روز + نامه - نگین حسینی

#حقوق_افراد_دارای_معلولیت
Канал
Логотип телеграм канала روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperПродвигать
329
подписчиков
238
фото
91
видео
92
ссылки
بودجه صفر، ستم صد

بودجه قانون حمایت از حقوق معلولان از #بودجه_سالانه کشور حذف شد. من که تعجب نمی‌کنم! فقط کافی است نگاهی بیندازید به مسیری که رژیم جمهوری اسلامی در طول سه-چهار دهه گذشته در زمینه #حقوق_افراد_دارای_معلولیت طی کرده است تا متوجه شوید که بر أساس الگوی رفتاریِ گذشته، این اتفاق چقدر قابل پیش‌بینی بود.

حکومت اسلامی در طول دهه‌های گذشته، برنامه و حرکت منسجمی برای بهبود زیربنایی حقوق افراد دارای #معلولیت نداشته است. تنها دو سری #قانون_حمایتی در سال‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۹۶ تهیه و تصویب شد که آن هم در واقع، بخشی از دستاوردهای فعالان حقوق معلولیت بود. اما این قوانین، ردیف بودجه‌ای را که برای اجرای کامل نیاز داشتند، هرگز دریافت نکردند. سال پس از سال، یا بودجه به اجرای قانون حمایت از حقوق معلولان تعلق نگرفت یا بودجه اختصاص داده شده تنها در حد ۳-۴ درصد از کل بودجه لازم بود و البته همین مقدار اندک هم کامل پرداخت نشد. در ادامه این مسیر پر از #ستم، اختصاص نیافتن بودجه به قانون حمایتی کاملا قابل پیش‌بینی بود.

پیشتر هم نوشته‌ام، حکومت اسلامی چهل سال است که ما فعالان #حقوق_معلولیت را به دنبال نخودسیاه دوانده است اما اصرار دارد که جامعه افراد دارای معلولیت واکنشی نشان ندهند و بدانند که چقدر دوست‌داشتنی هستند و همواره دست محبت آقای رهبر و رییس جمهور بر سر آنها کشیده شده است! حکومت اسلامی معلولیت را معادل #نقص و #ترحم می‌بیند و فقط در همین چارچوب است که افراد دارای معلولیت را به حساب می‌آورد؛ فقط با نگرش‌های #خیریه‌ای، جشن‌های گلریزانی و نمایش‌های سالانه توانمندی‌های افراد معلول به صرف ناهار و شیرینی.

حال که گروهی از افراد دارای معلولیت به #اعتراضات_مردمی پیوسته‌اند، رژیم اسلامی به خشم می‌آید؛ آنها را تهدید و احضار می‌کند و یک لحظه هم به این فکر نمی‌کند که در چهل سال گذشته، جز #ترحم و #صدقه و کلماتِ از درون تهی، چه کار زیربنایی و اساسی برای حل مشکلات مربوط به #مناسب_سازی و #دسترس_‌پذیری، معیشتی، شغلی، تحصیلی، و سایر زمینه‌ها کرده است؟!

چرا از گروهی که بیشتر از دیگران، بطور مداوم تحت #ظلم و #نابرابری بوده‌اند توقع دارید که همچنان ساکت بنشینند و قربان صدقه «پینه‌های روی پیشانی» شما بروند و خدا را هر روز هزاران مرتبه شکر کنند که در کشوری اسلامی (بخوانید در ام‌القرای فساد و ستم و تجاوز و نابرابری) زندگی می‌کنند؟! شما فقط به خاطر منافع و #رانت‌ها و #فساد خودتان است که می‌خواهید بمانید و دغدغه‌ای برای مردم، و حتی برای دین و ایمان دروغین‌تان ندارید!

#نگین_حسینی #نه_به_ستم
بیایید برایتان قصه‌ای بگویم. قصه که نه. می‌خواهم راوی ماجرایی از زندگی دوست عزیزم، رامک‌حیدری باشم.

