شعر دره‌شهر

#محمود
Канал
Логотип телеграм канала شعر دره‌شهر
@shaeraneDareshahrПродвигать
241
подписчик
618
фото
150
видео
137
ссылок
این کانال جهت درج اشعار #شاعران_دره_شهر ساخته شده ودر خدمت این عزیزان خواهد بود. هدف آن آشنایی هرچه بیشتر شاعران این دیار با اشعار دوستان خود و شناسایی چهره های جدید است لطفا اشعار خودرابه آیدی زیر ارسال تا درکانال درج شود با تشکر ادمین👇🏻👇🏻 @shirin0021
#خرمشهر

سلام بر تو که بر بال مَلائک تکیه داده ای خونین!
و فرشتگان نیز به احترامت
عَلَم عشق بر افراشته اند.
ای معراج اندیشه های پاک!

سلام بر تو که معنای سرخ مقاومتی
و روح بلند شعر من.
تو آوای سرخ شاعرانه به شعرم داده ای،
ای آبروی شعر و غزل و ترانه ام!

سلام بر تو که نهفته در سینه ات،
فریاد بلند عشق.
فریاد انفجار بغض حماسه ها در کلاس خاطرات خون و آتش و خاکستر!

سلام بر تو که نامت
رمز مکتب استقامت است
و تُربتت، وعده گاه شهادت!
ای تفسیر تمام معنای عشق و رشادت!

سلام بر پاره های قلب شلمچه ات،
عبادت گاه عَرشیان.
و گلوی خیس مجنون و هویزه،
بوسه گاه افلاکیان.
و طنین ملکوتی اذان عشق
در گلدسته‌ی قدسیان.
ای سربلند از امتحان عشق،
در معبد عاشقان!

سلام بر سرزمین هجوم بادها،
که امواج طوفانی فریاد بی هُبوطِ خون،
رقصِ بارشِ خمپاره ها را در نَوَردید!
و فصلِ روشنِ حماسه‌ی سوم خرداد را
هدیه داد.

هنوز کوچه های زخمیِ حادثه ها،
قامت بی رأسِ نخل ها،
کبوتران پَرشکسته در آسمان ها،
و دل های ملکوتی پگاهِ ساده ی آدینه ها،
فریادشان رهایی،
پیغام شان آزادی! ...

قلم به احترام تو ایستاده بر دفتر سرخ عشق.
می نویسد فریادت بر سینه‌ی داغدیده‌ی کارون پُر خون.
من نیز به احترام تو می سُرایم شعر،
به احترام اشک سرخ آلاله ها و شقایق های پَرپَرِ....
و بدان!
خون پاک یارانت بر تَنِ تاریخ نوشت:
این جا، حریم عشقِ خدا،
شهر حماسه های جاوید است.
این جا، خدا نزدیک است...

#محمود_عزیزنژاد(آوا)
خرداد ۹۸


@shaeraneDareshahr
می‌نشینم تا ببینم نور عالم‌تاب را
حضرت خورشید پنهان سورهٔ مهتاب را

می‌نشینم تا ببینم با دو چشم منتظر
آخرین فرمانده و سردار آن ارباب را

فرشی از ابریشمِ خون در سرای چشم من
اشک، خون‌افشان کند این، پردهٔ خوناب را

با قنوت خیس چشمم می‌نشینم تا سحر
دست‌های نُدبه برهم می‌زند هر خواب را

در پسِ هر اشک و شعله در غروب انتظار
شوق دیدارش کند، آرام این بی‌تاب را

بغض من در قاب سرخ حنجره زندانی است
با ظهورش بغض سینه بشکند این قاب را

می‌شود روزی گلستان، این جهان از ی‍ُمن او
می‌کند روشن، تمام ظلمت مرداب را

خوابِ سبزی دیده‌ «آوا» ، آن سوار سبزپوش
می‌زداید او غبار از شیشه‌ٔ میناب را

کوچه‌های بی‌عبورش تار و خاموشند و سرد
می‌نشینم تا ببینم نور عالم‌تاب را

#محمود_عزیزنژاد(آوا)



