شعر دره‌شهر

#احمد_زینی_وند_ایلامی
Канал
Логотип телеграм канала شعر دره‌شهر
@shaeraneDareshahrПродвигать
241
подписчик
618
фото
150
видео
137
ссылок
این کانال جهت درج اشعار #شاعران_دره_شهر ساخته شده ودر خدمت این عزیزان خواهد بود. هدف آن آشنایی هرچه بیشتر شاعران این دیار با اشعار دوستان خود و شناسایی چهره های جدید است لطفا اشعار خودرابه آیدی زیر ارسال تا درکانال درج شود با تشکر ادمین👇🏻👇🏻 @shirin0021
#حلبچە


من ز ایل پاک کردانم     زمین
نیستم کافر مسلمانم      زمین

در میان چاه غم چون   یوسفم
بی گناهی متهم چون     یوسفم

دار خود بر دوش دارم سال هاست
درد در آغوش   دارم سال    هاست

دل پر از احساس سرد بی کسی
بر تن من مانده گرد    بی کسی

اشک خون می بارد از چشمان من
از  غروب  سرد  کردستان   من

با دوچشم مملو از خون امدم
از حلبچه  شهر   گلگون  امدم

دوش در باران خردل بوده ام
زیر بمباران     خردل بوده ام

یک حلبچه درد دارم با خودم
ناله هایی سرد دارم با خودم

من میان زخم ها گل کرده ام
درد بسیاری تحمل کرده ام

من جهنم دیده ام با چشم خویش
دشت را سوزانده ام  در خشم خویش

دشت از اندوه ها سرشار بود
جاده ان شب سخت ناهمواربود

رنج در هر آستین      خواهرم
یاور خوب و امین       خواهرم

دست هایش قصه هایی     دردناک
کفش هایش سنگ بود و زخم وخاک

آه آنسو تر ز رنج     خواهرم
قصه ای تلخ و سیاه از مادرم

پیش چشمان پدر جان داده بود
او به حزب بعث تاوان داده بود


آن طرف رنجی عظیم وسخت تر
گریه های    بی امان  یک    پدر

زیر بارغم کمر خم کرده   بود
کوله بارش را پر ازغم کرده بود

ظهر  ماموران خردل  امدند
آه با  طوفان  خردل  امدند

شهر می رقصید در کوی بهار
می دمید از کوچه ها بوی بهار

ناگهان درهای  دوزخ  باز  شد
هیروشیمایی  دگر  اغاز   شد

داس خردل لاله ها را چید وبرد
لاله حس مرگ را فهمید و  مرد

روز شد از دود خردل شام تار
شهر پر بود از سموم    مرگبار

چون خزان در برگریزانی چنین
نعش کردان نقش شد روی زمین


    #احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
دست و پا می زنم که بر خیزم
از شبی که احاطه ام کرده است
از سکوتی که مدتی ست چنین
ظلمتی بر سر من آورده است

"عاشقان کشتگان معشوقند"1
مست عشقم اگرچە جامی نێست
ازلبان نگارصدافسوس
بە سکوت دلم سلامی نێست


واژگان همچو اسب های چموش
می گریزند از برابر من
آهوانی گریز پا شده اند
درچمن زار سبز دفتر من



شدم آواز خوان لالی که
در دلش حسرت نوا وصداست
نی تو خالیم که بعد از تو
در نفس های اوفقط لیلاست

یاد تومونس شب وروزم
یادگار من و برای من است
بختیارم *2که در دل طوفان
عشق پاک تو ناخدای من است.


#احمد_زینی_وند_ایلامی،تکا


1.مولانا
*خوشبخت،فیروزبخت،خوش طالع،نیک اختر

@shaeraneDareshahr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارقص را
ازتفنگ

وصلح را
ازجنگ

دوستتر داریم

دیگران اگر
امانمان بدهند

#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر



@shaeraneDareshahr
می گویند جایی هست

درآن سوی کوه ها

آنسوی دره ها

چه می دانم در آن سوی دنیا

که مدینه فاضله اش می نامند

جایی که درخت محبت خم می شود
تامیوه اش را بچینند

دمکراسی کتاب درسی کودکان است

دادگاهی وجود ندارد

چون مجرمی نیست

گرگ ومیش باهم به آبشخور می روند

شیرها مهد کودک هارا اداره می کنند

کفتارهاراننده بچه های مدرسه اند

وکلاغ هادرپایان داستان هابه خانه شان می رسند

آنجا می تواند تهران باشد

یاهرکجای این کره خاکی

دختر بلوط

هرجا که توباشی

برای من مدینه فاضله است



#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
نازنین شهر باستانی من
خفته در زیر توده های خاک
با هزاران دلاور خاموش
با هزاران دلاور بی باک