رامک تردید داشت. بله بگوید یا رد کند؟ بگذارد زندگی مثل همه سال‌های تنهایی‌اش در خلوت خودش به همین منوال بگذرد؛ یا دل به دریا بزند و تا فرصتی برای زندگی هست، طعم عشق و داشتن همراه را بچشد؟
رامک همه زندگی‌اش را جنگیده است؛ از مبارزه با بیماری #دیستروفی گرفته تا جنگیدن با #نگرش‌های_غلط جامعه به شرایط زیستی او، تا #موانع بی‌شماری که همیشه سر راه #ویلچرش بوده و هست. او دو دهه پیش تصمیم گرفت انجمنی برای همنوعانش ایجاد کند. پس از گذر از هزار و یک سختی، #انجمن_دیستروفی_ایران را در سال ۱۳۸۵ ثبت کرد؛ آشیانی برای ۲۵۰۰ عضو.
اما حالا جبهه‌ای دیگر به مبارزه‌های رامک اضافه شده بود: #حق_ازدواج؛ جنگیدن برای این که بگوید: «تجربه زندگی مشترک حق من است؛ حتی اگر شرایطی متفاوت از دیگران داشته باشم.»
نور #عشق روی زندگی‌رامک افتاده و قلبش را گرم کرده بود. اما کسانی می‌گفتند:
«تو #شرایط_ازدواج را نداری!»
«می‌خواهی #ازدواج کنی که طرف #خدمتکارت باشد؟»
«چطوری می‌خواهی از پس کارهای خانه بربیایی؟»
«طرف فردا خسته می‌شود، رهایت می‌کند!»
گویی بر این باور بودند که چون رامک روی #ویلچر می‌نشیند، نمی‌تواند #عشق را بفهمد.
گویی تجربه #معلولیت یعنی «نیازمندی به خدمات‌رسانی دیگران»!
گویی مسئولیت #خانه‌داری فقط با #زن است و #مرد تنها باید گیرنده خدمات باشد.
گویی فقط معلولیت است که عامل #خیانت می‌شود.
شب‌ها سایه تردیدها روی خلوت رامک می‌افتاد و حرف‌های دیگران به ذهنش هجوم می‌آورد:
«آیا می‌توانم از پس #زندگی_مشترک و وظایفم برآیم؟ نکند راست می‌گویند؟»
اما رامک یاد گرفت که باید با تردیدهای خودش نیز بجنگد. اگر اساس این رابطه بر عشق و #تفاهم استوار است، دیگر چه جای #تردید؟ در شریک زندگی‌اش معیارهایی دیده بود که مطمئنش می‌کرد او قلب رامک را خوانده است، فکرها و کارها و تلاش‌های رامک را برای بهترکردن زندگی دیگران می‌فهمد و ستایش می‌کند، خودش عضو خانواده بزرگ دیستروفی است و می‌داند قرار است با چه کسی پیمان زندگی ببندد.
او #رسولِ خوبی‌های رامک شده بود.

صبح روزی تابستانی، وقتی نور خورشید روی صورتش افتاد، رامک فهمید که تصمیمش را گرفته است.
ویلچرش را مانند ماشین عروس تزیین کرد و عروسِ زیبای قصه ما شد.

از طرف خودم و همه کسانی که به #حقوق_افراد_دارای_معلولیت باور دارند، ازدواج #رامک_حیدری، رئیس انجمن دیستروفی ایران را به ایشان و همسرشان تبریک می‌گویم و برای‌شان شادی و آرامش در کنار هم آرزو دارم.

#نگین_حسینی
@neginpaper
لعنت بر باعث و بانی‌اش!

