1) وقتی گمان می کنید همسرتان ناراحت است، منتظر نمانید او حرف زدن را آغاز کند. وقتی شما باب گفتگو را آغاز می کنید 50 درصد از بار ناراحتی ومسائل او می کاهید.
2) وقتی شما مجال حرف زدن را به همسرتان می دهید، بدانید ناراحت شدن از دلیل ناراحتی او هیچ کمکی به حل مسائل نمی کند.
3) هروقت احساس می کنید که می خواهید صحبتهای او را قطع کنید ویا آنها را اصلاح کنید، فورا خود را از این کار منع کنید.
4) وقتی نمی دانید چه باید بگویید، به هیچ وجه حرف نزنید. اگر نمی توانید مثبت و یا محترمانه حرف بزنید لطفا ساکت بمانید.
5) اگر او نمی خواهد صحبت کند، با طرح سوالات بیشتر اورا به حرف زدن ترغیب کنید.
6) درمورد احساسات همسرتان قضاوت نکنید ویا آنها را اصلاح نکنید.
7) تا جایی که امکان دارد آرام ومتمرکز باشید و جلوی واکنش های منفی خود را بگیرید. اگر کنترلتان را ازدست دهید اوضاع بدتر می شود وشما بازنده می شوید.
برگرفته از کتاب(نیاز زنها ، خواسته مردها) نوشته جان گری❤️
📖دنیایی که کودک اسکیتزوئید در آن زندگی می کند با دنیای کودک بهنجار تفاوت بسیار دارد. دستگاه ادراکی او آسیب دیده است و احساس می کند موضوع های آشفته متخاصمی او را محاصره کرده اند، پیوندهایش با واقعیت یا گسسته شده اند و یا بی اندازه دردناکند و توانش برای برقراری پیوند یا حصول انسجام نیز مختل شده است. کودک برای جان به در بردن از چنین شرایطی می بایست تلاش کند تا به نحوی از انحاء، بخشی از ایگو را که توان غذا گرفتن دارد حفظ کرده و موضوعی پیدا کند که به قدر کافی خوب است تا در ارتباط با آن، غذاخوردن و دیگر فرایندهای درونفکنانه نظیر یادگیری، امکان تحقق بیابند. او خود را رو در رو با این وظیفه میبیند که دست به دوپاره سازی بزند و موضوع ایده آل را از تاثیرات مخرب همذات پنداری فرافکنانه خود مصون بدارد.
"زنده بودن" يك مفهوم متحرک است نه ساکن. حیات چیزی جز بروز نیروهای ویژه یك ارگانیسم نیست.
همه ارگانیسمها يك گرایش ذاتی به فعالیت بخشیدن به استعدادها و توانائیهای بالقوه خود دارند. بنابراین هدف زندگی انسان آشکار کردن نیروهای خود طبق قوانین طبع آدمی است.
شنوندگان خوب چه خصوصیاتی دارند: 1-خود را جای طرف مقابل بگذارید.خوب گوش دهید،بفهمید که منظورش چیست وچه میخواهد بگوید. 2-بگذارید مخاطب شما بداند که میخواهید مساله ی موجود را به شکل رضایت بخشی حل کنید. 3-سعی کنید احساس طرف مقابل را درک کنید.با تمام وجود به حرفهای او گوش داده وعکس العمل مثبت نشان دهید. 4-هیچ کس صد در صد بی اشتباه نیست.سعی کنید از گفته های طرف مقابل چیزهای درست را پیدا کنید. 5-میل سرزنش کردن طرف مقابل را در خوب سرکوب کنید،سعی کنید احترام متقابل ،میان شما از بین نرود. 6- رفتار خصمانه وانتقادی یا تدافعی نداشته باشید،بگذارید طرف مقابل بداند شما مایلید به حرفهای او گوش کنید. 7-برای اطلاع بیشتر از افکار واحساسات طرف مقابل ،از او سوال کنید. 8- با پیامهای غیر کلامی به طرف مقابل بفهمانید که به حرفهایش دارید خوب گوش میکنید ؛مثلا" ارتباط چشمی را خوب حفظ کنید. 9-اگر خشمگین هستید از بحث ومشاجره بپرهیزید. در این حال سعی کنید فقط موضوع اصلی را دنبال کنید. 10- سریع قضاوت نکنید،ابتدا فکر کنید وبعد قضاوت کنید. 11- جمله های طرف مقابل را مطلقا" تکمیل و یا اصلاح نکنید.
