modiriati

#تکنیک
Канал
Образование
Бизнес
Технологии и приложения
Персидский
Логотип телеграм канала modiriati
@modiriatiПродвигать
89
подписчиков
1,94 тыс.
фото
82
видео
65
ссылок
https://telegram.me/modiriati https://t.me/modiriati/17 ابتدای کانال
#تکنیک نگاه از بالکن

🔵 تصور کنید که از بالکن خانه به ترافیکی که در خیابان ایجاد شده  نگاه می کنید. در این حالت برداشتی که شما از واقعه ترافیک بخاطر وسعت دیدتان دارید، با مسافر سواری قرمز رنگی که در یکی از خطوط ترافیک گیر کرده است متفاوت است.

🔴 هنگام بروز مشکلات، بخاطر درگیری هیجانی با موضوع از تنها جهتی که به ذهنمان می رسد به موضوع نگاه می‌کنیم. اگر از فاصله نزدیک نگاه کنیم در وسعت جزئیات غرق می شویم.
تکنیک نگاه از بالکن به ما کمک می‌کند که در برخورد با مشکلات و تعامل‌هایمان از پوسته خودمحوری خارج شده و به عنوان سوم شخص به مشکل نگاه کنیم تا وسعت دید بهتری داشته باشیم.

@modiriati
#تکنیک_های_مدیریتی
#تکنیک_نیلوفر_آبی

🔵 این تکنیک مانند اغلب تکنیک های ژاپنی، از طوفان فکری نشأت گرفته ولی دارای تفاوت هایی با آن می باشند.
ژاپنی های گروه گرا معمولاً تکنیک هایشان را اغلب در یک جلسه به نام دایره خلاقیت به شیوه ای خلاق و با همکاری یکدیگر به کار می برند.

بدین صورت که چند روز قبل از تشکیل دایره خلاقیت موضوع یا مسئله به شرکت کنندگان اطلاع رسانی می شود تا آنها قبل از آمدن به جلسه روی موضوع یا مسئله تمرکز کرده و به ایده های جدیدی برای حل مسئله بیندیشند.
در جلسه، ایده های مطرح شده که اغلب بصورت کتبی و بدون ذکر نام است، به لحاظ استفاده بالقوه مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.
ماتسومورا یاسوآ رئیس بخش تحقیقات مدیریت Clover در چیباتسی ژاپن تکنیک شکوفه نیلوفر آبی (MY) را معرفی کرد.
وی از ایده یک شکوفه نیلوفر آبی که در آن گلبرگ ها به دور یک هسته مرکزی خوشه می زنند و از آن نقطه گسترش می یابند الهام گرفت و اصول مکانیک مشابه با اصول برنامه صفحه گسترده لوتوس را به آن اضافه کرد.
MY
را هم به صورت فردی و هم به صورت گروهی می توان انجام داد و فرآیند آن به صورت زیر است:
🔸1- مسئله یا موضوع را در مربع مرکز نمودار MY اصلی بنویسید.
🔸2- از شرکت کنندگان بخواهید به ایده ها و راه حل های مرتبط فکر کنند، سپس ایده های خلق شده را داخل دایره های اطراف مسئله نمودار MY اصلی و همچنین در مرکز نمودارهای MY جانبی ثبت کنید.
🔸3- مجدداً از شرکت کنندگان و اعضاء بخواهید در مورد نمودارهای MY جانبی نیز مانند مرحله قبل فکر کرده و ایده های مطرح شده را در دایره های اطراف ثبت کنند.
این فرایند تا زمانی ادامه می یابد که به راه حل های کافی برسید، تکرار بیشتر باعث تضمین بیشتر میشود.
برای مثال– فرض کنید موضوع «ایجاد بستر سازمانی مناسب برای خلاقیت» است. بنابراین، این موضوع داخل مربع وسط نمودار اصلی ثبت می شود.
هم چنین فرض کنید ایده های مطرح شده نیز عبارت باشند از:
ایجاد کمیته های خلاق(A)،
استفاده از تکنیک های خلاقیت(B)،
برگزاری جلسات تفکر خلاق(C)،
پرهیز از تظاهر به کار(D)،
ایجاد روحیه مثبت گرایی(E)،
ایجاد محیط تحریک کننده(F)،
رقابت ایده(G)،
کار مفرح(H)، در این صورت مقوله هایی که در دایره های اطراف موضوع اصلی و مربع وسط MY های جانبی ثبت می شوند از A تا H است.

حال از شرکت کنندگان خواسته می شود در مورد ایجاد کمیته های خلاق(A) بیندیشند، ایده های مطرح شده در دایره های اطراف مربع A قرار مي گيرند و اين روند تا ايده H ادامه مي يابد و در نهایت ایده های بدست آمده مورد بحث و ارزیابی قرار می گیرند.

🔴 از اهم كاربردهاي MY مي توان به خلق كاربردها، فن آوری، فرهنگ سازمانی جدید، سناریوهای راهبردی و... نام برد.

@modiriati
#حکایت_مدیریتی
#تکنیک_قطارهای_سوییس

یکی از مشکلات مهم در #برگزاری_جلسات که همیشه پیش روی مدیران بوده است

عدم حضور به موقع مدعوین در جلسه است و معمولا سر ساعت در جلسه حضور ندارند وتا حضور کامل همه ی افراد بخشی از زمان جلسه از دست می رود و اغلب هم بهانه ای مختلفی را جور می کنند بهانه هایی که مرتبط با کارهای مهم شرکت هم هست.

من اعتقادم بر این است که این عدم حضور به موقع مربوط به بی نظمی و عم مدیریت زمان افراد است و هیچ ارتباطی با کارهای سازمان ندارد.

یکی از تکنیک هایی که به شما کمک می کند تا افراد سرموقع در جلسه حضور یابند استفاده از تکنیک ساعت حرکت قطارهای سوییس است
در زمانبندی حرکت قطارهای سوییس از ساعت حرکتهای غیر متعارف استفاده شده است
یعنی مثلا به جای ساعت 8:30 از ساعت 8/28 استفاده شده است.
شما هم در برگزاری جلسات از زمانهای رند استفاده نکنید
مثلا به جای ساعت 8 تا 9 بگید جلسه ساعت 8:13 تا 9:07 برگزار می شود.

اینقدر خاص بودن در زمان بندی باعث می شود توجه شرکت کنندگان جلب و نسبت به ساعت برگزاری جلسه حساس و کنجکاو شوند.

@modiriati
#تصمیم_گیری
#تکنیک_دلفی

🔵 این تکنیک در سال ۱۹۶۴ توسط دالکی و هلمر معرفی شد.
بسیار شبیه به تکنیک طوفان ذهنی است با این تفاوت که افراد هیچگاه بصورت گروه در یک جلسه و دور یک میز جمع نمی‌شوند و در واقع رویارویی مستقیم رخ نمی‌دهد.
افراد در تکنیک طوفان فکری به علت شرم و خجالت نمی‌توانستند بعضی از ایده هایشان را مطرح نمایند ولی در این روش افراد به صورت کلامی و رودر رو درگیر بحث نمی‌شوند، بلکه رئیس گروه موضوع را به همه اعلام و سپس هر یک از افراد به طور جداگانه ایده هایشان را به صورت کتبی (حتی می تواند بدون ذکر نام باشد) برای رئیس گروه ارسال می‌کنند.
سپس رئیس گروه تمام ایده های پیشنهادی را برای تک تک اعضا ارسال می‌کند و از آن ها می‌خواهد نسبت به ایده های پیشنهادی دیگران فکر کنند و اگر ایده ی جدیدی به نظرشان می‌رسد به آن ها اضافه کنند.
این عمل چندین بارتکرار می‌شود تا در نهایت اتفاق آرا به دست آید.
فن دلفی شامل دعوت به مشورت و مقایسه ی قضاوت های بی نام چند نوبتی اعضای یک تیم درباره تصمیم یا مسئله می‌شود.

🔵 چه موقع از فن دلفی استفاده می‌شود؟

🔸۱ - هنگامی که می‌خواهید نظر اعضای یک تیم را در مورد شخصی به دست آورید.
🔸۲ - هنگامی که اعضای یک تیم در یک جا مستقر نباشند.
🔸۳ - زمانی که لازم است اعضای تیم نسبت به تصمیم و عواقب آن به طور کامل آگاه و مسئول باشند.
🔸۴ - هنگامی که حضور چهره های بالادست و فشار همتایان بر تصمیم گیری اثر می‌گذارد.