هفته‌ای نیست که چند پیام از داخل ایران دریافت نکنم از افرادی #آبرومند که در برآوردن نیازهای زندگی درمانده شده‌اند و درخواست کمک می‌کنند؛ از کمک مالی تا #ویلچر و کامیپوتر و تلفن همراه و سایر لوازم ضروری زندگی، و نیز درخواست کمک برای #مهاجرت و خروج از کشور. من نیازهای آنها را تا مغز استخوانم درک می‌کنم اما فقط یک دنیا شرمندگی برایم باقی می‌ماند که نمی‌توانم کاری برای تک تک آنها بکنم.
من سال‌‌هاست سعی کرده‌ام این موضوع را برای عموم جا بیندازم که #معلولیت الزاما مصادف با نداری و کار #خیریه نیست؛ اما واقعیت این است که وقتی نظام حاکم به غایت ناکارآمد است و از عهده امور مردم برنمی‌آید چون فقط به فکر پر کردن کیسه‌های خودش و حمالانش است، وقتی فشارهای زندگی را هر روز بیشتر و بیشتر می‌کند، وقتی گروه‌های #آسیب‌پذیر را درمانده‌تر می‌کند، و در چهار دهه، هیچ نشانه‌ای از بهبود وضعیت #اقتصادی و سیاسی به مردم نمی‌دهد، در این شرایط دشوار، چگونه می‌توانم بگویم که کار خیریه ضرورتی ندارد؟! در این شرایط سخت، مسلم است که گروه‌های آسیب‌پذیر، از جمله افراد دارای معلولیت، به لایه‌های پایین‌تر سقوط می‌کنند و برای ادامه حیات و برآوردن نیازهای پایه‌ای و ضروری، مثل غذا، پوشاک، دارو و درمان، و خدمات #توانبخشی، مجبورند دست به دامن دیگران شوند... اینجا معلولیت نیست که باعث فقر شده؛ بلکه بی‌کفایتی نظام حاکم است که تا وقتی که از اساس درست نشود، وضعیت را برای گروه‌های آسیب‌پذیر به مراتب وحشتناک‌تر می‌کند.
هراس دارم از باز کردن پیام‌ها و آغاز گفت‌وگویی که می‌دانم آخرش برایم شرم باقی می‌گذارد. از اینکه مدام بنویسم شرمنده‌ام، کاری از دستم برنمی‌آید، نمی‌توانم ... از خودم خجالت می‌کشم.
ای کاش قدرتی داشتم یا ثروتی که بتوانم دستکم گوشه‌ای از این نیازها را برآورده کنم اما متاسفانه منابع شخصی و حمایتی من هم بسیار محدود است.
کمک به یکدیگر در شرایط معقول زندگی، اصل زندگی و #بقا است اما حاکمان ستمگر و شیفته قدرت، هر روز شرایط را غیرمعقول‌تر و مردم خود را بیچاره‌تر می‌کنند.
لعنت بر باعث و بانی‌اش...
#نگین_حسینی #حقوق_افراد_دارای_معلولیت #روز_نامه
@neginpaper
آنچه پلیس باید از این ماجرا بیاموزد
حالا دیگر خیلی‌ها ویدیوی زنی را دیده‌‌اند که همراه فرزند #اوتیستیک خود مورد هجوم مردی قرار می‌گیرد. اگر روایت‌ها درست باشد، موضوع بر سر جای #پارک_ویژه_افراد_دارای_معلولیت بوده و مرد مهاجم دستگیر شده است. این ویدیو از نظر من دو نکته مهم دارد:

اول: اغلب تغییرات اجتماعی که منافع اکثریت را به نفع گروه اقلیت نشانه می‌گیرد، به خصوص در ابتدا، با تنش‌ و برخورد و سرپیچی‌ اکثریت روبرو می‌شود. در خیابان‌هایی که جای پارک خودرو به اندازه کافی نیست، اختصاص فضایی برای افراد دارای معلولیت، از نظر خیلی‌ها که معلولیت ندارند، «زور دارد» و به سختی می‌توانند بپذیرند که جمعیت اقلیتی که (از نظر آنها) اصلا حق حضور اجتماعی ندارند، فضای مخصوص پارک خودرو داشته باشند. مرد مهاجم، سمبل دهها و صدها برخورد احتمالی بالقوه است که ممکن است در برابر هر یک از این پارکینگ‌های ویژه رخ دهد. افراد غیرمعلول که وارث همه امتیازهای جامعه هستند، نمی‌خواهند ذره‌ای از امتیازات همیشگی خود را به اقلیت معلول بدهند. منتها چرا بیشتر مواقع کار به زد و خورد این چنینی نمی‌کشد؟ چون در این جنگ نابرابر، عموما افراد غیرمعلول (بخوانید افراد قوی‌تر و مسلط) برنده هستند و دیگر لازم نیست زور بازو حواله طرفِ ضعیف‌نگه‌داشته‌شده کنند. طول می‌کشد تا تغییرات اجتماعی به نفع اقلیت‌ها، از طرف جامعه اکثریت پذیرفته شوند و البته برای این پذیرش و احترام همگانی، لازمه دیگری وجود دارد که در نکته بعدی می‌آید.

دوم: قانونی که #ضمانت_اجرایی نداشته باشد، نه تنها پذیرش نمی‌شود، که حتی مردم را به جان هم می‌اندازد. حالا که پلیس این فرد را دستگیر کرده و در حال رسیدگی به موضوع است، بد نیست بداند که خودش نیز سهمی در این اتفاق تلخ داشته است: تا وقتی که تابلوی پارک مخصوص افراد دارای معلولیت وجود دارد اما ماموران راهنمایی و رانندگی با خاطیان از این قانون برخورد نمی‌کنند، گروه ظاهرا قوی (غیرمعلول) به تخطی از قانون ادامه می‌دهند و اگر پایش بیفتد، چنگ و دندان هم نشان می‌دهند. پلیس موظف است قانون پارک افراد دارای معلولیت را مانند همه قوانین رانندگی محافظت کند. هر خودروی بدون پلاک معلولیت که در این مکان‌ها پارک می‌کنند، باید مشمول جریمه نقدی و حمل با جرثقیل شوند. فقط در این صورت است که خوی وحشی خیلی‌ها بالا نمی‌زند چون می‌دانند که اگر تخلف کنند، با قانون طرفند و نه با یکی دو فرد بی‌دفاع.

