پیرنگ | Peyrang

#سخنرانی
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ .
#سخنرانی

آدمی‌زاد خیک ماست نیست که انگشت بزنیم توش و جای انگشت، هم بیاید. جای انگشتِ درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی‌پناهی و اینها در آدم می‌ماند.
و ادبیات به‌هرحال اگر نتواند شکل این‌گونه رد انگشت‌های بلا را در درون انسان کشف کند خب پس چه‌کاره است؟
آدم وقتی می‌خواند که مثلا ایلام در خودکشی زنان رتبه‌ی اول را آورده است، خب از ابعاد فاجعه دلش می‌گیرد،
مضطرب می‌شود، در قلم‌اش جاری می‌شود، در هنرش می‌آید.
[...]
من نمی‌خواهم پرده‌ی سیاهی جلوی چشمم بکشم و جلوی چشم دیگران بکشم، دوست دارم میهنم را خوب تخیل کنم.
دوست دارم مردم‌مان را با نشاط ببینم. اما نمی‌توانم مثل بعضی‌ها وانمود کنم
که آب از آب تکان نخورده است.
همه پرنشاط و شاداب اند و پرشکوه، جای هیچ نگرانی هم نیست. این حرف‌ها کار سیاست‌بازان است.
اما نویسنده نمی‌تواند این حقایق را در قلم‌اش جاری نکند و نادیده بگیرد و هشدار ندهد نسبت به آنها.

قسمتی از سخنرانی محمد مختاری
(متن کامل‌تر در ویدئوی پیوست)

#محمد_مختاری
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
http://instagram.com/peyrang_dastan/
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#ویدئو
#سخنرانی

گزینش: گروه ادبی پیرنگ

قسمتی از خطابه‌ی جایزه‌ی نوبل آلبر کامو که در دهم دسامبر سال ۱۹۵۷ درسیتی‌هال شهر استکهلم قرائت کرده است.
#آلبر_کامو

@peyrang_dastan
@sokhanranihaa - تاثیر کافکا بر ادبیات داستانی ما- کانال سخنرانی…
@sokhanranihaa
.
#سخنرانی
• فایل صوتی

تأثیر کافکا بر ادبیات داستانی ما

سخنران: دکتر محمود حدادی
دبیر نشست: دکتر قدرت‌الله طاهری

منبع فایل صوتی: کانال سخنرانی‌ها


#فرانتس_کافکا


www.peyrang.org
@peyrang_dastan
https://instagram.com/peyrang_dastan
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
.
#سخنرانی
• فایل صوتی

شبه هنرمند؛ سخنرانی غلامحسین ساعدی در شب‌های شعر گوته


گزینش: گروه ادبی پیرنگ


«در این سال‌‌ها [سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷]، ساعدی در حرکت‌های آشکار فرهنگی و مبارزات پنهان سیاسی به نوعی مشارکت مستقیم داشت. در نوشتن نامه به نخست وزیر وقت، جمشید آموزگار، در اعتراض به سد سانسور و آزادی بیان، و در فعالیت برای برپا کردن برنامه‌ی ده شب در انجمن ایران و آلمان، و ایراد سخنرانی در آن، با موضوع روز آن سال‌ها «شبه هنرمند» -شبه هنرمندهای بی‌استعدادی که از طرف نهادهای فرهنگی حکومت برای فریب عوام ناآگاه در برابر هنرمندان اصیل علم شده بودند- با شور و حرارت بسیار به فعالیت پرداخت و سخنرانی خود را با یک دوبیتی شورانگیز جنوبی به پایان برد:
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی / ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟
گر ما ز سر بریده می‌ترسیدیم / در مجلس عاشقان نمی‌رقصیدیم»

منبع متن: کتاب «همسایه هدایت»، قهرمان شیری، نشر ورا، ۱۳۹۸


متن کامل این سخنرانی را از فایل پیوست بشنوید.