شهر غمگین و دلشکسته ی من
یال و کوپالت از چه ریخته است
تارو پود قشنگ باورهات
از چه رو اینچنین گسیخته است

سنگ ها، خشت ها، گچ و ساروج
#چارطاقی، معابری خاموش
توی آن کوچه ها منم اینک
با خیال تو عابری خاموش


به همین سنگ هات می بالم
به همین خشت های جامانده
به دهان قصیده ساز #کور
که ز فریاد شوق وا مانده

به همین سنگ ها که فریادی ست
مانده از قرن ها فراموشی
آه ای #مهرگان_کدگ، هرگز
سهم یادت مباد خاموشی

ای شکوه گذشته هایی دور
ای بلندای افتخار من
شهر من، خاک من، دیار من
عشق من، ارج و اعتبار من

روزگاری حیات جاری بود
در تو ای شهر رفته از یادم
در تویی که هنوز با یادت
در خرابات خویش آبادم

روزگاران پر ز شوکت تو
مهر جان بخش، #مهرگان_کده_ام
ای وطن ای امید و خانه ی من
به جهان با تب تو آمده ام

تو که در روزگار پر رونق
بوده ای جشنگاه اجدادم
با غرور و وقار و زیبایی
عاشقی را تو داده ای یادم

از تو برخاستند مردانی
بی گمان سرفراز چون #بهرام
او که چندی زمام ایرانشهر
بود در دست و بازوانش رام

وطن #هرمزان، قلمرو او
وطن آن دلیر ایرانی
او که بعد از اسارتش آموخت
به عرب راه و رسم دیوانی

روزگاری دگر رسید و هنوز
جام شهری بزرگ در دستت
روزگاری که آن مهاجم نیز
از زمان ورود شد مستت

بر تو نامی دگر گذاشت عرب
#سیمره، شهر کوههای بلند
اسم ها و شناسنامه ی تو
یک حکایت، پر از حقیقت و پند

قرن ها در سکوت گرچه گذشت
از تو مردان دیگری برخاست
عارفانی شبیه #شاه_خوشین
یا وزیری چو #صیمری برخاست

#سیمره، خانه ی همیشگی ام
#سیمره، ای عروس خوش منظر
غافل از اینکه در پس دوران
بر سر راه تو شبی دیگر

در کمین مانده، جانگزا، آری
ان زمین لرزه های ویرانگر
آه ای سرزمین خسته ی من
جنگجوی غریب سینه سپر

بعد از آن خوابهای آشفته
همچو پیری که خم شده پشتش
در نگاهش غمی غریب و بزرگ
یک وجب خاک سرد در مشتش

آه ای شهر من، امید منی
در جهانی که هیچ یارم نیست
در جهانی که آه، مدت هاست
یاوری چون تو در کنارم نیست

بعد از آن قرن ها سکوت، مرا
با خروشی دگر به شوق آور
خسته ام از سکوت طولانی
از نگاهی غریب و بی باور

تو بلندای باورم هستی
باز می سازمت که برخیزی
باز می سازمت که بار دگر
با خرابی و جهل بستیزی

ای کبیر بلندقامت من
شعرهای مرا به باد سپار
شوق ها را بر آسمان حک کن
رنج ها را به دست باد سپار

نازنین شهر باستانی من
تا ابد شاد و سرفراز بمان
در شتاب همیشه ی تاریخ
مادری خوب و قصه ساز بمان

#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
از ابرِ خیال شعر را می بارم
در خاکِ دلم بذر تو را می کارم

ای ماه دلم به چشم های تو قسم
تا لحظه ی مرگ دوستت می دارم


#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارقص را
ازتفنگ

وصلح را
ازجنگ

دوستتر داریم

دیگران اگر
امانمان بدهند

#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر



@shaeraneDareshahr
از راه می رسی
و
فاش میکنی دل را


به یک مشاعره ،

آری
به یک مشاعره ؛

بشاش میکنی دل را

حالا بیا "دختر بلوط"
خودمان را
به کوچه "علی چپ" بزنیم
که مثلا هیچ اتفاقی نیافتاده است



#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر


@shaeraneDareshahr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارقص را
ازتفنگ