شرح تصویر: عکس مرد مهاجم که انگشت تهدید نشان می‌دهد، با تیتر: آنچه #پلیس باید از این ماجرا بیاموزد.
#نگین_حسینی #حقوق_افراد_دارای_معلولیت
@neginpaper
در مورد دو ویدیوی پست قبلی:
شهر برای همه، روستا برای همه، یعنی معابر و خیابان‌ها، پیاده‌روها و مسیرهای دسترسی در هر شهر و روستایی باید برای افراد دارای معلولیت، کسانی که از ویلچر یا عصا یا واکر استفاده می‌کنند و افراد نابینا و کم‌بینا قابل دسترسی باشند. اگر فردی را دیدید که روی ویلچر نشسته و نمی‌تواند از خیابان عبور کند یا حتی از پل هوایی عابرپیاده استفاده کند، او را محکوم نکنید که «اصلا تو با این وضع برای چی بیرون آمدی؟!» در عوض از شهر و شهرداری و شوراهای محلی و روستایی سوال کنید که چرا آن مسیر برای افراد دارای معلولیت قابل استفاده نیست؟
در این دو ویدیو، گوشه‌هایی از بازسازی پیاده‌روها و نقطۀ اتصال آنها به خیابان را در شهر کوچکی در جنوب شیکاگو نشان داده‌ام. این مسیرها قبلا هم قابل دسترس بود اما ظاهرا دوباره مرمت و بازسازی شده. شهر و روستا، خیابان‌ها و پیاده‌روها، پارک‌ها و سینماها، و هر جایی که هر فرد ظاهرا غیرمعلول می‌تواند برود، باید برای همۀ افراد دارای معلولیت و کسانی که شرایط بدنی متفاوتی دارند نیز قابل استفاده باشد.
#نگین_حسینی #شهر_برای_همه #روستا_برای_همه #مناسب_سازی #دسترسی #معلولیت #حقوق_افراد_دارای_معلولیت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این صدای زیبای تکتم است که در کنار همایون شجریان می‌خواند. تکتم از دختران خواننده در گروه سرود آوای همدم وابسته به موسسه خیریه توانبخشی همدم مشهد است؛ صدایش زیباست و اجرایش دلنشین. دختران زیادی در این موسسه عنوان "کم توان ذهنی" را بر دوش می‌کشند. اما تماشای این ویدیو (و سایر اجراهای زیبای تکتم) آدمی را به این فکر وا می‌دارد که شاید عنوان "کم توان ذهنی" برچسبی بیش نباشد. از نگاه پزشکی و "استاندارد"های تعیین شده انسانی، گاهی "تفاوت"های انسانی رنگ عیب و نقص به خود می‌گیرند.
حالا شما مختارید تکتم را در حرکت‌های مداوم بدنش ببینید و بر او دل بسوزانید، یا او را دختری هنرمند ببینید که البته تفاوت‌هایی با خیلی‌ها دارد: کمتر کسی صدا و هنر تکتم را دارد که از او خواننده‌ای توانا ساخته، به علاوه نوعی تفاوت در حرکات ظاهری‌اش.
بدون تردید همایون شجریان با این برنامه زیبا در کنار تکتم، نقش بزرگی در آشنا کردن عموم مردم با هنر تکتم و دیدن تفاوت او با دیگران از دریچه‌ای دیگر ایفا کرد.
دست مریزاد همایون! آفرین تکتم!
#نگین_حسینی #حقوق_افراد_دارای_معلولیت #همایون_شجریان #تکتم #موسسه_همدم
@neginpaper
در مورد قانون امریکاییان دارای معلولیت (عکس ها در پست بالا)

