پیرنگ | Peyrang

#غلامحسین_ساعدی
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
.
#سخنرانی
• فایل صوتی

شبه هنرمند؛ سخنرانی غلامحسین ساعدی در شب‌های شعر گوته


گزینش: گروه ادبی پیرنگ


«در این سال‌‌ها [سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷]، ساعدی در حرکت‌های آشکار فرهنگی و مبارزات پنهان سیاسی به نوعی مشارکت مستقیم داشت. در نوشتن نامه به نخست وزیر وقت، جمشید آموزگار، در اعتراض به سد سانسور و آزادی بیان، و در فعالیت برای برپا کردن برنامه‌ی ده شب در انجمن ایران و آلمان، و ایراد سخنرانی در آن، با موضوع روز آن سال‌ها «شبه هنرمند» -شبه هنرمندهای بی‌استعدادی که از طرف نهادهای فرهنگی حکومت برای فریب عوام ناآگاه در برابر هنرمندان اصیل علم شده بودند- با شور و حرارت بسیار به فعالیت پرداخت و سخنرانی خود را با یک دوبیتی شورانگیز جنوبی به پایان برد:
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی / ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟
گر ما ز سر بریده می‌ترسیدیم / در مجلس عاشقان نمی‌رقصیدیم»

منبع متن: کتاب «همسایه هدایت»، قهرمان شیری، نشر ورا، ۱۳۹۸


متن کامل این سخنرانی را از فایل پیوست بشنوید.


#غلامحسین_ساعدی


@peyrang_dastan
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ .
#مصاحبه

گزینش: گروه ادبی پیرنگ

«نتوانستم همه‌ی کابوس‌هایم را بنویسم»

این عنوان آخرین مصاحبه‌ی غلامحسین ساعدی (۱۳۶۴-۱۳۱۴) است که هفت سال بعد از مرگش در ماهنامه‌ی آدینه به سال ۱۳۷۱ چاپ شده است. گفت‌وگویی که در آن ساعدی درباره‌ی آثار خودش، ادبیات معاصر و همچنین داستان‌نویسان هم‌دوره‌ی خودش صحبت می‌کند.
در ادامه بخشی از این گفت‌وگو را می‌خوانیم:

• نظر شما درباره‌ی قصه‌نویسی معاصر ایران چیست و آیا قصه‌نویسی ایران رو به رشد داشته است؟
* اگر قصه‌نویسی معاصر ایران را بر مبنای همان تقسیم‌بندی متعارف ادبای «پیر و پاتال» مثل سعید نفیسی از دوران مشروطیت به بعد بررسی کنیم، در می‌یابیم که عوامل بسیاری در آن تاثیر داشته است.
گرچه عده‌ای تاکید دارند که ما در گذشته قصه یا نوعی قصه داشته‌ایم و اشاره می‌کنند به آثاری مثل «داراب‌نامه» و آثاری که در متون عارفانه‌ی ما وجود دارد. اما به نظر من قصه‌نویسی ما بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غربی بوده است. این تأثیر در هدایت، در بعضی از آثار چوبک، در گلستان دیده می‌شود. پس یک عامل عمده در پیدایش این شکل و فرم در ایران آشنایی با ادبیات غربی بوده است اما بر اثر عوامل گوناگون این فرم یک شکل ایرانی پیدا کرده است. یعنی درست است که آدم‌ها به ناچار ایرانی هستند و فضا هم ایرانی است، اما گاهی الگو، گرته‌برداری از قصه‌نویسی غرب نیست. اگر از زاویه دیگری نگاه کنیم باز به دو گروه بر می‌خوریم. در قصه‌نویسی امروز چند نفری سبک و سیاق خاصی دارند و عده‌ای اصلا صاحب سبک به خصوصی نیستند. روی هم رفته اگر به حاصل این دوران بنگریم، می‌بینیم که کارهای ماندنی زیادی خلق شده است که می‌توان آنها را ترجمه کرد. تعدادی از این آثار به زبان‌های خارجی ترجمه شده است و اعتباری هم به دست آورده است. تازگی‌ها «ژیلبرلازار» مجموعه‌ای از قصه‌های ایرانی را به فرانسه ترجمه و چاپ کرده است که با استقبال رو‌به‌روشده و نقدهای مفصلی درباره‌ی آن نوشته‌اند. قصه‌های ایرانی به زبان روسی نیز فراوان ترجمه شده است.

• نظر شما درباره‌ی ادبیات دوره‌ی اختناق ایران چیست و این ادبیات را در مقایسه با ادبیات اختناق سایر ملت‌ها در چه مرتبه‌ای می‌بینید؟
* اگر منظورتان از ادبیات اختناق، ادبیاتی است که در دوره‌ی اختناق وجود داشت باید بگویم که ادبیات ما در دوره‌ی اختناق به اجبار به سوی تمثیل رفته و جنبه‌‌ی «Allegorical» پیدا کرد. من با این جنبه‌ی تمثیلی خیلی موافقم. وقتی قصه‌ای یا هر کار دیگر هنری به صورت تمثیلی بیان شود در هر دوره دیگری نیز قابل تاویل و تفسیر است. در دوران گذشته، به جز قصه‌های شعاری که من اصلا به آنها اعتقادی ندارم، قصه‌ای است که علاوه بر آن که فضا را نشان می‌دهد، عمق نیز دارد. من برخلاف کسانی که فکر می‌کنند اگر آزادی به وجود بیاید و قصه رئالیستی رشد کند، داستان‌نویسی ما پیشرفت خواهد کرد معتقدم که ادبیات داستانی ما اگر جنبه‌ی تمثیلی خود را از دست بدهد، این بیم وجود دارد که جنبه‌ی روزمره پیدا کند، این نوع ادبیات را در همان زمان نوشتن می‌توان خواند اما بعد فراموش می‌شود. اما ادبیات اصیل در تمام دنیا یک جنبه تمثیلی داشته است. سال‌ها پس از چاپ آثار کنراد و همینگوی هنوز می‌توان آثار آنها را خواند. البته در ادبیاتی که در دوران اختناق در ایران نوشته شده، گاه کارها پیچیده شده و زیاده از حد اغراق جنبه‌ی تمثیلی و استعاره و سمبلیسم به خود گرفته است.
[...]

• درباره‌ی فضا‌های ناشناخته در كتاب‌های شما بحث‌های بسياری شده است از جمله سپانلو در بازآفرينی واقعيت می‌نويسد كه زمينه‌ی كلی كارهای شما، رئاليسم است. به علاوه مقداری فانتا (خيال و وهم) و برای نتيجه‌گيری هم از سمبوليسم كمک می‌گيرید. خود شما در این‌باره چه برداشتی داريد؟
* انسان وقتی كه می‌نويسد، تعمدی ندارد كه چگونه و چطور بنويسد. فضايی كه بر آدمی‌ حاكم است، نويسنده را به دنبال خود می‌كشد. انسان اثر خود را می‌نويسد و بعد وقتی اثر تمام شد و شكل گرفت، ديگران آن را بررسی می‌كنند. اما ‌این بحث‌ها مربوط به بعد از خلق اثر هنری است. چيزی كه نويسنده را هنگام نوشتن متأثر می‌كند و آن تأثیر چنان است كه تمامی‌ وجود آدمی ‌را پُر می‌كند، خود‌به‌خود نوشته می‌شود. من بلد نيستم از خودم و از آثارم حرف بزنم. چون بيشتر گرفتار بيرون و دنيايی هستم كه مرا احاطه كرده است.
حقيقت‌ این است كه من يک هزارم كابوس‌ها و اوهامی ‌را كه در زندگی داشته‌ام، نتوانسته‌ام بنويسم. چون هميشه زندگی شلوغ و ذهن جوشان و آشفته‌ای داشته‌ام. كابوس‌ها هر چه هم كه سعی می‌كنم جلوی آن‌ها را بگيرم، می‌آيند و اندكی آدم را می‌ترسانند.

#غلامحسین_ساعدی

منبع: ماهنامه آدینه، شماره ۷۶، دی ۱۳۷۱، صفحات ۲۴ و ۲۵

@peyrang_dastan
.

