راهیان نور

#دانشگاه
Канал
Логотип телеграм канала راهیان نور
@rahian_nurПродвигать
824
подписчика
8,83 тыс.
фото
786
видео
813
ссылок
خدایا ای خالقِ عشقِ خالصِ شهید یاری مان کن در سختی هایِ راهِ وِصالت . . اداره کانال مردمی ست . ارتباط با خادمین کانال⬇️ . و . https://telegram.me/dar2delbot?start=send_r19oZRx
با اسم روشنفکری و احترام به عقاید همه میان جلو ولی حرفشونو با چک و لگد میزنن!
.
.
پ و ن ۱: ما بسیجی ها و مذهبی ها مثل خودشون پاسخ نمیدیم !ما باید با استدلال و منطق جلوشون بایستیم! هرکسی هم غیر این کار رو کنه از ما نیست و در واقع تو زمین دشمن داره بازی میکنه چون اونا دقیقا میخوان کار به دعوا و کتک کاری بکشه :)
#دانشگاه_تهران
@rahian_nur
دیروز جبهه ها #دانشگاه بودند ...
امروز دانشگاه ها #جبهه هستند ...
#روز_دانشجو_مبارک
@rahian_nur
💠خاطره رهبر انقلاب از دیدار با شهید آقامهدی باکری در مشهد💠

🔻 آذربایجان غربی ایستاد در مقابل همه‌ی حوادث، و واقعاً مبارزه کرد. و جوانهای مؤمن خوب داشت:
🔹مرحوم #شهیدآقامهدی‌باکری را من از قبل از انقلاب می‌شناختم، ایشان دانشجوی #دانشگاه_تبریز بود، با یکی از دوستان ما که ایشان هم دانشجوی دانشگاه تبریز بود آمدند مشهد؛ اتّفاقاً تابستان بود و من در یکی از همین ییلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و دیدم این جوان را. 🔅اهل کار بودند، 🔅اهل مبارزه بودند، #فهیم بودند؛ مسائل کشور را، موقعیّت کشور را میفهمیدند👌. لذا به‌مجرّد‌اینکه انقلاب شد و حوادث بعد از انقلاب پدید آمد، اینها صحنه را حفظ کردند؛ یعنی حضور کامل در صحنه پیدا کردند. [این] #بیداری اینها را نشان میدهد.
@rahian_nur
مادرش میگوید:
.یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
.
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در#دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید #رتبه_اول #کنکور راکسب کرده ای.
.
من و پدرش با #ذوق_زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا #خوشحال نیستی؟؟!!
.
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم!
.در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت #مسجد !!!....
.
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان #پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
.
#قهرمان_من
💖#شهید_احمدرضا_احدی
.
#رتبه_یک #رشته_تجربی کنکور۶۴
.
دانشجوی نمونهٔ #رشته_پزشکی 
#دانشگاه_شهید_بهشتی
@rahian_nur
Forwarded from عکس نگار
💠مادرش میگوید:
.یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
.
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در#دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید #رتبه_اول #کنکور راکسب کرده ای.
.
من و پدرش با #ذوق_زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا #خوشحال نیستی؟؟!!
.
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم!
.در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت #مسجد !!!....
.
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان #پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
.
#قهرمان_من
💖#شهید_احمدرضا_احدی
.
#رتبه_یک #رشته_تجربی کنکور۶۴
.
دانشجوی نمونهٔ #رشته_پزشکی 
#دانشگاه_شهید_بهشتی #تهران
.
💖#شهید احمدرضا احدی آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خطاب به همه مردم و مسئولین اینگونه خلاصه کرده است! :
.
«بسم الله الرحمن الرحیم

