شعر دره‌شهر

#سعید_دارایی
Канал
Логотип телеграм канала شعر دره‌شهر
@shaeraneDareshahrПродвигать
241
подписчик
618
фото
150
видео
137
ссылок
این کانال جهت درج اشعار #شاعران_دره_شهر ساخته شده ودر خدمت این عزیزان خواهد بود. هدف آن آشنایی هرچه بیشتر شاعران این دیار با اشعار دوستان خود و شناسایی چهره های جدید است لطفا اشعار خودرابه آیدی زیر ارسال تا درکانال درج شود با تشکر ادمین👇🏻👇🏻 @shirin0021
#نقد_سە_شعر_از
#تیرداد_نصری،
#سعید_دارایی
#محمد_رحمی_زاد

هدف ازنقداشعاراین شاعران دراین کانال آشنایی جوانان باشعرکوتاە می باشد تاچراغ راهی باشد بڕای این عزیزان.


🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂


#شعر👇👇👇👇

به‌یکباره
از بنفشه‌ای وسط جوباره‌ی محل
پرسیدم:؟؟؟؟؟؟
گفت:
الحمدالله... الحمدالله
پروانه‌ها خیلی‌هاشان فاحشه شده‌اند
خیلی‌هاشان سنجاق سر.


#تیرداد_نصری


#نقد_و_تحلیل👇👇👇👇


این شعر تکنیکال ترین شعرکوتاه است که اگر قرار باشد به کسی مقام و لقب نخبه بخورد همین اثر شایسته است
چرا که روایت و پیام بلند را در متنی کوتاه به نمایش گذاشته

حذف چند جمله و فعل بی انکه نقصی بر پیکره ی شعروارد شود
و متن و محتوایی چنین از احوال و عصمت به تاراج رفته و معصومیت فراموش بنفشه
و ذات و جوهر و احساس اصیل و زلال و صدالبته باکره و ناب انسان روستا که روحش گره به زلال چشمه سار و همزاد و همذات بنفشه و جویبار است

پرسیدم..و شاعر سوال را حذف میکند
تا مخاطب سوال را از جواب دریابد
و وقتی جواب بنفشه را خواند بداند سوال چه بوده
همین حذف بزرگترین هنر است
و امامتن و پیام که شرح معاصر انسان است
که از طبیعت و سنت زلالی و پاکی به چرخه ی مدرنیته و مصنوعی بودن و لای گلهای پلاسیده و پلاستیکی شهر
همان پروانه هایی که بسیاری شان به شهر رفتن و به نرخ زرق برق ازران نور و نئون ها بسیاری شان فاحشه شدو خیلی هاشان سنجاق سر و
جیب و ....

#احمد_زینی_وند_ایلامی

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂


#شعر👇👇👇👇

#سکوت

بین دوبال ودوشاخەی درخت
سکوت
بین دوآە ودوقطڕە باڕان
سکوت
بین کلماتی کە تورا یادم می آورند
فقط سکوت
صدایی راآشکارمی کند
کەبین دوچیزپیچیدەاست..

#سعید_دارایی


#نقد👇👇👇👇
سعید متن و محتوا ..نوشتار و زبان خاص خودش را دارد
زبانی سخت آسان ..ساده اما نه ساده نویس
سهل ممتنع..
شاعر بزرگ که گفت سکوت سر شار از سخنان ناگفته ست
حال این سخنان ناگفته را می توان از سکوت اشیا در یک زیر زمین که آدمهایش رفته اند و میتوانی از سکوت اینها گرم گفتگویی قدیم را بشنوی ..
شعر مثل همین است

بین دوبال
دو شاخه
انگار این میان به اندازه ی حجم و حس همین ها
دوقطره باران سکوت
که همان حرف شعر است
بین کلماتی که تورا بیاد می اورند فقط سکوت
تاکید و تایید فقط اوج سخن است
فقط سکوت اینجا حرفش حرف ندارد که سکوت شده است و صدایی را آشکار می کند که بین دو چیز پیچده ست
این شعر چقدر به قلمرویی تازه از لایه ای دیگر از حیات رفت
وکاربرد کلمه که درست جای خودش نشست و متن سعید را شعر کرد
باهمان صدایی که بین دو چیز پیچیده ست

#احمد_زینی_وند_ایلامی



🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂


#شعر👇👇👇👇

من و دریا
باهم حرف زدیم
باهم گریه کردیم
او برای زنی که از اسکله رفت
من برای تو..