#یادکرد
غلامحسین ساعدی و «الفبا»یش

انتخاب و توضیح: گروه ادبی پیرنگ


غلامحسین ساعدی که در سال‌های آغازین جوانی، مسئولیت اداره‌ی سه نشریه‌ی فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را به عهده داشت، بعدها در دهه‌ی پنجاه با انتشار مجله‌ی الفبا، هوای تازه‌ای در فضای روشنفکری آن دوران دمید. دوره‌ی نخست الفبا در شش شماره از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ در تهران منتشر شد.
هما ناطق ماجرای انتشار الفبا را این‌طور روایت می‌کند:
«در ۱۳۵۲ موسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، پیشنهاد داد ۲۵۰۰۰ تومان در اختیار ساعدی بگذارد، دفتر دستک هم بدهد، مبلغی حق‌التألیف به نویسندگان بپردازد و نشریه‌ای به همّت ساعدی بنا نهد. غلامحسین پیشنهاد امیرکبیر را به میان دوستان بُرد، همه گفتند خیر است و بهتر از این هم نمی‌شود. پس قرار بر این شد که هر نویسنده نوشته‌اش را تا “دو ماه” فراهم آورد. همه پذیرفتند و بدین‌سان الفبا پا گرفت. نام نشریه را هم خودش برگزید و با خط خودش نوشت که خطاط خوبی بود.
در آن روزگار که نشریه‌ی آزاد دیگری وجود نداشت، الفبا هوای تازه‌ای به محفل روشنفکران دمید. باب گفتگو را گشود. دورافتادگان از یکدیگر را گرد هم آورد. به‌راستی امیرکبیر هم دیگر آن امیرکبیر سابق نبود. ساعدی نظم و آرامش آن موسسه را هم به‌هم ریخته بود. اکنون امیرکبیر هم همانند مطب “دلگشا” که غلامحسین و برادرش در آن طبابت می‌کردند، تبدیل شده بود به “پاتوق” روشنفکران و همکاران. تا جایی که گفته می‌شد، جعفری رئیس مؤسسه از کرده پشیمان است.
الفبا هر سه ماه یک‌بار منتشر می‌شد. در حال چیدن شماره‌ی ۶ بودند که ساعدی به زندان افتاد و نشریه به علت مخالفت ساواک تعطیل شد. وانگهی، حتی اگر هم اجازه می‌دادند، مگر می‌شد بدون حضور ساعدی الفبا منتشر کرد؟ غلامحسین با نشریه‌اش عشق می‌کرد، همه‌ی نوشته‌ها را در هر زمینه و از هر مقوله، خودش دست‌چین می‌کرد. تا لحظه‌ی آخر که نشریه زیر چاپ بود، این نوشته را برمی‌داشت، و آن یک را بر جایش می‌نشاند. گاه حتی نویسنده‌ی نویافته‌ای را که تنها خودش می‌شناخت، به درون نشریه می‌کشید و یا از کسانی مطلب می‌گرفت که پیش‌تر هرگز دستی به قلم نبرده بودند.»

بدین ترتیب انتشار الفبا برای مدتی تعطیل شد تا اینکه ساعدی در روزهای تبعیدش در پاریس، خیلی زود به فکر ازسرگیری انتشار الفبا افتاد. بنابراین دوره‌ی دوّم الفبا در هفت شماره از ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۵ در پاریس منتشر شد. البته شماره‌ی هفتم پس از مرگ او و برای یادکردش انتشار یافت.

«اما الفبای پاریس به رغم اینکه در فضای آزادتر و بی‌دردسرتر پا گرفت، با سختی‌ها و بی‌‌اعتمادی‌های بیشتری دست به گریبان بود. بسیاری از نویسندگان و همکاران دیرین که هم‌اکنون در غربت می‌زیستند، آزادگی دوران سابق را نداشتند، در انقلاب هرکدام به یکی از دارودسته‌های سیاسی پیوسته بودند و برخی هنوز اسیر بودند. غلامحسین نشریه‌ی آزاد می‌خواست اما نویسنده‌ی آزاداندیش کمتر می‌یافت. همه‌ی هراسش این بود که دست این گروه‌ها را در نشریه باز بگذارد، رفته‌رفته الفبا را از چنگش به‌ در کنند و یا هریک با دوز و کلک یاران و هم‌اندیشان خود را به درون بکشند. حتی در باب ماشین‌نویس و چاپخانه هم این دست و آن دست می‌کرد. می‌خواست بداند ماشین‌نویس کیست و چاپخانه از آن کیست. هم از این رو بود که خبر انتشار الفبا را برای همه‌ی نشریات خارج از کشور فرستاد، اما هنوز در بردن الفبا به چاپخانه چندان شتابی نمی‌نمود... گویاست که وقتی الفبا منتشر شد، همه‌ی سازمان‌ها در فروش و توزیع آن پیشقدم شدند. توفیق شگفت‌انگیز این نشریه، خود نشان داد که بیشتر پناهندگان سیاسی از سخنان و گفته‌های مکرر و بی‌محتوای خود خسته شده‌اند و نیاز به اندیشه‌های تازه‌تر و گفتارهای ارزنده‌تر دارند. الفبا با همه‌ی کم و کسری که داشت، توانست به قول ساعدی روی درماندگان سیاسی را به “ستریپ تیز” وادارد. چنانکه نگارنده نیز، در همکاری با الفبا دست از گروه‌گرائی کشیدم. پای الفبا به ایران هم باز شد. هربار که می‌رسید، دست به‌ دست می‌گشت و تکثیر می‌شد. نویسندگان ایران، برخی با نام مستعار مطلب فرستادند و برخی نیز، از جمله خانم سیمین دانشور، نام اصلی خود را پای نوشته گذاشتند.
گرچه درباره‌ی همکاران، غلامحسین می‌گفت و تکرار می‌کرد: “الفبا مال شماست و من فقط یک حمّال هستم”، امّا جملگی می‌دانستند که الفبا ساعدی است و از آن ساعدی است و بس. در واقع قصّه‌ایست که قهرمانش خود اوست. اکنون که قهرمان قصّه مرده است، الفبائی هم نیست، یا اگر هم باشد الفبای او نیست.»


#غلامحسین_ساعدی
#هما_ناطق



@peyrang_dastan
www.peyrang.org
.

#پرونده

#یادکرد غلامحسین ساعدی در سال‌مرگش


«از دو چیز می‌ترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی می‌کنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم. و در فاصله‌ی چند ساعت خواب، مدام کابوس‌های رنگی می‌بینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس‌کوچه‌های شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار می‌کنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست داده‌ام. نه جلوی مغازه‌ای می‌ایستم، نه خرید می‌کنم. پشت و رو شده‌ام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیده‌ام. تمام وقت خواب وطنم را می‌بینم.»