@shaeraneDareshahr
#به_مناسبت_سالگرد_زلزله_بم




بُغـض سینه مَرهمی در بر نبود
مَـــحــرمی بـر درد پُر آذر نبـود

آهِ ســردی آمـد از دشت کـویــر
از بم‌خاموش و‌ خفته، لوت پیر

اشـک‌ها با نـالـه‌هـا آمـیخـتـیم
در دل‌خود شعـله‌‌ها افروختیم

بَم چـراغی بود درصحرای لوت
آن نگـین سبز بی هـمـتـای لوت

بَـم تـجــلّی‌گـاه یک آواز عشـق
ایـرج و آواز او هـم، راز عشـق

خـواب شد آوای بی‌هـمـتـای او
حـیــف از خـــامــوشی آوای او

بَـم سـرای مــادرانی غــــم زده
روی نعـش کودکش ماتــم زده!

بم شده رؤیای روح‌وجان سـرد
مردمی‌ازجنس یک‌طوفان، درد

بم چـه‌بـود ! آن یـادگار باستان
قـصه‌ای رؤیـاتـر از هـر داستان

چون تَلی، ویرانه‌ای درخاک‌شد
از غـم او دشت دل غـمـناک‌شد

اَرگ چندین ساله‌ی بم واژگـون
وای من! میراث عهدم سرنگون

با توأم ای ابرِ چشمِ لوت، خیز !
گرشود یک قـطره‌ی اشکی بریز

الـتـیام زخـم‌هـای شــهـر، شـو !
مـایه‌ی آرامـشی بی‌قـهـر، شـو !

روزگـاری مـهـرگـانی داشـتیـم
شهـر اَرجان، بهبهانی داشـتیم

قصرشیرین و ذهاب و مهرگان
ایذه‌و رودبار، سلماس،سیرجان

از کجای این وطن حرفی زنـم
دم بـه دم بـا زلـزلـه لــرزد تـنـم

زلـزلـه رفـتـار پـیـرامـون ماست
گربخواهی‌یانخواهی‌پابه‌جاست

هـر بنـای سُست، مرگی‌زودتـر !
ریزش یک شاخ و برگی‌زودتـر!

هـان! عبرت گیـر از گیلان و بم
قاتلی‌خفته‌کمین‌است دم به دم...


#محمود_عزیزنژاد (آوا )

@shaeraneDareshahr
#بیاد_شهدای_گمنام


یک شهر پر از نام تو در سینه روان است
آوازه‌ ی بی نشانی‌ات روی زبـان است

آن‌قـدر تو خـوبی که قـلم بـاز نویـسد
گمنام، نشان‌است‌چه‌حاجت‌به‌بیان‌است

پیـچـیده شمـیم‌ تنِ تو در دل این شهر
این بوی‌خدا در پسِ هرکوچه روان‌است

گمـنام سفـر کـرده و گمـنام درخـشید
آن پَرتوِ پُرنور که خورشید جهان است

یک پیکر بی‌جامه و بی‌پا و سر و دست
یک گوهر دُرّدانه که در خاک نهان است

یک‌قطعه پلاک و استخوان‌های‌شکسته
سربندی‌که حسین‌فاطمه نقش‌برآن‌است

بی سـر، سرافـراز شد و بی‌بـال به پـرواز
سرباز، که جان‌داده‌‌ی این مرزوکیان است

پروانه به‌آتش زد و باعشق پَرَش سوخت
این قدرت‌عشق‌است که‌همبازی جان‌است

هر فصل بهارم سرِ این کـوچه نشـستم
افسوس‌که دیر آمدی و فصل خزان‌است

من بال و پـرت را زِ سـرِ شـوق ببـویم
آن بال‌وپری‌را‌که به‌ظاهر بی‌نشان‌است

از یُمنِ عبـورت تنِ این شهـر درخـشید
از نور ستاره که سر از خاک عیان‌است

شـاه بیت غـزل نام تو را بانـگ بر آرد
این‌کیست‌چنین‌آمده بی‌نام‌ونشان‌است

هر کوچه‌ٔ این شهر مزیّن به شهیدی‌است
هر نام شهید مدخلی بر قلب جنان است

بر دفـتر دل نـام تـو را حک نمـوده‌ست
#آوا همان‌عهدی‌که بسته‌است برآن‌است

گمنـام منم، شهــره‌ی آفــاق تـویی تو
جاماندگی‌ِمان دست تقدیر زمان است



#محمود_عزیزنژاد(آوا)