روز 26 جولای 1990 جورج بوش پدر (که چند روز پیش در سن 94سالگی درگذشت) پشت میزی در چمنزار جنوبی کاخ سفید قانون امریکاییان دارای معلولیت یا
The Americans with Disability Act (ADA)
را امضا کرد. در کنار او دو فرد دارای معلولیت روی ویلچر نشسته بودند: اوان کِمپ، رئیس کمیسیون فرصت‌های برابر شغلی، و جاستین دارت، رئیس کمیته رئیس جمهور در اشتغال افراد دارای معلولیت. پشت سر جورج بوش، کشیش هارولد ویلک، از فعالان حقوق افراد دارای معلولیت ایستاده بود، و نیز خانم سوئیفت پرینو، رئیس شورای ملی معلولیت (عکس اول). جورج بوش پس از امضای قانون، قلمی را که با آن امضایش را پای قانون گذاشته بود، به کشیش ویلک تقدیم کرد و کشیش قلم را با پای چپش از دست جورج بوش گرفت، چون بدون دو دست به دنیا آمده بود (عکس دوم).
نُه سال بعد، وقتی در مصاحبه ای از دلیل حمایت جورج بوش از این قانون سوال شد، او گفت: "کاری درست و منصفانه بود که باید انجام می‌شد. فکر کنم تعداد زیادی افراد هستند که مثلا اگر به محل‌های کاری دسترسی داشته باشند، می‌توانند دستاوردهایی داشته باشند اما اگر دسترسی از آنها دریغ شود، سهمی در تحقق رویای امریکایی نخواهند داشت". بوش در نطق خود هنگام امضای قانون اشاره کرد که 43 میلیون امریکایی دارای معلولیت وجود دارند که از فواید این قانون بهره‌مند خواهند شد.
البته افراد، گروه‌ها و انجمن‌های مرتبط با معلولیت از سال‌ها پیش از امضای قانون، در پی اعتراض‌های سراسری دهه‌های 1970 و 1980 برای احقاق حقوق‌شان، رایزنی‌های خود را با کاخ سفید آغاز کرده بودند؛ از جمله اینکه در سال 1989 گروهی از سردمداران جامعه افراد دارای معلولیت در کاخ سفید با جورج بوش دیدار و در مورد قانون حمایتی مذاکره کردند (عکس سوم).
قانون حمایتی ADA هرگونه تبعیض نسبت به امریکاییان دارای معلولیت در مشاغل، مدارس، حمل و نقل و مکان‌های عمومی و خصوصی را که به روی عموم مردم باز است، منع کرده است. گفته می‌شود امضای این قانون یکی از معدود موارد در سیاستگذاری واشنگتن بود که دو حزب سیاسی رقیب در امریکا بر سر آن اتفاق نظر داشتند. حتی تندروترین چهره‌های سیاسی هم موافق این قانون بودند.
پیش از امضای این قانون، گروهی از افراد از جمله صاحبان مشاغل کوچک مخالف اجرای آن بودند زیرا نگران هزینه مناسب‌سازی مکان‌هایشان برای کارکنان و مراجعان دارای معلولیت بودند. این قانون بعدها در زمان کلینتون و اوباما موارد دیگری را هم شامل شد. بیل کلینتون روز 17 دسامبر 1999 قانونی را امضا کرد که به 8 میلیون نفر امریکایی دارای معلولیت اجازه می‌داد کار کنند بدون اینکه نگران از دست رفتن بیمه سلامت فدرال شان باشند (عکس چهارم).
گفته می‌شود که در دنیای امروز، مشکلات افراد دارای معلولیت (در امریکا) دیگر رمپ و مناسب‌سازی فیزیکی نیست؛ بلکه در دسترس نبودن خدمات مبتنی بر کامپیوتر و اینترنت برای گروه‌های مختلف معلولیت است. اگرچه قانون امریکاییان دارای معلولیت زمینه‌های تبعیض نسبت به افراد دارای معلولیت را تا حد زیادی از بین برده، هنوز گروه‌هایی از افراد با شرایط متفاوت مورد تبعیض قرار می‌گیرند، از جمله کسانی که معلولیت‌های فکری/روانی دارند نتوانسته‌اند جای خود را در بازار کار پیدا کنند.
این قانون حمایتی و بیمه‌های مربوط به افراد دارای معلولیت در دورۀ ریاست جمهوری ترامپ به مخاطره افتاد و در طول دو سال گذشته جامعه افراد دارای معلولیت در اعتراض به محدود شدن قوانین موجود و حذف بخشی از بیمه‌های حمایتی راهپیمای‌ها و اعتصاب‌های زیادی داشته‌اند. در موارد زیادی پلیس، تظاهرکنندگان دارای معلولیت را دستگیر کرده است.
#نگین_حسینی #معلولیت #حقوق_افراد_دارای_معلولیت #جورج_بوش #قانون_امریکاییان_دارای_معلولیت
@neginpaper
پی نوشت: بخش عمده این مطلب ترجمۀ انگلیسی به فارسی مطلبی از سایت وی. او. ای است. البته خودم نکات مکملی را به ترجمه فارسی اضافه کردم. اصل متن و عکس‌ها در این نشانی موجود است:
https://www.voanews.com/a/bush-signs-ada-americans-with-disabilities-act-into-law-in-1990/3959459.html
وقتی قوانین واپس گرا به بی اطلاعی و بی شعوری دامن میزند