دوم آذرماه، سال‌مرگ غلامحسین ساعدی، نویسنده‌ی مشهور معاصر است.
«گروه ادبی پیرنگ» به همین مناسبت، پرونده‌ای تدارک دیده است که مطالب آن، از طریق لینک‌های زیر در دسترس است:


نگاهِ کورش اسدی به فضای ترس‌آور داستان‌های ساعدی؛ برشی از کتاب شناخت‌نامه‌ی ساعدی
https://t.me/peyrang_dastan/198

برشی از نامه‌ی غلامحسین ساعدی به برادرش از زندان
https://t.me/peyrang_dastan/226

برشی از کتاب شناخت‌نامه‌ی غلامحسین ساعدی؛ کورش اسدی
https://t.me/peyrang_dastan/234

مستند «آزادی و دیگر رنج‌ها» ساخته‌ی شیرین سقایی درباره‌ی بخشی از زندگی غلامحسین ساعدی
https://t.me/peyrang_dastan/295

معرفی کتاب «غریبه در شهر»؛ تلاشی برای تصویرسازی اعتراضات مردمی
https://t.me/peyrang_dastan/349

از ساعدی به صبا؛ نامه‌های غلامحسین ساعدی به فرج‌الله صبا
https://t.me/peyrang_dastan/359

شبه هنرمند؛ فایل صوتی سخنرانی غلامحسین ساعدی در شب‌های شعر گوته
https://t.me/peyrang_dastan/361

غلامحسین ساعدی و تک‌نگاری‌هایش؛ با تأکید بر کتاب «اهل هوا»
https://t.me/peyrang_dastan/369

برشی از کتاب شناخت‌نامه‌ی غلامحسین ساعدی درباره‌ی کتاب «اهل هوا»؛ کورش اسدی
https://t.me/peyrang_dastan/370

مستند باد جن، ناصر تقوایی؛ مرتبط با تک‌نگاری‌ «اهل هوا»
https://t.me/peyrang_dastan/371

آثار داستانی غلامحسین ساعدی و جهان‌بینی او؛ برشی از مصاحبه‌ی محمدعلی سپانلو و مهرداد رهسپار با هوشنگ گلشیری
https://t.me/peyrang_dastan/372

فایل صوتی؛ شماره‌ی یک، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/375

فایل صوتی؛ شماره‌ی دو، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/376

فایل صوتی؛ شماره‌ی سه، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/377

فایل صوتی؛ شماره‌ی چهار، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/378

فایل صوتی؛ شماره‌ی پنج، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/379

بخشی از سخنان ساعدی درباره‌ی زندگی در تبعید
https://t.me/peyrang_dastan/389

توپ، ترور وَ ادای احترام به قانون؛ نگاهی به داستان توپ، نوشته‌ی غلامحسین ساعدی
https://t.me/peyrang_dastan/397

نتوانستم همه‌ی کابوس‌هایم را ببینم؛ مصاحبه‌ی ماهنامه‌ی آدینه با غلامحسین ساعدی، سال ۱۳۷۱
https://t.me/peyrang_dastan/403

یادداشت بر قصه‌ی دوم ترس‌ولرز؛ قصه‌ی بیچاره‌ترین و بی‌پناه‌ترین مخلوقات
https://t.me/peyrang_dastan/408

انسان‌شناسی فرهنگی مردم جنوب در «اهل هوا»
https://t.me/peyrang_dastan/412

معرفی غلامحسین ساعدی؛ کابوس‌های رنگیِ آقای دکتر
https://t.me/peyrang_dastan/422



#غلامحسین_ساعدی


@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ ‍‍ .
#درباره_نویسنده
#نامه_ها

گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ

غلامحسین ساعدی فعالیت‌های سیاسی‌اش را از دوران نوجوانی و با روزنامه‌نگاری آغاز می‌کند. به واسطه‌ی این فعالیت‌ها پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دستگیر می‌شود و برای اولین بار زندان را تجربه می‌کند. تجربه‌هایی که پس از آن هم تکرار می‌شود؛ تعقیب، زندگی مخفیانه، زندان، شکنجه و سلول انفرادی.
سخت‌ترین تجربه‌های زندان برای او، در سال ۱۳۵۳ رقم می‌خورد. ساعدی که در همان سال ممنوع‌القلم شده بود، اما به قصدِ تحقیق برای نوشتن یک تک‌نگاری راجع به شهرک‌های نوبنیاد به لاسگرد در اطراف سمنان سفر کرده بود، توسط ساواک دستگیر و به زندان قزل قلعه و سپس اوین منتقل شد. او یک سال را در سلول انفرادیِ زندان اوین گذراند و تحت شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روحی قرار گرفت. آن‌طور که احمد شاملو توصیف می‌کند: «… آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه‌ی نیمه‌جانی بیش نبود. آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجه‌های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقاً زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد...»
اما با همه‌ی این اوصاف، دستخطی از او در دسترس است که ایستادگی او را در سال‌های خفقان و مبارزه، نشان می‌دهد. او در نامه‌ای که از زندان برای برادرش علی‌اکبر نوشته، این‌طور می‌گوید:
«... اگر مرا خفه کردند، نعره‌ی مرا نمی‌توانند خفه کنند. یادت باشد که بعد از مرگ نیز من فریاد خواهم کشید...»

#غلامحسین_ساعدی

@peyrang_dastan
.
#پرونده

یادکرد غلامحسین ساعدی در سال‌روز تولد او


«با اینکه تو سال‌ها است از اینجا دوری، اما شاید یادت نرفته است که چه موجوداتی در این مزبله نفس می‌کشند؛ آکنده از شکستگی‌ها (غرور)، پر از وسواس و ترس و تشنج، عده‌ای عمله‌وارند، عده‌ای دیگر عاطل و باطلند. در اینجا همه مقصرند. تمام عوامل اجتماع؛ زندگی درهم و برهم سرطانی؛ بیچارگی و روشنفکری کارمندان؛ مذهب عجيب و عیاشی‌های عجیب.» (غلامحسین ساعدی به فرج‌الله صبا)

بیست‌وچهارم دی‌ماه، سال‌روز تولد غلامحسین ساعدی، نویسنده‌ی مشهور معاصر است.
«گروه ادبی پیرنگ» به همین مناسبت، پرونده‌ای تدارک دیده است که مطالب آن، از طریق لینک‌های زیر در دسترس است:


نگاهِ کورش اسدی به فضای ترس‌آور داستان‌های ساعدی؛ برشی از کتاب شناخت‌نامه‌ی ساعدی
https://t.me/peyrang_dastan/198

برشی از نامه‌ی غلامحسین ساعدی به برادرش از زندان
https://t.me/peyrang_dastan/226

برشی از کتاب شناخت‌نامه‌ی غلامحسین ساعدی؛ کورش اسدی
https://t.me/peyrang_dastan/234

مستند «آزادی و دیگر رنج‌ها» ساخته‌ی شیرین سقایی درباره‌ی بخشی از زندگی غلامحسین ساعدی
https://t.me/peyrang_dastan/295

معرفی کتاب «غریبه در شهر»؛ تلاشی برای تصویرسازی اعتراضات مردمی
https://t.me/peyrang_dastan/349

از ساعدی به صبا؛ نامه‌های غلامحسین ساعدی به فرج‌الله صبا
https://t.me/peyrang_dastan/359

شبه هنرمند؛ فایل صوتی سخنرانی غلامحسین ساعدی در شب‌های شعر گوته
https://t.me/peyrang_dastan/361

غلامحسین ساعدی و تک‌نگاری‌هایش؛ با تأکید بر کتاب «اهل هوا»
https://t.me/peyrang_dastan/369

برشی از کتاب شناخت‌نامه‌ی غلامحسین ساعدی درباره‌ی کتاب «اهل هوا»؛ کورش اسدی
https://t.me/peyrang_dastan/370

مستند باد جن، ناصر تقوایی؛ مرتبط با تک‌نگاری‌ «اهل هوا»
https://t.me/peyrang_dastan/371

آثار داستانی غلامحسین ساعدی و جهان‌بینی او؛ برشی از مصاحبه‌ی محمدعلی سپانلو و مهرداد رهسپار با هوشنگ گلشیری
https://t.me/peyrang_dastan/372

فایل صوتی؛ شماره‌ی یک، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/375

فایل صوتی؛ شماره‌ی دو، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/376

فایل صوتی؛ شماره‌ی سه، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/377

فایل صوتی؛ شماره‌ی چهار، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/378

فایل صوتی؛ شماره‌ی پنج، پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی. مصاحبه‌کننده: ضیاء صدیقی، پاریس
https://t.me/peyrang_dastan/379

بخشی از سخنان ساعدی درباره‌ی زندگی در تبعید
https://t.me/peyrang_dastan/389

توپ، ترور وَ ادای احترام به قانون؛ نگاهی به داستان توپ، نوشته‌ی غلامحسین ساعدی
https://t.me/peyrang_dastan/397

نتوانستم همه‌ی کابوس‌هایم را ببینم؛ مصاحبه‌ی ماهنامه‌ی آدینه با غلامحسین ساعدی، سال ۱۳۷۱
https://t.me/peyrang_dastan/403