#محمد_رحمی_زاد


🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

#نقد👇👇👇👇

شعر در غیاب کسی
درد دل و گریه ی بین شاعر و دریا ست
در غیاب و نبود کسی حرف می زنند
دریا از زنی که از اسکله رفته
شاعر برای تو که رفته ای
و از قضا هردو یکی هستند
همان زن که از اسکله رفته ست
همان زن است که شاعر هروز به تماشاش در کنار دریا ایستاده بود


#احمد_زینی_وند_ایلامی
#نقد_یک_دوبیتی_از
#حجت_زرینجویی

#شعر:
#حجت_زینجویی

#نقد:
#احمد_زینی_وند

دوبیتی زیبای #لری از #حجت_زرینجو و پاسخ از #رحمان_مریدی و
#احمد_زینی_وند:👇👇👇👇



قوبَه نارم ده ای تَو راحتم کو
ده ای هر شوُ وری رُو راحتم کو

تفنگی ده سرم شَنگ برده وا میل
بَکَش وه ماشَه امشُو راحتم کو


#حجت_زرینجو


🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂


بیا دی رنج بی ور راحتم کو
دِ ئی زندون بی در راحتم کو

طنافم بو, بکش پوتِن د زیر پام
دِ دَس ئی زندگی شَر راحتم کو


#رحمـان_مـریدی


🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂


بیا بئ کِش و بئ دنگ راحتم کو
نکو لنگ دی شووه زنگ راحتم کو

مە کە نومم بیە وە ننگِ دورو
پیایی کو دە ای ننگ راحتم کو


#احمد_زینی_وند_ایلامی


🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

#نقد👇👇👇👇

شعرچیست؟شعرعکس العمل شاعراست بە آنچە می بیندومی شنودوازطبیعت واطرافش لمس می کند..
یکی ازشاعران ناشناختە اما بزرگ درەشهر #حجت_زرینجویی است کە شعرش حلقەای بین شعرکلاسیک ونواست..
اما کمترکسی درشهرستان کوچکی چون #درەشهراورامی شناسدودرکش می کند.درکنج دل #حجت گناە لربودن است ،گرسنگی ورنجی است کە برگذشتگان رفتە وامروز درلباس دیگر خودنمایی می کند.
حضرت "نو"یا "نان" درادبیات لری رانخستین بار ازاوشنیدم هرچندعطارقرن هاپیش درمصیبت نامە درداستان آن دیوانە دربیان قحطی نیشابورگفتە است:


"در قحطی نیشاپور هفت شبانه روز گردیدم نه صدای اذانی بلند بود نه در هیچ‌مسجدی گشاده آنجا بود فهمیدم اسم اعظم خدا نان است"

حجت شاعر است اماناشناختە ،گنجی است از جواهرات زیباکە تنهاگوشە ای ازآن بیرون افتادە است..این تمجیدنیست ، حقیت است همچنانکە پیشتر درتعریف شعر #زهرا_نوری، #رحمان_مریدی، #سعید_دارایی_و #محمد_رحمیزادگفته ام ..
حجت نگاە نافذی دارد وگوش شنوایی ودیدە ای صدالبتە بینا..حرکتش ازعمق است ..ریشە درگذشتە دارداما درفرسوی حال پروازمی کند..حجت شاعرتوانایی ست..
حجت چون #جعفر_خامنە است. شعرکم دارد اما اشعارش زیباست..می گویندازاستادجعفرخامنە تنها14قطعە شعرماندەاست کەهمە بینظیراند...دردیددیگرهمین جعفراست کەاولین بارشعرنوفارسی گفتە اما نیما آنرابە همە معرفی ومشهورخاص وعام شدەاست.دست مرگ بە جعفرمجال زیباگویی بیشترندادوجوانمرگ شد اما حجت ماجوان است و.....
دراین کانال قصدداریم اشعاری از #حجت را نقدکنیم
ابتدابرای دست گرمی ومقدمە یک دوبیتی ازورا برای نقد انتخاب کردەایم..
من این دوبیتی را
" #بکش_وە_ماشە"نام نهادەام
یک دوبیتی زیباباکلماتی اصیل..
دراین دوبیتی یک تصویرناب شاعرانە زیباهست ... تصویرسری کەدرآن تفنگی فشنگ بە میل بردە وآمادە شلیک است..بهترازاین نمی شودسرکشتگی ودردورنج وخستە بودن ازآن رابە تصویرکشید...
شاعردیگرازدردوفراق ورنج خستە شدە است ازمعشوق می خواهداورا از این سرگشتگی ودردورنج نجات دهد.شیک کندوخلاص..
تفنگی کەقراراست شاعررابکشد دروجودخوداوست ..وجە تمایز همینجاست اگر شاعری دیگربودمی گفت باکمان ابرویت مرابکش ...زبان نوشعر یعنی همین..مصالح شعر دراطراف خود شاعراست...
شروع شعرزیباوپایان آن زیباتراست.. می گوینددردوبیتی تکیە برمصرع آخراست وشاعردراین راە بسیارموفق عمل کردە است..