@modiriati
#تکنیک_سیگنالینگ

🔵 تا حالا دقت کرده اید سیاست مداران در پشت تریبون ها در باب اهمیت علوم انسانی صحبت می کنند اما زمانی که به تشویق می رسد به برنده جایزه برتر علوم انسانی که عمرش را در تحقیق گذاشته است، یک سکه طلا می دهند و این را مقایسه کنید با اینکه یک ورزشکار 300 سکه طلا دریافت می کند. حالا شما کدام را باور می کنید، حرف های پشت تریبون یا سکه های طلا را؟

بگذارید مثال دیگری بزنم. دقت کرده اید چرا در احوال پرسی ها بسیاری از بازاری‌ها و کاسبان همواره از وضع بد بازار شکایت دارند و در عین ثروتمندی، زندگی معمولی خود را حفظ می‌کنند؟ نه شکایت شان از وضعیت درآمد به خاطر بدی اوضاع است و نه زندگی معمولی شان به‌دلیل زهد و دنیاگریزی شان! شکایت آن‌ها از وضع بد بازار را نباید جدی گرفت. شکایت‌شان در واقع این علامت را به مخاطب می‌رساند که سود چندانی در کسب‌وکار آن‌ها نیست تا مبادا مخاطب بخواهد به عرصه کارشان وارد شود و آن‌ها را با رقابت بیشتری مواجه کند یا مبادا مخاطب بخواهد از وی درخواست کمکی کند و از این طریق توقع کمک مالی در نزدیکان و اطرافیان را مدیریت می کنند.

این افراد چه بدانند چه نه، دارند به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه از تکنیک سیگنالینگ استفاده می کنند. گاهی یک شخص/سازمان/کشور تعمداً اقدامی را انجام می‌دهد تا علامتی به طرف مقابل بدهد که قصد و ترجیح واقعی او چیست. تا بدین ترتیب پیشاپیش روی رفتار طرف مقابل تاثیر بگذارد به عبارت دیگر مدیریت انتظارات و جهت دهی به برداشت دیگران از طریق ارایه اطلاعات هوشمندانه. بگذارید مثال دیگری را با هم مرور کنیم.

رييس جمهوری را در نظر بگیرید در معرفی وزرای کابینه اختلاف‌نظر جدی با مجلس دارد. پس‌ از آن‌که برخی از کاندیداهای پیشنهادی او در مرتبه اول معرفی به مجلس رأی نیاوردند، چه می کند؟ معرفی کسانی که از دید نمایندگان مجلس به مراتب صلاحیت کمتری دارند. چنین اقدامی این سیگنال (علامت) را به طرف مقابل (نمایندگان مجلس) می‌فرستد که رییس جمهور حاضر به کوتاه‌آمدن بر سر این موضوع نیست و در این مواقع موضعی سرسخت خواهد داشت. مجلسی‌ها نیز به‌تدریج این علامت را دریافت کردند و بعداً زمانی که با عملکرد ضعیف وزرا روبه‌رو می‌شدند از انجام استیضاح پرهیز می کنند، زیرا حدس می‌زنند دولت به‌جای وزیر وقت، وزیر به‌مراتب بدتری پیشنهاد خواهد کرد.

🔴 تحلیل و تجویز راهبردی:
وقتی‌ ما راهی برای دیدن درون افراد نداریم، ناگزیریم از رفتارها یا گفته‌هایشان به ترجیحات آن‌ها پی ببریم. در مورد گفته‌های افراد این هراس وجود دارد که افراد دروغ بگویند و ترجیحات واقعی خود را بروز ندهند. به همین دلیل اتکا بر گفته‌های افراد خیلی مطمئن نیست و رفتارهای آن‌ها به‌شکل درست‌تری ترجیحات افراد را منعکس می‌کند، زیرا هزینه رفتار بیشتر از هزینه گفتار و فریب از طریق رفتار سخت‌تر از فریب از طریق گفتار است (دکتر سرزعیم، اقتصاددان)

سه نکته کلیدی برای استفاده از سیگنالینگ باید مورد توجه قرار گیرد:

با ارایه اطلاعات (سیگنال)، برداشت دیگران را تغییر دهید و با تغییر برداشت دیگران، رفتار دیگران را کنترل کنید. ارسال سیگنال به سایر بازیگران چه در عرصه رقابت شخصی یا رقابت تجاری یا رقابت سیاسی، یکی از بهترین روش های کنترل رفتارهای دیگر بازیگران است. به عنوان نمونه عملی شما وقتی برای تولید یک محصول سرمایه گذاری می کنید و با درج پیاپی اخبار در رسانه های عمومی در مورد تولید ماده ایکس به رقیبان خود سیگنال می فرستید که ما یک سرمایه گذاری سنگین کرده ایم و در شرف موفقیت هستیم بنابراین بهتر است شما از ورود و سرمایه گذاری در این حوزه منصرف شوید. یا وقتی خانواده دختر و پسر در مراسم بله برون، شیرینی میخورند و حلقه می خرند، دارند به بقیه رقبای احتمالی (خواستگارها) سیگنال می فرستند.

سگینال ها باید باور پذیر و معتبر باشد. اگر سیگنال ها مبتنی بر دروغ و بی پشتوانه باشد، مرکز ارسال کننده بعد از چند سیگنال، بی اعتبار خواهد شد. به عنوان مثال بانک مرکزی، بانک ها را تهدید می‌کند که باید نرخ های سپرده را رعایت کنند و گرنه بانک مرکزی آنان را تنبیه خواهد کرد. این تهدید زمانی جدی گرفته می‌شود مرکز ارسال کننده سیگنال معتبر باشد. حالا اگر بعد از مدتی برخی از بانک نرخ سپرده ها را رعایت نکنند و بانک مرکزی اقدامی انجام ندهد دیگر بانک مرکزی به عنوان یک علامت دهنده بی اعتبار در نظام پولی کشور تبدیل خواهد شد.
قرار نیست سیگنال ها، مستقیم باشد. کافی است سیگنالی که ارسال می کنید به نقطه هدف اصابت کند. مهم این است که اطلاعاتی را در اختیار طرف مقابل قرار دهید که برداشت، انتظارات و تصمیمات وی را عوض کند.

از دکتر مجتبی لشکربلوکی
@modiriati
#حکایت_مدیریتی
#تکنیک_قطارهای_سوییس

یکی از مشکلات مهم در #برگزاری_جلسات که همیشه پیش روی مدیران بوده است

عدم حضور به موقع مدعوین در جلسه است و معمولا سر ساعت در جلسه حضور ندارند وتا حضور کامل همه ی افراد بخشی از زمان جلسه از دست می رود و اغلب هم بهانه ای مختلفی را جور می کنند بهانه هایی که مرتبط با کارهای مهم شرکت هم هست.

من اعتقادم بر این است که این عدم حضور به موقع مربوط به بی نظمی و عم مدیریت زمان افراد است و هیچ ارتباطی با کارهای سازمان ندارد.

یکی از تکنیک هایی که به شما کمک می کند تا افراد سرموقع در جلسه حضور یابند استفاده از تکنیک ساعت حرکت قطارهای سوییس است
در زمانبندی حرکت قطارهای سوییس از ساعت حرکتهای غیر متعارف استفاده شده است
یعنی مثلا به جای ساعت 8:30 از ساعت 8/28 استفاده شده است.
شما هم در برگزاری جلسات از زمانهای رند استفاده نکنید
مثلا به جای ساعت 8 تا 9 بگید جلسه ساعت 8:13 تا 9:07 برگزار می شود.

اینقدر خاص بودن در زمان بندی باعث می شود توجه شرکت کنندگان جلب و نسبت به ساعت برگزاری جلسه حساس و کنجکاو شوند.