یادداشت بر قصه‌ی دوم ترس‌ولرز؛ قصه‌ی بیچاره‌ترین و بی‌پناه‌ترین مخلوقات
https://t.me/peyrang_dastan/408

انسان‌شناسی فرهنگی مردم جنوب در «اهل هوا»
https://t.me/peyrang_dastan/412

معرفی غلامحسین ساعدی؛ کابوس‌های رنگیِ آقای دکتر
https://t.me/peyrang_dastan/422


#غلامحسین_ساعدی

@peyrang_dastan
.
#معرفی_نویسنده
کابوس‌های رنگیِ آقای دکتر

نویسنده‌ی مهمان: حسام‌الدّین بروجردی


به قول خودش سال ۱۳۱۴ در تبریز روی خشت افتاد. ولی تولدش آنقدر که خودش می‌گوید، اتفاق ساده‌ای برای ادبیات ایران نبود. در داستان‌نویسی ایران، اول کس بود که رئالیسم جادویی نوشت و به عقیده شاملو او در این سبک حتی پیشکسوت مارکز است. جلال آل احمد در رثایش گفته بود: «اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی می‌یافتم، من خرقه‌ام را به دوش غلامحسین ساعدی می‌افکندم.» او در نمایشنامه‌نویسی تاثیرات مهمی بر جای گذاشت؛ آن‌طور که ابراهیم مکی درباره‌اش گفته: «مهم‌ترین مسئله‌ای که می‌توانیم در مورد دکتر ساعدی بگوییم این است که حیثیت اجتماعی تئاتر ایران را بازگرداند.» و محمود دولت‌آبادی او را جزو سه تئاترنویس بزرگ ایران، در کنار «بیضایی» و «رادی» می‌داند. او از پیشگامان تک‌نگاری در ایران بود و سبب رشد «اقلیم‌گرایی» در ادبیات شد. او دو سفر پرمایه به مناطق جنوب و نیز خطّۀ آذربایجان داشت که حاصلش شد «اهل هوا» و «ترس و لرز» درباره جنوب و «ایلخچی» و «خیاو» درباره آذربایجان. ساعدی شاعر هم بود و هم غزل می‌سرود و هم شعر نو ولی هیچ‌گاه حاضر به چاپ آنها نشد. کتابی که پس از مرگش انتشار یافت کتاب نامه‌هایی عاشقانه به «طاهره کوزه‌گرانی» بود که جمیع آن نامه‌ها هم پس از مرگ طاهره در خانه‌اش کشف شد. طاهره عشق دوران نوجوانی و جوانی غلامحسین بود که به وصال نینجامید. او چهارتا از فیلمنامه‌هایش را به کارگردانانی سپرد که از آنها سه فیلم درخشان تولید کردند. گاو را داریوش مهرجویی از داستان چهارم عزاداران بیل ساخت که موفقیت جهانی پیدا کرد. بعدتر «دایره مینا» را از داستان «آشغالدونی» ساخت و نیز ناصر تقوایی که فیلمی از داستان «آرامش در حضور دیگران» ساخت. قرار بود فیلم دیگری هم با مهرجویی بر اساس «مولوس و کورپوس» بسازد که هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد.
از دیگر کارهای نو و بدیع ساعدی نوشتن ده نمایش‌نامه برای لال‌بازی بود. دیگر آن‌که او با کمک انتشارات امیرکبیر توانست مجله «الفبا» را راه‌اندازی کند و با همکاری نویسندگان و شاعران بزرگی شش شماره را تا قبل از انقلاب منتشر کرد. او بعد از مهاجرت به پاریس در سال ۶۰ و زمانی که «عضو کانون نویسندگان در تبعید» بود مجله را احیا کرد و شش شماره دیگر را نیز به زیر چاپ برد. ساعدی در شب چهارم از سلسله نشست‌های انستیتو گوته که در باغ سفارت آلمان در ایران در سال ۱۳۵۶ برگزار می‌شد، سخنرانی مهمی با عنوان «شبه وبا و شبه هنرمند» کرد و شبه هنرمندان زمانه خودش را به بیماری «آبلومویسم» مبتلا دانست.


متن کامل این یادداشت در سایت پیرنگ از طریق لینک زیر قابل دسترس است:
http://peyrang.org/articles/84/


#غلامحسین_ساعدی


@peyrang_dastan
.
#فراخوان_شماره_سه
#یادداشت

انسان‌شناسی فرهنگی مردم جنوب در «اهل هوا»

نویسنده‌ی مهمان: سعید داودی

«اهل هوا به طور اعم به کسی اطلاق می‌شود که گرفتار یکی از بادها شده‌ است. و بادها تمام قوای مرموز و اثیری و جادویی را ‌گویند که همه جا هستند و مسلط بر نوع بشر. هیچ‌کس و هیچ نیرویی را قدرت مقابله با آنها نیست و آدمیزاد در مقابلشان چنان عاجز و بیچاره است که راهی جز مماشات و قربانی دادن و تسلیم شدن ندارد.» (اهل هوا، غلامحسین ساعدی، صفحه ۲۲)
زندگی ساحل‌نشینان جنوب، بیش از آنکه به زمین وابسته باشد، به دریا متصل است. آنها روزی خود را از دریا می‌گیرند و دریا برایشان حکم یک خدای روزی‌دهنده را دارد. زمین ناچیز است و نامرغوب. آب اگرچه بسیار، امّا شور است و به کار کشاورزی نمی‌آید. همین دریای روزی‌دهنده نیز که می‌تواند معشوقه‌ی ساحل‌نشینان باشد، گاهی نامهربان می‌شود و دشمن. یکی از بلایایی که از دریا می‌آید، بادهاست؛ بادها از آب‌های دوردست می‌آیند، به جان مردم ساحل‌نشین می‌افتند و آنها را به تعبیری گرفتار می‌کنند. اگر کسی گرفتار باد شود و بتواند جان سالم از چنگ باد به در ببرد، آن وقت آن شخص به جرگه‌ی «اهل هوا» درمی‌آید.

[...]

ساعدی در اهل هوا، نخست فهرستی از اصطلاحات اهل هوا را شرح می‌دهد و کلیاتی را درباره‌ی وضع زندگی مردم جنوبی می‌آورد. سپس به سراغ معرفی بادها و زارهای معروف می‌رود و پیشینه‌ی هر باد را بررسی می‌کند و سپس به چگونگی رهایی فرد بیمار از دست آن باد و سازها و شیوه‌ی اجرای مراسم‌ آیینی آن می‌پردازد.


متن کامل این یادداشت در سایت پیرنگ از طریق لینک زیر قابل دسترس است:
http://peyrang.org/articles/82/


#غلامحسین_ساعدی


تصویر: غلامحسین ساعدی در جنوب


@peyrang_dastan
‍ .
#یادداشت بر قصه‌ی دوم ترس‌ولرز

قصه‌ی بیچاره‌ترین و بی‌پناه‌ترین مخلوقات

#شبنم_عاملی

مجموعه‌ی «ترس ‌و لرز» نوشته‌ی غلامحسین ساعدی مانند مجموعه داستان «عزادارن بیل» شامل چند قصه‌ است که همگی در یک مکان فقیر و افسون‌زده و با شخصیت‌های مشترک روایت می‌شوند که در این شش قصه، ورود غریبه‌ای به روستا باعث‌ ماجراهایی شوم و ماوراءالطبیعی می‌شود ولی هر یک قصه‌هایی مجزا دارند.
ساعدی از جمله‌ی نویسندگان اقلیمی و بومی معرفی شده است. در دهه‌ی سی برخی از نویسندگان دریافتند که پرداختن به زندگی طبقه‌ی متوسط نمی‌تواند زندگی تمام مردم ایران را پوشش دهد. آنها با سفر به نقاط دورافتاده و محروم، زندگی واقعی مردم را به تصویر کشیدند. ساعدی یکی از نخستین نویسندگان اقلیمی یا بومی بود که با سفر به جنوب کشور، زندگی در میان بومیان و شنیدن آداب و رسوم آنها ابتدا کتاب «اهل هوا» را نوشت‌ و سپس ترس ‌و لرز را برگرفته از مشاهداتش در کتاب اهل هوا به نگارش در آورد که داستان‌هایی نزدیک به سبک رئالیسم جادویی دارد. 
بعد از خواندن این اثر، خواننده با آداب و رسوم، فرهنگ و سنت‌های روستایی که نامی ندارد آشنا خواهد شد.
در عین حال، نویسنده در این کتاب از تاکید گسترده بر جنبه‌های مختلف باورها و اعتقادات اهالی، افراط در نمادآفرینی و صراحت‌گویی و طرح و تعبیه‌ی مفاهیم بر زبان شخصیت‌ها تا حد بسیار معقولی پرهیز می‌کند. او با آوردن عنصر غریبه در داستان‌هایش بحران‌سازی می‌کند و واکنش مردم روستا را که چیزی جز پناه بردن به جهل و خرافه نیست نشان می‌دهد. شیوه‌ی شخصیت‌پردازی او پرهیز از هرگونه توضیح و توصیف است مگر برای توصیف غریبه‌ای که وارد روستا می‌شود تا موجودیت هنجارشکنانه و کنجکاوی‌انگیز او را برای مخاطب ملموس جلوه دهد. 

