چرا همیشه عاشق کسانی میشویم که اگر همجنس ما بودند، بهترین دوستمان نمیشدند؟!
نگاهی به اندیشه آرتور شوپنهاور و «اراده معطوف به حیات» در کتاب «جهان چون اراده و تصور» (جهان به منزله اراده و بازنمود) The World as Will and Representation
ترجمه وصدا: ایمان فانی
پیشنهاد میکنیم که تماشای این ویدئوی جذاب و آموزنده را از دست ندهید.
ما در زندگیمان نیازمند دوستی و عشق هستیم. ما نیاز داریم نگرانِ کسی باشیم، و کسی هم نگرانِ ما باشد. وقتی نگران کسی هستیم دنیا برایمان معنا پیدا میکند. این نگرانی در مورد دیگران است که به ما شخصیت میدهد. در واقع ما همان نگرانیهایمان هستیم. اگر نگران کسی یا چیزی نباشیم هیچ چیز نیستیم. اگر صرفاً نگران خودمان باشیم در یک دورِ باطلِ خالی گرفتار میآییم. ما نیاز داریم که نیازمندمان باشند. ما نیازمندِ این هستیم که قدرِ کسانی را بدانیم که قدرِ ما را میدانند. ........
در زمان خیام فرقههای گوناگون سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم #بحث_ها و #مجادلات#اصولی و #کلامی بودند. #فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. #تعصب ، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز دیدگاهٔ خود را نداشت - حتی #امام_محمد_غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به #سیاست_نامهٔ #خواجه_نظام_الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آنجا، خواجه نظامالملک همهٔ باورمندان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. در زمینههای #سیاسی نیز رخدادهای مهمی در دوره خیام رخ داد:
۱.سقوط دولت آل بویه ۲.قیام دولت سلجوقی ۳.جنگهای صلیبی ۴.ظهور باطنیان
هر وقت ملتی از روی ناچاری به زور تن داده و از مستبدین اطاعت می کند بر او ایرادی نیست و اگر همان ملت موقع را مقتضی دید که از زیر بار تعهدی شانه خالی کند و زنجیر رقیت و بندگی را پاره نمود، اقدام او بسیار قابل ستایش و تمجید است. زیرا همان حقی را که آزادی او را گرفته بود (حق زور) بکار برده، دوباره آزادی را به چنگ آورده است.
اگر قائل شویم که دیگران حق داشته اند آزادی او را به زور سلب نمایند باید اقرار کنیم که او نیز حق دارد به زور آزادی خویش را پس بگیرد. @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #ژان_ژاک_روسو
#روسو فیلسوف سوئیسی معتقد است صرف نظر کردن انسان از آزادی به معنی صرف نظر کردن از خصلت انسانی و «حق بشری» است. روسو در کتاب معروف خود (قرارداد اجتماعی) که در سال ۱۷۶۲ میلادی نوشته شد ، تلاش میکند تا نوعی هماهنگی میان آزادی فردی و جمعی ایجاد نماید.
روایت است که #مشیه و #مشیانه پسر و دختری بودند که روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایهً ازدواج خود را بنا نهادند. این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می کنند و علف گره می زنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است.
پایداری و شکیبائی فراموش نشود. منظور پایداری آن نیست که پشت میز مبارزات انتخاباتی همراه ابرو درهم کشیدن ها و تهدیدهاست. منظورم ایستادگی در برابر همه بادهای دریا به یاری سپیدی و شیره گیاهی است. در زمستان جهان، همین شکیبائی میوه را فراهم خواهد ساخت.
او از ارادهء خویش به خوشبخت شدن آگاهی یافته بود و باید گام دیگری بر میداشت. اما نمی دانست باید تسلیم زمان شود و این یعنی عالی ترین و خطرناک ترین تجربه. بیهودگی فقط برای افراد عادی حیاتی است خیلی ها حتی نمی توانند ثابت کنند آدم عادی نیستند. او بر این حق پیشی گرفته بود.
همه به ما خیانت کرده اند، همه ی آنهایی که موعظه گر مقاومت بودند و همه ی آنهایی که از صلح سخن می گفتند. یکی از دیگری گوسفندتر و یکی از دیگری مقصرتر. و هرگز فرد در برابر ماشین دروغسازی این چنین تنها نبوده است. آدم می تواند حس انزجار داشته باشد و از آن چون سلاحی بهره گیرد.
ادیان از لحظه ای که دم از اخلاق میزنند و با صدور فرمان تهدید می کنند، به خطا میروند. برای خلق مجرمیت و مکافات، احتیاجی به وجود خداوند نیست. همنوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می کنند! شما از روز داوری الهی سخن می گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم؛ من چیزی را دیده ام که به مراتب از آن سخت تر است؛ من داوری آدمیان را دیده ام...! می خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم؛ درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه روزه رخ می دهد...!