#غلامحسین_ساعدی


@peyrang_dastan
‍ .
#سخنرانی

آدمی‌زاد خیک ماست نیست که انگشت بزنیم توش و جای انگشت، هم بیاید. جای انگشتِ درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بی‌پناهی و اینها در آدم می‌ماند.
و ادبیات به‌هرحال اگر نتواند شکل این‌گونه رد انگشت‌های بلا را در درون انسان کشف کند خب پس چه‌کاره است؟
آدم وقتی می‌خواند که مثلا ایلام در خودکشی زنان رتبه‌ی اول را آورده است، خب از ابعاد فاجعه دلش می‌گیرد،
مضطرب می‌شود، در قلم‌اش جاری می‌شود، در هنرش می‌آید.
[...]
من نمی‌خواهم پرده‌ی سیاهی جلوی چشمم بکشم و جلوی چشم دیگران بکشم، دوست دارم میهنم را خوب تخیل کنم.
دوست دارم مردم‌مان را با نشاط ببینم. اما نمی‌توانم مثل بعضی‌ها وانمود کنم
که آب از آب تکان نخورده است.
همه پرنشاط و شاداب اند و پرشکوه، جای هیچ نگرانی هم نیست. این حرف‌ها کار سیاست‌بازان است.
اما نویسنده نمی‌تواند این حقایق را در قلم‌اش جاری نکند و نادیده بگیرد و هشدار ندهد نسبت به آنها.

قسمتی از سخنرانی محمد مختاری
(متن کامل‌تر در ویدئوی پیوست)

#محمد_مختاری
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
http://instagram.com/peyrang_dastan/
Ernest Hemingway's Nobel Prize Acceptance Speech
‍ .
#سخنرانی

•فایل صوتی

ارنست همینگوی مدتی پس از برگزاری مراسم اهدای جایزه‌ی نوبل در سوئد در سال ۱۹۵۴، زمانی که در کوبا بود، خطابه‌ی ارسالی به کمیته‌ی نوبل را با صدای خودش ضبط نمود.
او به علت بیماری و شرایط نامناسب فیزیکی امکان حضور در مراسم را نداشت و خطابه‌اش را در روز مراسم، سفیر وقت کشور ایالات متحده خواند.


#ارنست_همینگوی


@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ ‍‍ .
#سخنرانی

امروز دوم جولای مصادف با سال‌مرگ ارنست همینگوی، نویسنده‌ی بزرگ ادبیات مدرن است. به همین مناسبت، ترجمه‌ی فارسی خطابه‌ی وی را در هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل می‌خوانیم.

خطابه‌ی ارسالی ارنست همینگوی به کمیته‌ی نوبل*

مترجم: ابوذر نجفی
به سفارش گروه ادبی پیرنگ

بی‌هیچ امکانی برای سخنوری و نه اجباری به فن خطابه و نه تسلطی بر فن بلاغت می‌خواهم از مسئولان بلندنظر آلفرد نوبل برای این جایزه تشکر کنم.
نویسنده‌ای نیست که نویسندگان بزرگی که این جایزه را دریافت نکرده‌اند بشناسد و جایزه را بتواند جز با خضوع و فروتنی پذیرا باشد. نیازی به فهرست کردن این نویسندگان بزرگ نیست. هر کسی اینجا می‌تواند سیاهه‌ی خاص خود را مطابق با شناخت و آگاهی خود فراهم آورد.
برای من دشوار است از سفیر کشورم بخواهم متن خطابه‌ای را بخواند، که در آن نویسنده‌ای هر آنچه در دلش است، گفته است. شاید موفقیت نویسنده درست در چیزی باشد که برای او مفهوم نیست. اما ممکن است که به خوبی هم روشن باشد و با درجه‌ای از کیمیای نویسنده ماندگار شود و یا فراموش شود.
نویسندگی در بهترین حالت خود در تنهایی زیستن است. سازمان‌ها مرهمی است بر درد تنهایی نویسنده، اما شک دارم که منجر به پیشرفت نویسندگی‌اش شود. اعتبار اجتماعی نویسنده، با خلاص کردن خود از تنهایی رشد می‌کند اما اغلب این کار نویسنده است که ضایع می‌شود. چرا که او کارش را تنها انجام می‌دهد. و اگر به اندازه‌ی کافی نویسنده‌ی خوبی باشد، هر روز می‌باید با جاودانه ‌شدن و یا خلاف آن مواجه شود.
برای یک نویسنده‌ی واقعی هر کتاب آغازی‌ست نو. آنجا که نویسنده برای چیزی تلاش می‌کند که فراسوی دسترسی است. او همواره می‌باید تلاش برای چیزی کند که هرگز انجام نشده است یا چیزی که دیگران تلاش کرده‌اند و شکست خورده‌اند. و زمانی با اقبالی بزرگ موفق می‌شود. نویسندگی چه امر ساده‌ای می‌بود اگر تنها لازم بود تا به گونه‌ی دیگری نوشت از آنچه تاکنون به خوبی نوشته شده است. از آنجا که ما چنین نویسندگان برجسته‌ای در گذشته داشته‌ایم، یک نویسنده بسیار دور رانده می‌شود، به آنجا که دیگر کسی نیست تا کمکش کند. من در مقام یک نویسنده بسیار طولانی صحبت کرده‌ام. نویسنده باید بنویسد آنچه می‌باید بگوید و نه آنکه سخن بگوید. بار دیگر از شما تشکر می‌کنم.

