🔽 25 مهرماه سالمرگ شاعر و روزنامه نگار شهید «فرخی یزدی» ست.
«میرزا محمد فرخی یزدی» معروف به «تاج الشعرا»، نه فقط اهل ادب و مطبوعه نویسی، که سیاستمداری مبارز و آزاده بود. با آن که غزل عاشقانه را به غایت دلنشین می ساخت اما از قلم ش همواره در مسیر مجاهدت در راه آگاهی و آزادی بهره می کشید. همان شد که وقتی یزد بود، به حکم حاکم یزد، حبس رفت و حتی لب و دهانش با نخ و سوزن دوخته شد! به تهران که آمد (حوالی 1300) اشعار آتشین گفت و زندان سخت شهربانی را هم تجربه کرد. آزاد شد و با روزنامه ی «طوفان» امانِ حاکمیت فاسد را برید. تعطیل شد و به شمایلی تازه (جرایدی مثل پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق) رخ نمود و از حقگوئی دمی فارغ نشد. 1307 با حکم نمایندگی مردم یزد داخلِ مجلس شد. کوتاه نیامد، کتک خورد، در مجلس سرسپرده ی رضاخانی بسط نشست و از بیم جان، از تهران فراریِ آلمان شد.
بعدتر به خدعه ی تیمورتاش گرفتار آمد. در بازگشت به وطن با حکم محکومیت مالی و بعد «اساعه ی ادب به مقام سلطنت» با جزای 30 ماه حبس، ساکن زندان قصر شد. بعد از آن جز دست نوشته هایی روی دیواره های سلول، اثری از فرخی به دیده نیامد. اما قول مشهور آن است که آمپول هوای پزشک احمدی کار او را ساخت...
در همه ی سالهای بعد از شهادت فرخی یزدی، در همه ی فرازهای تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران، اشعار او ورد زبان پویندگان و مبارزان راه آزادی بود. از میان آن همه غزل و قصیده ی جانانه اما «تصنیف آزادی» او یک چیز دیگر است:
آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میكند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفای زای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن كند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می كند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
بهترین و شورانگیزترین اجرا از این سروده ی سیاسی-حماسیِ فرخی یزدی نسخه ی «محمدرضا لطفی ست». با صدای جاودانه ی «
شهرام ناظری» جوان که در ادامه از «آمین» می شنوید.
#شاعر #شعر #ترانه #فرخی_یزدی #تاریخ #شهرام_ناظری #محمدرضا_لطفی@aminhaghrah