و
صلح را
ازجنگ
دوست تر
داریم

دیگران اگر
امانمان بدهند



#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر


@shaeraneDareshahr
"کوه ها" زن اند
وگرنه این همه چشمه نمی زاییدند
این همه درخت
وگرنه دستانشان را باز نمی کردند
تاکبک وتیهو درکف دستانشان لانه بگذارد

بیشتر " درختان" زن اند
وگرنه اینهمه میوه های رنگارنگ نمی دادند

"رودها "زن اند
وگرنه با ترانه آب
ماهی ها را نمی رقصاندند

رودها اگر مردبودند
انگشتانشان را قلاب ماهیگیری می کردند
برای گرفتن ماهی ها

چنین است
که در نظرمن
هر روز، روز زن است

ومن به تو هر روز می گویم؛
روزت مبارک" دختر بلوط"
و رو به بهشت می گویم؛
روزت مبارک "مادر"
روزت مبارک


      #احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر(تکاک)



@shaeraneDareshahr
⭐️ 21 آبان سالروز_زلزله_کرمانشاە



🔷شعرپاییزاز
#احمد_زینی_وندبا نقد #استاد_نجف_مهدی_پور


            🔸 "زلزله"🔸

پاییز آمد
انار دهان باز کرد
مثل زمین کرمانشاه

سرخ سرخ
چون خون کرد
درزیر آوار

پاییز آمد
انار به سفره یلدا می رود
وخون کرد
مثل همیشه
به سفره زمین

پاییز آمد
سوز  ولرزش برای سرپل وقصرشیرین
وبرکتش برای ......

پاییز آمد
کمک های مردمی گم شد
انبارشد
پا درآورد
رفت تا آنسوی مرزها

پاییر آمد
کودک زلزله
چون درخت انار
لخت لخت شد
بی اینکه" گشت ارشاد" باز خواستش کند
گونه اش به سرخی  دانه انار می ماند

پاییز آمد
کودک زلزله
نه مدرسه دارد
نه لباس
نه کتاب
نه کلاس درس

باز باران بی ترانه
می خورد بربام چادر
می خورد بربام کانکس


#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر( #ایلامی)




  🔷 #نقد_استاد_نجف_مهدی_پور🔷
👇👇👇👇👇👇

بازباران بی ترانه
نقدفوق العاده قشنگی بود برآوار پاییزگون مشکلات درخزان تدبیرودررویارویی بانبرد زلزله،هرچنددر آغازپاییز زرد گون، انارسرخ،لب شکرینش را گشودویاقوت های درونش دهانمان را آب انداخت صدحیف که این مصادف شد بازمینی که از حسادت انار،اوهم دهان گشود!چه شباهتی !دهان زمین هم قرمز ولی خون آلودچون گرگی درنده؛لب های زمین خون آلود شد. درکرمانشاه زمین خون کردهای انارگون راریخت.چنان خون ریخت که قامت هازردشد وبرگ برگ لباسشان ازتن درآمد.لخت لخت شدندنه از روی ابتذال وهوس که اگر اینگونه بودحتما گشت ارشاد به آنان گیر سه پیچ می داد.همچون درختان زرد اناراز بی رحمی برودت آه زلزله ی پاییززلزله اینسان شده اند.این زلزله هرآن قدر که برای کردهانقمت بود،برای عده ای نعمت به دنبال داشت

🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
نوای عاشقی راباز سردە
مرا از نقطه آغاز سرده

بیابانغمە مِهر طبیعت
بهاری کن مراآوازسردە

#شعر:
#احمد_زینی_وند_ایلامی (تکا)
#خط:
#استاد_علی_پولادی


باسپاس ویژە از ‌#استاد_عبدالحمید_هاشمی



@shaeraneDareshahr
#برای_شهیدان_راە_وطن

درختان چشمانشان
همانجایی است
کەزخم می خورند
خراش برمی دارند

چک چک اشک ازچشمانشان می چکد

آتش اما
چشمانشان راکورمی کند
بی اشک می گریند
بامرگ می رقصند
ایستادەمی میمرند.
درست مثل
کاک بلال
کاک مختار
کاک یاسین

دیشب خواب دیدم
همەدرختان
درمسجدکوەجمع شدەبودند
وبرای شادی روحشان فاتحەمی خوانند.

دیشب خواب دیدم
درختان یکصدا بانغمە بادمیگفتند:
"شهیدان نامرن"

این روزهاراەشهادت
ازمیدان جنگ نمی گذرد
ازکوەمی گذرد
ازبیمارستان

این روزها
شجاعت راهش راعوض کردە
غیرت ومردانگی آهنگی دیگردارد.

