گفتمان آب، توسعه و محیط زیست؛ صابر معصومی

#پنوم
Канал
Логотип телеграм канала گفتمان آب، توسعه و محیط زیست؛ صابر معصومی
@Iranian_DiscoursesПродвигать
153
подписчика
68
фото
9
видео
187
ссылок
یادداشتهای یک توسعه چی: کارشناس ارشد امنیت آب، توسعه بین الملل و محیط زیست و دانش آموز روابط بین الملل دانشگاه تافتز آمریکا هستم. اکنون بعنوان مشاور ارشد تغییر اقلیم انجمن پناهندگان دانمارک در افغانستان حضور دارم.
خارج از دستور2: گنج انسانی و #توسعه .

1️⃣ یک کلام به شما بگویم که تمام تحلیلهایی که عامل انسان را از مساله چرایی توسعه و #قدرت جوامع کنار گذارده‌اند یا کم‌رنگ‌اش می‌بینند (و مثلا #آب ، موقعیت جغرافیایی، #تاریخ و #فرهنگ ، میزان منابع، #دین ، #اقلیم و ... را عامل محوری دانسته اند) پشیزی اعتبار ندارند. در این موارد، دست کم یک نمونه برای نقض آن تحلیلها در دنیا هست. اما کیست که به "گنج انسانی" معترف نباشد؟
مثال این ادعا را در زندگی هر روزه‌ می‌بینیم: قدرت، و متعاقبا توسعه، آنجایی کلید می خورد که یک خانواده، یک گروه، یک جامعه، هوای همدیگر را داشته باشند. از توان هم بهره ببرند، همدیگر را پوشش دهند و یکدیگر را تا اوج امکان محترم بشمارند. ساده‌تر از این، در الفبای توسعه نداریم. همه قدرتها (فارغ از بزرگی و کوچکی‌شان) با تمام اختلاف در ویژگی‌هاشان، در این یک مورد متفقا مشترک‌اند.

2️⃣ امروز در راه بازگشت از ماموریت به #پنوم_پنه مشاهده‌گر کودکانی بودم که در کنار جاده‌های داغان این کشور، هرروز خاک به خورد جسمشان می‌دهند و فردا قرار است مبتلا به انواع بیماری، هم خودشان و هم جامعه شان را فلج کنند. حال آنکه #حکومت این امکان را داشت که پایه‌های سلامت را برای تمام شهروندان این کشور کوچک فراهم کند. اما چه می‌شود کرد که حکومت #کامبوج ، حرمتی برای مردم‌اش قائل نیست. چه می‌شود کرد که کامبوج، میراث‌دار جنایت #خمرهای_سرخ (به رهبری پُل پوت) است: این یعنی خودشان، نیمی از جمعیت خودشان را به مسلخ فرستادند. چرخه معیوب ادامه می یابد.

زخمهای #ایران آیا التیام می‌یابند؟

3️⃣ در میان همه عُسرتی که به آن مبتلا هستیم، می‌شنویم آنکه مسئول جان شهروندان کشور بوده، داغ تازه می‌کند که ما برای فریبی، هزاران انسان، هزاران گنج این کشور را به مسلخ فرستادیم (کشتارهای داخل پیشکش). همچنین حال خود را به یاد بیاورید زمانی که از آن یکی مسئول سرمایه‌های کشور پرسیدند که آقا، سرمایه‌های این مملکت هر روز دارند مهاجرت می‌کنند، و او لبخندزنان فرمود: خب بروند، انسان مختار است هرجا که خواست زندگی کند. سوال این است که بین فرستادن هزاران جوان این کشور به مسلخ عراق، و فرستادن اجباری میلیونها جوان تازه نفس به دامان #غرب چه تفاوت است؟ آیا این نیست که تخم‌مرغ دزد، شتر دزد شده؟ آیا این، ضحاکیّت نیست؟ آیا آنانی که امروز سکان این کشور را دردست دارند، همان فرماندهانی نیستند که با وجود ایجاد معبر در کنار میدان مین، انسان را قربانی کردند تا روی مین بخوابد؟ آیا تصور توسعه و قدرتمندی، با وجود این آدمها، فکاهی‌ای بیشتر است؟

4️⃣ امروز در طول سفرم، خیالبافی هم می‌کردم: تصور روزی را داشتم که عالی‌رتبه‌ترین مقام ایرانی (در حکومت انسانی‌اش!) برنامه‌ای برای بازدید از #کانادا ترتیب داده، آنجا با فوج فوج ایرانی ملاقات می‌کند. بعد از چند کلمه صحبت، می‌آید در جلوی سِن، تا کمر جلوی مردمش خم می‌شود و با صدایی که بغض نمی‌گذارد واضح شنیده شود، می‌گوید که: "خواهش می‌کنم که برگردید. می‌دانم شما از غربت خسته شدید. غربت بس است دیگر. #وطن برای بازگشت شما بی‌قرار است. برگردید تا بسازیمش". آه چه حسرتی...

یقینا از جانب همه‌شان نمی توانم صحبت کنم اما دست‌کم آن مهاجرانی که من می‌شناسم، یک چشمشان خون است و دیگری اشک: نه دل ماندن دارند و نه پای بازگشت. می‌خواهند بیایند و با همین فلاکتی که گرفتارش هستیم، گوشه‌ی کاری را بگیرند و کمک کنند و کِیف کنند که برای خاک خودشان، مردم خودشان کار می‌کنند. اما به دامان که بازگردند؟ آن‌ور، دست‌کم جانشان محترم است. از مسلخ خبری نیست.