@modiriati
تفاوت #استراتژی و #تاکتیک و #تکنیک
سایت متمم

🔵 تفاوت #استراتژی و #تاکتیک
به نظر می‌رسد نخستین کسی که بحث تفاوت تاکتیک و استراتژی را مطرح کرده، آنتوان هنری جومینی فرمانده نظامی دوران ناپلئون بوده است.
او در زمینه‌ی جنگ و استراتژی‌های جنگ، نوشته‌های متعددی دارد و برخی از اصطلاحات و واژه‌هایی که بعداً از ادبیات جنگ وارد ادبیات استراتژی و مدیریت شدند، به واسطه‌ی او مطرح شده‌اند.
جومینی توضیح می‌دهد که #استراتژی مفهومی کلان‌تر، عمیق‌تر، بلندمدت‌تر و گسترده‌تر است. 

در مقابل، #تاکتیک به صورت مقطعی و در افق زمانی کوتاه‌تر و با حوزه‌ی اثر کوچک‌تر مورد استفاده قرار می‌گیرد.
به عبارتی، شما یک هدف استراتژیک کلان تعریف می‌کنید و در مقاطع مختلف تاکتیک‌های متفاوتی را انتخاب می‌کنید تا به آن هدف نزدیک شوید.
اگر چه بسیاری از تاکتیک‌ها همسو با استراتژی هستند، اما بعید نیست در یک مقطع زمانی به علت چالش‌ها و محدودیت‌ها، تاکتیکی را انتخاب کنید که ظاهراً با استراتژی شما همسو نیست.

به عنوان یک مثال کلاسیک از تفاوت استراتژی و تاکتیک، معمولاً این مورد را مطرح می‌کنند که اگر رسیدن به قله را استراتژی خود بدانید، هر گام یک تاکتیک محسوب می‌شود.
گام‌ها عموماً رو به سوی قله هستند، اما اگر مانع یا مشکلی باشد، بعید نیست گام‌هایی بردارید که در ظاهر شما را به قله نزدیک نمی‌کنند اما در نهایت، با دور زدن موانع موجود کمک می‌کنند به قله برسید.

🔵 تفاوت #تکنیک و #تاکتیک
در هر حوزه‌ای، تکنیک کوچک‌ترین واحد یادگیری یک مهارت است.
شما تخفیف را به عنوان یک تکنیک در بحث مهارت فروش می‌آموزید.
استفاده از سیگنال های مبهم را به عنوان یک تکنیک در مجموعه ترفندهای مذاکره می‌آموزید.
ایمیل مارکتینگ را به عنوان یک تکنیک در بازاریابی و فروش می‌آموزید.
اما تا اینجا فقط تکنیک و فن را یاد گرفته‌اید.
وقتی حاشیه‌های تکنیک را هم بیاموزید و بدانید که تکنیک در کجا به کار می‌رود و در کجا به کار نمی‌رود و چه فرصت‌هایا تهدیدهایی ایجاد می‌کند و در مقابل چه کسانی قابل استفاده است و در مقابل چه افرادی قابل استفاده نیست و زمان مناسب بکارگیری آن چیست، و بر این اساس تکنیک را در دستیابی به استراتژی خود به کار بگیرید، می‌توانید بگویید از یک تاکتیک استفاده کرده‌اید.

اجازه بدهید این مطلب را با جمله‌ای از کتابِ بزرگِ کوچک (The Small BIG) نوشته‌ی استیو مارتین به پایان ببریم:
@modiriati
#تکنیک #گاو_بنفش

🔵 چند سال پیش به همراه خانواده ام در فرانسه مشغول رانندگی بودم، مجذوب صدها گاوی شديم که در مرتع زیبایی در کنار جاده می چریدند. از پشت شیشه اتومبیل، به این منظره چشم دوختیم و از این همه زیبایی لذت می بردیم.
پس از بیست دقیقه، همه چیز رنگ باخت. گاو های جدید به طور کامل شبیه به گاوهای قبلی بودند و چیزی که تا پیش از این سرگرم کننده بود، دیگر عادی شده بود. بدتر از عادی، کسالت آور شده بود.

گاوها پس از مدتی که آن ها را می بینید، خسته کننده می شوند. ممکن است گاو های بسیار خوب و جذابی باشند، گاو هایی خوش اخلاق یا سالم تر، اما باز کسالت آورند. ولی یک گاو بنفش می تواند جالب باشد.

آنچه خواندیم نوشته ست گادین نویسنده کتاب گاو بنفش بود. او می گوید باید "گاو بنفش" داشته باشیم تا بتوانیم توجه دیگران را به خودمان و محصولمان جلب کنیم. به زبان دیگر چیز «چشم گیر» چیزی است که ارزش دارد در مورد آن حرف زده شود، شایسته توجه است، چیزی است استثنایی، جدید و جالب. کالاهای متعارف (همانند گاوهای قهوه ای) کسالت آورند و به چشم نمی آیند.

تکنیک گاو بنفش هم در زندگی شخصی کاربرد دارد، هم در موفقیت سازمان ها و کشورها. شما برای اینکه از بین هزاران فرد مشابه انتخاب شوید، یا سازمان شما برای آن که از بین صدها مورد مشابه در ذهن مردم برجسته شود یا کشورتان برای آن که از بین 196 کشور جهان، مورد انتخاب یک توریست یا سرمایه گذار قرار گیرد باید بنفش باشد.

پس موضوع بنفش دست مردم بدهید! ويژگی، محصول و خدمتی ارائه کنید که مردم بایستند، گوش کنند و خودشان بصورت خود خواسته داستانی که از شما کشف کرده اند را با دیگران در میان بگذارند.

🔴 تجویز راهبردی:
در عصر اطلاعات و بمباران داده، بسیار مهم است که گاو بنفش وجود داشته باشد وگرنه توجه دیگران هیچگاه جلب نخواهد شد. برای دستیابی به یک موضوع بنفش 3 نکته و فکرافزار «چرا که نه؟» را به صورت ويژه مورد توجه قرار دهید:

🔸1- قابل توجه بودن (بنفش بودن) به معنای بالاترین کیفیت یا بهترین بودن نیست. تنها کافیست آنقدر متفاوت و یکتا باشید که برای شروع یک مکالمه بین مشتریان ارزشمند باشید و بتوانید ذهن دیگران را درگیر خود کنید. فراموش نکنید یک گاو بنفش نه بهتر از یک گاو قهوه ای است و نه بدتر از آن. فقط اگر ساده بیان کنیم: کاملا متفاوت است. آنقدر متفاوت که ارزش آزمایش شدن گفتگو کردن و پرداختن توسط دیگران را دارد..

🔸2- اگر کاری که دیگران می کنند را انجام دهید، و یا ويژگی ای که دیگران دارند را کپی کنید، هیچگاه به گاو بنفش نخواهید رسید.

🔸3- هرگز همه افراد خوشحال نخواهند بود! اگر خاص و قابل توجه بشوید، احتمالا عده ای از مردم دیگر شما را دوست نخواهند داشت. این قسمتی از معنای خاص بودن است. می توان برای همه برجسته بود اما نمی توان برای همه قابل قبول و دوست داشتنی بود.

چرا که نه؟ تقریبا هیچ دلیل خوبی برای اکثر آن چیزهایی که انجام نمی دهیم ، نداریم! و این عدم نوآوری، نتیجه ترس از ادامه ندادن مسیر دیگران است. ذهن خود را باز بگذارید و پیرو نباشید.
اگر مدام در ذهن خود تکرار کنید: روش انجام فلان کار این است، چون همیشه همین طور انجام شده و همه همین کار را می کنند، فرصت های زیادی را از دست خواهیم داد! مثلا یک تغییر رویه ساده در بسته بندی می تواند یک بازار کاملا جدید ایجاد کند: تا زمان زیادی تولید کننده های رنگ از قوطی های فلزی، که حتی باز کردن درب آن ها سخت بود، استفاده می کردند، و هیچ کس حتی سوال نمی کرد، چرا؟ چون همه با خود می گفتند حتما دلیلی دارد! تا اینکه فردی بجای سطل های فلزی، رنگ را در اسپری ریخت؛ یک بسته بندی جدید! و بازار وفادار و بزرگی را برای خود دست و پا کرد. پس بعضی موقع ها بد نیست از خود بپرسیم، چرا این روش؟ به خلاف آن فکر کنیم و از خود بپرسیم چرا که نه؟

