اگه واقعاً برات ارزش قائل باشه؛ حرفاتو جدی میگیره، وسط حرفات حواسش پرت نمیشه، تو بحثا دنبال برنده شدن نیست، بلکه دنبال فهمیدنته. کنارت که هست، احساس امنیت میکنی، از بودنت خسته نمیشه و هر روز تلاش میکنه که حس بهتری بهت بده. به جای مقایسه، روی خاص بودنت تمرکز میکنه. اشتباهاتتو بزرگ نمیکنه و از چیزای کوچیکت دلگیر نمیشه. همیشه وقت برای شنیدن حرفات داره، نیازاتو میبینه و توی سختیات حامیته. اگه اینجوری نیست؛ دنبال برابری نیست، دنبال استفادهست. همین.
مدیتیشن هایم همه برای باز گرداندن تو به کودکی ات هستند به زمانی که محترم و آبرومند نبودی، به زمانی که می توانستی کارهای دیوانه وار و احمقانه انجام دهی، به زمانی که معصوم بودی، به زمانی که از جهان دیگر بودی دنیایی نبودی
من می خواهم تو به آن نقطه باز گردی و از آنجا دوباره شروع کنی و این زندگی تو است.
مراقبه هیچ ربطی به هیچ دینی ندارد مراقبه یک روش خالص و کاملاً علمی است در علم آن را نظارت میخوانید، نظارت بر موضوعات وقتی به درون میروید، همین نظارت، بجای بیرون، با چرخش 180 درجه، درون را نگاه میکند.
این چیزی است که ما آن را مراقبه میخوانیم. نیازی به هیچ خدا و کتاب مقدسی ندارد. پیش نیاز آن، داشتن یک سیستم باور داشت نیست
اینگونه یک فرد بی خدا نیز میتواند مانند هرکس دیگری مراقبه کند، زیرا مراقبه فقط روشی برای چرخش به درون است. هیچکس منکر این نیست که انسان یک درون دارد، جایی که تو آنجا هستی، چیزی در درونت وجود دارد حتی یک کمونیست هم نمیتواند منکر آن شود.
مراقبه یک روش سادهی علمی است برای نظارت بر ذهنیت درونی فرد و اگر تو هیچ چیزی در مورد خودت ندانی، تمام دانستنی های تو ناقص است، بسیار ناقص است تو همه چیز در مورد هزاران چیز میدانی ولی چیزی در مورد خودت نمیدانی...
مراقبه تنها چیزی است که انسان را به یک موجود معنوی دگرگون خواهد ساخت بدون اینکه نیاز به باور داشتن به یک خدا باشد و یا لازم باشد او را یک هندو، یک مسیحی یا یک محمدی بسازد
با مراقبه حتی یک فرد بی خدا هم تبدیل به انسانی معنوی میشود. زیرا معنویت حقیقی هیچ ربطی به باور داشتن به یک خدا و یک دین و عقیده ای خاص ندارد، آن بیشتر به مراقبه گون بودن ربط دارد.
مراقبه میتواند تمام نیروهای بالقوه و هوشمندی انسان را آزاد کند ولی انسان از مراقبه بیخبر است، فقط دعا را میشناسد دعا مستلزم باور به خدایی است که وجودش نمیتواند اثبات شود مراقبه هیچ نیازی به باور ندارد فقط نیازمند یک روح پرسشگر، مکتشف و ماجراجو است و شما این را دارید، هرکسی با آن به دنیا آمده، یک کنجکاوی برای شناختن.
ما به هیچکس نمیگوییم: به این چیز باور داشته باش، یا آن را باور کن فقط میگوییم: به هرآنچه که باور داشتهای شکّ کن، زیرا تردید روش درست است، هم برای علم و هم برای دیانت.
علم در طول سیصد سال پیشرفت بسیار داشته است. به سبب تردید بوده که علم توانسته چیزهای بسیاری را در این مدت به ما بدهد مذاهب در طول ده هزار سال چیزی جز جنگ و خونریزی و مرگ میلیونها انسان به ما ندادهاند. این تنها دستاورد مذاهب شما بوده است.