"پسرک" هشت ساله است و اوتیسم دارد. پدر او مرتبا در مورد پسرک می نویسد و در رسانه های اجتماعی، اطلاع رسانی می کند. دیروز پسرک به همراه مادرش به فرودگاه مهرآباد رفته ولی در دو مرحلۀ بازرسی، به او اجازه نداده اند وارد اتاق زنان شود. توضیحات مادر بی فایده بوده و پسرک را هر دوبار از مادر جدا کرده و به بازرسی مردان فرستاده اند. در بازرسی اول پسرک با رفتارش (که پدرش بال بال زدن نامیده) اعتراضش را بیان می کند اما ماموران فرودگاه در حال تمسخر او بوده اند. در بازرسی دوم، وقتی مادر پسرک از اتاق زنان خارج می شود، پسرک را نمی بیند و بعد از ده دقیقه جستجو، او را لرزان و در حال گریه، در گوشه ای نشسته پیدا می کند.

این شاید یک نمونه از صدها مواردی باشد که در طول یک روز عادی برای افراد اوتیسم و خانواده های آنها اتفاق می افتد. باوجود افزایش تعداد منابع اطلاع رسانی و آگاهی بخشی در مورد شرایط متفاوت زندگی، معلولیت ها، بیماری ها و به خصوص اوتیسم، و حضور مستقیم خانواده هایی که فرزند اوتیسم دارند در جریان اصلی اطلاع رسانی و آگاهی بخشی، متاسفانه هنوز بدنۀ بزرگی از جامعه در رفتار مستقیم و عملی با این افراد مهارت و دانش و حتی شعور پایه ای لازم برای زندگی اجتماعی را نشان نمی دهد. هنوز بسیاری از مردم نحوۀ رفتار صحیح با تفاوت های جسمی، فکری و رفتاری را نمی دانند و در اولین واکنش، فرد متفاوت را تمسخر می کنند.

این ناآگاهی عمومی به کنار؛ حتی در بدنۀ سازمانهای عمومی، اداره ها و مراکز خدمات جمعی که محل مراجعۀ روزانه میلیون ها انسان متفاوت هستند نیز آگاهی و شعور عمومی در برخورد با تفاوتها دیده نمی شود. پرسنل مراکزی که هر روز با صدها هزار نفر مراجعه کننده با شرایط بدنی و فکری و روحی خاص روبرو می شوند، متاسفانه آموزش های لازم را در مورد شناسایی اولیه افراد مبتلا به اوتیسم و سایر تفاوتهای جسمی و فکری نمی بینند و اغلب با رفتاری تند و طلبکارانه، با مراجعان برخورد می کنند. حق و حقوق افراد متفاوت و خانواده های آنها دراین شرایط به شدت ضایع می شود و از نظر روحی و روانی آسیب می بینند.

ایستگاه های بازرسی فرودگاه ها یکی از مکان هایی است که این نوع برخوردهای نادرست و آسیب زننده به افراد معلول و دارای شرایط متفاوت به کرات در آنها دیده می شود. کسانی که معلولیت های جسمی دارند و از پروتز یا اندام مصنوعی استفاده می کنند، عموما مورد رفتاری توهین آمیز قرار می گیرند و مجبور می شوند عضو مصنوعی خود را حتی در جلوی دید دیگران، درآورند و از دستگاه های مخصوص بازرسی عبور دهند. این ساده ترین نوع تضییع حقوق افراد متفاوت است که با بهانۀ چک امنیتی، دهان منتقدان آنها بسته می شود. بازرسی جداگانۀ زنان و مردان در فرودگاه های ایران، شرایط سخت افراد متفاوت را دوچندان می کند. پسری هشت ساله که به سبب اوتیسم وابسته به مادر خود است و نمی تواند و نباید از او جدا شود، به دلیل قانونی ضدانسانی، دو نوبت از مادرش جدا می شود وهر دوبار به شکلی آسیب جدی می بیند. این داستانی است تکراری که هر روز و هر ساعت در فرودگاه ها و سایر مکان های عمومی تکرار می شود اما حتی اگر کسانی باشند که اعتراض کنند، فریاد آنها به جایی نمی رسد چراکه عموما پشت سر اینهمه بی اطلاعی و شعور اندک، قوانینی واپس گرا و ضد حقوق بشری در حال بازی کردن مداوم نقش های غیرانسانی خود هستند؛ قوانینی که شناسایی و اصلاح آنها کار سختی نیست اما کو گوش شنوا و ارادۀ عملگرا؟

