🔴 مکتب پرستان تنگ نظر و خداپرستان بالغ
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 مخاطبی عزیز در پی پرسش انتهایی یادداشت پیشین که
«با کدامین خدا پایان خشونت و فساد دینی رقم خواهد خورد؟»، جویای پاسخ از منظرگاه نویسنده شد. برای پاسخ به این پرسش شاید نیاز به یادآوری نباشد که منظور از کدامین خدا، کدام فهم و دریافت از خداست و فرض بر این است که الهیات سیاسی که معطوف به خشونت و فساد باشد یا امکان توجیه و چشم پوشی از آن را فراهم کند، نمیتواند منتسب به الاه باشد؛ هرچند متألهان یا روحانیان مدعی آن باشند.
⬅️ این بسیار مهم است که چه فهمی از خدا داشته باشیم و چه مکتبی حول این فهم شکل بگیرد. «لوتر» آن زمان که تعریفی از خدا ارائه داد تا دینداران را از قید و بند غیر خدا، روحانیان و نهاد و تشکیلات عریض و طویل و دنیا زده دین براند و آزاد و مستقل کند، هرگز نمیدانست، این فهم جدید از خدا، خدای قادر مطلقی که اراده بشر در اراده بیمنتهای او محو میشود و مسلوب الاختیار است، خود موجب ظهور خشنترین حکومت دینی تاریخ توسط «کالون» میشود. لوتر با این فهم جدید از خدا میخواست، چنین نتیجه بگیرد که تنها خدا شایسته اراده کردن و فرمانبری است؛ «بنابراین فرمانبری اراده بشری از اراده الهی، مسیحیان را از همه اشکال تعهد میرهاند».
⬅️ فساد عالیترین مقامات روحانی، انزجار لوتر را برانگیخت و تردیدهای عمیقی را در باب اقتدار آنها نه تنها در زمینه سیاسی که به عنوان متولیان نهاد دینی در او ایجاد کرد. آنچه به عنوان مکتب لوتری مبتنی بر فهم جدیدش از خدا شکل گرفت، میتوانست، توسط کشیشی که خود را از مصلحان دینی میدانست، به چنان اقتدار هول انگیزی درافتد که هرگز لوتر تصور نمیکرد و جالب اینکه قرنها بعد، آنچه به عنوان مکتب کالونی گسترش یافت، از محتوای خشن خود خالی و آموزههای آزادی بخش لوتری آن برجسته شد.
⬅️ «استفان تسوایگ» بر این باور است، «کمابیش هیچ گاه نبوده است که آموزههای یک مکتب پس از گذشت یک سده، همانی بماند که آموزگار آن در آغاز طلب میکرد»، همین گونه است در مورد ادیان و یا حتی مکاتب غیر الهیاتی، فلسفی و ماتریالیستی. حتی این در مورد رهبران انقلابها نیز دیده میشود که پس از انقلاب، ممکن است، بنیادگرایانهترین یا نوگرایانه ترین برداشتها از اندیشههای یک رهبر انقلابی صورت بندی شود و حول آن احزابی شکل بگیرد که در تضاد معناداری نسبت به یکدیگر به رقابت بر میخیزند.
⬅️ خدای کالون، همان خدای لوتر بود؛ اما چون خدای قادر مطلقی بود که هرچه بخواهد، میکند و انسان در برابرش هیچ اراده و آزادی عملی ندارد، کافی بود، در این میان، یکی توهم جانشینی این خدا را بر روی زمین در سر بپروراند و در هیبت یک رهبر خشک اندیش، عنان گسیخته و فساد پرور، چون کالون ظاهر شود، کسی که «به طور طبیعی، همه نویسندگان و گویندگانی را که طوطی صفتانه به تکرار آموزههای مکتبی او نپردازند، کج اندیش و گمراه میداند»؛ در حالی که تاریخ جهان ثابت کرده است، بسیاری از گمراهان دور از خدای حقیقی، همینهایی هستند که خدا را به قدر ذهن محدود خود تصور کرده و خود را نماینده مکتب الهی میدانند، مکتبی که آن را حقیقت محض دانسته و تنها خویش را بر حق و لا غیر.
⬅️ می توان ادعا کرد، دور از باور است که خدا انسانها را دو پاره و چند پاره و در ستیز بخواهد، جایی که خود حتی از پیروان ادیان مختلف میخواهد، کافیست همه شما حول نام من و پرستش من متحد شوید، چونان پرتوهای خورشید که همه در یک منبع، یگانه هستند. به تعبیر تسوایگ « همه بدبختیها از
مکتب پرستان تنگ نظر برآمده است که نابردبارانه، اندیشههایشان و جهان نگریشان را یگانه، درست دانستهاند. تنها این متعصبان خویشتن ستای یک سویه اندیشند که با ستیزه جوییهای متکبرانه، صلح و آرامش جهان را بر هم میزنند و یکپارچگی طبیعی آدمیان را به یکدیگر ستیزی و دو پارگی بدل میکنند».
⬅️ لذا تنها میتوان با خدایی، جهان را یگانه دید که آن خدا را به باور «مولانا» در میان جانمان حاضر ببینیم، خدایی که به تعبیر خودش «از رگ گردن به ما نزدیکتر» است و شاید بتوان او را همان خدایی دید که در دوران بلوغ بشر و در دوران مدرن، خدایی شبیه خدای «هگل» یا خدای «کانت» باشد. اینجاست که حتی اگر احساس نیازی به الهیات سیاسی شد، آن یک الهیات سیاسی مدرن، متناسب با جامعه هست که در آن باورمندان و
خداپرستان بالغ و آگاه به خویشتن، از درون، توسط عقلانیت و اخلاق کانتی یا روح هگلی یا همان خدایی در میان جانشان، هدایت و رشد یافته و اکنون خویش، حاکم بر سرنوشت سیاسی خویش هستند؛ نه الهیات سیاسی سنتی که میتواند، توجیه گر هر خشونت و فساد برای حاکم ساختن قیومیت خدای خویش بر انسان نابالغ باشد و او را تا مرز کفر برآشود.
https://t.center/M_Hajihashemi_iran1