در این یادداشت به یکی از داستان‌های این مجموعه خواهیم پرداخت.
متن کامل این یادداشت از طریق لینک زیر قابل دسترس است:
http://peyrang.org/articles/80/



#ترس_و_لرز
#قصه‌ی_دوم
#غلامحسین_ساعدی
#انتشارات_نگاه

@peyrang_dastan

عکس: مرتضا نیکنهاد
‍ .
#مصاحبه

گزینش: گروه ادبی پیرنگ

«نتوانستم همه‌ی کابوس‌هایم را بنویسم»

این عنوان آخرین مصاحبه‌ی غلامحسین ساعدی (۱۳۶۴-۱۳۱۴) است که هفت سال بعد از مرگش در ماهنامه‌ی آدینه به سال ۱۳۷۱ چاپ شده است. گفت‌وگویی که در آن ساعدی درباره‌ی آثار خودش، ادبیات معاصر و همچنین داستان‌نویسان هم‌دوره‌ی خودش صحبت می‌کند.
در ادامه بخشی از این گفت‌وگو را می‌خوانیم:

• نظر شما درباره‌ی قصه‌نویسی معاصر ایران چیست و آیا قصه‌نویسی ایران رو به رشد داشته است؟
* اگر قصه‌نویسی معاصر ایران را بر مبنای همان تقسیم‌بندی متعارف ادبای «پیر و پاتال» مثل سعید نفیسی از دوران مشروطیت به بعد بررسی کنیم، در می‌یابیم که عوامل بسیاری در آن تاثیر داشته است.
گرچه عده‌ای تاکید دارند که ما در گذشته قصه یا نوعی قصه داشته‌ایم و اشاره می‌کنند به آثاری مثل «داراب‌نامه» و آثاری که در متون عارفانه‌ی ما وجود دارد. اما به نظر من قصه‌نویسی ما بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غربی بوده است. این تأثیر در هدایت، در بعضی از آثار چوبک، در گلستان دیده می‌شود. پس یک عامل عمده در پیدایش این شکل و فرم در ایران آشنایی با ادبیات غربی بوده است اما بر اثر عوامل گوناگون این فرم یک شکل ایرانی پیدا کرده است. یعنی درست است که آدم‌ها به ناچار ایرانی هستند و فضا هم ایرانی است، اما گاهی الگو، گرته‌برداری از قصه‌نویسی غرب نیست. اگر از زاویه دیگری نگاه کنیم باز به دو گروه بر می‌خوریم. در قصه‌نویسی امروز چند نفری سبک و سیاق خاصی دارند و عده‌ای اصلا صاحب سبک به خصوصی نیستند. روی هم رفته اگر به حاصل این دوران بنگریم، می‌بینیم که کارهای ماندنی زیادی خلق شده است که می‌توان آنها را ترجمه کرد. تعدادی از این آثار به زبان‌های خارجی ترجمه شده است و اعتباری هم به دست آورده است. تازگی‌ها «ژیلبرلازار» مجموعه‌ای از قصه‌های ایرانی را به فرانسه ترجمه و چاپ کرده است که با استقبال رو‌به‌روشده و نقدهای مفصلی درباره‌ی آن نوشته‌اند. قصه‌های ایرانی به زبان روسی نیز فراوان ترجمه شده است.

• نظر شما درباره‌ی ادبیات دوره‌ی اختناق ایران چیست و این ادبیات را در مقایسه با ادبیات اختناق سایر ملت‌ها در چه مرتبه‌ای می‌بینید؟
* اگر منظورتان از ادبیات اختناق، ادبیاتی است که در دوره‌ی اختناق وجود داشت باید بگویم که ادبیات ما در دوره‌ی اختناق به اجبار به سوی تمثیل رفته و جنبه‌‌ی «Allegorical» پیدا کرد. من با این جنبه‌ی تمثیلی خیلی موافقم. وقتی قصه‌ای یا هر کار دیگر هنری به صورت تمثیلی بیان شود در هر دوره دیگری نیز قابل تاویل و تفسیر است. در دوران گذشته، به جز قصه‌های شعاری که من اصلا به آنها اعتقادی ندارم، قصه‌ای است که علاوه بر آن که فضا را نشان می‌دهد، عمق نیز دارد. من برخلاف کسانی که فکر می‌کنند اگر آزادی به وجود بیاید و قصه رئالیستی رشد کند، داستان‌نویسی ما پیشرفت خواهد کرد معتقدم که ادبیات داستانی ما اگر جنبه‌ی تمثیلی خود را از دست بدهد، این بیم وجود دارد که جنبه‌ی روزمره پیدا کند، این نوع ادبیات را در همان زمان نوشتن می‌توان خواند اما بعد فراموش می‌شود. اما ادبیات اصیل در تمام دنیا یک جنبه تمثیلی داشته است. سال‌ها پس از چاپ آثار کنراد و همینگوی هنوز می‌توان آثار آنها را خواند. البته در ادبیاتی که در دوران اختناق در ایران نوشته شده، گاه کارها پیچیده شده و زیاده از حد اغراق جنبه‌ی تمثیلی و استعاره و سمبلیسم به خود گرفته است.
[...]

• درباره‌ی فضا‌های ناشناخته در كتاب‌های شما بحث‌های بسياری شده است از جمله سپانلو در بازآفرينی واقعيت می‌نويسد كه زمينه‌ی كلی كارهای شما، رئاليسم است. به علاوه مقداری فانتا (خيال و وهم) و برای نتيجه‌گيری هم از سمبوليسم كمک می‌گيرید. خود شما در این‌باره چه برداشتی داريد؟
* انسان وقتی كه می‌نويسد، تعمدی ندارد كه چگونه و چطور بنويسد. فضايی كه بر آدمی‌ حاكم است، نويسنده را به دنبال خود می‌كشد. انسان اثر خود را می‌نويسد و بعد وقتی اثر تمام شد و شكل گرفت، ديگران آن را بررسی می‌كنند. اما ‌این بحث‌ها مربوط به بعد از خلق اثر هنری است. چيزی كه نويسنده را هنگام نوشتن متأثر می‌كند و آن تأثیر چنان است كه تمامی‌ وجود آدمی ‌را پُر می‌كند، خود‌به‌خود نوشته می‌شود. من بلد نيستم از خودم و از آثارم حرف بزنم. چون بيشتر گرفتار بيرون و دنيايی هستم كه مرا احاطه كرده است.
حقيقت‌ این است كه من يک هزارم كابوس‌ها و اوهامی ‌را كه در زندگی داشته‌ام، نتوانسته‌ام بنويسم. چون هميشه زندگی شلوغ و ذهن جوشان و آشفته‌ای داشته‌ام. كابوس‌ها هر چه هم كه سعی می‌كنم جلوی آن‌ها را بگيرم، می‌آيند و اندكی آدم را می‌ترسانند.