*همینگوی به علت بیماری امکان شرکت در مراسم اهدای جایزه‌ی نوبل ادبی را نداشت. متن این سخنرانی توسط سفیر وقت آمریکا در سوئد به تاریخ دهم دسامبر ۱۹۵۴، در استکهلم ایراد شد.

#ارنست_همینگوی

@peyrang_dastan
‍ .
#سخنرانی

گزینش: گروه ادبی پیرنگ


به مناسب سالروز تولد آلبر کامو نویسنده‌ی بزرگ فرانسوی، از او یاد می‌کنیم و چند سطر از بخش پایانی سخنرانی او با عنوان «هنرمند و زمان او» که به سال ۱۹۵۷ در سالن آمفی‌تئاتر دانشگاه اوپسالا سوئد قرائت شده است را می‌خوانیم.


«می‌گویند که نیچه پس از قطع رابطه با لو سالومه، هنگامی که با تنهایی نهایی روبه‌رو شد، و دورنمای کار عظیمی که می‌بایست خود، بی هیچ مدد دیگران، از پیش ببرد، هم او را در هم شکست و هم به شور هیجانش درآورد، شب‌هنگام روی کوه‌های مشرف به امواج آب گردش می‌کرد و از شاخ و برگ درختان آتش‌های عظیمی می‌افروخت و به تماشا می‌نشست. من غالبا یاد این آتش‌ها را در دل زنده کرده‌ام و در عالم خیال در برابرشان نشسته‌ام تا ببینم که کدامین آدم‌ها و کدامین آثار، از این آزمون، سالم بیرون می‌آیند. باری، دوران ما یکی از این آتش‌هایی است که شعله‌های ناپذیرفتنی‌اش، بی‌گمان، بسا آثار را به خاکستر تبدیل می‌کند! اما آنها که باقی می‌مانند، گوهرشان دست‌نخورده می‌ماند و ما می‌توانیم درباره‌ی آنها، آشکارا، خود را تسلیم آن شادی برین عقل کنیم که نامش «تحسین» است.
بی‌گمان می‌توان آرزو کرد، و من نیز آرزو می‌کنم که آتش ملایم‌تر گردد، مهلتی فراهم آید و خیالپردازی درنگی شایسته کند. ولی شاید برای هنرمند آرامشی جز آنچه در سوزان‌ترین لحظه‌های مبارزه هست، فراهم نیاید. امرسون می‌گوید: «هر دیواری دری است.» پس در صدد جستن دری و راه خروجی نباشیم مگر در دیواری که در برابرش زندگی می‌کنیم. برعکس، در جستجوی مهلتی و فرصتی باشیم، هرجا که باشد، یعنی در بحبوحه‌ی جنگ. زیرا به عقیده‌ی من، و اینجا سخن را ختم می‌کنم، چنین فرصتی هست. می‌گویند که اندیشه‌های بزرگ در میان پنجه‌ی کبوتران به جهان عرضه می‌شود. شاید اگر گوش فرادهیم، در میان هیاهوی امپراتوری‌ها و ملت‌ها، چیزی شبیه صدای ضعیف بالی شنیده شود و همهمه‌ی آرام زندگی و امید. برخی می‌گویند که این امید را ملتی با خود می‌آورد و دیگران می‌گویند که تنی واحد. من برعکس معتقدم که این امید را میلیون‌ها تنهاماندگانی که کارشان و آثارشان هر روز مرزها و خشن‌ترین نمودهای تاریخ را انکار می‌کند، برمی‌انگیزند، جان می‌بخشند و تیمار می‌کنند تا برق گریزانِ حقیقتِ همواره تهدیدشده را که هرکس بر سر رنج‌ها و شادی‌هایش برای همگان پرورش می‌دهد، برافروزند.»