در مراقبه چه کسی به خدا اهمیت میدهد؟ چه کسی به بهشت اهمیت میدهد؟ ما میتوانیم بهشت را در اینجا بسازیم و وقتی در سکوت و مراقبهی عمیق قرار داری، تو خودت خدا هستی، نه یک ذرّه کمتر، قدری هم بیشتر.... زیرا آن خدا یک افسانه است و تو یک واقعیت هستی.
در تمرکز یک خود است که متمرکز میشود و یک موضوع است که روی آن تمرکز صورت میگیرد. یک دوگانگی وجود دارد.
در مراقبه هیچکس در درون نیست و چیزی در بیرون نیست مراقبه، تمرکز نیست جدایی بین درون و بیرون وجود ندارد. درون پیوسته در بیرون جاری است و بیرون پیوسته در درون جریان دارد. خط جدایی، مرز و محدودهای دیگر وجود ندارد. درون، بیرون است و بیرون، درون است مراقبه یک آگاهی غیردوگانه است تمرکز یک آگاهی دوگانه است
برای همین است که تمرکز تولید خستگی میکند؛ برای همین است که وقتی تمرکز میکنید احساس خستگی زیاد میکند. و نمیتوانید بیستوچهار ساعته تمرکز کنید، باید برای استراحت به تعصیلات بروید!
تمرکز هرگز نمیتواند طبیعت شما بشود مراقبه خسته نمیکند، احساس کوفتگی به شما نمیدهد. مراقبه میتواند بیستوچهارساعته باشد هر روز و هرشب، هر سال و همه سال میتواند ابدی بشود مراقبه خودِ آسودگی است.
تمرکز یک عمل است، یک عمل ارادی است مراقبه وضعیت بدون اراده است، وضعیت بیعملی؛ آسودگی است فرد فقط به درون وجودش میافتد و این وجود با تمام وجودهای دیگر یکسان است. در تمرکز یک نقشه وجود دارد، یک فرافکنی، یک فکر. در تمرکز ذهن از روی یک نتیجهگیری عمل میکند: تو کاری را انجام میدهی. تمرکز از گذشته میآید.
در مراقبه هیچ نتیجهگیری در پشت آن وجود ندارد. هیچ کار خاصی انجام نمیدهی، فقط حضور داری و هستی گذشتهای در آن وجود ندارد، با گذشته آلوده نشده است. در مراقبه هیچ آیندهای وجود ندارد، از تمام آینده پاک و آزاد است. مراقبه چیزی است
هرگز از خدا مقصد نسازید خداوند همان راه است ،نه مقصد خداوند این جاست، آنجا نیست خداوند هم اکنون هست، پس از این نیست خدا در تو هست، در من هست، همه جا هست،فقط خدا وجود دارد بنابراین، نمیتوانی این سوال را مطرح کنی که: "؟"
او هرگز آن را نیافرید، زیرا او هنوز هم مشغول آفریدن است و اگر واقعاً مایلی بدانی چرا؟ نزد هنرمندان برو نزد الهیات دان ها و فیلسوفان و روحانیون نرو بلکه نزد یک ونگوگ برو وقتی که نقاشی میکشد و از او بپرس که چرا نقاشی میکند؟ نزد یک رقصنده برو و از او بپرس: "چرا میرقصی؟" نزد یک آواز خوان برو و بپرس: "چرا آواز میخوانی؟"
و پاسخ را خواهی دانست. نقاش میگوید: "چه کار دیگر میتوانم بکنم؟ چرا وجود ندارد. عاشق نقاشی کردن هستم اینگونه احساس خوشحالی می کنم. چراي دیگري وجود ندارد " از یک رقصنده بپرس: "چرا می رقصی؟ " و او خواهد گفت: "چه کار دیگري میتوانم بکنم؟ زندگی یعنی رقصیدن." یا از یک عاشق بپرس که چرا عشق می ورزد....