#غلامحسین_ساعدی

منبع: ماهنامه آدینه، شماره ۷۶، دی ۱۳۷۱، صفحات ۲۴ و ۲۵

@peyrang_dastan
.
#مطلب_برگزیده
توپ، ترور وَ ادای احترام به قانون؛ نگاهی به داستان توپ، نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

فریاد ناصری


گزینش: گروه ادبی پیرنگ


داستان بلند توپ گذشته از تمام تفاوت‌ها به لحاظ جهان‌بینی و بینشی که ارائه می‌دهد در ادامه‌ی جریان فکری نویسندگان دوره‌ی روشنگری در ایران است. در ادامه‌ی دیدگاه نویسندگانی چون آخوندزاده که نقش اقشار مهم اما نادیده و مغفول‌مانده‌ای چون طبقه‌ی روحانیون را زیر ذره‌بین می‌گذارند. این حرکت فکری در راستای نقد گذشته و سنت برای درک دنیای امروز هرجا که زاویه‌ی تاریکی می‌بیند با انداختن ِ نور فکر و نوشتن، دلایل آن را و سهم کسان ِ دخیل در تاریکی را روشن می‌کند.
غلامحسین ساعدی نیز با به ارث بردن این دیدگاه انتقادی، بسیاری از قسمت‌های تاریک‌مانده‌ی زیست ایرانی را در آثار خود، به نقد می‌کشد و زیر ذره‌بین می‌گذارد.

او در داستان توپ یک روحانی - ملا میرهاشم- را قهرمان داستان می‌کند تا یک‌بار دیگر رفتار‌ها و منش این قشر را جلوی دید بگذارد و حلاجی کند. در این دیدگاه انتقادی روحانی همیشه تیپ است. یعنی هرجا نماینده‌ای از این قشر وجود دارد رفتار و کردار و گفتار مشابهی دارد: ریاکار و دغل‌پیشه. ملا میرهاشم هم در همین تیپ، سرسلسله‌ی اتفاقات داستانی می‌شود که تمام به‌خاطر تلاش‌های زیرکانه و در عین حال ابلهانه‌ی او برای نجات گوسفندان‌اش پیش می‌رود.
به‌غیر از این قهرمان، داستان یک برگ پیش‌برنده‌ی دیگر نیز دارد توپ یا شراپنل ِ قوای قزاق‌ها که برای یک‌جانشین کردن ایلیات به مناطق آذربایجان وارد شده‌اند تا با کمک یکی از خان‌های بزرگ همین ایلیاتی‌ها آنها را ساکن کنند و از طرف دیگر جلوی کمک‌شان به مشروطه‌چی‌ها را بگیرند.
قهرمان داستان در اولین بزنگاه‌های داستان بی‌خبر از همه‌جا از زیر این توپ می‌گذرد در حالی‌که قزاق‌ها فکر می‌کنند او از ایلیاتی‌ها و دشمن است. ملا در حالی از کنار قشون قزاق‌ها می‌گذرد که دلماچوف فرمانده و ژنرال قزاق‌ها دارد از توپچی‌ می‌پرسد:
- آماده‌ای؟
توپچی گفت: مثل همیشه
و خندید.
دلماچوف گفت: دشمنو می‌شناسی؟
توپچی گفت: البته که می‌شناسم.
دلماچوف گفت: دشمن اصلی رو می‌گم.
توپچی گفت: می‌شناسم.
دلماچوف گفت: دشمن اصلی کیه؟
توپچی گفت: اولین کسی که پیداش بشه.
و در همین حال ملای قهرمان دارد وارد داستان می‌شود.
دلماچوف گفت: دشمن، دشمن اصلی؟
و آهسته به توپچی گفت: حاضر!
از پیچ جاده سر و کله‌ی ملای لاغر و قد بلندی پیدا شد که سوار بر اسب، یورتمه می‌رفت.
...
دلماچوف آهسته گفت: صبر کن.
توپچی به شوخی گفت: دشمن اصلی از چنگمون در رفت.
و همین عبور ملا از زیر لوله‌ی توپ آغاز انفجار بزرگی‌ست در داستان که در همین لحظات اولیه پرده از چهره‌ی او برمی‌دارد.
ملا که در نیمه‌های شب و از بی‌راهه‌ها، چون دزدان وارد روستای موویل می‌شود از سکوت غیرطبیعی موویل جا می‌خورد و با وارد شدن به خانه‌ی کدخدا خبر و دلیل ِ ورود قشون قزاق‌ها و خالی شدن روستا از ترس را می‌شنود، با شنیدن خبر طوری به‌هم می‌ریزد که خودش را فاش می‌کند که در هر ایل چقدر گوسفند و چند چوپان دارد وَ اگر قزاق‌ها بخواهند ایلیات را درهم بکوبند او بی‌چاره می‌شود وَ کدخدای بیچاره با شنیدن این حرف‌ها از ملای مندرس‌پوش و روضه‌خوان هاج و واج می‌ماند که: «تا حالا به هیشکی بروز‌ نمی‌دادی ملا.»
این عیان شدن چهره‌ی ملا برای یکی از شخصیت‌های داستان بعد از سال‌ها و برای مخاطب در آغاز داستان وضعیتی‌ست که مخاطب را به این فکر وا‌می‌دارد که گویی او همان کدخدایی‌ست که بعد از سال‌ها تازه چهره‌ی واقعی ملا را می‌بیند.


ادامه‌ی این یادداشت را می‌توانید در لینک زیر بخوانید:
http://tananegi.blogfa.com/post/88


#غلامحسین_ساعدی


@peyrang_dastan
.
#یادکرد
یادکرد غلامحسین ساعدی در سالمرگ‌اش

امروز سالمرگ «غلامحسین ساعدی» است. شش‌ماه در «پیرنگ» برای پرونده‌ی یادکرد سالمرگ‌اش برنامه‌ریزی کردیم؛ نوشتیم، فراخوان دادیم، مقاله‌های رسیده را بررسی کردیم برای انتشار. امروز پیرنگ چیزی منتشر نکرد. در فرصت مناسب منتشر خواهیم کرد. حال ما این مدت، که یک سال است از هر گوشه‌ای در پیرنگ کار می‌کنیم، شبیه به حال هیئت تحریریه‌ای بود که ریخته‌اند و درش را بسته‌اند. خب مخاطب هم دسترسی به اینترنت نداشت و هنوز خیلی‌ها دسترسی ندارند. اما خواستیم امروز به نحوی از ساعدی بزرگ یاد کرده باشیم. این بریده که با هم می‌خوانیم، حالِ سال‌های پایانی عمر اوست در تبعید.

«احساس می‌کنم که از ریشه کنده شده‌ام. هیچ چیز را واقعی نمی‌بینم. تمام ساختمان‌های پاریس را عین دکور تئاتر می‌بینم. خیال می‌کنم که داخل کارت پستال زندگی می‌کنم. از دو چیز می‌ترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی می‌کنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم. و در فاصله‌ی چند ساعت خواب، مدام کابوس‌های رنگی می‌بینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس‌کوچه‌های شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار می‌کنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به طور کامل از دست داده‌ام. نه جلوی مغازه‌ای می‌ایستم، نه خرید می‌کنم. پشت و رو شده‌ام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیده‌ام. تمام وقت خواب وطنم را می‌بینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل کشور؛ حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده‌اند. همه چیز را نفی می‌کنم. از روی لج حاضر نشدم زبان فرانسه یاد بگیرم. و این حالت را یک نوع مکانیسم دفاعی می‌دانم. حالت آدمی که بی‌قرار است و هر لحظه ممکن است به خانه اش برگردد. در تبعید، تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم... آرزوی برگشت به وطن را مدام دارم. اگر این آرزو و امید را نداشتم مطمئنا از زندگی صرف نظر می‌کردم.»


