#حلبچەمن ز ایل پاک کردانم زمین
نیستم کافر مسلمانم زمین
در میان چاه غم چون یوسفم
بی گناهی متهم چون یوسفم
دار خود بر دوش دارم سال هاست
درد در آغوش دارم سال هاست
دل پر از احساس سرد بی کسی
بر تن من مانده گرد بی کسی
اشک خون می بارد از چشمان من
از غروب سرد کردستان من
با دوچشم مملو از خون امدم
از حلبچه شهر گلگون امدم
دوش در باران خردل بوده ام
زیر بمباران خردل بوده ام
یک حلبچه درد دارم با خودم
ناله هایی سرد دارم با خودم
من میان زخم ها گل کرده ام
درد بسیاری تحمل کرده ام
من جهنم دیده ام با چشم خویش
دشت را سوزانده ام در خشم خویش
دشت از اندوه ها سرشار بود
جاده ان شب سخت ناهمواربود
رنج در هر آستین خواهرم
یاور خوب و امین خواهرم
دست هایش قصه هایی دردناک
کفش هایش سنگ بود و زخم وخاک
آه آنسو تر ز رنج خواهرم
قصه ای تلخ و سیاه از مادرم
پیش چشمان پدر جان داده بود
او به حزب بعث تاوان داده بود
آن طرف رنجی عظیم وسخت تر
گریه های بی امان یک پدر
زیر بارغم کمر خم کرده بود
کوله بارش را پر ازغم کرده بود
ظهر ماموران خردل امدند
آه با طوفان خردل امدند
شهر می رقصید در کوی بهار
می دمید از کوچه ها بوی بهار
ناگهان درهای دوزخ باز شد
هیروشیمایی دگر اغاز شد
داس خردل لاله ها را چید وبرد
لاله حس مرگ را فهمید و مرد
روز شد از دود خردل شام تار
شهر پر بود از سموم مرگبار
چون خزان در برگریزانی چنین
نعش کردان نقش شد روی زمین
#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)
@shaeraneDareshahr