به بهلول گفتند: میخواهی قاضی شوی ؟ گفت نه ، گفتند : چرا ؟ گفت نمیخواهم ناداني میان دو دانا باشم زیرا شاکی و متهم اصل ماجرا را میدانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم...
هنگامی که باران میبارَد، درست است که تنها قدم زدن طعمِ دلپذیری دارد، اما باید کسی باشد که زیر باران لبخند بر لبهایت بیاورد، موهای آشفتهات را دوست بدارد، آغوشش امن باشد و پا به پایت خیس شود.
باران لذتی دارد که باید آن را دوتایی چشید و بهراستی چه کسی دوست دارد زمانی که بهترین لباسش را پوشیده، بهترین عطرش را زده و در مجللترین رستورانِ شهر نشستهاست، تنهایی غذا بخورد؟!
بالاترین رهایی، آزاد شدن از نظرات دیگران است؛ روزی که بتوانی بدون وابستگی و اهمیت دادن به نظرات دیگران، از خودت و فردیتت لذت ببری، آن روز، روز رهایی توست!
دست بردار از این فکر که تمام مدت "مزاحمی" که شخص کنارت را اذیت میکنی.. اگر مردم از تو خوششان نمیآید میتوانند اعتراض کنند اگر شهامت اعتراض ندارند مشکل خودشان است ...
پرسید اینطور که پیداست شما آدم کم حرف و سربهتویی هستید و نظرم را خواست و من در جوابش گفتم: علّتش این است که هیچ وقت چیز مهمی ندارم که بگویم در این صورت خاموش میمانم. «یک انسان بیشتر به وسیلهٔ چیزهایی که نمیگوید انسان است تا به وسیلهٔ چیزهایی که میگوید.»
گاهی آدم ترجیح می دهد با گوسفندها زندگی کند که لال اند و فقط دنبال آب و غذا هستند یا ترجیح می دهد مثل کتاب ها باشد که وقتی آدم دلش می خواهد گوش بدهد داستان های باور نکردنی تعریف می کنند. وقتی با آدمها حرف میزنی، چیزهایی می گویند که نمیدانی چه جوری به گفتگو ادامه بدهی "آدم ها حرف های غریبی می زنند"