اشتباه این مردم این است که به نمایش اعتقادی ندارند وگرنه میدانستند که هرکسی مجاز است تا در نمایش های آسمانی بازی کند و به نقش خدا درآید. فقط کافی است که سنگدل شود.
این زمان است که ما را به دنبال خود می کشد؛ اما به هر رو زمانی فرا می رسد که ما باید زمان را به دنبال خود بکشیم. ما به امید آینده زندگی میکنیم؛ به امید "فردا"، "بعدها" هنگامی که دستت به جایی بند شد، وقتی پا به سن گذاشتی خودت می فهمی. این تردیدها دلپذیرند زیرا همگی به مرگ می انجامند، چون سرانجام روزی فرا می رسد که انسان جوانی خود را درمی یابد و میگوید سی ساله شده است. درست در همین هنگام است که خود را در موقعیت زمانی می بیند، در آن جایگزین میشود، درمی یابد که دیگر باید خط منحنی را بپیماید، به زمان وابسته شده است و میانه ی گرداب هراس، بدترین دشمن خود را شناسایی میکند. فردا، او آرزوی فردا را دارد در حالی که باید با تمامی وجودش از آن بگریزد و این عصیان نفسانی همان پوچ است.
پایداری و شکیبائی فراموش نشود. منظور پایداری آن نیست که پشت میز مبارزات انتخاباتی همراه ابرو درهم کشیدن ها و تهدیدهاست. منظورم ایستادگی در برابر همه بادهای دریا به یاری سپیدی و شیره گیاهی است. در زمستان جهان، همین شکیبائی میوه را فراهم خواهد ساخت.
او از ارادهء خویش به خوشبخت شدن آگاهی یافته بود و باید گام دیگری بر میداشت. اما نمی دانست باید تسلیم زمان شود و این یعنی عالی ترین و خطرناک ترین تجربه. بیهودگی فقط برای افراد عادی حیاتی است خیلی ها حتی نمی توانند ثابت کنند آدم عادی نیستند. او بر این حق پیشی گرفته بود.
همه به ما خیانت کرده اند، همه ی آنهایی که موعظه گر مقاومت بودند و همه ی آنهایی که از صلح سخن می گفتند. یکی از دیگری گوسفندتر و یکی از دیگری مقصرتر. و هرگز فرد در برابر ماشین دروغسازی این چنین تنها نبوده است. آدم می تواند حس انزجار داشته باشد و از آن چون سلاحی بهره گیرد.
ادیان از لحظه ای که دم از اخلاق میزنند و با صدور فرمان تهدید می کنند، به خطا میروند. برای خلق مجرمیت و مکافات، احتیاجی به وجود خداوند نیست. همنوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می کنند! شما از روز داوری الهی سخن می گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم؛ من چیزی را دیده ام که به مراتب از آن سخت تر است؛ من داوری آدمیان را دیده ام...! می خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم؛ درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه روزه رخ می دهد...!
اشتباه این مردم این است که به نمایش اعتقادی ندارند وگرنه میدانستند که هرکسی مجاز است تا در نمایش های آسمانی بازی کند و به نقش خدا درآید. فقط کافی است که سنگدل شود.
این زمان است که ما را به دنبال خود می کشد؛ اما به هر رو زمانی فرا می رسد که ما باید زمان را به دنبال خود بکشیم. ما به امید آینده زندگی میکنیم؛ به امید "فردا"، "بعدها" هنگامی که دستت به جایی بند شد، وقتی پا به سن گذاشتی خودت می فهمی. این تردیدها دلپذیرند زیرا همگی به مرگ می انجامند، چون سرانجام روزی فرا می رسد که انسان جوانی خود را درمی یابد و میگوید سی ساله شده است. درست در همین هنگام است که خود را در موقعیت زمانی می بیند، در آن جایگزین میشود، درمی یابد که دیگر باید خط منحنی را بپیماید، به زمان وابسته شده است و میانه ی گرداب هراس، بدترین دشمن خود را شناسایی میکند. فردا، او آرزوی فردا را دارد در حالی که باید با تمامی وجودش از آن بگریزد و این عصیان نفسانی همان پوچ است.
در زمان خیام فرقههای گوناگون سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم #بحث_ها و #مجادلات#اصولی و #کلامی بودند. #فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. #تعصب ، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز دیدگاهٔ خود را نداشت - حتی #امام_محمد_غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به #سیاست_نامهٔ #خواجه_نظام_الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آنجا، خواجه نظامالملک همهٔ باورمندان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. در زمینههای #سیاسی نیز رخدادهای مهمی در دوره خیام رخ داد:
۱.سقوط دولت آل بویه ۲.قیام دولت سلجوقی ۳.جنگهای صلیبی ۴.ظهور باطنیان
هر وقت ملتی از روی ناچاری به زور تن داده و از مستبدین اطاعت می کند بر او ایرادی نیست و اگر همان ملت موقع را مقتضی دید که از زیر بار تعهدی شانه خالی کند و زنجیر رقیت و بندگی را پاره نمود، اقدام او بسیار قابل ستایش و تمجید است. زیرا همان حقی را که آزادی او را گرفته بود (حق زور) بکار برده، دوباره آزادی را به چنگ آورده است.