@shaeraneDareshahr
بنگر به من ای شاه که دیوانه‌ام امشب 
بر گِرد تو ای‌‌ شمع چو پروانه‌ام امشب

دلتنگ‌ ترین زائر چشمان‌ تو هستند!
آوای‌‌ من و این‌ دل ویرانه‌ام امشب

من پشت در و پنجره‌ی روشن مِهرت
محتاج‌ترین‌ سائل‌ این‌ خانه‌ام امشب

#محمود_عزیزنژاد (آوا )


@shaeraneDareshahr
تقدیم به روح پاک شهدا

آن روزها
حماسه های جاویدتان
در کتاب خون و آتش
و روح بارانی ایمانتان
در محراب سرخ مهران،
و تارَک بلند شاخ شمیران
دیدنی بود و ستودنی!

و امروز،
قصه‌ی عاشقانه‌تان در گذر زمان
بر دل و جان شنیدنی!

هان ای آیه های عشق!
در دفتر خاطرات،
هنوز سجّاده‌ی سبز ایثارتان
به وسعت دریا و به بلندای ایمان
تجلّی گاه عشق است و ایثار.

هنوز فریاد سبز صلابت‌تان
نام و نشان پرشکوه
و خاطرات آسمانی‌تان
در کوچه های خیال
و در قلب تاریخ جاری است...

#محمود_عزیزنژاد (آوا)


@shaeraneDareshahr
باز اشک و ناله‌های دردناک
می‌نویسد از حسین سینه چاک

قلب عالم داغدار نینواست
توتیای چشم‌هایم کربلاست

باز دل‌ها می‌رود سوی حسین
باز دل را می‌برد کوی حسین

اشک می‌ریزد ز این چشم ترم
بس که می‌بینم لب خشک حرم

شعر من آوای سرخ نام توست
ضربهٔ شمشیر در پیغام توست

عشق تو آتش زده این سینه‌ام
یاد تو صیقل زده آیینه‌ام

سینه‌ام از شور تو لبریز شد
جان و دل از نور تو لبریز شد

باز این دل می‌طلبد نام تو
جان فدای تشنگیِ کام تو

عشق می‌خواهد چنین سرباختن
با لب تشنه به میدان تاختن

#کربلا یعنی عبور از خویشتن
در جوار سفرهٔ حق زیستن

#کربلا یعنی رها از زندگی
اشتیاق کاملی در بندگی

#کربلا یعنی شروع یک نماز
#کربلا آغاز یک راه دراز

#کربلا یعنی که جان را باختن
عشق را از تشنگی‌ها ساختن

#کربلا یعنی عطش، یعنی جنون
اصغر شش ماهه در دریای خون

#کربلا یعنی عباس با ادب
جان دهد در آب، امّا تشنه لب

#کربلا یعنی میان شطّ خون
می‌نگاری عشق را با خط خون

#کربلایم جلوهٔ سربازی است
معبر و میدانی از جانبازی است

#کربلا بود و حضور فاطمه س
ظهر عاشورا جوار علقمه

#کربلا یعنی حسین و ذوالفقار
یک تنِ تنها هزاران تک سوار

یک سری بر نیزه، قرآن زیرِ لب
یک تَنی تشنه، فتاده در تَعب

#کربلا یعنی که بی‌تابت کنند
همچو ماهی تشنهٔ آبت کنند

#کربلا یعنی ظهور دشنه‌ها
بر تنِ عریان و برلب تشنه‌ها

#کربلا ترسیمی از نور خداست
دفتری از عشقِ پرشور خداست

#کربلا بوی خدایی می‌دهد
عطر ناب مصطفایی می‌دهد

#کربلا دروازهٔ بی‌تاب‌هاست
سرزمین آبیِ بی‌آب‌هاست

در نمازت هر سجودت یادکن
تشنگی نه، عشق را فریاد کن

#محمود_عزیزنژاد (آوا)
محرم ۱۴۰۲


@shaeraneDareshahr
آب از پنجه‌ی عباس، چشیدن دارد
ناز دستان علـمدار، خـریدن دارد

بغض‌تلخی‌ست‌دراین‌حنجره‌ٔ مرغ‌دلم
تا قیامت غم عباس، شنیدن دارد

رنگ رُخسار حرم، از عطش آب نبود
خیمه بی ساقی ما، رنگ پریدن دارد

آه لب‌ها به سر نیـزه گواهی می‌داد
دست عباس علـمدار، بُـریدن دارد!