4️⃣ در این میان، عزیزی که از دست‌اندرکاران همین شرایط است و از قِبَل آن، بقول خود مال و منالی به‌هم زده و فرزندانش را برای فرار از همین کرب‌و‌بلای خودساخته، به خارج فرستاده، و در خصوصی هم که باهاش گپ بزنی تا خودِ خدا را انکار می‌کند، در کانالشان فرموده‌اند که با ارگان مسئول این مساله، مهربانتر باشیم که مبادا ضعیف شوند! ایشان یا تابه‌حال تازیانه نخورده‌اند، یا نمی‌داند عدد 1000 یعنی چه.

5️⃣ امروز میلیونها ایرانی به مسلخ بیگانه رفته‌اند! نمی‌دانم این عملیات کربلای چند است، اما یقینم این است که تا طاغوت هست، راه توسعه، راه اصلاح بسته می‌ماند.
خارج ازدستور:

1️⃣ روزآخر که برای دستبوسی و وداع پیش استادم مارک زیتون رفتم، ازم پرسید: دستاوردت از فرصت حضور در #انگلیس چه بود. طبعا انتظار داشت که چالشی‌ترین شاگردش [به درستی] از آموخته‌هایش درمورد #امنیت_آب و #توسعه_بین‌الملل بگوید. چه، نه #دانشگاه_آزاد و نه #آموزشکده_محیط_زیست حقیقتا چیزی به من نیاموزاندند. اتلاف وقتی بودند برای گرفتن مدرکی. اما نتیجه ترکیب تجربه تحصیل و معاشرت و کارگری در انگلیس با روحیه انتقادی‌ام، پاسخی غیرمنتظره بود: "اینجا، درمرکز ثقل کاپیتالیسم، عمیق‌تر و بیشتر درک کردم که #کاپیتالیسم یعنی چه".

2️⃣ امروز از ایوان خانه نظاره‌گر #پنوم-پن بودم و تجربه‌های مشابه خودم و دیگر ایرانیان بازدیدکننده از اینجارا مرور می‌کردم: صد رحمت به ایران. باید خاک #ایران را –نه برای #وطن بودنش- بلکه در مقایسه‌اش با اینطور کشورها چندباره بوسید. [به الهام از الف.بامداد] کاش می‌شد که این خلق بی‌شمار را برشانه‌های خود می‌نشاندم که نه صرفا #اروپا و #آمریکا ، که این نیمه "نابابِ میل" تر جهان را هم تجربه می‌کردند. آنوقت شاید ایران طور دیگری می‌بود: کمتر شِکوه کم‌اثر می‌شنیدیم و شادتر و کاراتر بودیم.

3️⃣ ادعا شده بود که نظام ایران قرار است تپه‌ای باشدکه ما را [انسان را] از سیل سهمگین کاپیتالیسم استعمارگر دور نگاه دارد. [آنچه کاپیتالیسم بعنوان تنها #دین رسمی و عملی عالم دارد می‌سازد، دلفریب و هیجان‌آور، اما آن صورت دیگرش عسرتی غیرقابل برگشت است]. امروز اما ما شده‌ایم غرقه‌ی دریاهای محنتِ خودساخته.

4️⃣ گاهی فکر می‌کنم [و بسیارند مثل من] که جایی پیدا کنم که زندگی باشد اما بردگی کاپیتالیسم نباشد. گاهی فکر می‌کنم که این حصن حصین در ایران ساخته شده. همه چیزرا هم که نادیده بگیریم، ما برای این آرمان، جانهای عزیزترینانمان را نثار کرده‌ایم. یعنی ما [درظاهر] به همین خاطر است که به جهانیان پشت کرده‌ایم و نفرینشان می‌کنیم. اما بیشتر که به حقیقت رجوع می‌کنم، آه از نهادم برمی‌آید: ظاهرا رویای #ارض_موعود را مادرش در نطفه سر‌به‌نیست کرده. #انسان مانده است، آواره و بی‌سرزمین. یعنی قرار بود عالم، دو قطبی‌ای باشد که یک طرفش ما باشیم و یک طرفش آنها. امروز هم جهان دو قطبی است. در یک طرف انسان، و در طرف دیگر ما و آنها باهم.

5️⃣ من، انسان، در دوراهی عسرت تاریخی گیر کرده‌ام. دو راهی که هردو به گودال ویل ختم می‌شوند: یا برده #طاغوت شو، یا بنام رهایی از طاغوت، قربانی طاغوت دیگر باش. تنها تفاوت اینکه: یکیشان نام وطن را بر پیشانی‌اش خالکوبی کرده. این تمام حکایت #توسعه ایران است.
اینجا نمایی از مناظر هرروزه #شهر #پنوم_پنه در #کامبوج است. شبیه این را در هزاران نقطه شهر می توانی ببینی.
نامی بهتر از هشلهفتی #توسعه و #حکمرانی برایش ندارم. اینجا در حقیقت هیچ‌چیز به هیچ‌چیز نمی آید. کامبوج نمونه جهانی حکمرانی شکست خورده است: کشوری برای تاراج.

🔹 چرا اینگونه است؟ برای اینکه اصولا ساختار #حاکمیت و #حکمرانی در این کشور برای درک و حل مساله و مشکل طراحی نشده است.
ما در بسیاری از موارد از جمله #فساد با کامبوج فاصله زیادی نداریم (علیرغم داعیه های جهانشمولمان در دوران #پهلوی و #جمهوری_اسلامی).

🔸آیا #حکومت #ایران اساسا برای درک و تحلیل و حل مساله و مشکل بنا شده بود/است؟