اگر قائل شویم که دیگران حق داشته اند آزادی او را به زور سلب نمایند باید اقرار کنیم که او نیز حق دارد به زور آزادی خویش را پس بگیرد. @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #ژان_ژاک_روسو
#روسو فیلسوف سوئیسی معتقد است صرف نظر کردن انسان از آزادی به معنی صرف نظر کردن از خصلت انسانی و «حق بشری» است. روسو در کتاب معروف خود (قرارداد اجتماعی) که در سال ۱۷۶۲ میلادی نوشته شد ، تلاش میکند تا نوعی هماهنگی میان آزادی فردی و جمعی ایجاد نماید.
به قضاوت #فرشتگان و #روحانیون ، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر میکنیم، از #اجتماع_یهودی خارج میکنیم و او را لعنت و نفرین میکنیم. تمامی #لعنت_های نوشته شده در #قانون (منظور #تلمود و #تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون میرود بر او لعنت باد و وقتی بازمیگردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی #قبایل_اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار میدهیم، که هیچکس حق ندارد با او سخن بگوید، چه به طور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچکس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچکس حق ندارد هیچ نوشتهای از او را بخواند."
۳۱ مارس ۱۵۹۶ ــ ۱۱ فوریه ۱۶۵۰ (۵۴ سال) #سالروز درگذشت #رنه_دکارت فیلسوف فرانسوی دوره عصر رنسانس بنیان گذار #فلسفه_مدرن(کارتسیانیسم) او قانون شکست نور را در علم فیزیک کشف کرد هندسهٔ تحلیلی را در ریاضیات و هندسه بنا نهاد
دکارت جهان را تلفیقی از دو هستی تعریف نمود: بُعد و امتداد = ماده (هستی بیرونی) #اندیشه و تفکر(هستی درونی) #دکارت بَعدها این دو هستی را با مغز انسان تلفیق و کامل نمود و از این رو جهان را دارای نظم و هدف تعریف کرد. وی گفت «جهان خارج از ذهن ما واقعیت دارد» و اینگونه فلسفهی #ایدهآلیستی را نفی کرد.
دکارت یکی از بر هم زنندِگان نظم ارتجاعی حاکم بر ۱۰۰۰ سال #قرون_وسطا بود
دکارت بر #دگماتیسم و #جزمیت حاکم بر کلیسای قبل از #رنسانس گردن ننهاد و همواره مورد غضب ارتجاع حاکم بر اندیشه و سنت زمانه بود. دکارت فلسفه را بنیاد #معرفت بشری میدانست. دکارت «اندیشیدن» را بهترین فلسفهی تجربی برای شناخت انسان، هستی، تاریخ، طبیعت و زندگی معرفی کرد:
به قضاوت #فرشتگان و #روحانیون ، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر میکنیم، از #اجتماع_یهودی خارج میکنیم و او را لعنت و نفرین میکنیم. تمامی #لعنت_های نوشته شده در #قانون (منظور #تلمود و #تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون میرود بر او لعنت باد و وقتی بازمیگردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی #قبایل_اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار میدهیم، که هیچکس حق ندارد با او سخن بگوید، چه به طور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچکس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچکس حق ندارد هیچ نوشتهای از او را بخواند."
کابالا از #متون_یهودی سرچشمه گرفت و پیروانش معمولاً از متون یهودی برای توصیف و تفسیر #مسائل_عرفانی استفاده میکنند. دستورهای کابالا برای فهم #معنی_مخفی متون یهودی نظیر #تورات و #نوشتارهای#ربیها نظیر تلمود به کار میرود و معنی مخفی عبادت یهودی را بیان میکند.
بعد از #عهد_عتیق اولین نوشتههای مربوط به کابالا در قرن اول و دوم میلادی در بعضی متون و از جمله کتاب #سفر_یتزیرا یافت میشود. این روش به نام #عرفان#مرکابا ( به معنی #کالسکه ) تا قرن ۱۰ میلادی ادامه یافت تا بعد از آن با کابالای ایجاد شده در جنوب غربی #اروپا در قرن ۱۲ و ۱۳ جایگزین شد.