آبرو یافت از آن غیرت عبـاسم، آب
رگ غیرت به تنِ عشق، جهیدن دارد

دست‌تو دست‌خدابود که‌افتاد به‌خاک
نقـش دستان خداونـد کشیدن دارد

نیست‌دستی‌که‌بگیردمشک‌طفلان‌حرم
آن زمان دست تو که میل رهیدن دارد

خون‌دل،بودکه‌ازمشک‌توبردوشت‌ریخت
بشکند تیغ، که شمشیر خمیـدن دارد

آسمان پیش دو چشمان تو ای آب‌آور!
تیـره گردید کنون، صور دمیدن دارد

جامه‌ی سوگ‌وعزا من به تنم کردم باز
همه گویند که این جامه دریـدن دارد

نام تو نام بزرگی است، عـلمدار حسین
نامت از سینه‌ی محمود، شنیدن دارد


#محمود_عزیزنژاد(آوا)


@shaeraneDareshahr
#دهم_تیرماه_سالروز_آزادی‌_مهران_عزیز_گرامی‌باد


سلام بر گلوگاه خون و آتش، مهران

سلام بر تو که بر بال مَلائک تکیه داده ای خونین!
و فرشتگان نیز به احترامت
عَلَم عشق بر افراشته اند.
ای معراج اندیشه های پاک!

سلام بر تو که معنای سرخ مقاومتی
و روح بلند شعر من.
تو آوای سرخ شاعرانه به شعرم داده ای،
ای آبروی شعر و غزل و ترانه ام!

سلام بر تو که نهفته در سینه ات،
فریاد بلند عشق.
فریاد انفجار بغض حماسه ها در کلاس خاطرات خون و آتش و خاکستر!

سلام بر تو که نامت
رمز مکتب استقامت است
و تُربتت، وعده گاه شهادت!
ای تفسیر تمام معنای عشق و رشادت!

سلام بر پاره های قلب قلاویزان،
عبادت گاه عَرشیان.
گلوی خیس کله‌قندی و میمک،
بوسه گاه افلاکیان.
و طنین ملکوتی اذان عشق
در گلدسته‌ی قدسیان.
ای سربلند از امتحان عشق،
در معبد عاشقان!

سلام بر سرزمین هجوم بادها،
که امواج طوفانی فریاد بی هُبوطِ خون،
رقصِ بارشِ خمپاره ها را در نَوَردید!
و فصلِ روشنِ حماسه‌ی آزادی را
هدیه داد.

هنوز کوچه های زخمیِ حادثه ها،
قامت بی رأسِ نخل ها،
کبوتران پَرشکسته در آسمان ها،
و دل های ملکوتی پگاهِ ساده ی آدینه ها،
فریادشان رهایی،
پیغام شان آزادی! ...

قلم به احترام تو ایستاده بر دفتر سرخ عشق.
می نویسد فریادت بر سینه‌ی داغدیده‌ی کنجانچم پُر خون.
من نیز به احترام تو می سُرایم شعر،
به احترام اشک سرخ آلاله ها و شقایق های پَرپَرِ....
و بدان!
خون پاک یاران پرپر شده بر تَنِ تاریخ نوشت:
این جا، حریم عشقِ خدا،
شهر حماسه های جاوید است.
این جا، خدا نزدیک است...


#محمود_عزیزنژاد(آوا)


@shaeraneDareshahr
باز دل شد غرق درد واژه ها
مخزن خونین ترین گلواژه ها
می شود یک بغض سرخی،
در سحر سجّاده ای،
یا که از اعماق دل سوگنامه ای،
شعری سرود!

نخلستان است و شفق،
یک سکوت مرگبار ،
گریه های بی صدا
از عمق درد!

نخلستان و راز دل‌های شکسته،
از فراق یک پدر!

کوفه انگار
شاهد هجران یک خورشید بود!

دست جویای یتیمی پشت در،
سِرّ عشق سرخ را جوینده بود!
آه گلبانگ اذانی در گلو
راز یک بـُغض نهفته، دیده بود!