همۀ ما که در حوزۀ اطلاع رسانی در مورد شرایط متفاوت زندگی، معلولیت ها و بیماری ها اطلاع رسانی می کنیم و بخش بزرگی از زندگی کاری و حرفه ای خود را روی بالابردن میزان آگاهی اجتماعی نسبت به این افراد و حقوق آنها گذاشته ایم، لحظه هایی تلخ تلخ داریم که گویی آب سرد روی همۀ کارها و تلاش هایمان ریخته می شود. ماجرایی که بر پسرک گذشت، یکی از لحظه های تلخی بود که این مدت تجربه کرده ام؛ هم تلنگری دیگر به من و امثال من که چقدر ناکام بوده ایم در اثرگذاری نه فقط روی عموم مردم، که روی تفکری سیستماتیک که خودش را در قوانین واپس گرا نشان می دهد.

پیشنهاد می کنم انجمن های مرتبط با حقوق معلولیت دست به کار شوند و روی شناسایی مراکز مراجعه های عمومی (مثل فرودگاه ها) و اصلاح قوانین ضد حقوق انسانی آنها متمرکز شوند.

*نگین حسینی، روزنامه نگار و فعال حقوق افراد دارای معلولیت
#اوتیسم #فرودگاه #حقوق_افراد_دارای_معلولیت #پسرک
@neginpaper
روز و روزگار هومن

امروز که برای چند دوست کامنت شادباش و تبریک گذاشتم و از احساس خوبی که موفقیت هایشان داشت احساس افتخار کردم، ناگهان یادم آمد که دوستی تنها دارم که همین حالا، در بهترین روزهای جوانی اش، در خانه ای در تهران زندگی می کند و تجربه های زیستی و معمولی من و شما را که از فرط عادت روزمره شده اند، فقط از دریچۀ فیسبوک تماشا می کند. یادم افتاد که هومن روزی چندین و چند بار تنهایی اش را در پستهای فیسبوکی اش فریاد میکشد و از آرزوهای ساده اش می گوید در دنیایی که دوستی ندارد؛ و بوسیدن یک دختر برایش رویایی غیرممکن است.

هومن داستان زندگی اش را هفت ماه پیش برایم نوشت و گفت که متولد ١٣٥٩ است. مادرش که شش ماهه باردار بود، در جاده ای در مسیر کرمانشاه – همدان، شاهد تصادفی سنگین بود و همین باعث زایمان زودهنگامش شد. هومن چند ماهی را در دستگاه مخصوص نگهداری نوزادان نارس گذراند اما در همان روزهای جنگ عراق و ایران، به سبب بمبارانها و قطعی برق، جریان دستگاه مدام قطع و وصل میشد؛ نوزادی که آرام داخل دستگاه خوابیده بود، آسیب مغزی دید و به سی پی یا فلج عضلانی و حرکتی مبتلا شد. ماهها بعد، ابتلا به سرخک و افتادن از روی میز، آسیب مغزی و حرکتی هومن را بیشتر کرد. او تمامی دورۀ کودکی و نوجوانی را به فیزیوتراپی و توانبخشی گذراند. عمل جراحی که روی پاهایش انجام شد، برخلاف وعدۀ پزشک، موفق نبود و فقط دردی به هزار و یک درد هومن اضافه کرد. او توانست به مدرسه برود و زبان انگلیسی یاد بگیرد اما از وقتی وزنش بیشتر شد دیگر پدرش نتوانست او را به جایی ببرد، و این آغاز خانه نشینی اش بود.

هومن برایم نوشت که بارها کسانی با او قرار ملاقات گذاشته اند در حالی که شرایط جسمی اش را میدانستند اما هر بار، قرارها را به هم زدند و رفتند پی کار و تفریح خودشان. هومن برایم از نیازهای عاطفی و جسمی اش نوشت و من قول دادم که روزی در مورد نیازهای جنسی افراد دارای معلولیت بنویسم (و شرمنده اش که هنوز ننوشته ام) و از طرف او بگویم که هومن هم انسان است، حق زندگی دارد، نیاز دارد، و فقط به این دلیل که بدنش متفاوت است و معلولیت دارد، نباید از حق انسانی اش محروم شود. هومن در روز جهانی بوسه، با صراحت نوشت که دلش میخواهد کسی را ببوسد اما... و چند دوست فیسبوکی، با حُسن نیت دلداریش دادند که "نگران نباش، خبری نیست و ..." بی فکر آنکه گاهی هر انسانی خودش باید به این "خبری نیست"ها برسد، تجربه کند، لذت ببرد، آسیب ببیند، رشد کند، و زندگی اش را از دریچه های متفاوت خودش ببیند، نه از پنجرۀ تجربه های تلخ و شیرین دیگران.