آیا تاکنون عاشق کسی شده اي؟ و اگر کسی بیاید و از تو بپرسد که چرا عاشقی، چه خواهی گفت؟ خواهی گفت: "چرا؟ این که سوال ندارد. اینطوري بهترین احساسها را دارم، این گونه در اوج خودم هستم و احساس شگفتگی دارم. خداوند، ، . بنابراین من هرگز خدا را یک نقاش نمیخوانم، او را یک رقصنده می خوانم. وقتی که یک تابلوي نقاشی تمام شود، نقاش جداست و تابلوي نقاشی جداست در رقص، کاملاً فرق دارد. رقص روحانی ترین پدیده است، زیرا که رقص و رقصنده یکی هستند. نمیتوانی آن ها را از هم جدا کنی، یک یگانگی عظیم وجود دارد؛ رقصنده همان رقص و رقص همان رقصنده است. اگر رقص را برداري، رقصنده دیگر رقصنده نیست. اگر رقصنده متوقف شود، رقص متوقف می شود، اینها دو تا نیستند. بنابراین به شما می گویم که: به دنیا احترام بگذارید، هرگز آن را ملامت نکنید، خداوند درهمه جا حضور دارد و در حال رقصیدن است این چیزي است که کبیر مدام تکرار می کند: احساس شگفتی، احترام و عظمت کن، زیرا که او هنوز در همه جا مشغول کار است. میتوانی او را ببینی که هنوز در حال نقاشی کردن، مجسمه سازي و رقص است. خداوند چیزي نیست که زمانی در گذشته رخ داده باشد، هم اکنون نیز در حال رخ دادن است. او توسط من سخن می گوید، توسط شما گوش می دهد. خلقت هنوز در حال انجام است. هرگز پایانی نخواهد داشت، سفري بی پایان است در واقع، جهان هستی مقصدي ندارد، یک سفر خالص و یک زیارت ابدی است.
درود بر اهالی گروه و تمام مردان و پسران برادران آنان که در یک کلام اسم مرد بودن را بر زبان خود جاری میکنند🙏🙏🙏🙏
عزیزانم میخواهم روز مرد را امروز با دیدگاه خودم بر زبان جاری کنم تا شاید تلنگری باشد بر مردان مرد. نما 🌹🌹🌹🌹❤️ حال باید به چه مردانی امروز را تبریک گفت شماها قضاوت کنید
مردی که خیانت میکند❌❌❌
مردی که همسر خود را کتک میزند
مردی که تا کمی غذایش شور شود آشوب به پا میکند❤️❤️
مردی که به خاطر پدر مادرش روزگار همسرش را سیاه میکند🌹🌹
مردی که تا به یک مقامی میرسد پدر مملکت و ارباب رجوع را در می آورد
مردی که به خواسته او اگر عمل نشد تمام خاندان را بهم میریزد🌹
مردی که مدام از همسر دیگران پیش همسر خود تعریف میکند
مردی که در بالای ریاست نشسته وجیب خود را پر میکند ❤️❤️
آخه چه تبریکی چه. روز مردی همه اینها که گفتم روز نامردی هست دوستان جان نه روز مرد❤️
شماها بفرماید ونظر دهید به چه مردی امروز را تبریک بگوییم🌹
مردی که چند سال است با برادر خواهر حتی پدر مادر رابطه ندارد خدا وکیلی تبریک گفتند دارد❤️❤️
فقط یک لقمه نان آوردن برای بعضی ها چه باید گفت مهربانان به من یاد دهید چگونه تبریک گفت و به چه مردی 🌹 سپاسگزار مردان واقعی زندگیم هستم دوستدار تمام مردان خوب امیرعلی معقولی 🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️
احساسات، موجاند؛ تو دریا باش در زندگی، گاهی امواجی از غم، شادی، خشم یا ترس به سمت ما میآیند. اما تو آن موج نیستی؛ تو دریا هستی. سکوتی عمیق درونت است که میتواند هر احساسی را نظاره کند، بدون اینکه بازیچه آن شود. احساساتت را تماشا کن، اما با آنها یکی نشو. نظارهگر باش، نه بازیچه.
خالی شوید تا نور خدا بتواند در شما جاری شود کاملا غایب شوید تا ماوراء حضور یافته در شما نفوذ کند. با چسبیدن به نَفْس خود، تنها سایه و انعکاسی پوچ بیهوده خواهید بود که در آن واقعیتی وجود ندارد. باید برای ورودش فضایی را آماده سازید و مانند یک نی _ توخالی شوید، تا او بتواند از شما به عنوان یک فلوت استفاده کند. زمانی که او آواز می خواند، آواز او سرشار از زیبایی و وجد و شادی و خنده است. ولی وقتی شما می خوانید، غم و درد و رنج و گریه است. زیرا نَفْس بسیار کوچک و حقیر است و ظرفیت آن همه وجد و شادی و سرور را ندارد و فقط می تواند رنج و عذاب را در خود جای دهد. برای احساس وجد و سرور، شما باید نامحدود شوید. زیرا وجد و سرور نا محدود است. اگر می خواهید اقیانوس را در بر گیرید، باید به بی کرانگی_اقیانوس شوید.