ازشریف باجور
تاالبرزراهی است
کە بەبلال امینی
مختارخندانی
ویاسین کریمی ختم میشود
مردانەمُردن
مردمی خواهد
ودلی بەزلالی جویباری
کەازکوەجاری می شود
بی درخت کوەبرهوتی است
ازسنگ
بی درخت
مانفس رابایداز
قفس تکنولوژی قرض بگیریم.

بی درخت
زندگی معنای بودن نمی دهد
قصه هارنگ مرگ دارند
وفریادهادرگلومی خشگند
بی درخت
آە بی درخت.
تنهاکاک شریف وبلال ویاسین ومختاروالبرز
حرف درخت راخوب می فهمیدند
ما تماشاگران خوبی هستیم
تماشاگران فیلم های
"کاش نمی سوخت"
"اگربودم چنین وچنان می کردم"
"سخت است وگرنە.."
ماهمەتماشاگران..

#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر(تکا)


@shaeraneDareshahr
ساعت اززندگی گذشته ومن
دارم از وقت مرگ می‌گویم
در سکوت بلندِ احساسم
از فرود تگرگ می‌گویم

دارم از دست می‌روم اما
توکەاز راەمی‌رسی خوب است
دل من بین این نرفتن‌ها
باز هم بیقراروآشوب است

با خودم فکر می‌کنم با تو
می‌شود ماندواستقامت کرد
می‌شود خانه ی وجودم را
با تمامِ توان به نامت کرد

می‌شود باز هم اسیرت شد
شاعری بیقرار و لبریزت
با هیاهوی واژه ، تابستان
با الفبای عشق ، پاییزت

باز هم فکر می‌کنم که تو را
با دلم زندگی کنم این‌بار
گرم از تو در اوجِ سرما و
پر از عشقت در آرزوی بهار

آی ای سهم بودنم ای عشق
ای مسیحای باشکوه دلم
ساعت زندگی رسیده و نور
با تو سر میزند ز کوه دلم


#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
نتی کە سال هاگم کردەام
شاید درکمانچە ای کە توباشی
پیداکنم

کیهان کلهرنیستم
اماهمیشە درآواهای کوردیی
کە توباشی جان می گیرم

اهل دالاهو نیستم
اما می توانم باتنبوری کە توباشی
قدم زنان
تاهفت آسمان بروم


اهل سنندج نیستم
اما روزی هزارقناری دف کە توباشی دردفترم آواز می خواند

قالەمەڕە* نیستم
اما درشمشالی* کە توباشی
خواب تمام گندمزارهارا خواهم کاشت

آە دختر بلوط
داستان غم انگیزی است زندگی
چمدانت رابردار
تابرویم

بلدان راە
رد پای پروانە ها را
ازهمین درە روبرودیدە اند.


#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر(تکاک)


@shaeraneDareshahr
نتی کە سال هاگم کردەام
شاید درکمانچە ای کە توباشی
پیداکنم

کیهان کلهرنیستم
اماهمیشە درآواهای کوردیی
کە توباشی جان می گیرم

اهل دالاهو نیستم
اما می توانم باتنبوری کە توباشی
قدم زنان
تاهفت آسمان بروم


اهل سنندج نیستم
اما روزی هزارقناری دف کە توباشی دردفترم آواز می خواند

قالەمەڕە* نیستم
اما درشمشالی* کە توباشی
خواب تمام گندمزارهارا خواهم کاشت

آە دختر بلوط
داستان غم انگیزی است زندگی
چمدانت رابردار
تابرویم

بلدان راە
رد پای پروانە ها را
ازهمین درە روبرودیدە اند.


#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر(تکا)


@shaeraneDareshahr
میام از راه های دور با شوق
هوات افتاده توی سر دوباره
میخام مثل کبوترها بیام و
بگیرم تا تو بال و پر دوباره

میخام پر واکنم تا اون حوالی
که بوی عشق میده کوچه هاشون
همونجایی که آدم ها پر از شوق
به سمت تو می افته ردپاشون

همونجایی که دل وا میشه پیشت
خدا هر گوشه ی ایوون نشسته
غروباش رنگ ناب عشق داره
دلا در اوج تنهایی..شکسته

میام از راههای دور تا تو
پذیرائیم کنی با مهربونی
که بازم بین دستای من و عشق
به لبخندی کنی پادرمیونی

برام آغوش وا کن تا بیام و
هواتو توی آغوشم بگیرم
بیام و کوله بار عاشقی رو
یه بار دیگه رو دوشم بگیرم