منبع: تعهد اهل قلم، آلبر کامو، مصطفی رحیمی، انتشارات نیلوفر


#آلبر_کامو
#تعهد_اهل_قلم
ترجمه #مصطفی_رحیمی
#انتشارات_نیلوفر


Photo: Marc Harrold, "L'étranger" Albert Camus, 2019


@peyrang_dastan
.
#سخنرانی
• فایل صوتی

شبه هنرمند؛ سخنرانی غلامحسین ساعدی در شب‌های شعر گوته


گزینش: گروه ادبی پیرنگ


«در این سال‌‌ها [سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷]، ساعدی در حرکت‌های آشکار فرهنگی و مبارزات پنهان سیاسی به نوعی مشارکت مستقیم داشت. در نوشتن نامه به نخست وزیر وقت، جمشید آموزگار، در اعتراض به سد سانسور و آزادی بیان، و در فعالیت برای برپا کردن برنامه‌ی ده شب در انجمن ایران و آلمان، و ایراد سخنرانی در آن، با موضوع روز آن سال‌ها «شبه هنرمند» -شبه هنرمندهای بی‌استعدادی که از طرف نهادهای فرهنگی حکومت برای فریب عوام ناآگاه در برابر هنرمندان اصیل علم شده بودند- با شور و حرارت بسیار به فعالیت پرداخت و سخنرانی خود را با یک دوبیتی شورانگیز جنوبی به پایان برد:
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی / ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟
گر ما ز سر بریده می‌ترسیدیم / در مجلس عاشقان نمی‌رقصیدیم»

منبع متن: کتاب «همسایه هدایت»، قهرمان شیری، نشر ورا، ۱۳۹۸


متن کامل این سخنرانی را از فایل پیوست بشنوید.


#غلامحسین_ساعدی


@peyrang_dastan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#ویدئو
#سخنرانی

گزینش: گروه ادبی پیرنگ

قسمتی از خطابه‌ی جایزه‌ی نوبل آلبر کامو که در دهم دسامبر سال ۱۹۵۷ درسیتی‌هال شهر استکهلم قرائت کرده است.
#آلبر_کامو

@peyrang_dastan
‍ ‍‍ .
#سخنرانی

قصه‌گویی*

خورخه لوئیس بورخس

گزینش و تلخیص: گروه ادبی پیرنگ

[...]
می‌توان گفت که قرن‌های بسیار، این سه داستان‌‌ ـ‌قصه‌ی تروا، قصه‌ی اولیس، قصه‌ی عیسی‌ـ‌ برای بشر کافی بوده است. مردم آن‌ها را بارها و بارها گفته‌اند و به شیوه‌های گوناگون بازگو کرده‌اند، برای آن‌ها آهنگ ساخته شده است، به تصویر درآمده‌اند... با این‌همه این داستان‌ها هنوز هستند، تمامی‌ناپذیرند. انگار کسی هزار سال یا ده هزار سال است که دارد آن‌ها را دوباره می‌نویسد. [...]
خوب این داستان‌ها را داریم و این واقعیت را که انسان به داستان‌های زیادی نیاز نداشت. [...] فکر نمی‌کنم مردم آن روزها کمتر از امروز مبتکر بودند. فکر می‌کنم گمان می‌کردند که تغییراتِ جزئی تازه‌ای که در داستان داده می‌شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ـ‌آن تغییرات جزئی ظریف‌ـ‌ کافی است.
اگر رمان و حماسه را در نظر بگیریم وسوسه می‌شویم به این فکر بیفتیم که تفاوت عمده‌ی این دو، در تفاوت بین نظم و نثر است، در تفاوت بین سرودن چیزی و بیان کردن چیزی. اما من فکر می‌کنم، تفاوت بزرگتری وجود دارد. تفاوت در این واقعیت است که مسأله‌ی مهم در مورد حماسه، وجود قهرمان است ‌-انسانی که سرمشقی برای همه‌ی انسان‌هاست- در حالی‌که محور بیشتر رمان‌ها شکست انسان، استحاله‌ی شخصیت است.
این امر ما را به سوال دیگری می‌رساند؛ در مورد خوشبختی چه فکر می‌کنیم؟ در مورد شکست و در مورد پیروزی چه فکر می‌کنیم؟ این روزها وقتی مردم در مورد پایان خوش در داستان‌ها صحبت می‌کنند، آن را صرفا وسیله‌ای برای به دست آوردن دل عامه‌ی مردم تلقی می‌کنند یا فکر می‌کنند که ترفندی تجاری است؛ آن را تصنعی می‌بینند. اما، مردم قرن‌ها می‌توانستند خیلی صمیمانه، خوشبختی را و پیروزی را باور کنند، هرچند شکوه ذاتی شکست را حس می‌کردند. [...]