🔹رفتار اعضای یک خانواده تابعی از رفتار سایر اعضای خانواده است و خانواده همانند هر سیستمی متمایل به تعادل می باشد. لذا رفتار اعضای آن در مجموع به گونه ای است که تعادل سیستم حفظ شود. حتی اگر این رفتار، رفتار نابهنجار باشد. لذا اگر رفتار فرد مغایر چیزی باشد که سیستم را در حالت تعادل نگه داشته، سیستم برای مقابله با این انحراف و حفظ تعادل خود، فعال می شود. این بدان معناست که خانواده با رفتار غیرعادی که جز لازم تعادل خانواده است مقابله می کند تا مجددا" تعادل اولیه برقرار شود. به همین خاطر است که وقتی کودک بزهکار بعد از درمان به خانواده برمی گردد، بیماری او عود می کند. چرا که، نشانه مرضی کودک بیمار لازمه تعادل سیستم است. همچنین گاه می بینیم وقتی عضو بیمار خانواده، درمان می شود، عضو دیگری دچار همان عارضه و یا یک عارضه جانشین می گردد. چرا؟ چون سیستم خانواده به این نشانه مرضی احتیاج دارد. برای مثال، اگر زن و شوهری اختلافات خود را به فرزندان بکشانند، و به اصطلاح با به بیراهه کشاندن مسائل خود و مثلث سازی، یکی از بچه ها را داخل تعارضات خود بکنند، ممکن است این کودک از خود نشانه مرضی بروز دهد. حال اگر این کودک درمان شود، کودک دیگری دچار نشانه مرضی خواهد شد. زیرا اگر والدین نتوانند با کودک اول مثلث سازی کنند، با کودک دوم مثلث سازی خواهند کرد، و اگر چنین امکانی وجود نداشته باشد، سیستم خانواده تعادل خود را از دست خواهد داد. مثلا"، اختلافات زن و شوهر بالا می گیرد و احتمالا خانواده متلاشی خواهد شد. بچه ها برای متلاشی نشدن خانواده و حفظ تعادل آن به هر نقشی که به آن محول شود، گردن می گذارند.
➖اختلال پانیک عبارت است از وجود حملات غیرمنتظره و عود کننده پانیک ، که لااقل به دنبال یکی از این حملات علایمی نظیر : نگرانی دائم از وقوع حمله ای دیگر ، نگرانی از نتایج ضمنی حمله یا عواقب آن ، پیدایش تغییر چشمگیری در رفتار به دلیل حملات مزبور به وجود می آید .
حملات پانیک یک نوع پاسخ به شرایط استرس زا می باشد. تفاوت آن با دیگر پاسخ های بدن نسبت به عوامل شروع کننده ی استرس تنها در شدت و علائم آن می باشد. حمله ی پانیک یک دوره ی احساس ترس شدید است که بطور موقت فعالیتهای عادی فرد را مختل می سازد. شروع آن معمولاً ناگهانی و بدنبال یک عامل محیطی آزاردهنده یا دلهره آور است. هر چند برای فرد اغلب احساس ترس و ناراحتی شدید را ایجاد می کند، مکانیزم آن در حقیقت یک واکنش تکاملی بدن است که به آن اصطلاحاً fight-or-flight response (این پاسخ یک پاسخ حاد به استرس خوانده می شود که توسط والتر کانون در سال 1929 توصیف گردید.)
در دنیای قضاوت ها، تنها به این نکته توجه می شود که «دیگران بر اساس نظر ما چگونه اند؟»؛
▪️فردی درترافیک جلوی ما بپیچید «احمق» ▫️ما که جلوی دیگران می پیچیم «زرنگ» ▪️کسی جواب تلفن ما راندهد «بی معرفت» ▫️ما که جواب ندهیم «گرفتار» ▪️فرد بلندتر از ما «دراز» ▫️کوتاهتر از ما «کوتوله» ▪️همسری که زیاد محبت بخواهد «وابسته» ▫️ما بیشتر بخواهیم «بی احساس» ▪️همکار جزئی نگر «ایرادگیر و وسواسی» ▫️ما جزنگرتر باشیم «شلخته و بی نظم» ▪️ فردی لیوان آب ما را چپه کرد «کور» ▫️ پای ما به لیوان دیگری خورد «شعور» ندارند لیوان را سر راه قرار داده است و...
دنیای قضاوت ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش های خودمان
" ما هر آنچه را که از خود دفع و طرد میکنیم، به سوی زیر آگاهی مان روانه گردانیده و {به همین دلیل} کاملاَ تمامیت نخواهیم یافت. آنجائیکه به جای داشتن نیروی آگاهانه دگرگو.نی و تحول خود، عکس العمل نشان میدهیم، زندگی ناآگاهانه ای را آغاز کرده ایم. {پس} ما نیاز داریم که در هنگام تامل و مراقبه هر آنچه که از ذهن عبور میکند را بشنویم."
کارل یونگ - از متن سخنرانی درباره روانشناسی و دین
"What we reject, we drive into our subconscious and we are no longer fully integrated. We start living unconscious lives where we react instead of having the conscious power to change and transform ourselves. We need to hear all that passes through our mind when we meditate".