میخام پر وا کنم تا کفترت شم
رو بومت جا بگیرم شاد باشم
میخام از بند این دنیا رها و
رو دوش عشق تو آزاد باشم

#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr



نازنین شهر باستانی من
خفته در زیر توده های خاک
با هزاران دلاور خاموش
با هزاران دلاور بی باک

شهر غمگین و دلشکسته ی من
یال و کوپالت از چه ریخته است
تارو پود قشنگ رونق تو
از چه رو اینچنین گسیخته است

سنگ ها، خشت ها، گچ و ساروج
چارطاقی، معابری خاموش
توی آن کوچه ها منم اینک
با خیال تو عابری مدهوش


به همین سنگ هات می بالم
به همین خشت های جامانده
به دهان قصیده ساز کور
که ز فریاد شوق وا مانده

به همین سنگ ها که فریادی ست
مانده از قرن ها فراموشی
آه ای مهرگان کدگ، هرگز
سهم یادت مباد خاموشی

ای شکوه گذشته هایی دور
ای بلندای افتخار من
شهر من، خاک من، دیار من
عشق من، ارج و اعتبار من

روزگاری حیات جاری بود
در تو ای شهر ماندەدریادم
در تویی که هنوز با یادت
در خرابات خویش آبادم

روزگاران پر ز شوکت تو
شهرمن ، آە، مهرگان کده‌ام
ای وطن ای امید و خانه ی من
به جهان با تب تو آمده ام

تو که در روزگار پر رونق
بوده ای جشنگاه اجدادم
با غرور و وقار و زیبایی
عاشقی را تو داده ای یادم

از تو برخاستند مردانی
بی گمان سرفراز چون بهرام
او که چندی زمام ایرانشهر
بود در دست و بازوانش رام

وطن هرمزان، قلمرو او
وطن آن دلیر ایرانی
او که بعد از اسارتش آموخت
به عرب راه و رسم دیوانی

روزگاری دگر رسید و هنوز
جام شهری بزرگ در دستت
روزگاری که آن مهاجم نیز
از زمان ورود شد مستت

سیمره، خانه ی همیشگی ام
سیمره، ای عروس خوش منظر
غافل از اینکه در پس دوران
بر سر راه تو شبی دیگر

در کمین مانده، جانگزا، آری
آن زمین لرزه های ویرانگر
آه ای سرزمین خسته ی من
جنگجوی غریب سینه سپر

بعد از آن خوابهای آشفته
همچو پیری که خم شده پشتش
در نگاهش غمی غریب و بزرگ
یک وجب خاک سرد در مشتش

آه ای شهر من، امید منی
در جهانی که هیچ یارم نیست
در جهانی که آه، مدت هاست
یاوری چون تو در کنارم نیست

بعد از آن قرن ها سکوت، مرا
با خروشی دگر به شوق آور
خسته ام از سکوت طولانی
از نگاهی غریب و بی باور

ای کبیر بلندقامت من
شعرهای مرا به یاد سپار
شوق ها را بر آسمان حک کن
رنج ها را به دست باد سپار

نازنین شهر باستانی من
تا ابد شاد و سرفراز بمان
در شتاب همیشه ی تاریخ
مادری خوب و قصه ساز بمان

#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


#شعر_و_خوانش:
#احمد_زینی_وند


@shaeraneDareshahr
اگرچه جزتو از این زندگی نخواسته ام
هنوز بی تو تهیدستِ روزگار منم
تو برقراری و زیباتر از همیشه‌ی خویش
در آبگینه‌ی این عشق، بیقرار؛ منم

بهار آمد و در دل هنوز پاییزم
دمیده صبح و من اما غروب کرده دلم
نشسته توی کویرِ غریبِ تنهایی
شمال رفته هوای جنوب کرده دلم

رسیده ام به همين خواستن که عمری را
پر از هوای تو هستم، پر از بهانه‌ی تو
پر از سپیده چشمت در آسمان دلم
پر از دمی که نشيند به لب ترانه‌ی تو


در آسمان پر از ابرهای دلتنگی
منم پرنده‌ی غمگینِ خسته از پرواز
که سالهاست تو را منتظر نشسته ولی
نيامده‌ست از این دوست‌داشتن‌ها باز


کجاست راه، کجا بیکرانِ بودنِ تو
کجا دلیل رهی تا به من امان بدهد
کجا نشسته خدا تا بخندد از ته دل
و راه را به دل خسته‌ام نشان بدهد


#احمد_زینی_وند_ایلامی_کلهر (تکا)

@shaeraneDareshahr
Ещё