خوب، این روزها اگر کسی به ماجرایی بپردازد، می‌دانیم که به شکست منجر خواهد شد. وقتی قصر کافکا را می‌خوانیم، می‌دانیم که مرد هرگز وارد قصر نخواهد شد. به عبارت دیگر ما واقعا نمی‌توانیم خوشبختی را و موفقیت را باور کنیم. و این شاید یکی از کمبودهای عصر ما باشد. تصور می‌کنم کافکا وقتی خواست که کتاب‌هایش نابود شوند، بیشتر همین احساس را داشت: واقعا می‌خواست کتابی شادی‌بخش و حاکی از پیروزی بنویسد و احساس می‌کرد نمی‌تواند این کار را بکند. البته امکان داشت بنویسد، اما مردم می‌فهمیدند که حقیقت را نمی‌گوید، نه حقیقت واقعیت‌ها را، بلکه حقیقت خواب و خیال‌هایش را.
[...]
فعلا نمی‌خواهم پیشگویی کنم، چون چنین کارهایی خطرناک است (هرچند امکان دارد سرانجام تحقق یابد)، اما فکر می‌کنم اگر قصه‌گویی و سرودن شعر بتواند دوباره با هم همراه شود، در این صورت ممکن است اتفاق مهمی روی دهد. [...] اگر می‌توانستیم به حماسه برگردیم، در این صورت کار خیلی بزرگی تحقق می‌یافت. [...]

در زندگی نسبتا دیر به فکر این موضوع افتادم و علاوه بر این گمان نمی‌کنم می‌توانستم به حماسه بپردازم (هرچند در دو یا سه مورد مربوط به حماسه کارهایی کرده‌ام). کار آدم‌های جوان‌تر است. و امیدوارم آن‌ها این کار را بکنند، چون بدون تردید همه‌ی ما احساس می‌کنیم که رمان به دلیلی در حال انقراض است. رمان‌های مهم عصرمان را در نظر بگیرید -مثلا یولیسیز جویس را، هزاران مطلب در مورد آن دو شخصیت به ما گفته می‌شود، با وجود این، آن‌ها را نمی‌شناسیم. در مورد شخصیت‌های آثار دانته و یا شکسپیر آگاهی بیشتری داریم که در چند جمله به ذهنمان می‌آیند، زندگی می‌کنند و می‌میرند. خیلی از تفصیلات را درباره‌ی آن‌ها نمی‌دانیم، اما کاملا آن‌ها را می‌شناسیم. و این البته خیلی مهم‌تر است.
من فکر می‌کنم رمان در حال انقراض است. من فکر می‌کنم همه‌ی آن تجربه‌های خیلی جسارت‌آمیز و جالب توجه در رمان -مثلا فکر جابه‌جا کردن زمان، فکر اینکه داستان از طریق شخصیت‌های مختلف بازگو شود- همه‌ی این‌ها به جایی می‌رسد که احساس می‌کنیم رمان دیگر با ما نیست.
اما در قصه، داستان، چیزی هست که همیشه ادامه خواهد یافت. باور نمی‌کنم انسان هرگز از گفتن یا شنیدن داستان‌ها خسته شود. و اگر همراه با لذت شنیدن داستان، لذت مضاعف و شکوه شعر را هم داشته باشیم، آن‌وقت اتفاقی عظیم رخ خواهد داد.

#خورخه_لوئیس_بورخس

* از مجموعه سخنرانی‌های بورخس که در فاصله‌ی اکتبر ۱۹۶۷ تا آوریل ۱۹۶۸ در دانشگاه هاروارد به زبان انگلیسی ایراد کرده است. این توضیح به همراه متن کامل سخنرانی‌ها در کتاب بورخس این هنر شعر به ترجمه‌ی میمنت میرصادقی و هما متین رزم، توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

@peyrang_dastan
‍ .
#سخنرانی

•فایل صوتی

ارنست همینگوی مدتی پس از برگزاری مراسم اهدای جایزه‌ی نوبل در سوئد در سال ۱۹۵۴، زمانی که در کوبا بود، خطابه‌ی ارسالی به کمیته‌ی نوبل را با صدای خودش ضبط نمود.
او به علت بیماری و شرایط نامناسب فیزیکی امکان حضور در مراسم را نداشت و خطابه‌اش را در روز مراسم، سفیر وقت کشور ایالات متحده خواند.