درودبرحجت عزیز
برای اوآرزوی موفقیت بیشتردارم

واما دوشاعر؛ #رحمان_مریدی و #احمد_زینی_وندبە استقبال ازاودودوبیتی سرودە اندمن قصد نقد این دوبیتی ها رادراین فرصت ندارم اماخواستم این رابگویم کە استقبال بە معنی واقعی یعنی این دودوبیتی چراکە این دوپاسخ نە تقلیدندونەتضمین بلکە اشعاری مستقلند دراستقبال وپاسخ بە شعر
#حجت عزیز..


والسلام

#احمد_زینی_وند_ایلامی
Forwarded from کانال اشعار ونوشتە های احمد زینی وندایلامی(تکا)
🍂🌸🍂🌸
🌸🍂
🍂

🍃#بە_اعضای #محترم_انجمن_شعر_یوژان

#آقایان
#استاد_عطاللە_رشیدی_فر
#ستاد_حمزە_اولاد
#محمود_عزیز_نژاد
#احمد_اسدی_فر
#علی_نظری
#آیت_رستمی
#ذبیح_اللە_اللەنوری
#یار_علی_یاری
#هوشنگ_طاهری
##شهاب_عموزادە
#احمدناصری
#حامدنظری

.....🍃

#با_احترام

#انجمن_شعر_یوژان یکی از انجمن های تازە تاسیس است.یک عدە راەبلدراە جمع شدندتابگویند ماهم هستیم.هوای بودنشان پر از تیغ بود و ردپای تبر..درسایە سار درختی در دامنە #قلە_دماوند نشستە بودند وبرآمدگی کوە های پایین دست را نظارە می کردند.شب‌بود وشب بود وشب. راە افتادند .همەپروردگار بی خواب واژە های ناب بودند.برف می بارید،
#حمزە_اولاد چراغ وستارەها رابە دست دوستانش داد.راە لیزبود و پرخطر.راە باریکە دنبالە دار زمستان وکوە بود و دردسرهاش..در شیب‌ خستگی و دلهرە.. کمی استراحت کردند. باد در لابلای درختان سرمست نماز زمستان بود..راە افتادند.برکە با دف رعدو برق آسمان با ماهی هایش می رقصید،کوتاە اما زیبا... #اولاد گفت "زی بون وگرنە بە قلە واژە نخواهیم رسید." نفس ها پر از شعر بود، پر از واژه بود، کلمە بود...#محمود_عزیز_نژاد گفت"او کە بە قلە بیندیشد بە منزل امکان خواهد رسید"
اولادشعرمگویی از #سعید_دارایی رازیرلب باخودزمزمە می کرد...

#علی_نظری گفت:" جهان رابەروشنی،بە عشق ، بە رفتن می خواهم"
#احمد_اسدی_فر گفت "بلدان راە ازسوزوبلرزهمین راە رفتە اند،عطرآرام عبورشان درمرورصخرەهاپیداست "
باد از درەی خێزران گذشتە بود.گروە آرام آرام بالا می رفت. بالا و بالاتر. زمان بە کندی می گذشت. #عطااللەرشیدی_فر ترانە ای خواند "کماندارترین شب‌ هاهم درسپیدە دم روشنایی نور بە زانو در خواهند آمد."
بادکلمات کتک خوردە وخراب را درگوش #عطااللە، #اولاد،#احمد،#علی،#محمود و
#آیت نجوا می کرد..
نوک قلە دیدە می شد..#عطاللە آخرین سطر از ترانەاش راخواند.
#آیت_رستمی مخفی ترین مگوهارا درجیبش گذاشت.وگفت"برای بهارزایی چشمە باران باید آوردنەآسمان برهنه کویر"

بە رفتن ادامە دادند.بە قلە نزدیک ونزدیک تر شدند.
ساعت5 وبیست دقیقە بامدادبود..
خورشید ازخواب چاە بە بیداری خانە بازمی آمد.

دستان خستە، قلە را لمس کردند، کلمه را لمس‌ کردند ، شعر را لمس‌ کردند.
باد از درەخلوت شعر می گذشت و
#هی_بینا_بینا و #سیت_بیارم می خواند.
صدای ساز #کیهان_کلهربە گوش‌می‌رسید.هوا پر از طعم بوی برنج محلی و #گردە تازەپختە بود..