مهم نیست چقدر درونتان احساس غریبی کنید، شما تنها نیستید. این پیام واقعی این انیمیشن دلپذیر است. 9این انیمیشن روایت موجودی جوان و آبیرنگ است که شمایل انسانی ندارد اما هر روز لباس مبدل انسانی به تن میکند، به مدرسه میرود و با اضطرابی دست و پنجه نرم میکند که محصول تلاش اوست برای پنهان کردن واقعیت درونیاش. واقعیتی که مدام میخواهد از نقابش بیرون بزند و خودش را به همکلاسیهایش نشان دهد. پیام اصلی این آگهیِ ساده اما قدرتمند این است: فقدان اعتمادبهنفس، احساسِ خوب نبودن، یا عدم تطبیق و هماهنگی با جامعهای که به آن تعلق داریم یک «تجربه مشترک» است؛ مهم نیست در درون خود چه احساسی دارید، شما تنها نیستید....
الیس و همکارانش، سیزده باور غیرمنطقی را شناسایی کردهاند:
1. همه افراد جامعه باید مرا دوست بدارند و تأییدم کنند.
2. برای اینکه فردی ارزشمند و محبوب باشم، باید در همه زمینهها توانمند و بالیاقت بوده، در همه عرصهها باید پیشرفت کنم و دستآوردهای قابل توجهی کسب کنم.
3. جهان باید جایگاه عدل و انصاف بوده، همیشه باید با من خوب رفتار شود.
4. باورها و ارزشهای دیگران باید مشابه باورها و ارزشهای من باشد. دیگران باید کارها را همانطوری انجام دهند که من انجام میدهم.
5. افراد خاصی وجود دارند که بدذات و شرورند. آنها باید برای رفتارهای زشت خود بهشدت مذمت و تنبیه شوند.
6. من وقتی از عهده کاری به خوبی برنیایم، نمایانگر این است که آدم بدی هستم؛ یک شکستخورده و یک آدم احمق.
7. روزگار باید آنچه را من لازم دارم برایم فراهم سازد. زندگی بایست آسوده و راحت باشد. من نباید سختی بکشم یا رنج ببرم.
8. اگر امور و وقایع زندگی آنطور نباشد که من میخواهم، موجب نهایت بدبختی میشود و فاجعهانگیز خواهد بود. وقتی امور بر وفق مراد نباشد، احساس شادمانی و خرسندی در زندگی محال است.
9. اجتناب کردن از مشکلات، آسانتر از رویاروشدن با و حل و فصل نمودن آنهاست.
10. ناخشنودی و بدبختی من بهوسیله عوامل بیرونی (خارج از کنترل من) به وجود آمده است.
11. اگر این احتمال وجود داشته باشد که واقعه ناگواری در زندگی من ممکن است رخ بدهد، از هماکنون باید آماده باشم و بکوشم تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر اندازم یا از آنها جلوگیری کنم.
12. برای هر مشکل و مسئلهای همواره یک راهحل کامل و درست وجود دارد. اگر من نتوانم به آن راهحل دست یابم، بسیار وحشتناک و فاجعهآمیز خواهد بود.
13. تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگیام تعیینکننده مطلق رفتارها و خصوصیات کنونی من هستند. اثر گذشته را در تعیین رفتارهای کنونیام نمیتوانم نادیده بگیرم.
الیس این باورهای سیزدهگانه را در چهار مقوله کلی طبقهبندی کرده است. به اعتقاد او چهار مقوله باور ناسالم، هسته مرکزی تمام مشکلات روانشناختی هر فرد را تشکیل میدهند:
👦👦اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقدهها و کینهها تبدیل می شود.
🔺کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است اما تفاوت در حکمتی است که می تواند به رنج کشیدن «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خرُدتر و حقیرتر می شود.
🔺اینکه چگونه با سختیها و مشقتهای زندگی کنار بیاییم و به آنها واکنش نشان دهیم، نهایتاً محصول یک «تصمیم شخصی» است. میتوانیم تصمیم بگیریم به سختیها و مصائب اجتنابناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پسِ هر ضربهٔ روحی و هر لطمهٔ جسمی تنومندتر، مقاومتر و آگاهتر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم.
وقتی اغلب انسان ها در انتهای زندگی خود به گذشته می نگرند، در می یابند که در سراسر عمر عاریتی و گذرا زیسته اند. آن ها متعجب خواهند شد وقتی بفهمند همان چیزی که اجازه دادند بدون لذت و قدردانی سپری گردد، همان زندگی شان بوده است. بنابراین، بشر با حیله ی امیدوار بودن فریب خورده و در آغوش مرگ می رقصد
✨ زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.