#ارنست_همینگوی
@peyrang_dastan
‍ ‍‍ .
#سخنرانی

امروز دوم جولای مصادف با سال‌مرگ ارنست همینگوی، نویسنده‌ی بزرگ ادبیات مدرن است. به همین مناسبت، ترجمه‌ی فارسی خطابه‌ی وی را در هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل می‌خوانیم.

خطابه‌ی ارسالی ارنست همینگوی به کمیته‌ی نوبل*

مترجم: ابوذر نجفی
به سفارش گروه ادبی پیرنگ

بی‌هیچ امکانی برای سخنوری و نه اجباری به فن خطابه و نه تسلطی بر فن بلاغت می‌خواهم از مسئولان بلندنظر آلفرد نوبل برای این جایزه تشکر کنم.
نویسنده‌ای نیست که نویسندگان بزرگی که این جایزه را دریافت نکرده‌اند بشناسد و جایزه را بتواند جز با خضوع و فروتنی پذیرا باشد. نیازی به فهرست کردن این نویسندگان بزرگ نیست. هر کسی اینجا می‌تواند سیاهه‌ی خاص خود را مطابق با شناخت و آگاهی خود فراهم آورد.
برای من دشوار است از سفیر کشورم بخواهم متن خطابه‌ای را بخواند، که در آن نویسنده‌ای هر آنچه در دلش است، گفته است. شاید موفقیت نویسنده درست در چیزی باشد که برای او مفهوم نیست. اما ممکن است که به خوبی هم روشن باشد و با درجه‌ای از کیمیای نویسنده ماندگار شود و یا فراموش شود.
نویسندگی در بهترین حالت خود در تنهایی زیستن است. سازمان‌ها مرهمی است بر درد تنهایی نویسنده، اما شک دارم که منجر به پیشرفت نویسندگی‌اش شود. اعتبار اجتماعی نویسنده، با خلاص کردن خود از تنهایی رشد می‌کند اما اغلب این کار نویسنده است که ضایع می‌شود. چرا که او کارش را تنها انجام می‌دهد. و اگر به اندازه‌ی کافی نویسنده‌ی خوبی باشد، هر روز می‌باید با جاودانه ‌شدن و یا خلاف آن مواجه شود.
برای یک نویسنده‌ی واقعی هر کتاب آغازی‌ست نو. آنجا که نویسنده برای چیزی تلاش می‌کند که فراسوی دسترسی است. او همواره می‌باید تلاش برای چیزی کند که هرگز انجام نشده است یا چیزی که دیگران تلاش کرده‌اند و شکست خورده‌اند. و زمانی با اقبالی بزرگ موفق می‌شود. نویسندگی چه امر ساده‌ای می‌بود اگر تنها لازم بود تا به گونه‌ی دیگری نوشت از آنچه تاکنون به خوبی نوشته شده است. از آنجا که ما چنین نویسندگان برجسته‌ای در گذشته داشته‌ایم، یک نویسنده بسیار دور رانده می‌شود، به آنجا که دیگر کسی نیست تا کمکش کند. من در مقام یک نویسنده بسیار طولانی صحبت کرده‌ام. نویسنده باید بنویسد آنچه می‌باید بگوید و نه آنکه سخن بگوید. بار دیگر از شما تشکر می‌کنم.

*همینگوی به علت بیماری امکان شرکت در مراسم اهدای جایزه‌ی نوبل ادبی را نداشت. متن این سخنرانی توسط سفیر وقت آمریکا در سوئد به تاریخ دهم دسامبر ۱۹۵۴، در استکهلم ایراد شد.