به این سوال مهم فکر کنیم، چرا دیده نمی شویم؟ آیا من اصلا موضوع بنفشی به دیگران داده ام که مورد توجه آنان قرار گیرم؟ چرا دیگران باید من/سازمان من/کشور من را انتخاب کنند؟ چگونه می توان یک گاو بنفش خلق کرد؟

از دکتر مجتبی لشکربلوکی
@modiriati
نتایج فضاحت بار اقدامات خیرخواهانه و #تکنیک چرخ آینده

🔵 در ابتدا این واقعه بسیار مهم تاریخی را با هم مرور کنیم: «مائو» سیاستمدار انقلابی حزب کمونیست، بنیانگذار جهوری خلق چین در سال 1949 با شکست دادن نیروهای رئیس جمهور وقت چین، حکومت را در دست گرفت و تا لحظه مرگ، در راس حکومت خلق چین قرارگرفت. یکی از اولین سیاستهایش کشتن چهار آفت موش صحرایی، مگس، پشه و گنجشک بود که با عنوان کمپین «گنجشک را بکش» شناخته می‌شد. او فکر می کرد گنجشک درختی اروپایی – آسیایی باید کشته شود، زیرا دانه‌های گیاهی را می‌خورد، بنابراین توده‌های مردم چین را بسیج کرد تا پرندگان را از بین ببرند. مردم لانه‌های پرندگان را نابود می‌کردند، تخم‌‌‏هایشان را می‌شکستند و جوجه‌هایشان را می‌کشتند.
معلمان در مدرسه با حرارت دانش آموزان را علیه گنجشک ها تحریک و آنها را عامل گرسنگی و کمبود مواد غذایی اعلام می کردند، دانش آموزان مدارس و نظامیان نقش مهمی در این جنبش ایفا کردند. هر دانش آموز روزانه تعداد معینی گنجشک را شکار می کرد. نظامیان با زدن شیپور و طبل مانع نشستن گنجشک ها روی شاخه درختان می شدند. گنجشک ها روی هوا در اثر خستگی هلاک می شدند و سقوط می کردند. عاقبت در سراسر چین گنجشک‌ها به مرز انقراض رسیدند.

اما این کمپین موفقیت آمیز یک پیامد خطرناک داشت: گنجشک ها غیر از دانه، مقدار قابل توجهی از حشرات را نیز می‌خوردند و اکنون در نبودن شان بازده محصول برنج به طرز چشمگیری پایین آمد. کشتن پرندگان در تعادل زیست محیطی خلل ایجاد کرد و موجب شد که حشراتی مانند ملخ تکثیر پیدا کنند که اگر گنجشک ها بودند هیچگاه ملخ ها تا این مقدار تکثیر نمی شدند. این امر موجب وقوع یک قحطی بزرگ در چین شد که تخمین مردگان را تا 45 میلیون نفر را نیز تخمین زده اند. از این کمپین به عنوان فجیع ترین کشتار دسته جمعی و افتضاح ترین سیاست یاد می شود. تا سال ها یکی از واردات چین از اتحاد شوروی گنجشک زنده بود تا دوباره تعادل را به طبیعت برگردانند و جمعیت حشرات را با افزایش تعداد گنجشکها کنترل کنند.

🔴 تحلیل و تجویز راهبردی:
بسیاری از تصمیمات ما می تواند در گام اول جذاب و مفید به نظر برسد و ما از نتایج و پیامدهای لایه بعدی آن غافل بمانیم. چرا؟ چون ما در زمان تصمیم گیری ذهن مان معطوف به نتیجه است و به همین خاطر دچار سندروم توجه کور می شویم. یعنی ندیدن امور بدیهی و مهمِ دیگر به خاطر توجه بیش از حد بر یک موضوع (نتیجه اولیه و مورد نظر تصمیم ما). برای جلوگیری از سندروم توجه کور می توان از چرخ آینده سود برد. اقدامات خیرخواهانه ما می تواند منجر به نتایج فضاحت بار شود!

یکی از روش‌های بسیاری ساده، و در عین حال کاربردی، برای تحریک ذهن آینده‌پژوهان « #چرخ_آینده» نامیده می‌شود. چرخ آینده، روشی برای شناسایی و دسته‌بندی پیامدهای مرتبه اول، مرتبه دوم و مرتبه سومِ رخدادها و تصمیم‌هاست. این تکنیک حتی چندین نرم‌افزار دارد اما شما برای استفاده از آن به هیچ چیز به غیر از یک کاغذ، یک قلم و سلول های مغزتان نیاز نخواهید داشت:

🔸1-ابتدا نام رخداد یا تصمیمی را که می‌خواهید درباره آن آینده‌اندیشی کنید در وسط یک قطعه کاغذ سفید بنویسید. سپس دور آن یک دایره بکشید.
🔸2-سپس چند خط از دایره به سمت بیرون بکشید. حال پیامدهای مهم رخداد یا تصمیم را در انتهای خطوط بنویسید و دور هر یک از آن‌ها یک دایره بکشید. (از خودتان بپرسید اگر این رخداد/تصمیم واقع شود چه اثراتی خواهد داشت؟)
🔸3-حالا می خواهیم بدانیم هر کدام از این پیامدها، خودشان چه پیامدهایی دارند؟ در این مرحله، به تأثیرات ثانویه پیامدهای اولیه فکر کنید و آن‌ها را با خطوطی به پیامدهای اولیه وصل کنید
🔸4-همین کار را می‌توانید با تأثیرات ثانویه انجام دهید تا پیامدهای مرتبه سوم و بالاتر را هم کشف کنید.
چرخ آینده کمک می کند تا نتایج متناقض تصمیمات مان را درک کنیم (یعنی تلاش برای رسیدن به یک چیز منجر به دور شدن ما از آن می شود). شناسایی تاثیرهای احتمالی و نمایش ارتباطات متقابل پیچیده و جایگزین کردن تفکر ساده-خطی با تفکر شبکه‌ای-پیچیده را می‌توان مهم‌ترین نقاط قوت این روش دانست.

تجربه بشری و زندگی افراد مختلف را که مرور می کنیم. متوجه می شویم بسیاری از امور در ابتدا مثبت هستند اما به منفی ختم می شوند. لذا در ارتباطی که با خداوند داریم باید طلب نیک فرجامی (یا همان عاقبت به خیری) کنیم. چرا که با استفاده از تمام تکنیک های موجود همچنان دانش و اطلاعات ما نسبت به جهان و آینده بسیار محدود است. نیک فرجام باشید.

از دکتر مجتبی لشکربلوکی
@modiriati
#تکنوفوبیای ایرانی و #تکنیک توله سگ

🔵 برای چند ثانیه به 90 سال به عقب برگردیم و به یک نامه تاریخی دقت کنیم: دایره تجارت داخلی وزارت فلاحت و تجارت (سال ۱۳۰۸): «ورود دستگاه تلگراف و تلفن، بیسیم گیرنده و یا مخابره‌کننده، مطالب و آلات و اسباب آن جز برای اداره تلگراف بیسیم دولت وقت، به طور کلی ممنوع است.
این پاسخ استعلامی است به تاجری که در فکر تاسیس دستگاه رادیو بوده است. پس از ۱۱ سال، از ۱۳۱۹ که رادیوی ملی ایران آغاز به‌کار می‌کند، حتی برای خرید دستگاه گیرنده رادیو نیاز به اخذ مجوز از دولت بوده است!

مواجهه‌ ما ایرانیان با نوآوری و فناوری همواره با ترس همراه بوده است. چه این ترس از طرف دولت باشد، چه از سویِ مردم. آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌گوید: «هنگامی که ناصرالدین‌شاه برای احداث خط آهن تهران به حضرت عبدالعظیم، با یک شرکت بلژیکی قرارداد بست، گاریچی‌ها به دلیل ترس از پدید آمدن رقیبی ارزان‌قیمت، روحانیون به دلیل مخالفت با نفوذ اجنبی و زائران نیز به دلیل هراس ناشی از مرگ یکی از زائران در زیر موتوربخار، دست به دست هم دادند تا خط آهن را ویران کنند». «براون» در خصوص مواجهه ایرانیان با خط آهن شهری می‌نویسد: «همه‌ این نوآوری‌ها منبع ثروت هستند، ولی نه برای مردم ایران؛ بلکه از یک سو برای حاکم و وزرایش و از سوی دیگر برای مجریان و سهامداران اروپایی این طرح‌ها».