بابِ چاه همدم تنهایی او بسته شد
بوی غربت در میان کوچه ها پیچیده شد
گویی تاریخ مـُروّت رخت بست
گویی بابای یتیمان رفته بود!


#محمود_عزیزنژاد(آوا)
۲۱ رمضان ۱۴۰۲


@shaeraneDareshahr
وطن جولان‌گـه اقوام تاریخ
اسیـر پنجه ی بـدنام تاریخ

وطن آباد یا بوده‌است ویران
وطن اینجاست، اینجا یعنی ایران

وطن این مامِ رستم، کاوه، آرش
که خاکش سرخ‌ شد از خون‌ سیاوش

وطن اندیشه اش، اندیشه‌ی من
تمام مِـهر ایران، ریشه‌ی من!


مرا از مرگ و از کشتن چه باک است
که جـانم تشنه‌ی ایـران پاک است

اگر شوق وطن در بر نداشتیم
کلاه افتخار بر سر نداشتیم

کنون جز نامی از ایران نبودی
و یا گلـواژه ی ایمان نبودی

رگ غیرت به تن داشتند، یاران
هزاران سـربدار و سـربداران

هزاران لاله پَرپر، چالدران چید!
هزاران زخم مذهب بر زبان دید

هزاران کُشته زیر سُمّ اسبان
هزاران هموطن قربان ایران

بنـازم قدرت عِـرق وطن را
بنـازم عاشـقان بی کفن را

تفنگ و توپ عثمانی کجا رفت!
و تاج و تخت‌سفیانی کجا رفت!

ولی ایران من برجاست اینک
بساط خنده اش برپاست اینک

وطن ای مادر فرزند و اجداد
بمانی تا ابـد آزاد و آبـاد !!


#محمود_عزیزنژاد



@shaeraneDareshahr
آب از پنجه‌ی عباس، چشیدن دارد
ناز دسـتان علـمـدار، خــریدن دارد

بغض‌تلخی‌ست‌دراین‌حنجره‌ٔ مرغ‌دلم
تا قیامت غــم عباس، شنـیدن دارد

رنگ رُخسار حرم، از عطش آب نبود
خیمه بی ساقی ما، رنگ پریدن دارد

آه لب‌ها به سر نیـزه گواهی می‌داد
دست عباس علـمدار، بُـریدن دارد!

آبرو یافت از آن غیرت عبـاسم ، آب
رگ غیرت به تنِ عشق، جهیدن دارد

نیست‌دستی‌که‌بگیردمشک‌طفلان‌حرم
آن‌زمان دست توکه، میل رهیدن دارد

دست‌تو دست‌خدابود که‌افتاد به‌خاک
نقـش دستان خداونـد کشیدن دارد...

خون‌دل،بودکه‌ازمشک‌توبردوشت‌ریخت
بشکند تیغ، که شمشیر خمیـدن دارد...

آسمان پیش دو چشمان تو ای آب‌آور!
تیـره گردید کنون، صور دمیدن دارد

جامه‌ی سوگ‌وعزا من به تنم کردم باز
همه گویند که این جامه دریـدن دارد

نام تو نام بزرگی است، عـلمدار حسین
درس جانبازی تو، وای که دیدن دارد

گرچه هردل می‌تپد، از قصه‌ٔ کرب‌‌وبلا
شرح این قصه از (آوا) ، شنیدن دارد


#محمود_عزیزنژاد (آوا)