منبع: گوهر مراد و مرگ خودخواسته، اسماعیل جمشیدی، نشر علم، ۱۳۸۱

#غلامحسین_ساعدی

عکس از: مریم زندی
@peyrang_dastan
‍ .
#مصاحبه
• فایل صوتی

پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی / نوار شماره‌ی پنج


گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ


«پروژه تاریخ شفاهی ایران» در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد به سال ۱۹۸۱ و با مدیریت حبیب لاجوردی شروع شد. کلیه‌ی مصاحبه‌های این پروژه توسط حبیب لاجوردی با همکاری گروهی از دوستانش از جمله ضیاء صدقی و شاهرخ مسکوب به فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۹ به انجام رسید. این مجموعه شامل روایت‌های ۱۳۴ نفر از کسانی است که در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۸۰ میلادی (یعنی تا سال‌های منتهی به انقلاب و واپسین روزهای حکومت پهلوی) نقش عمده‌ای را به عنوان شاهدان عینی وقایع مهم سیاسی در ایران بازی می‌کردند. از این تعداد، ۱۱۸ روایت دیجیتالی شده و از طریق پایگاه داده دانشگاه هاروارد در دسترس محققان قرار گرفته است.

یکی از قسمت‌های این پروژه، به روایت غلامحسین ساعدی اختصاص دارد که با توجه به جایگاه ساعدی در میان نویسندگان ایرانی، برای اهالی ادبیات حائز اهمیت است.



روایت‌کننده: غلامحسین ساعدی
تاریخ مصاحبه: هفتم ژوئن ۱۹۸۴ (۱۷ خرداد ۱۳۶۳)
محل مصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۵



در این نوار، ساعدی ماجرای ملاقات اعضای کانون نویسندگان ایران با آقای خمینی در روزهای پس از ورود ایشان به ایران را نقل می‌کند.



#غلامحسین_ساعدی



@peyrang_dastan
‍ .
#مصاحبه
• فایل صوتی

پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی / نوار شماره‌ی چهار


گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ


«پروژه تاریخ شفاهی ایران» در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد به سال ۱۹۸۱ و با مدیریت حبیب لاجوردی شروع شد. کلیه‌ی مصاحبه‌های این پروژه توسط حبیب لاجوردی با همکاری گروهی از دوستانش از جمله ضیاء صدقی و شاهرخ مسکوب به فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۹ به انجام رسید. این مجموعه شامل روایت‌های ۱۳۴ نفر از کسانی است که در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۸۰ میلادی (یعنی تا سال‌های منتهی به انقلاب و واپسین روزهای حکومت پهلوی) نقش عمده‌ای را به عنوان شاهدان عینی وقایع مهم سیاسی در ایران بازی می‌کردند. از این تعداد، ۱۱۸ روایت دیجیتالی شده و از طریق پایگاه داده دانشگاه هاروارد در دسترس محققان قرار گرفته است.

یکی از قسمت‌های این پروژه، به روایت غلامحسین ساعدی اختصاص دارد که با توجه به جایگاه ساعدی در میان نویسندگان ایرانی، برای اهالی ادبیات حائز اهمیت است.



روایت‌کننده: غلامحسین ساعدی
تاریخ مصاحبه: هفتم ژوئن ۱۹۸۴ (۱۷ خرداد ۱۳۶۳)
محل مصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۴



در این نوار، ساعدی درباره‌ی ارتباط خود با چریک‌های فدایی خلق، آثار ادبی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی و مقایسه‌اش با سال‌های آغازین پس از انقلاب، زندگی مخفیانه‌ی خود پیش از خروج از ایران و... سخن می‌گوید.



#غلامحسین_ساعدی



@peyrang_dastan
‍ .
#مصاحبه
• فایل صوتی

پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی / نوار شماره‌ی سه


گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ


«پروژه تاریخ شفاهی ایران» در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد به سال ۱۹۸۱ و با مدیریت حبیب لاجوردی شروع شد. کلیه‌ی مصاحبه‌های این پروژه توسط حبیب لاجوردی با همکاری گروهی از دوستانش از جمله ضیاء صدقی و شاهرخ مسکوب به فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۹ به انجام رسید. این مجموعه شامل روایت‌های ۱۳۴ نفر از کسانی است که در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۸۰ میلادی (یعنی تا سال‌های منتهی به انقلاب و واپسین روزهای حکومت پهلوی) نقش عمده‌ای را به عنوان شاهدان عینی وقایع مهم سیاسی در ایران بازی می‌کردند. از این تعداد، ۱۱۸ روایت دیجیتالی شده و از طریق پایگاه داده دانشگاه هاروارد در دسترس محققان قرار گرفته است.

یکی از قسمت‌های این پروژه، به روایت غلامحسین ساعدی اختصاص دارد که با توجه به جایگاه ساعدی در میان نویسندگان ایرانی، برای اهالی ادبیات حائز اهمیت است.



روایت‌کننده: غلامحسین ساعدی
تاریخ مصاحبه: پنجم آوریل ۱۹۸۴ (۱۶ فروردین ۱۳۶۳)
محل مصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۳



در این نوار، ساعدی از خاطراتش درباره‌ی روزها و شب‌های آخر حکومت پهلوی، حزب توده، تشکیل حزب دموکراتیک ملی و... سخن می‌گوید.



#غلامحسین_ساعدی



@peyrang_dastan
‍ .
#مصاحبه
• فایل صوتی

پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی / نوار شماره‌ی دو


گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ


«پروژه تاریخ شفاهی ایران» در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد به سال ۱۹۸۱ و با مدیریت حبیب لاجوردی شروع شد. کلیه‌ی مصاحبه‌های این پروژه توسط حبیب لاجوردی با همکاری گروهی از دوستانش از جمله ضیاء صدقی و شاهرخ مسکوب به فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۹ به انجام رسید. این مجموعه شامل روایت‌های ۱۳۴ نفر از کسانی است که در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۸۰ میلادی (یعنی تا سال‌های منتهی به انقلاب و واپسین روزهای حکومت پهلوی) نقش عمده‌ای را به عنوان شاهدان عینی وقایع مهم سیاسی در ایران بازی می‌کردند. از این تعداد، ۱۱۸ روایت دیجیتالی شده و از طریق پایگاه داده دانشگاه هاروارد در دسترس محققان قرار گرفته است.

یکی از قسمت‌های این پروژه، به روایت غلامحسین ساعدی اختصاص دارد که با توجه به جایگاه ساعدی در میان نویسندگان ایرانی، برای اهالی ادبیات حائز اهمیت است.



روایت‌کننده: غلامحسین ساعدی
تاریخ مصاحبه: پنجم آوریل ۱۹۸۴ (۱۶ فروردین ۱۳۶۳)
محل مصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۲



در این نوار، ساعدی از فعالیتش به عنوان طبیب در تهران و مطب دلگشا، خاطراتی از دوران زندان، شکنجه‌ها و بازجویی‌های ماموران ساواک، ماجرای اعتراف‌گیری از او مقابل تلویزیون و چاپ اعترافات در روزنامه‌ی کیهان، امیرپرویز پویان، بیژن جزنی، سازمان مجاهدین خلق، سازمان پیکار، سابقه‌ی تاسیس کانون نویسندگان ایران، شب‌های شعر گوته و... سخن می‌گوید.



#غلامحسین_ساعدی



@peyrang_dastan
‍ .
#مصاحبه
• فایل صوتی

پروژه تاریخ شفاهی ایران؛ غلامحسین ساعدی / نوار شماره‌ی یک


گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ


«پروژه تاریخ شفاهی ایران» در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد به سال ۱۹۸۱ و با مدیریت حبیب لاجوردی شروع شد. کلیه‌ی مصاحبه‌های این پروژه توسط حبیب لاجوردی با همکاری گروهی از دوستانش از جمله ضیاء صدقی و شاهرخ مسکوب به فاصله‌ی سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۹ به انجام رسید. این مجموعه شامل روایت‌های ۱۳۴ نفر از کسانی است که در دهه‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۸۰ میلادی (یعنی تا سال‌های منتهی به انقلاب و واپسین روزهای حکومت پهلوی) نقش عمده‌ای را به عنوان شاهدان عینی وقایع مهم سیاسی در ایران بازی می‌کردند. از این تعداد، ۱۱۸ روایت دیجیتالی شده و از طریق پایگاه داده دانشگاه هاروارد در دسترس محققان قرار گرفته است.