این مساله هم اکنون نیز جاری است و فناوری هراسی (تکنوفوبیا/ Technophobia) چون خون در رگ های فرهنگ و روان اجتماعی ما جاری است. در حالی که امارات، وزیر هوش مصنوعی تعیین و منصوب می کند! ما هنوز در این حیرتیم که بالاخره تلگرام خوب است یا نه؟ رییس دولت امارات پس از انتصاب وزیر هوش مصنوعی در توئیتی عنوان کرده است که موج جهانی آتی، هوش مصنوعی است و ما می‌خواهیم امارات برای آن آماده باشد.

🔴 تجویز راهبردی:
برای مواجهه با فناوری هراسی ایرانی علاوه بر توجه به سه نکته، می توان از یک تکنیک استفاده کرد:
🔸1-فناوری‌هراسی و سنگینی ریسک اجتماعی نوآوری تنها متعلق به ایران نیست؛ اما ممکن است شدت آن در ایران در مقایسه با برخی جوامع بالا باشد. بنابراین هراس بیش از حد از فناوری هراسی به دل راه ندهیم.
🔸2-هر نوآوری مانند یک زایمان است و هر زایمان نیز با درد و خونریزی همراه است لذا بپذیریم که بخشی از فناوری هراسی طبیعی و مقاومت در مقابل تغییر طبیعی است و اگر نباشد باید به زنده بودن جامعه شک کرد.
🔸3- هر نوآوری یک سیکل (دوره) عمری دارد. همیشه یک امر نوآورانه به دیده تردید و به مثابه تهدید دیده می شود. گاهی تمسخر می شود و گاهی طرد می شود اما با با صبوری و بعد از امتحان پس دادن به عنوان یک امر طبیعی پذیرفته می شود. اگر باور ندارید به پذیرش اینترنت در جامعه ایرانی نگاه کنید و یا تجربه پرداخت غیرحضوری یا خریدهای اینترنتی را مرور کنید.

اما تکنیکی که می تواند در زمینه پذیرش نوآوری مورد استفاده قرار گیرد: توله سگ معروف است که در برخی فروشگاه‌های حیوانات خانگی، وقتی که وارد می‌شوید توله سگ کوچکی به شما می‌دهند تا زمانی که در فروشگاه در حال بازدید هستید، همراه شما بوده و از آن مراقبت کنید. جالب آنکه در 70% مواقع، هنگام خروج که فرد باید توله سگ را تحویل دهد از این کار اجتناب می‌کند و معمولا همان توله سگ را خریداری می‌کند. فروشندگان مواد غذایی و یا آرایشی و بهداشتی نیز گاهی چنین می کنند موادی مثل کرم‌ها را روی دست خریدار امتحان می کنند و یا قسمتی از خوراکی را به صورت رایگان در اختیار مشتری قرار می دهند.
این تکنیک مناسبی برای متقاعد سازی افراد است. محصول جدید را در معرض دید و در دسترس افراد قرار دهید. بگذارید تجربۀ استفاده از آن را احساس کنند و به آن وابسته شوند، وقتی انسان چیزی را احساس کند و با آن ارتباط برقرار کند حس آشنایی نسب به آن پیدا می کند و دیگر از آن ترس ندارد.

از دکتر مجتبی لشکربلوکی
@modiriati
#تکنیک_شوتینگ در #متقاعد_سازی

🔵 تکنیک شوتینگ (Chuting)، از جمله ابزارهایی است که متقاعدکنندگان برای القای یک فکر یا احساس استفاده می‌کنند.
در یک تحقیق علمی، افراد به دو گروه تقسیم شدند:
گروه ۱: از این گروه پرسیدند:
چه احساسی نسبت به زندگی دارید؟
گروه ۲: از این گروه پرسیدند:
آیا شما در زندگی‌تان نارضایتی دارید؟

اين نتيجه به دست آمد:
احتمال این که گروه ۲ خود را ناراضی بی‌انگارد، ۳.۷۵ برابر این احتمال است که گروه ۱ خود را ناراضی بداند.
این روش، توسط فالگیرها و کف‌بین‌ها نیز استفاده می‌شود و به آنان کمک می‌کند که صحت گفته‌هایشان را با استفاده از کلمات و پرسش‌هایی به مخاطبین القا کنند.
شوتینگ بر این مبنا کار می‌کند که انسان‌ها وقتی با یک واژه يا سوال مواجه می‌شوند، نمونه‌ها، تجربیات و مثال‌هایی را به خاطر می‌آورند که آن واژه يا سوال را تایید می‌کند. دلیل این امر آن است که تایید و تصدیق یک واژه یا سوال، برای ذهن انسان ساده‌تر و کم‌هزینه‌تر از رد کردن و تکذیب آن است
.
@modiriati
🔵 #تکنیک کا.گ.ب؛ پرتاب میان گرگها

معروف است پرتاب میان گرگ ها یکی از تکنیک هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور طراحی کرد؛
در این تکنیک هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و مبارزان سیاسی-اجتماعی و تعالی طلبان نبود؛ بلکه به شکلی غیرمستقیم و نامریی، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات، بن بست ها، یاس ها، نا امیدی ها بدبختی های شدید و پی در پی مالی، شخصی و شغلی، روحی و عاطفی و می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند ...

در چنان شرایطی، فرد مورد نظر آن قدر در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره می شد که دیگر کاری به کار حکومت، شعر، سیاست، فرهنگ، ادبیات، هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار می گرفت که نهایتاً یا دیوانه می شد، یا خودکشی می کرد، یا فرار می کرد، و یا افسرده، روان پریش و گوشه نشین می شد؛ به هر حال تبدیل به یک آدم بی کنش و بی اثر می شد.

در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند «گرگ ها»؛ گرگ هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از گرفتاری و ناامیدی و و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتاً او را محاصره خود گرفته و تکه پاره می کردند؛ تکنیک پرتاب میان گرگ ها بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آن را بکار گرفتند و همچنان با علاقه بسیار بکار می گیرند.

🔴 تحلیل و تجویز راهبردی:
وقتی ما با چنین تکنیکی آشنا می شویم فکر می کنیم که این تکنیک مختص آدم های ويژه، آزادی خواهان، مبارزان سیاسی-اجتماعی است. اما سخت در اشتباهیم. این تکنیکی است که ما خود به دست خودمان اجرا می کنیم و خودمان را میان گرگ ها پرتاب می کنیم.
چگونه می شود که میان گرگ ها پرتاب شویم، آن هم به دست خودمان؟ با هدف گذاری های متعدد و متضاد و غیرهوشمندانه.

بگذارید مثالی بزنم. یک زوج جوان را در نظر بگیرید، 28 و 24 ساله. به تازگی ازدواج کرده اند هر دو سر کار می روند، هر دو اضافه کاری هم می کنند. چرا که هدف گذاری کرده اند: ماشین فعلی شان را تبدیل کنند به دو ماشین خارجی با مدل بالا. هم خانه بخرند. هم دو دست مبلمان فوق العاده، یک مجموعه سینمای خانگی و ... کلی آرزوهای قشنگ.
اما مشکل اینجاست. به خاطر همین گرفتاری ها، آنقدر خسته، شتابزده، کلافه، نگران بابت بدهی ها و تغییرات قیمت ها هستند که 15 سال از زندگی شان می گذرد اما هیچ از زندگی نمی فهمند. بعد از 15 سال تبدیل شده اند به ماشین های تولید و مصرف پول. در این 15 سال نه فرصت کرده اند کنار هم بنشینند در آرامش چایی دارچینی بخورند و دو بیت از حافظ بخوانند. نه فرصت کرده اند بخشی از زندگی شان را صرف امور عام المنفعه و مردمی کنند و آن بخش از انسانیت شان را مجالی دهند برای شکوفا شدن. نه فراغتی برای خلوتی با خود و خدایشان.