@shaeraneDareshahr
قـصه ام آهـنگ عشـق کـربــلاست
حـرف دل همرنگ سرخ نینواست

کربـلایـم سرزمیـن حسرت است
رازِگـفتن‌هـای‌عشق و نفرت است

تشنگی تصویری از معنای اوست
عشق، تنـها عشق بر مبنای اوست

آسمانش رنگِ خـون و آتش است
مشک آبی با هـزاران ترکش است

فـوج فـوجِ نیـزه‌هـا بـر روی‌خـاک
آسمـان‌از این مصیبت سیـنه‌چـاک

نیزه‌ها بـارانی از خـون بـرگـرفت
دشت ســرخ کـربـلا از سـرگـرفت

یک‌طـرف‌دل‌هـای‌عـاشق‌پیــشه‌ای
سـوی‌دیگـرمـردم سُست‌ریـشه‌ای

یک گـلـویی زیــر تـیـــغ خنـجـری
یک‌طـرف‌پیــکان‌و زخــم‌حنـجری

دیـده‌هـانمنـاک‌ولب‌هـاتـشـنه‌کـام
درد بـــود و دردهـــا بی الـتــیـام

این‌طرف‌دسـتی مـیان شـطِّ خون
می‌نویسـدعشــق را با خـطِّ خون

مشک‌مـن‌تـنـهـاامیـد تشنـه‌هاست
آرزوی‌مـرهـمـی بــر دشـنـه‌هاست

اوست‌عـبـاسی‌که‌مست‌عشـق بود
سرنـوشت‌عشـق دسـت‌عشـق بود

آن‌طرف‌تـرخیمـه‌گـاه‌ ویک‌حسین
ســرور آزادگـــان و نــور عـیــن

یک تـنِ تـنـها، هــزاران تک سوار
یک ‌حسین و یـک سپاه نـیزه دار

یک‌جهـانی‌از عـطش درحنجـرش
رقـص صدها نـیزه روی پیکـرش

تشنـه‌بود، نه‌تشـنه‌ی‌یک‌جرعـه‌آب
تشنـه‌ی احـیـای یک اســلام نـاب

پرچــم او یک نـشـان عشـق بـود
آیـتـی از کــهـکـشـان عشــق بـود

نــالـه کـن بـر عـمـق درد شـهـریار
بـشنـود فــریـاد و آهـت کـردگــار

عشـق سیرابت کـند گـر تشـنه‌ای
الـتیـامی هست بـر هــر دشـنه‌ای

در نـمـازت، هـر سجـودت یاد کن
تـشـنگی نـه! عشـق را فــریاد کن


#محمود_عزیزنژاد


@shaeraneDareshahr
بنگر ز ره‌ِ عشق تو دیوانـه ام امشب
برگِرد تو ای‌‌شمع چو پروانه‌ام امشب

در باغ ولادت تو ای غنچه‌ی خوشبو
مستم از این غنچه‌ی دُردانه‌ام امشب

در میکده‌ی شوق تـو ای جام مقدس
من‌ تشنه‌ترین تشنه‌‌ٔ پیمانه‌ام امشب

از نور خداوندیت ای شمس، چه زیبا
روشن‌شده‌ این‌ خانه‌ وکاشانه‌ام‌امشب

من بوی‌ِ خدا در نفَسِ پاکِ تو دیدم
از بوی نفس‌های‌ تو مستانه‌ام‌امشب

دلتنگ‌ترین زائر چشمان‌ تو هستند!
آوای‌‌ من و این‌ دل ویرانه‌ام امشب

من پشت در و پنجرهٔ روشن مِهرت
محتاج‌ترین‌گدای‌این‌خانه‌ام امشب

#محمود_عزیزنژاد (آوا)


@shaeraneDareshahr
#خرمشهر


سلام بر تو که بر بال مَلائک تکیه داده ای خونین!
و فرشتگان نیز به احترامت
عَلَم عشق بر افراشته اند.
ای معراج اندیشه های پاک!

سلام بر تو که معنای سرخ مقاومتی
و روح بلند شعر من.
تو آوای سرخ شاعرانه به شعرم داده ای،
ای آبروی شعر و غزل و ترانه ام!

سلام بر تو که نهفته در سینه ات،
فریاد بلند عشق.
فریاد انفجار بغض حماسه ها در کلاس خاطرات خون و آتش و خاکستر!

سلام بر تو که نامت
رمز مکتب استقامت است
و تُربتت، وعده گاه شهادت!
ای تفسیر تمام معنای عشق و رشادت!

سلام بر پاره های قلب شلمچه ات،
عبادت گاه عَرشیان.
و گلوی خیس مجنون و هویزه،
بوسه گاه افلاکیان.
و طنین ملکوتی اذان عشق
در گلدسته‌ی قدسیان.
ای سربلند از امتحان عشق،
در معبد عاشقان!

سلام بر سرزمین هجوم بادها،
که امواج طوفانی فریاد بی هُبوطِ خون،
رقصِ بارشِ خمپاره ها را در نَوَردید!
و فصلِ روشنِ حماسه‌ی خرداد را هدیه داد.

