✍️ طعامی تازه بر خوانی کهن، یادداشتی در ستایش فریدون توللی
دریغا که درمانده از جستجوها
نشستیم بر گورِ بس آرزوها
ننوشیده جامی ز مینای هستی
فشردندمان پنجهها بر گلوها
#فریدون_توللی از آن دسته شاعرانی است که بیگمان تعمدی در نادیدهانگاشتنش وجود دارد؛ تعمد از جانبِ کسانی که خود را هوادارِ شعرِ نو میدانند، و این از عجایبِ روزگار است؛ چرا که فریدون توللی با چاپ مجموعهٔ شعر «رها» در سال بیست و نه از پیشاهنگانِ جدیِ شعر نو به شمار میرود. آن هم در سالهایی که بسیاری از شاعرانِ نوجوی پسا نیما هنوز تجربههای شعر نو را آغاز نکردهاند. در حقیقت همهٔ آن شاعران از جمله
#شاملو ،
#فروغ ،
#سایه ،
#اخوان_ثالث ،
#نادرپور و دیگران به صورت واضحی از مجموعه شعر «رها» تاثیر پذیرفتند. و توللی نه فقط به اعتبار خودش، که به اعتبار این همه تاثیری که بر شاعران مهمِ نوجوی پس از خودش گذاشت از مهمترین چهرههای شعرِ نو باید محسوب شود.
و حالا رمز اینِ نادیده انگاشتنِ تعمدی در چیست؟ من در دو چیز میبینم که اولی را مهمتر میدانم، و به همین دلیل از دومی شروع میکنم!
دومین دلیل غربتِ ناسزاواری که بر توللی رفته است، این است که او که در قبل از کودتای علیه دولت دکتر مصدق بسیار شاعر سیاسی منتقد و فعالی بود و با نوشتن قطعات طنز «التفاصیل» به بسیاری از بزرگان سیاسی روزگار از جمله
#قوام_السلطنه نقد وارد میکرد، در روزگار پساکودتا آن آتشش انگار فرو نشست و به ویژه در دههٔ چهل دوستیِ نزدیکِ او با
#اسدالله_علم شائبهها را در حقِ او زیادت میکرد، اگرچه بررسی اشعارِ او در همهٔ اوقات این ظن را تقویت نمیکند. نمونهاش این شعر که نُه سال پس از کودتا گفته بود:
عیار باش و دزد و زمینخوار و زنبهمزد
تا برتر از سپهبد و سرلشکرت کنند
نابرده رنج گنج میسر شود عزیز
رو دیده باز کن که چه در کشورت کنند
در خایهمالی ای دل غافل حکایتیست
گر یاد گیری از همگان برترت کنند
مام وطن به دامن بیگانه خفته مست
دل بدگمان مکن که چه با مادرت کنند
اما نکتهٔ اول نادیدهانگاریِ تعمدیِ شعرِ توللی را در چه میبینم؟ در دشمنیِ توللی با
#نیما_یوشیج . اگرچه توللی در ابتدای شاعریاش بسیار شیفتهٔ نیما بود، تا این حد که اسمِ نخستین فرزندش را نیما گذاشت و غریب اینکه فرزندش دختر بود! اما توللی بعد از چاپ کتابهای «رها» و «کاروان» مسیرِ شعریاش را عوض کرد و تغییر در زیباییشناسی شعرِ او همگام بود با توهینهای شدیدِ او به شعر و شخصیت نیما. او شعر نیما را «جنینی نیمبند» خواند و در قصیدهای خودش را برکشید و بر نیما و نیماپرستان تاخت:
گرچه در گوهرفشانی داوِ يكتائيم نيست
بيش از اين بر لافِ گستاخان شكيبائيم نيست
شعرِ نو را من یکی شالودهام بیگفتگو
وندر اين هنگامه باک از خصمِ غوغائيم نيست
مدعی بر جوشنم هر دم خدنگی نو زند
كزچه هرگز باوری بر شعرِ نيمائيم نيست
نقدِ اين نيماپرستان خار دشنام است و بس
وز چنين خاری حذر با طبع خارائيم نيست
شعر نیما چيست در خلقت؟ جنينی نيمبند
نازنينطفلیكه دستی بر سرش سائيم نيست
من نه نيمايم كه بیشالوده خشتی برنهم
سنگ پيشينجامگان ننگی كه بزدائيم نيست
من نه آن بيمارِ يوشم تا نهم بر ياوه گوش!
ور نهم توفيق آن خدمت كه فرمائيم نيست
جریانِ پسا نیمایوشیج آن همه جریانسازیِ توللی را فروگذاشت و این توهینها را عَلَم کرد، وگرنه نقش شعری مانند «مریم» یا «کارون» در جریان شعرِ نو ایران و مولفههای رمانتیسمِ شعرِ نو بیبدیل است. اثری که او در جریانِ رمانتیسم و سبک ایماژیسم و اثری که بر شاعران متاخر گذاشت (به گمانم بیش از همه بر نادرپور) بسیار ارزشمند و راهگشا بود.
به نظرم داوری در موردِ شعرِ نو هنوز بسیار مغرضانه است.
#مولانا گفت: «چون غرض آمد هنر پوشیده شد». روزی که غرضها بنشینند و هنرها برخیزند، روزی است که ارزش توللی در شعرِ نو روشنتر خواهد شد.
#جویا_معروفی@jooyamaroofi1