..روز شده بود....


#احمد_زینی_وند_ایلامی(#تکا)


🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
Forwarded from کانال اشعار ونوشتە های احمد زینی وندایلامی(تکا)
🍂🌸🍂🍂🌸
🍂🌸
🌸

#قصە " #مزرعە_سبز_فلک"

🔺#اثر
#استاد_سعید_دارایی

🔸#قصە👇👇👇👇

دهكده‌ای قديمی است. با كوچه و سنگ و درختانی كه پر از پرنده‌اند. چشم‌اندازش بيشه‌ی سبز طويلی كه بی‌گمان رودخانه‌ای زير دامنش مخفی است. اين‌ها را همه در فاصله‌ی پلك به هم زدنی می‌بينم. در مكانی كه حضور در آن برايم عجيب می‌نمايد. مهلت نمی‌دهد كه به اين حضور خو كنم. قبل از ديدنش صدای گلنگدنش را می‌شنوم. از پشت ديواری داخل كوچه می‌پرد و راهم را سد می‌كند. لوله‌ی تفنگش درست سمت قلب من است. درنگی در چشم‌هاش كافی است تا بفهمم بی‌انعطاف تر از اين حرف‌هاست كه بشود با تكان ابرويی يا اشاره‌ی دستی متوجه‌اش كرد كه لابد اشتباهی بزرگ پيش آمده است. انگشتش سمت ماشه می‌رود. بهترين چاره دويدن است. سربالايی كوچه را می‌دوم و مفری می‌جويم. چپ و راست می‌دوم تا مگر شليك احتمالی‌اش درصدي از اصابت گلوله را پايين بياورد. زنی از من عبور می‌كند. كوزه به دوش. با لباسی بلند و رنگارنگ. صدای شليك  ميخكوبم می‌كند. سوزشی در فقراتم حس نمی‌كنم. بر می‌گردم. زن و كوزه بر زمين يكی شده‌اند. فشنگی ديگر از جيب درمی‌آورد. مهلتی نيست. زن آه می‌كشد. نمی‌توانم رهايش كنم. زير بال‌های خيسش را می‌گيرم و به كوچه‌ای تنگ می‌پيچم. به خرابه‌ای داخل می‌شوم. زن را روی توده‌ای علف خشك می‌خوابانم. نيمی از تيرك‌های سقف ريخته و نی‌ها از دست، از پا، از كمر شكسته‌اند. كنار زن دراز می‌كشم. نفسم را حبس می‌كنم. صدای پاش گرد خرابه می‌پیچد. انگشتان زن را می‌فشارم. سايه‌اش داخل خرابه می‌افتد. روی گوشه‌ای سالم از سقف می‌ايستد. و نشانه می‌رود.

🌱 #سعید_دارایی

🍂 در پست بعدمنتظر تحلیل ونقد داستان باشید
۱
چه بنویسم که هرچه بنویسم تویی که از دل آن بال می زنی بیرون وسطر می شکند‌که تا نگاه سمت توحیران شد،متن از خود بالا پرید،نوشتار ویران شد.

۲
با ﺗﻮ ﮐﻠﻤﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ. ﺟﻮﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭﺧﺸﺶ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺧﺮﻭﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ.
ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻓﻘﺪﺍﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ، ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ. ﮔﺴﺴﺖ ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ، ﺑﺮ ﺩﺷﺘﯽ ﺍﺯ ﻫﻼﮎ.

۳
گاه ازیک گلوله کاری برمی آید که از هزار کتاب ونوشته برنمی آید

#سعید_دارایی

@shaeraneDareshahr
بسیار پیش از این
در غروبی سرد اورا یافتی
در ذهن
چکه چکه ی قندیل
بر پیشانی
چیزی گرم به او هدیه دادی
چیزی که شاید تا حالا آن را فروخته
یابه گدایی بخشیده
یا با خود به دیاری دور برده
تا زمستانی را با آن سر کند

ازاین شاید ها بسیار ممکن است
اما شنیده ام
از هر سویی که گذشت
دیگر کسی گرسنه نیست
کسی هم از سرما نمی لرزد.

#سعید_دارایی


@shaeraneDareshahr
به اولین پل که رسیدم
پایین خواهم پرید
اولین ماشین که به من رسید
زیرش خواهم جهید...

از پل های بسیاری گذشتم
بسیار ماشین هااز من گذشتند
وهر باردست تو برشانه ی من بود

آخر این جاده ی وحشت چیست؟
که بوی مرگ می دهد واین بار
دست تو برشانه ام نیست..

#سعید_دارایی

@shaeraneDareshahr