هنوز کوچه های زخمیِ حادثه ها،
قامت بی رأسِ نخل ها،
کبوتران پَرشکسته در آسمان ها،
و دل های ملکوتی پگاهِ ساده ی هر جمعه،
فریادشان رهایی،
پیغام شان آزادی! ...

قلم به احترام تو ایستاده بر دفتر سرخ عشق.
می نویسد فریادت بر سینه‌ی داغدیده‌ی کارون پُر خون.
من نیز به احترام تو می سُرایم شعر،
به احترام اشک سرخ آلاله ها و شقایق های پَرپَرِ....
و بدان ای قبیله‌ی عشق!
خون پاک یاران سفرکرده ات بر تَنِ تاریخ نوشت:
این جا، حریم عشقِ خدا،
شهر حماسه های جاوید است.
این جا، خدا نزدیک است...

#محمود_عزیزنژاد (آوا)
خرداد ۱۴۰۱


@shaeraneDareshahr
#معلم


شمیم از نام تو ای گل، به شاخه‌سار جان جاریست
نسیم ‌از ‌عطر‌خوش‌بویت، ‌میان‌کهکشان جاریست

تـو جان را چلـچـراغی در، شب جـهـل بنی آدم
تو نوری ازخداوندی، که در روحِ زمان جاریست

دلت خـورشیـد پـرنـور از، کـلام روشن قــرآن
شگفـتا ! پـَرتـوِ نورت، فضای آسمان جاریست

تو آن‌عشـق فریـبـایی، کـه در این بوسـتان‌علم
گلستان می‌شود هردم،که نامت‌بر زبان‌جاریست

پُر از اندیشـه‌ی سبـزی، تمـام معـرفت در توست
سپیده نورعرفـانت، به جانم همچنان‌جاریست

صبـوری، مـهـربانی‌وعـطـوفت،عشـق هم درتـو
چـنان آب روانی که زلال و درجـنـان‌جـاریـست

قسم برسجده گاهی‌که، شب هرجمعه نورانیست
قسم‌برعمق‌چشمانت،که‌چون‌رودی‌روان‌‌جاریست

زدودی رنگ‌شـب را از، سیـاهـه ظلمت‌جهـلم
توآن‌خورشیدجانی‌که، شررها درنهان‌جاریست

بیا بنـگر دلـم سـرشـار از احساس پـاک‌توست
چه باغی‌دردل"آوا"،چه شوقی‌جاودان‌جاریست

#محمود_عزیزنژاد (آوا)


@shaeraneDareshahr
السلام علیک یا امیرالمؤمنین «ع»



باز امشب هم صدایم یا علی است
این طنین آشنایم یا علی است

باز اینک با تو دارم راز دل
باز با تو می‌شود دمساز، دل

باز دل شد غرق درد واژه ها
مخزن خونین ترین گلواژه ها

می شود یک بغض سرخی،
در سحر سجّاده ای را
باز دید!
یا که از اعماق دل سوگنامه ای،
شعری سرود!
شرط بودن با علی فریاد اوست
بر لب و دل داشتنی از یاد اوست

نخلستان است و غروبی مرگبار،
یک سکوت تلخ، یک بغضی نهفته،
گریه های بی صدا از عمق درد!

نخلستان و راز دل‌های شکسته،
از فراق یک پدر!
یک ابرمرد غریب
کوهی از عدل و سکوت و آه ِ سرد

کوفه انگار
شاهد هجران یک خورشید بود!
شاهد پایان محراب علی
شاهد پژمردن یاس سپید
در دل یک بوستان پُرامید

دست جویای یتیمی پشت در،
سِرّ عشق سرخ را جوینده شد!
آه ! گلبانگ اذانی در گلو، خشکیده شد!
راز آن بـُغضِ نهفته، در نگاهش دیده شد!

بابِ چاه همدم تنهایی او بسته شد
بوی غربت در میان کوچه ها پیچیده شد
گویی تاریخ مـُروّت رخت بست
گویی بابای یتیمان رفته بود...!



#محمود_عزیزنژاد(آوا)
۲۱ رمضان ۱۴۰۱


@shaeraneDareshahr
بوری نَچو قرار دل گلارا !
تمومِ افتخار دل گـــلارا !

فِره وَخته چَیمه‌ریتم نهتی
تموم انتظار دل گـــلارا !


#محمود_عزیزنژاد (آوا)



@shaeraneDareshahr
Ещё