فقط نگذارید حرف #امام (#ولی_فقیه) روی زمین بماند! همین»
.
💠 قسمتی از آخرین دست نوشته این شهیدبزرگوار قبل از#شهادت :
.
«چه کسي مي تواند اين معادله را حل کند؟
.
هواپيمايي با يک و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين لندکروزي را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت مينمايد، مورد اصابت موشک قرار ميدهد؛
اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنيد کدام تن مي سوزد؟
کدام سر مي پرد؟
چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره له شده بيرون کشيد؟
چگونه بايد آنها را غسل داد؟
چگونه بخنديم و نگاه آن عزيزان را فراموش کنيم؟
چگونه مى توانيم در شهرمان بمانيم و فقط #درس بخوانيم؟
چگونه مى توانيم درها را به روى خود ببنديم و چون موش در انبار کلماتِ کهنهٔ #کتاب لانه بگيريم؟!
کدام مسئله را حل مى کنى؟ براي کدام امتحان درس مى خوانى؟!
به چه #اميد نفس مى کشى؟ کيف و کلاسورت را از چه پر مى کنى؟
از خيال؟ از کتاب ؟ از لقب شامخ دکتر يا از آدامسى که هر روز مادرت درکيفت مى گذارد؟؟
کدام اضطراب جانت را مى خورد؟
دير رسيدن به اتوبوس، دير رسيدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چيز بسته اى؟ به #مدرک؟ به #ماشين؟ به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
.
#صفايى_ندارد_ارسطو_شدن !
#خوشا_پرکشیدن_پرستو_شدن !....»
.
متن کامل در کانال تلگرام
.
#زندگی_به_سبک_شهدا
#زندگی_اسلامی_ایرانی
#شهادت_هنر_مردان_خداست .
.
.
به راهیان نوری ها بپیوندید👇👇👇👇👇
@rahian_nur
راهیان نور
.🌿🇮🇷🌿🇮🇷🌿 #قسمت_چهارم . #من مهدی را از قبل نمی شناختم #برادرش حمید آقا و خواهر بزرگشان را چرا #حمید اقا،مربی آموزش اسلحه مان بود،بعد از #انقلاب ،کاخ جوانان ارومیه تبدیل شده بود به #کانون جوانان #کلاسهای آموزشی داشتند،تیراندازی،امدادی،تفسیر،احکام #من آموزش…
سرداران بدروخیبرآقا مهدی و حمید آقا باکری:
#قسمت_پنجم
.
🌺بعد از آموزش اسلحه#امدادگری را نصفه رها کردم و رفتم جهاد سازندگی؛
#به روستاها ومحله های پایین شهر سر میزدیم و تا جایی که از دستمان بر میامد،مشکلاتشان را حل میکردیم.
#باکری ها در شهرک کارخانه قند زندگی میکردند.
🌺آنها خانواده های بی بضاعت شهرک را به ما معرفی کردند،اینطور بود که با خواهر بزرگ مهدی آشنا شدم.
#مهدی،مهندسی مکانیک #دانشگاه تبریز درس خوانده بود😊.آن موقع شهردار ارومیه بود🌿، اما وقتی آمد خواستگاری من،استعفا داده بود و با #سپاه همکاری میکرد.☺️
#ده روز از جنگ میگذشت.آن روز بعد از ظهر دوستم حمیده آمد خانه ی ما
حمیده تازه با یکی از بچه های شهربانی#ازدواج کرده بود؛
#آقای نادری مادر و خانم برادرم کنار ما نشسته بودند و چهارتایی با هم اختلاط میکردیم. #وقتی خواست برود،دم در تنها که شدیم
گفت:"مهدی باکری را میشناسی؟من رو فرستاده خواستگاری😌
#راستش آقای باکری دنبال یه همسر اسلحه به دست میگشت.🌺🙃
#ما شمارو معرفی کردیم.نظرت چیه درباره او؟"
من که نمیشناختمش
گفتم:"باید فکر کنم."😉🙈