این مساله فقط برای زندگی شخصی نیست. مدیران سازمان ها و مدیران ارشد کشورها نیز در معرض چنین خطای بزرگی هستند. مدیران ارشدی که سازمان و کشور خود را با انواع و اقسام مسایل پیش پا افتاده، غیرمهم، غیرراهبردی روبرو می کنند، عملا همکاران و شهروندان خود را میان گرگ ها پرتاب می کنند. بسیار مهم است که چه اهدافی را برمی گزینیم و چه زمان بندی ای برای آنان در نظر می گیریم. جستجوی همزمان اهداف متعدد و متضاد غیر مهم و غیرکلیدی چه در عرصه زندگی شخصی، چه در حوزه مدیریت سازمانی و چه در حیطه کشورداری، آدمی را در معرض گرگ های درنده قرار خواهد داد. توان ما محدود است، اهدافی راهبردی، شریف و محدود انتخاب کنیم.

از دکتر مجتبی لشکربلوکی
@modiriati
🔵 #ابزارها،#تکنیک ها و چارچوبهای مدیریتی

یکی از مشکلاتی که در زمینه مدیریت سازمانها و کسب و کارها وجود دارد ؛ تعداد زیاد ابزارها ، تکنیک ها و چارچوب های مدیریتی است که در بسیاری از موارد باعث سردرگمی مدیران گشته است. اکثر سازمانها و شرکت ها از غالب ابزارها و تکنیک ها استفاده می کنند ، لیکن اثربخشی آن را به صورت محسوس در نتایج مشاهده و لمس نمی کنند!

ما اکثرا ایزو داریم ،EFQM داریم، BSC داریم ، APQC داریم، INQA داریم ،استخوان ماهی ، 5M ،Scamper ،5W2H ووو...

لکن متاسفانه آنگونه که باید ، کارایی و اثربخشی نداریم.

متاسفانه بسیاری از ابزارهای نامبرده فوق جنبه فرمالیته و فرمایشی نیز پیدا کرده اند و گاها دیده می شود شرکتها با ارایه گواهینامه های مرتبط به اصطلاح "پز"می دهند و افتخار نیز می کنند!

یادم میاد دوستي تعريف ميكردكه :چند سال پیش مدیر فنی یکی از شرکتهای سوییسی جهت نصب و راه اندازی یک ماشین پرس دقیق به شرکتی که قبلا آنجا کار می کردم اومده بود. وقتی لپ تاپش را روشن کرد ، همه همکارانی که آنجا بودند تعجب کردند! چون سیستم عامل لپ تاپش ویندوز 98 بود و تنها نرم افزار روی کامپیوترش اتوکد ورژن های قدیمی بود! وقتی علت را جویا شدیم ، گفت : تمام وقت بنده صرف طراحی و اجرا می شود و همین اتوکد کار من رو راه میندازه! بقیه کارم نامه نگاری و کارهای اداری است که از طریق اوت لوک انجام میدم. برای بقیه نرم افزارها پول کافی نداریم!
نکته جالب انجاییست که هنوز نوبت تعجب ایشان نرسیده بود! به محض آنکه چشماش به صفحه دسکتاپ کامپیوتر همکاران واحد فنی ما افتاد ؛چشماش از تعجب داشت از حدقه در می اومد! چرا ؟چون جدیدترین ورژن نرم افزارهای افیس ، سالید ورک ، کتیا، اتوکد و... بر روی کامپیوتر نصب شده بود و سیستم عامل کامپیوتر هم ویندوز اکس پی بود. (آن موقع هنوز مایکروسافت ویندوز سون رو بیرون نداده بود!! ) خلاصه اون بنده خدا فکر می کرد که ما چه نابغه ای هستیم! خود ایشان که در حسرت نرم افزار کتیا بود می گفت که فقط همین نرم افزار کتیا قیمتش حدود ده هزار دلاره! اونوقت ما سی دی اورجینالش رو هزار تومان خریده بودیم!

دنیا(ی مدیریت) پر از ابزار است ، باید قبل از انتخاب ابزار نیازهایتان را بدرستی بشناسید و گرنه تمام وقت خود و سازمانتان را صرف پریدن از این شاخه به آن شاخه می کنید بدون آنکه مشکلی را حل کرده باشید.
برای ابزاری که برایتان ارزش دارد خرج کردن پول سرمایه گذاری است نه هزینه. اکثر مدیران مالی مخالف هزینه کردن در این زمینه ها هستند و اکثرا "غر "می زنند ، چون نتایج آنها را در سازمان احساس نکردند!
بر روی حداکثر دو یا سه ابزار که بیشترین آورده برای سازمانتان دارد تمرکز کنید.
از کاربردهای هر ابزار به صورت کامل اطمینان حاصل کنید. مزایا و معایب هر کدام را به خوبی بشناسید و بعد تصمیم بگیرید.
در دام مشاوره های پولی نیافتید. متاسفانه یکی از آفت های امروز سازمانهای ما عدم وجود رویکردی جامع نسبت به موضوع مشاوره است.
قدر ابزارهایتان را بدانید! تعداد زیاد ابزار بیانگر میزان به کارگیری و مزیت نیست. به قول شاعر :قدر زر، زرگر شناسد؛قدر گوهر ،گوهری.

@modiriati
#تکنیک_پومودورو

🔵 تکنیک پومودورو یکی از روش‌های مدیریت زمان است که به ابزار و علم خاصی احتیاج ندارد و با یک زمان‌سنج، کاغذ و خودکار قابل انجام است:

🔸یک فعالیت را انتخاب کنید (در هر­بار فقط یک فعالیت).
🔸یک زمان­‌سنج را برای ۲۵ دقیقه تنظیم کنید.
🔸روی فعالیت‌تان کار کنید تا موقعی که زمان‌‌سنج به صدا دربیاید و سپس هر جای کارتان که هستید یک علامت آنجا بگذارید.
🔸۵ دقیقه استراحت کنید (اولین پومودوروی خود را کامل کردید).
🔸مراحل ۱ تا ۴ را سه بار دیگر تکرار­ کنید و بعد آن ۱۵ دقیقه استراحت­ کنید.

با این تکنیک می‌توانید از شر ساعات کاری طولانی و فرساینده خلاص شوید و حواس‌پرتی‌ها را محدود کنید. حتی قادر خواهید بود توازن بهتری بین کار و زندگی‌تان برقرار کنید و از هردوی آنها لذت ببرید.

@modiriati
🔵 #تکنیک #مدیریت_زمان : زمانتان را #بلوکه کنید!

برنامه زمانی اکثر مردم پر است از قرار هایی که با دیگران دارند. اما افراد موفق، برنامه زمانی دارند که حاوی قرار های از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییر با خودشان و کارشان است.

برای هر ماه کارهایی که باید 100% انجام شوند را تعیین کنید.
برای مثال تمام تماس های تان را جمع کنید و یک روز را «روز تلفن» نام گذاری کنید و تمام آنها را انجام دهید. دیگر هیچ برنامه خارجی در آن روز نگنجانید. اینطور وقت تان فوق العاده آزاد خواهد شد و تمرکزتان هرچه بیشتر بر روی کارهای روزانه تان خواهد بود.

با بلوکه کردن زمان تان از قبل، شما در واقع برای چند ساعت از روزهایتان در آینده، برنامه قرار میدهید. با این کار دیگر کارهایتان عقب نمی افتند و کارهایی یکدفعه ای دیگر به شما محول نخواهد شد.

جدا از این موارد، این کار به شما کمک میکند بهره وری بالاتری داشته باشید.
شما با اختصاص دادن وقت تان به انجام کارهایی مشابه، مثل «فقط تلفن ها» ، «فقط خریدها» و … وقت های خالی و مرده کمتری در طول انجام کارهایتان خواهید داشت.
@modiriati
🔵 #تکنیک گزینه های روی میز برای تصمیم گیری و ۲۲% بهبود عملکرد

حتما تا به حال برایمان پیش آمده است که چند روز بعد از خرید از یک فروشگاه لباس، عطر، گوشی موبایل یا لپ تاپ احساس کردیم که سرمان کلاه رفته است!‌ با این پول می شد انتخاب بهتری داشت! تحت تاثیر حرف های فروشنده قرار گرفتم! وگرنه اصلا همچین چیزی نمی خواستم! رفته بودم فلان مدل گوشی را بخرم، با یک مدل دیگر از در فروشگاه بیرون آمدم! همه دوستانم هم می گویند حالا می خواستی آن قدر پول بدهی چرا فلان مدل را نخریدی خب؟! رفته بودم فلان عطر را بخرم، فروشنده گفت چرا این عطر را امتحان نمی کنید؟ این جدید است! این شیک تر از آن است! هم پول از جیب مان رفته است و هم حس خوبی از خریدمان نداریم. یا در همین مسابقه خنداننده برتر که در برنامه خندوانه برگزار می شود، وقتی از اجرای یک شرکت کننده خوشمان آمد ممکن است فورا به او رای بدهیم، اجرای بعدی را که می بینیم، متوجه می شویم اینکه بهتر از قبلی بود! دوباره رای می دهیم و به همین صورت در خیلی از مقاطع زندگی، اشتباهات کوچک و بزرگ می کنیم!

