غزلی تازه
با جهل و ستم به یک دُکّان هرگز!
از بامِ شرف به سوی نان هرگز!
از موجِ خطیرِ آرزومندی
تا گوشهٔ ساحلِ امان هرگز!
با چشمِ مُسلّح و دلِ آگاه
از راه به سوی بینشان هرگز!
در سیرِ درازِ راهِ آزادی
از چاله به چاهِ بیکران هرگز!
ماییم و ستایشِ جوانمردان
یک آن به ثنای قَلتَبان هرگز! (۱)
با این که زمین بهشتِ موعود است
یک لحظه فرود از آسمان هرگز
فردا که به حشر، زنده برخیزیم
ماییم و همین «نه» و همان «هرگز»
ماییم و شکوفههای آزادی
ماییم و هزار بوستان هرگز!
همخانهٔ ناکسان شدن سهل است
همخیمهٔ کودتاچیان هرگز!
.
.
.
(۱) ماییم آن که مدحت آزادگان کنیم
کشخان بگو مدیحهگرِ قلتبان بود
(مظاهر مصفا)
#جویا_معروفی
.
.
عکس مربوط به دادگاه نظامی دکتر #محمد_مصدق است، در پاییز سال هزار و سیصد و سی و دو، از آرشیو مجلهٔ لایف.
@jooyamaroofi1