یکی از قسمت‌های این پروژه، به روایت غلامحسین ساعدی اختصاص دارد که با توجه به جایگاه ساعدی در میان نویسندگان ایرانی، برای اهالی ادبیات حائز اهمیت است.



روایت‌کننده: غلامحسین ساعدی
تاریخ مصاحبه: پنجم آوریل ۱۹۸۴ (۱۶ فروردین ۱۳۶۳)
محل مصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۱



در این نوار، ساعدی شرح حالی از خود ارائه می‌دهد. از فعالیت فرقه‌ی دموکرات آذربایجان، سازمان چریک‌های فدایی خلق، صمد بهرنگی و... سخن می‌گوید.



#غلامحسین_ساعدی



@peyrang_dastan
.
#مصاحبه

آثار داستانی غلامحسین ساعدی و جهان‌بینی او


گزینش و تلخیص: گروه ادبی پیرنگ


«گفت‌وگو پیرامون داستان و داستان‌نویسی»، عنوان مصاحبه‌‌‌ای است که توسط محمدعلی سپانلو و مهرداد رهسپار با هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۶۱ انجام شد. بریده‌ای که از آن مصاحبه‌ی نسبتا طولانی در ادامه آمده است، با تمرکز بر موضوع «وظیفه‌ی داستان‌نویس در آینده»‌و همچنین بخشی از نظر هوشنگ گلشیری بر روی آثار داستانی غلام‌حسین ساعدی و جهان‌بینی او؛ به مناسبت پرونده‌ی ساعدی برای سال‌مرگ او در گروه ادبی پیرنگ، انتخاب شده است.

سپانلو: خب موضوع عبارت است از بحثی با آقای گلشیری علی‌الاصول درباره‌ی داستان‌نویسی و داستان‌نویسیِ خود آقای گلشیری.

رهسپار: من یک سؤال مقدم بر این می‌خواهم بکنم و آن این که آیا داستان‌نویس‌های ما در این سال‌های حساس وظیفه‌ی خودشان را درست انجام داده‌اند یا نه؟ و آیا معایبی که ما الان نه تنها از نظر داستان‌نویسی بلکه به‌طور کلی از نظر فرهنگی می‌بینیم چقدرش به گردن نویسندگان ماست؟

گلشیری: ... اگر داستان‌نویسی جدی را از سال ۱۳۱۰ بگیریم حدود پنجاه سال از آن می‌گذرد، بگوییم از آغاز نویسندگی هدایت. و اوج داستان‌نویسی ما باید گفت که از ۱۳۴۰ تا ۵۰ است که آثار باارزشی منتشر شد و چند سال قبل از انقلاب اوج دیگر آن است. کلا آنچه برای‌مان مانده است، ادبیاتی است که در زیر سانسور زمان شاه منتشر می‌شد. اغلب این آثار یک‌سونگر است، یک‌بعدی است. و مشکلش، مشکل درگیری با حکومت برای حذف آن است، به ریشه‌ها و جانشین یا نحوه‌ی حذف این حکومت اصلا نمی‌اندیشیدیم و حتی به سنتی که از مشروطه به هدایت‌ها یا جمال‌زاده‌ها رسیده بود توجه نداشتیم. نمونه‌اش در نمایشنامه‌ی ساعدی هست که وقتی مردم زیر رگبار مسلسل قرار می‌گیرند به طرف در مسجد فرار می‌کنند؛ مثل اینکه در آی با کلاه آی بی کلاه است...

ادامه‌ی این مصاحبه در سایت پیرنگ قابل دسترس است:

http://peyrang.org/articles/76/آثار-داستانی-غلامحسین-ساعدی-و-جهان-بینی-او

#هوشنگ_گلشیری
#غلامحسین_ساعدی
#محمدعلی_سپانلو


@peyrang_dastan
‍ .
#مستند
باد جن؛ ناصر تقوایی

گزینش و توضیح: گروه ادبی پیرنگ

«تحمل آدم به خاطر این است که درد باز هم بیشتر بشود، اما هنگامی که درد آن‌قدر زیاد بشود که دیگر نتواند بیشتر بشود، سیاهان جنوب زارشان می‌گیرد.» (از متن مستند باد جن؛ ناصر تقوایی)

ساعدی به واسطه‌ی برخورداری از دوستانی از اهالی جنوب، زمینه‌ و مقدمات آشنایی، حضور و پژوهش در این منطقه را فراهم آورد. از جمله‌ی این دوستان، ناصر تقوایی بود که در این راه، به غلامحسین ساعدی مساعدت نمود و سپس بر اساس پژوهش‌های مشترک صورت‌گرفته درباره‌ی پدیده و مراسم آئینی «زار» مستندهای «باد جن» و « «باد زار» را ساخت. ضمن اینکه حال و هوای وهم‌زده‌ی این مراسم، در آثار بعدی تقوایی نیز نمود پیدا کرد.
تماشای مستند «باد جن» که از قدیمی‌ترین سندهای تصویری آئین و مراسم «اهل هوا» محسوب می‌شود، در کنار خواندن کتاب «اهل هوا» غلامحسین ساعدی، شناخت دقیقی از این آئین و باور در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.


مستند «باد جن»؛ ۱۳۴۸
نویسنده‌ی متن و کارگردان: ناصر تقوایی
گوینده: احمد شاملو


#غلامحسین_ساعدی
#اهل_هوا


@peyrang_dastan
.
#برشی_از_کتاب

گزینش: گروه ادبی پیرنگ


«اهل هوا» برای من کتابی است فراموش‌نشدنی. از کتاب‌های ترسناکی است که در نوجوانی خواندم. برایم مثل کتاب‌های پریان شگفت‌انگیز بود.
چیزی هم که در آن سن و سال جذبم کرد تا بردارم و بخوانمش تصویر روی جلد آن بود: تصویر زنی که نقابی سیاه چهره‌اش را پوشانده و به او حالتی اسرارآمیز بخشیده بود. کتاب، کتابی داستانی نبود ولی از آدم‌ها و ماجراهایی می‌گفت که از هر داستانی شگفت‌انگیزتر بودند. کتاب را با ترسی آمیخته با لذت تمام کردم بدون آن‌که باورم شود که این کتاب سرگذشت واقعی جماعتی است که دارند در گوشه‌ای از این سرزمین زندگی می‌کنند. اگر می‌خواستم این مسئله را باور کنم دیگر جرأت زندگی کردن نداشتم چون زندگی خیلی ترسناک می‌شد، اگر می‌خواستم بپذیرم که در چند کیلومتر دورتر از زادگاهم بادهای اسرارآمیزی هستند که آدم‌ها را می‌فریبند و می‌ترسانند و به جنونشان می‌کشانند.

اما کتاب، کتابی تحقیقی است و شرح سفر و گزارش‌های ساعدی است از سرزمین‌های جنوب ایران. ساعدی از سرزمینی فقرزده سخن گفته که جادو جزو زندگی ساکنانش بوده است و هست. کتاب از واقعیتی تلخ سخن می‌گوید؛ باور به جادو یعنی پذیرفتن فقر. یعنی پذیرفتن این که در لحظه‌ی نیاز و اضطراب شدید باید به جایی پناه آورد و اعتقاد به جادو برای جماعتی که دست‌شان از هر چیز کوتاه است امنیت می‌آورد. اعتقاد به جادو یعنی انکار عقل و اندیشه. ساعدی ریشه‌های فاسد فقر پیر اما سمج آن دیار را
نشان می‌دهد و می‌شناساند. اهل هوا درصدد نشان دادن معضل است. آن‌جا ما با واسطه‌ی نگاه یک پزشک و آسیب‌شناس به این اجتماع وارد می‌شویم.»


منبع: شناخت‌نامه‌ی غلامحسین ساعدی، کورش اسدی، نشر نیماژ، ۱۳۹۷



#غلامحسین_ساعدی
#کورش_اسدی


@peyrang_dastan
Ещё