پیروان کابالا اعتقاد دارند که دانش کابالا اولین بار توسط سه #شه_پدر ( #ابراهیم ، #اسحاق و #یعقوب ) و بقیه #پیامبران به دست آمد. بر اساس این تاریخچه در قرن ۱۰ قبل از میلاد این دانش توسط ۱ میلیون نفر در #اسراییل مورد استفاده قرار میگرفت. هجوم بیگانگان باعث شد که این دانش #مخفی شود تا از گزند بدطینتان در امان بماند. #رهبران#سنهدرین اعتقاد داشتند که استفاده از دانش کابالا بدون راهنمایی صحیح ممکن است به روشهای #غیر_شرعی منجر شود. به همین دلیل کابالا مخفی شود و به مدت دوهزار و پانصد سال مخفی ماند.
صفحه اول اولین نسخه چاپی زوهر در ۱۵۵۸ میلادی # ایتالیا در زمان تلمود دو لغت #معاسه_برشیت و #معاسه_مرکابا نشان دهنده آن است که روشهای عرفانی در آن زمان رایج بوده است. تلمود #یاد_دادن_علنی این دانش را #ممنوع میکند و #خطرات آن را بیان میکند. ربیها ( #خاخامها ) توصیه میکردند که این دانش فقط به یک #دانشجو یاد داده شود. داستان زیر در تلمود آمده است:
«چهار مرد وارد #پردس شدند - #بن_عزای ، #بن_زوما ، #آشر و #آکیبا . بن عزای نگاه کرد و مرد. بن زوما نگاه کرد و دیوانه شد. آشر گیاهان را نابود کرد. آکیبا در صلح وارد شد و در صلح خارج شد.»
در متون یهودی بسیاری در بین قرنهای ۱ تا ۱۰ میلادی در مورد معاسه مرکابا صحبت شده است. بر این اساس ربیها تلاش میکردند که رؤیای حزقیال و دیدن عرش خدا را مجدداً تجربه کنند.
پایداری و شکیبائی فراموش نشود. منظور پایداری آن نیست که پشت میز مبارزات انتخاباتی همراه ابرو درهم کشیدن ها و تهدیدهاست. منظورم ایستادگی در برابر همه بادهای دریا به یاری سپیدی و شیره گیاهی است. در زمستان جهان، همین شکیبائی میوه را فراهم خواهد ساخت.
او از ارادهء خویش به خوشبخت شدن آگاهی یافته بود و باید گام دیگری بر میداشت. اما نمی دانست باید تسلیم زمان شود و این یعنی عالی ترین و خطرناک ترین تجربه. بیهودگی فقط برای افراد عادی حیاتی است خیلی ها حتی نمی توانند ثابت کنند آدم عادی نیستند. او بر این حق پیشی گرفته بود.
همه به ما خیانت کرده اند، همه ی آنهایی که موعظه گر مقاومت بودند و همه ی آنهایی که از صلح سخن می گفتند. یکی از دیگری گوسفندتر و یکی از دیگری مقصرتر. و هرگز فرد در برابر ماشین دروغسازی این چنین تنها نبوده است. آدم می تواند حس انزجار داشته باشد و از آن چون سلاحی بهره گیرد.
ادیان از لحظه ای که دم از اخلاق میزنند و با صدور فرمان تهدید می کنند، به خطا میروند. برای خلق مجرمیت و مکافات، احتیاجی به وجود خداوند نیست. همنوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می کنند! شما از روز داوری الهی سخن می گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم؛ من چیزی را دیده ام که به مراتب از آن سخت تر است؛ من داوری آدمیان را دیده ام...! می خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم؛ درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه روزه رخ می دهد...!
اشتباه این مردم این است که به نمایش اعتقادی ندارند وگرنه میدانستند که هرکسی مجاز است تا در نمایش های آسمانی بازی کند و به نقش خدا درآید. فقط کافی است که سنگدل شود.
این زمان است که ما را به دنبال خود می کشد؛ اما به هر رو زمانی فرا می رسد که ما باید زمان را به دنبال خود بکشیم. ما به امید آینده زندگی میکنیم؛ به امید "فردا"، "بعدها" هنگامی که دستت به جایی بند شد، وقتی پا به سن گذاشتی خودت می فهمی. این تردیدها دلپذیرند زیرا همگی به مرگ می انجامند، چون سرانجام روزی فرا می رسد که انسان جوانی خود را درمی یابد و میگوید سی ساله شده است. درست در همین هنگام است که خود را در موقعیت زمانی می بیند، در آن جایگزین میشود، درمی یابد که دیگر باید خط منحنی را بپیماید، به زمان وابسته شده است و میانه ی گرداب هراس، بدترین دشمن خود را شناسایی میکند. فردا، او آرزوی فردا را دارد در حالی که باید با تمامی وجودش از آن بگریزد و این عصیان نفسانی همان پوچ است.