#ارنست_همینگوی

@peyrang_dastan
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#سخنرانی

•فایل صوتی

جوانمرگی در نثر معاصر فارسی

#هوشنگ_گلشیری

انتخاب و تلخیص: گروه ادبی پیرنگ

«رابطه‌ی نویسنده و خواننده‌ی کم‌توقع درست شبیه است به رابطه‌ی زندانی و زندانبان. وقتی زندانی باشد زندانبان هم زندانی می‌شود و بده‌بستان میان آنها لامحاله سبب می‌شود تا پس از مدتی کوتاه یا طولانی (بسته به طرفین و وضعیت) از نظر اشتغالات ذهنی دو روی یک سکه بشوند. به‌قول کامو اگر آدمی را در دخمه‌ای بگذاریم پس از مدتی طولانی دیگر از افق‌های وسیع در او خبری نخواهد بود، حتی ممکن است غرورش به دلیل همان پشت خم‌شده‌اش جریحه‌دار بشود، بشکند. یا به تعبیری دیگر این رابطه شبیه «در جلو قانون» کافکا است، وقتی که زندانی حتی شپش‌های نگهبانش را می‌شناسد، گرچه یک‌طرف نقبی به‌سوی نور می‌زند و آن‌ یک خشت بر خشت می‌نهد و دیوار پشت دیوار می‌سازد، یکی روی با انسان دارد و آن یک بر انسان. اما چار و ناچار نویسنده همان‌گونه می‌اندیشید که تنها ممیز می‌فهمد، اگر هم از دست ممیزان به دست خواننده افتاد یا آن‌قدر پیچیده است که به‌قول شاملو:

این فصل دیگری است
که سرمایش از درون
درک صریح زیبایی را پیچیده می‌کند...

خلاصه کنم، اگر درست باشد که:
چون‌که با کودک سروکارت فتاد
هم‌زبان کودکی باید گشاد
پس اگر کسی مدام - در طی آن افت و خیزها _ با کودکان سروکار داشته باشد، با ممیزان، یا خوانندگان کم‌توقع و ناچار باشد زبان کودکی بگشاید و همان‌ها را بگوید که آنها می‌دانند و یا پس از چند سالی بهترش را خواهند فهمید مطمئنا پس از مدتی ذهنش، زبانش و موضوعاتش همان خواهد بود که بوده است. و باز مطمئنا توقف خواهد کرد، خواهد مرد.»


@peyrang_dastan

قسمتی از سخنرانی هوشنگ گلشیری در ده شب شعر کانون نویسندگان ایران در انجمن ایران و آلمان (۱۸ تا ۲۸ مهر ۱۳۵۶)، کتاب باغ‌ در باغ، هوشنگ گلشیری، انتشارات نیلوفر
‍ ‍‍ ‍‍ .
#سخنرانی

•فایل صوتی



سیمین دانشور در سخنرانی‌ای در انستیتوی گوته‌ی تهران که در سال ۱۳۵۶ با همکاری کانون نویسندگان و انجمن فرهنگی ایران و آلمان برگزار شد، گفتارش را با ستایش آزادی آغاز می‌کند. دانشور اولین سخنران در این سلسله سخنرانی‌ها بود که به مدت ده شب ادامه داشت و به «شب‌های شعر گوته» مشهور شد. سخنران دوم مهدی اخوان‌ثالث بود و در شب‌های بعد هم کسانی مانند شمس آل‌ احمد، باقر مؤمنی، سعید سلطانپور، غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری از جمله کسانی بودند که سخنرانی کردند. می‌توان گفت اغلب روشنفکرانی که به آزادی اجتماعی در آن دوره معترض بودند.
دانشور می‌گوید: «دفاع از آزادی، این سِرِّ وجود، مهم‌ترین مسئله‌ای است که در هنر معاصر مطرح می‌شود. هر هنرمندی، در هر زمانی و بیش از هر زمانی در دوران ما، چشم به آزادی داشته است. کوشیده است از آن دفاع کند و به آن برسد و هنرمند راستینِ امروز رسالت دارد که برای احقاق این حقِ بزرگِ نژادِ شریفِ انسانی، تا پای جان بکوشد. در بسیاری از کشورها و همچنین در کشور خودمان دیده‌ایم که هنرمندان واقعی با وجود عوامل بازدارنده، این رسالت مهم را از یاد نبرده‌اند و در حد توان خود کوشیده‌اند تا سنگی از دیواره‌ی بلندِ باروها را بکَنند و به آب روانِ دامنه‌ی قلعه بیافکنند، به این امید که صدای آب یعنی آزادی را بشنوند.»

@peyrang_dastan