#ایرج_افشار؛ مردی سخت جگرآور
یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که
ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این
ایرج افشار.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه
ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب
ایرج افشار هم هست.
#ایرج_افشار