چرا این مساله پیش می آید؟ این خاصیت مغز انسان هاست. مغز انسان ها با مقایسه کردن است که می فهمد. مغز انسانها نیاز به یک مبنا دارد برای مقایسه. «تک گزینه ای» یعنی رها کردن مغز در خلا. وقتی گزینه ها را یک به یک و جداگانه بررسی می کنیم و تصمیم می گیریم مغز با خطا روبرو می شود. جالب است که اخیرا (مارس 2017) نتیجه پژوهش مشترکی میان دانشگاه لیدز انگلستان و دانشگاهی سنگاپوری منتشر شده است. این تحقیق دقیقا به همین سوال می پردازد که چقدر اهمیت دارد وقتی می خواهیم تصمیم بگیریم، گزینه هایمان را یکی یکی بررسی کنیم یا همه را در کنار هم؟ بیش از 2700 نفر در این تحقیق شرکت داده شدند. بعضی از پرسش ها در مورد تصمیمات ساده مثل خرید یک دوربین عکاسی، لپ تاپ، مایکروفر بوده است و برخی تصمیمات کمی دشوارتر مانند اینکه مثلا شما صاحب یک رستوران هستید و می خواهید هفته ای چند بار از یک تامین کننده شیر و سس کچاپ خرید کنید. مثلا در مورد خرید لپ تاپ، شش مدل طرح شدند اما یکبار گزینه ها یکی یکی به شرکت کنندگان نشان داده شدند و یکبار همه شش مدل در کنار هم! بررسی های این گروه نشان می دهد که بطور متوسط ۲۲ درصد احتمال انتخاب بهترین گزینه بیشتر می شود، وقتی همه گزینه ها را کنار یکدیگر و در مقایسه با هم بررسی کنیم! جالب است که این گروه می گویند براساس مشاهداتشان اغلب شرکت های پیشرو خودروسازی یا بیمه عمر، گزینه مقایسه محصولات یا خدمات نداشته و هر محصول و خدمت تنها صفحه ویژه خودش را دارد!

🔴 تجویز راهبردی:
شاممان را در کدام رستوران بخوریم؟ ممکن است آنقدرها هم این مساله مهم نباشد. اما وقتی مساله انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب شریک کاری یا انتخاب وزیر برای چهار سال آینده کشور مطرح می شود، ۱ درصد احتمال بالاتر در انتخاب بهترین گزینه نیز اهمیت بسیار زیادی دارد، چه رسد به ۲۲ درصد!

خب چه می توان کرد؟ سعی کنیم تا حد امکان برای انتخاب و تصمیم نهایی، چندین گزینه محتمل و محدود روی میز باشد: چند گزینه محتمل و محدود یعنی چه؟ یعنی اینکه نمی خواهیم برای مثال 30 گزینه مختلف را کنار هم نگه داریم و مغزمان را زیر خروارها گزینه مدفون کنیم! سعی کنیم با چند برش تعداد گزینه ها را کم کنیم: مثلا 4 تا 6 گزینه را نگه داریم و نهایتا آن ها در کنار هم مقایسه و تصمیم نهایی را بگیریم. این راهکار، امروزه به لطف فناوری، برای بسیاری از خریدهای معمولمان نیز قابل اجرا است. برای مثال وقتی می خواهیم گوشی یا لپ تاپ بخریم بسیاری از وبسایت ها به کمکمان می آیند تا مقایسه به نسبت دقیقی داشته باشیم و در آرامش به جمع بندی برسیم. پس خلاصه کنم:
🔸1- اهداف مان را از تصمیم گیری روشن می کنیم.
🔸2- گزینه های موجود را شناسایی می کنیم.
🔸3- سعی می کنیم گزینه های موجود را محدود کنیم به چند گزینه (4 تا 6 گزینه)
🔸4- بین گزینه ها مقایسه می کنیم.
🔸5- بر مبنای اهداف مان، گزینه ای را انتخاب کنیم که در مقایسه با سایر گزینه ها بهتر باشد.

نکته کلیدی اینجاست: روی میزتان بیش از یک گزینه وجود داشته باشد وگرنه به قول یکی از اساتید مدیریت، شما تصمیم نمی گیرید بلکه تصمیمات شما را می گیرند.

از : مهندس وحید شامخی- دکتر مجتبی لشکربلوکی

@modiriati
#تکنیک #اقیانوس_آبی

🔵 بگذارید با یک مثال شروع کنم. سینما در اروپا رو به افول بود. مردم دیگر سینما نمی رفتند. سینماها در مرکز شهر بودند ترافیک، سخت بودن پیدا کردن پارکینگ، افزایش کیفیت سریال های تلویزیونی و تلویزیون های کابلی و ... باعث شده بود که مردم سینمای خانگی (دیدن فیلم در خانه) را به رفتن سینما ترجیح دهند.
در چنین فضایی سینماهای موجود با یکدیگر رقابت سنگین می کردند، و این باعث شده بود در آن زمان دیگر صنعت سینما، سودآور نباشد. یک گروه آمدند و مجدد در صنعت سینما سرمایه گذاری کردند که باعث حیرت شد. اما آن ها مسیر کاملا متفاوتی را انتخاب کردند در حومه شهر یک مجتمع بزرگ تاسیس کردند (کاهش هزینه زمین). همراه با پارکینگ (که منجر به یک درآمد جانبی شد)، به جای یک سالن،چند سالن گذاشتند (هر کدام از اعضای خانواده فیلم خودش را انتخاب کند)، همراه با فود کورت (فضاهای چندرستورانه) و مرکز نگهداری بچه ها و همچنین فروشگاه های محصولات فرهنگی دیگر مانند کتاب و موسیقی و ... (درآمد جانبی).
این مجتمع بسیار سودآور شد. چرا؟ چون از اقیانوس قرمز به سمت اقیانوس آبی رفت. اقیانوس قرمز جایی است که همه شبیه به هم هستند، محصولات و خدمات شبیه به هم ارایه می کنند و معمولا درگیر جنگ قیمتی یا کیفیتی هستند و رقابت سختی دارند که منجر به خون و خون ریزی می شود. در اقیانوس قرمز همه روی مشتری و بازار فعلی متمرکز هستند.
اما در اقیانوس آبی داستان کاملا متفاوت است. ما به جای تمرکز بر مشتریان موجود بر نامشتریان تمرکز می کنیم! به جای ارایه محصولات مشابه رقبا، محصولی کاملا متفاوت ارایه می کنیم و اصلا خودمان را درگیر رقابت با دیگران نمی کنیم. به همین خاطر در اقیانوسی هستیم که از خون ریزی ناشی از رقابت خبری نیست.
تکنیک اقیانوس آبی از کجا آمده است؟ در سال ۲۰۰۵ کتابی منتشر شد تحت عنوان راهبرد اقیانوس آبی که حاصل کار بیست ساله دو پروفسور بود و در کمتر از یک سال به چهل و یک زبان دنیا ترجمه شد.
تکنیک اقیانوس آبی فقط محدود به شرکت هاست؟ نه! دو مثال در زندگی شخصی و کشورداری برای شما می زنم تا بدانیم که اقیانوس آبی برای همه معنادار است. حمید، یک خطاط است. اما یک خطاط معروف و عالی نیست. می تواند تلاش کند و سال ها زحمت بکشد تا شاید بتواند یک خطاط دست دوم شود. اما او اقیانوس آبی را انتخاب می کند. به جای اینکه سعی کند بهترین خطاط شود، به این فکر می کند که وی دستی هم در نقاشی دارد و هم کمی کار چوب بلد است. بنابراین هنر نقاشیخط را روی چوب پی می گیرد و اتفاقا در این حوزه که کسی فعال نیست او یک ستاره است!
صنعت توریسم در دنیا یک صنعت رقابتی است. ایران شاید در هیچ کدام از رشته های توریسم شماره یک دنیا نباشد. اما می تواند در توریسم ترکیبی برترین باشد. چون تعداد رقبایی که بتوانند توریسم ترکیبی ارایه کنند خیلی کم است. توریسم سلامت بعلاوه توریسم مذهبی یا توریسم فرهنگی-تاریخی به علاوه توریسم روستایی.
بنابراین لازم نیست که شما با دیگران رقابت کنید. به جای آن نابازار (بازارهای که اکنون وجود ندارند) و نامشتریان فکر کنید.