این عصاره اساسی تمام تعالیم صوفیان است این همان دانه است. درخت تصوف از این دانه رشد کرده است. در این عبارت کوتاه تمام ارزشهای والای تمام مذاهب گنجانده شده است، خداوند وجود دارد و تنها خداوند وجود دارد این جمله، خداوند را مترادف با هستی قلمداد می کند. خداوند همان بودش تمام موجودات است. خداوند از آفرینش او جدا نیست، آفریننده در آفرینش خود وجود دارد و دوگانگی در میان نیست، پس به هر چه که برخورد کنی، هم اوست. درختان ،رودخانهها و کوه ها همگی تجلیات خداوند هستند، 🔸️کسانی که دوستشان داری و کسانی که از آنان متنفری همگی جلوه های خداوند هستید
🔹️همین جمله کوتاه می تواند تمام زندگیت را دگرگون سازد.
🔸️قادر است تمام دیدگاهت را عوض کند.
لحظهای که فرد در یابد که همه چیز یکیست عشق به خودی خود طلوع میکند و عشق یعنی تصوف. تصوف علاقه ای به دانش ندارد، تمام علاقهاش به عشق است، عشق شدید و فراگیر. چگونه به تمام هستی عشق ورزید. 🔹️درمیابی چگونه با هستی یگانه شوی و چگونه فاصله فاصله بین آفریننده و آفرید را پل زد. 🔸️کج فهمی در تمام ادیان در دنیا نوعی دوگانگی را تعلیم می دهند که خالق از مخلوق جداست و خالق بالاتر از مخلوق است و در دنیا نوعی اشتباه وجود دارد که باید از آن پرهیز کرد و ترک آن را کرد ، صوفیان، ترک دنیا نمی کنند، بلکه آن را جشن می گیرند و این همان چیزی است که من در اینجا آموزش میدهم.
وقتى خشمگینی ، لازم نيست عليه كسى خشمگین باشی ، فقط خشمگین باشد .
بگذار اين يك مديتيشن باشد . در اتاق را ببند ، تنها بنشين و بگذار خشم تا جايى كه مى تواند بالا بيايد . اگر دوست دارى بزنى ، بالش را بزن .
هر كارى دوست دارى بكن ، بالش مخالفت نخواهد كرد . اگر می خواهى بالش را بكشى ، چاقو را بردار و بكشش !
اين كار كمك مى كند خيلى كمك مى كند . نمى توانى تصور كنى كه بالش چقدر مى تواند كمك كند . بزنش ، گازش بگیر ، پرتابش کن . اگر از دست كسى عصبانى هستى ، اسمش را روى بالش بنويس ، يا عكسش را به بالش بچسبان .
احساس حماقت و احساس مضحكى خواهى داشت ، اما خشم مضحك است ، نمى توانى كارى در قبالش انجام دهى . پس بگذار باشد و مانند يك پديده ى انرژی از آن لذت ببر .
اين يك پدیده انرژی است . اگر به كسى آسیب نرسانی ، ھیچ کار خطايى در آن نیست . وقتی این کار را امتحان كنى ، خواهى ديد كه عقيده ى آسیب رساندن به ديگری رفته رفته از بين مى رود .
از اين تمرينى روزانه بساز ، هر روز صبح فقط بيست دقيقه . آنگاه كل روز را تماشا كن . آرام تر خواهى بود ، زيرا انرژی ای که به خشم تبديل شده بود ، به بيرون پرتاب شده است .
انرژی که سمى شده بود ، از سيستم بيرون انداخته شده است .
حداقل به مدت دو هفته اين كار را انجام بده ، و بعد از يك هفته از اين شگفت زده خواهى شد كه موقعيت هر طور باشد ، ديگر خشم بالا نمى آید . فقط امتحان كن .