#ادامه_دارد
@rahian_nur
Forwarded from عکس نگار
💖#همسر_شهید (متولد۷۲) :
@rahian_nur
🔴دان دو کاراته ، و دارای دو مدرک کارشناسی ودانشجوی نمره الف #دانشگاه بود.
همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد.
وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.
بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه مان بود کمک می‌کرد. به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد! وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن #فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده!...
🔴بسیار #مهربان بود و خیلی به من احترام میگذاشت!
. اگر جایی میرفت خوراکی اش را اصلا نمی خورد و حتما می آورد خانه تا باهم بخوریم(میگفت دلم نمیاد تنها بخورم!!!)...یا اینکه بلند پیش دوستانش می گفت یکی هم برمیدارم برای خانومم!!
میگفتم «حمید جان اینکارو نکن درست نیست من خودم خجالت می کشم مؤذبم چون همدیگرو می بینیم تو‌مهمونی جایی...» . ایشون می گفت «اتفاقا من مخصوصا اینکارو می کنم تا بقیه هم یاد بگیرن که به همسرشون احترام بگذارن به همسرشون محبت کنن!....»
.
🔴این ویژگی‌ها عین #حقیقت است و اغراق و کلیشه نیست!
شکم، چشم و زبان را همیشه و به‌ویژه در #مهمانی ‌ها حفظ می‌کرد
.#همسرم هرگز #نماز اول وقت و نمازشبش ترک نمیشد؛ از غیبت بیزار بود؛ اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل #پدر و #مادر دراز نمی‌کند، در مورد همسرم صدق می‌کرد؛
خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار حتما #قرآن تلاوت می‌کرد...
🔴عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی می‌کند؛ من هم از علاقه و شوقش برای رفتن به سوریه و شهادت آگاه بودم و به همین دلیل برای رفتنش رضایت قلبی داشتم.
🌹
روزی که میخواست بره گفت :
عاشقت هستم شدیدا
دوستت دارم ولی ،
دلبری ها یت بماند بعد فتح سوریه ... ❤️ "من جلو دوستام، پشت تلفن نمیتونم بگم
دوستت دارم... 😍
میتونم بگم دلم برات تنگ شده ... 💔
ولی نمیتونم بگم دوستت دارم... چیکار کنم ؟! گفتم :
تو بگو #یادت_باشه ...
من یادم میفته ...️ از پله ها که میرفت پایین
بلند بلند داد میزد
یادت باشه ...
یادت باشه
#مدافع_حرم
🌷#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
متولد ۱۳۶۸

شهادت: ۴/آذر/۹۴ 💖#مذهبی_ها_عاشقترند
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#زندگی_اسلامی_ایرانی
#زندگی_به_سبک_شهدا
#سبک_زندگی_اسلامی
@rahian_nur
راهیان نور
🌼دلنوشته مادر شهید دهقان در اولین سحر ماه🌙 مبارک رمضان 🌼 #محمد_رضا_جان سلام...👋 #اولین_سحر ماه مبارک رمضان بدون وجود تو خیلی سخت گذشت همه اش همراه اشک و آه و ضجه بود😔 مثل همیشه وارد اتاقت شدم چند بار صدایت زدم و گفتم #محمدرضا بلند شو…
🔉 صوت| جلسه اول راز عبور از رنج های زندگی و رسیدن به لذات بندگی 👆👆

دانشگاه امام صادق – جلسه1 محرم 95 (11 مهر 95)

🔷فهرست مباحث جلسه:

🔸سه نکته در معرفی بحث
1-راهبردی بودن
2-تناسب با نیاز روز

🔹دو سؤال محوری مورد بحث:
1-راز عبور از رنج‌های زندگی چیست؟
2-راه رسیدن به لذت بندگی چیست؟

🔹تقدیر الهی در مورد قطعی بودن رنج در زندگی
🔸ضرورت آشنایی با رنج برای برخورد منطقی با آن
🔹انواع رنج و تکلیف انسان در مورد آنها
🔸از رنج به جا، رنجور نشویم
🔹آشنایی اجمالی با #لذت و فلسفه آن
🔸ما برای لذت آفریده شده‌ایم
🔹لذت طلبی در همه انسانها
🔸لذت حرام؛ لذتی که کم است و مانع لذات بالاتر است
🔸لذت ارتباط با امام حسین(ع)