🔴 تجویز راهبردی:
برای دستیابی به اقیانوس آبی به این دو سوال خوب فکر کنید.
🔸1: نامشتریان چه کسانی هستند؟ چه کسانی هستند که اگر من محصول/خدمت/ارزش جدیدی ارایه کنم، مشتریان آن خواهند شد. مثلا خانواده های بزرگ و بچه دار که سینما را ترک کرده اند و اکنون تبدیل شده اند به یک نامشتری! ولی اگر من رستوران، خدمات نگهداری بچه، پارکینگ و ... را کنار سینما ارایه کنم آنگاه نامشتریان مشتری خواهند شد.
🔸2: از فرمول چهارجانبه استفاده کنید. محصول /خدمت فعلی را در نظر بگیرید و چهار سوال از خودتان بپرسید:
🔹چه چیزهایی را می توانم حذف کنم (مثلا آیا می توانم صبحانه را از خدماتی که یک هتل ارایه می کند، حذف کنم، جواب مثبت است یکی از هتل های موفق چنین کرده است).
🔹چه چیزی را می توانم اضافه کنم؟ (مثلا نگهداری بچه ها به سینما)
🔹چه چیزی را می توانم کمتر کنم؟ (قیمت هر بار مسافرت در اسنپ و تپسی)
🔹چه چیزی را می توانم بیشتر کنم؟ (افزایش سرعت پاسخ دهی).
اگر شما بتوانید برای هر چهار سوال یک جواب خوب پیدا کنید و بتوانید نامشتریان را مشتری کنید احتمالا اقیانوس آبی زندگی تان را کشف کرده اید.
خداوند فرصت های بی شماری (تاکید می کنم بی شماری) را در اختیار ما قرار داده است و ما را همچون خود آفریننده و خلاق آفریده است. دنیا پر است از اقیانوس های آبی. اگر در اقیانوس های قرمز خود را غرق نکنیم.

از دکتر مجتبی لشکربلوکی
@modiriati
#عمل کردن به #دانسته ها

🔵 افراد زیادی را می بینیم که مطالعه می کنند، در کلاس ها و سمینارها شرکت می کنند اما تغییری در زندگی شان ایجاد نمی شود.
دلیل این امر چیست؟ آیا کتاب ها و کلاس ها مناسب نیستند؟ یا مشکل در جای دیگری است؟

به نظر می رسد مهمترین دلیل این است که مردم در عمل کردن به آموخته های خود مشکل دارند. یعنی کتاب ها و کلاس ها از بار آموزشی خوبی برخوردار هستند اما افراد کمی هنر تبدیل آموزه های خود به عمل را دارند.

سه دلیل عمده وجود دارد که مردم به چیزی که یاد می گیرند، فوراً عمل نمی کنند.
🔸اولین دلیلش «تلنبار شدن اطلاعات» است. مردم از تلنبار شدن اطلاعات در مغزشان خسته می شوند و دچار نوعی گیجی می شوند. این یک دام مرسوم است که افراد زیادی خود را در آن می اندازند.

موضوع این است که خواندن یک کتاب جدید، شنیدن یک فایل صوتی جدید و شرکت کردن در یک سمینار جدید خیلی آسان است اما تغییر در رفتار کار بسیار پر زحمتی است. کسب اطلاعات جدید به مراتب مفرح تر از عمل کردن به آنهاست. برای همین مردم خود را فریب می دهند. آنها مدام کتاب های تازه می خوانند و به کلاس های جدید می روند اما وقت کافی برای عمل کردن به دانسته هایشان، در نظر نمی گیرند.

🔸اما این تنها دلیل عمل نکردن مردم به دانسته هایشان نیست. شاید دلیل دوم بیشتر متعجبتان کند: فیلتر سازی منفی. همه ما کمابیش دارای سیستم پردازش معیوبی هستیم. به عبارتی هرگاه نکته مثبتی بیاموزیم از اندیشه های بدبینانه رنج می بریم. در نتیجه آن نکته مثبت را بی ارزش یا کم اهمیت می بینیم. اگر خوب نگاه کنید این موضوع را در خودتان یا در اطرافیان به راحتی می بینید. در واقع آموزش به یک ذهن باز و بی تعصب نیاز دارد که با مثبت نگری به فاصله میان دانش و عمل فایق آید.

در واقع ما به طور معمول اطلاعات افزوده را جانشین تغییر می کنیم. چون دسترسی به آنها راحت تر است. سپس افکار منفی ما به کار می افتد و انگیزه های ما را در بکار بستن دانش را سست می کند.

🔸سومین دلیلی که ما را را از بکار گیری دانسته هایمان باز می دارد عدم پیگیری است. به عنوان مثال چند نفر از سیگاری ها واقعا نمی دانند که سیگار برای سلامتی مضر است؟ اگر خوب به این مثال توجه کنید متوجه می شوید که مضر بودن سیگار یک اطلاع ساده است و در این مورد دچار تلنبار اطلاعات نیستیم، هم چنین اکثر سیگاری ها به ترک سیگار نگاه مثبتی دارند، پس دلیل دوم هم در این موضوع دخیل نیست. پس چرا ترکش نمی کنند؟

چون سخت است !!!

این عادت در تار و پود زندگی هایشان نفوذ کرده. تغییر عادت یا رفتار نیازمند تلاشی واقعاً سخت و متمرکز است. اما اغلب مردم نمی دانند چگونه از مقاصد خوب خود برای شکست عادت ها و تغییر رفتاری شان استفاده کنند.

🔴 با همه این اوصاف عمل کردن به دانسته ها آنقدر ها هم سخت نیست. با استفاده تصاعدی از اطلاعاتی که در کتاب ها، ویدئوها و سمینارها موجود است. کلید این کار تکرار، #تکرار و تکرار است. حلقه گم شده همین است. تکرار کلید غلبه بر هر سه دلیل عمل نکردن به دانسته هاست.

منظورم از تاکید بر تکرار، تکرار فاصله دار است. #تکرار_فاصله_دار یک شیوه آموزشی است که در آن شما چیزی را در یک مرحله یاد نمی گیرید. بلکه در طول زمان، بارها در معرض آن اطلاعات قرار می گیرید. به این ترتیب خوب در ذهنتان جای می گیرد.

شاید شما هم شیوه تکرار بعد از ۲۴ ساعت، بعد از یک هفته و بعد از یک ماه را شنیده باشید. این شیوه ضمن تکرار و رسوب اطلاعات در ذهن شما از فراموشی موضوع نیز جلوگیری می کند.

جان هاگی، این روش را “مادر تمام مهارت ها” و ” مادر تغییرات دائمی” می داند. چرا که یک عبارت هرچند عالی، باید بارها و بارها تکرار شود تا در ذهن بنشیند. این تاثیر بلافاصله نیست بلکه بعد از یک دوره زمانی خود را نشان میدهد. تبلیغاتی ها دائماً از همین #تکنیک استفاده می کنند. آنها فهمیده اند که کالایی بیشتر به فروش می رسد که دائماً در معرض دید مردم باشد.

« هر پیام مهمی برای به نتیجه مطلوب رسیدن، تقریباً همیشه نیازمند تکرار در طول زمان است”

امیدوارم شما هم با بکار گیری این تکنیک، موفق به بکار گیری دانش خود شوید.
@modiriati
Ещё