امروز باز هم یاد هومن افتادم و فکر کردم که بیشتر ما یکدیگر را از لابلای پستهای سرشار از خبرهای خوب و حتی ناخوشایندمان می بینیم اما شاید هرگز هومن را و هومن ها را نبینیم که اتفاقا نه شرایط جسمی شان، بلکه درک نادرست دیگران از شرایط جسمی آنها، این افراد را به زندانیانی تبدیل کرده که محکوم به حبس ابد در خانه و چشم بستن روی نیازهای روحی و جسمی شان هستند. به این فکر کردم که هومن منزوی در خانه، چه پستی بگذارد جز فریادهای تنهایی اش؟ کجا میتواند برود تا عکسی در اینستاگرامش بگذارد؟ چه کسی با او قراری عاشقانه می گذارد که بر سر آن بماند و بپاید، دستکم در حد آشنایی؟ هومن از چه بنویسد که تجربه ای در دل جامعه باشد؟

روزی برای هومن نوشتم که او باید از خانه بیرون برود؛ باید با انجمن های مرتبط افراد دارای معلولیت ارتباط برقرار کند. برایش شماره و نشانی انجمن باور را هم گذاشتم. هومن باید از خانه بیرون برود؛ جمله ای که برای من و تویی که به ثانیه از جا بلند می شویم و آمادۀ رفتنیم، آسان است اما برای هومن، آوار تمام نداشتن ها را روی سرش می ریزد.
این نوشته را با یک سوال تمام می کنم؛ سوالی که شاید به عمل برسد یا نرسد: برای هومن، دقیقا برای همین یک نفر، چه کار می توانیم بکنیم؟

*نگین حسینی، روزنامه نگار، فعال حقوق افراد دارای معلولیت
#معلولیت #حقوق_افراد_دارای_معلولیت #حق_زندگی #هومن
@neginpaper
with: Hooman Bagheri
عذرخواهی کم سابقه

در انبوه مشکلات پایه ای و اولیه ای که افراد دارای معلولیت و توانایی های متفاوت با آنها مواجهند، عموما نیازهای روحی و روانی و تفریحی آنها فراموش می شود یا اولویت به حساب نمی آید اما موضع اخیر رئیس سازمان میراث فرهنگی این نوید را می دهد که مکان های توریستی و گردشگری برای افراد دارای معلولیت مناسب سازی شوند.

خانم زهرا احمدی پور، رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، اخیرا از تمامی افراد دارای معلولیت و توانایی های متفاوت عذرخواهی کرده و گفته: "با توجه به اینکه درحال‌حاضر امکان استفاده راحت از همه مکان‌های تاریخی و گردشگری برای معلولان وجود ندارد، وظیفه خود می‌دانم از تک‌ تک این بزرگواران عذرخواهی کنم. این ایراد بزرگی است که متاسفانه تاکنون نیز در اولویت اصلی برنامه‌ریزی‌های ما قرار نداشته است."

اینکه مقامی دولتی به درک نیازهای اجتماعی افراد دارای شرایط متفاوت رسیده و زیرمجموعۀ خود را ملزم به مناسب سازی مکانهای دیدنی می کند، قابل تامل و احترام است، اما عذرخواهی ایشان از "تک تک افراد دارای معلولیت" این احترام را دوچندان می کند. مسئولان امر عموما به درک نیازها و وعده و وعیدها اکتفا می کنند اما شاید این از معدود مواردی باشد که یک مسئول، خود را متعهد به تامین حقوق افراد معلول دانسته و بابت برآورده نشدن این نیازها عذرخواهی کرده است.

خانم احمدی پور به نکتۀ خوبی نیز اشاره کرده و آن تاثیر مناسب نبودن فضاهای توریستی روی سفرهای خانوادگی است: " یکی از دغدغه‌های مهم خانواده‌های دارای عضو معلول، همین است که به دلیل محدودیت‌هایی که بر سر راه معلولان وجود دارد، نمی‌توانند از فرصت‌های سفر و گردشگری به خوبی استفاده کنند".
*نگین حسینی، روزنامه نگار

#حقوق_افراد_دارای_معلولیت #گردشگری #مناسب_سازی #عذرخواهی #زهرااحمدی_پور
@neginpaper