🔗 https://telegram.me/Panahian_ir/2370
کیفیت بهتر:
🔗 http://bayanmanavi.ir/post/3322
ــــــ
کانال رسمی #استاد_پناهیان
@Panahian_ir
.
یه شب سید توصیه کرد شام کم بخور،امشب کار داریم!
نیمه شب با هم سوار موتور هوندا 250 شدیم و رفتیم سمت اروند...
.
معمولاً برای سرکشی به پست ها این کار را انجام می دادیم،اما آن شب فرق می کرد!
رفتیم به سراغ یکی از #خاکریز های به جا مانده از دوران جنگ!
آسمان پرستاره حاشیه #اروند و نخل های آن صحنه زیبایی ایجاد کرده بود...
.
یاد شب #عملیات در ذهنم تداعی شده بود،مدتی با هم راه رفتیم،سید ساکت بود و فکر می کرد...
بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد!
مشت او پر از خاک بود...
.
رو به من کرد و گفت:
«مجید امروز #وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و ببریم تو شهرها!»
.
معنی این حرف سید را نمی فهمیدم! خودش توضیح داد و گفت:
« تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد!ما باید توی #شهر خودمون، #کوچه به کوچه ، #مسجد به مسجد ، #مدرسه به مدرسه ، #دانشگاه به دانشگاه کار کنیم...
باد بریم دنبال #جوان ها!
باید پیام این هایی که توی #خون خودشون غلتیدند را ببریم توی شهر»
.
.
گفتم :«خب اگه این کار رو بکنیم ، چی می شه!؟»
برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:
« جامعه بیمه می شه،گناه در سطح جامعه کم می شه،مردم اگه با شهدا رفیق بشن،همه چی درست می شه...
اون وقت جوان ها می شن یار #امام_زمان (ارواحنا فداه)»
.
بعد شروع کرد به توضیح دادن:
« ببین ، ما نمی تونیم چکشی و تند برخورد کنیم!
باید با #نرمی و آهسته آهسته کار خودمان را انجام بدیم...
.
باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم؛
نباید منتظر باشیم که مارا #دعوت کنند...
باید خودمان بریم دنبال جوان ها!
البته قبلش باید روی #خودمان کار کنیم...
اگه مثل شهدا نباشیم،بی فایده است،کلام ما تأثیر نخواهد داشت.»
.
.
فراموش نمی کنم سید می گفت:
«من فرصت زیادی ندارم،به این آسمان پر ستاره اروند من بیشتر از ۳۰ سال عمر نمی کنم!!!
اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای #شهدا را بدهد.»
.
صبح روز بعد یک دفتر بزرگ آورد و به من نشان داد.
گفتم :« این چیه؟!»
گفت:«منشور درست زندگی کردن!»
.
از دستش گرفتم و نگاه کردم!
دیدم در تمام صفحات این دفتر،بریده روزنامه چسبانده!
در آن زمان روزنامه اطلاعات ستونی داشت به نام دو رکعت عشق...
سید تمام آن ها را بریده و به این دفتر چسبانده بود!
در هر صفحه درباره #سیره و زندگی یک #شهید توضیحاتی نوشته بود...
سید این ها را جمع کرده بود نه صرفاً برای روایتگری و خاطره گفتن!
بلکه برای #عمل کردن به سیره شهدا...
.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
@rahian_nur
#مادر_شهید #حمیدرضا_اسدالهی

دسته گلی بود که به #حضرت_زینب(س) دادم 🌸#پسر خوبی بود ولی بعد از شهادتش تازه فهمیدم چه پسری داشتم. الان #حسرت می‌خورم که کاش بیشتر کنارش بودم. به همه گفته ام دسته گلی بود که به حضرت زینب(س) دادم. انشالله که دلش را شاد کرده باشم و امام زمان از ما راضی باشد. 🌸ازش می‌خواستم کمی مرا نصیحت کند می‌گفت" این حرفا چیه میزنی #مادر؟! هر وقت درد و دلی داشتم با #حمیدرضا می‌کردم.
اگر حرف‌هایم به سمت #غیبت و گله می‌رفت،
می گفت: مادر اگر از کسی ناراحتی برایش دعا کن.

#شهادت_۲۹آذر۹۴
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی
#شهید_اسداللهی
#مرد
#مدافع_حرم
#دانشگاه_تهران
#دانشجو
#شهدای_دانشجو
#شهید_دانشجو
#قاری_قرآن
#حافظ_قرآن
#نخبه_قرآنی

@bakeri_channel 🕊

🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