهرداد_بهروزی 🔻
@aminhaghrah