خدای من!
زمانی که عاشق هستیم چه بر ما چیره میشود؟
در ژرفای وجودمان چه می گذرد؟
چه چیز در ما میشکند؟
چرا بدل به کودکی میشویم وقتی که عاشقیم؟
چگونه است که قطرهای آب اقیانوسی میشود
درختان نخل بلندتر میشوند
آب دریا شیرین میشود
و خورشید الماسی درخشان بر گردنبندی جلوه میکند
زمانی که عاشق هستیم؟
خدای من:
وقتی عشق ناگهان بر ما فرود می آید
چیست اینکه از وجودمان رخت برمیبندد؟
چیست اینکه در ما به دنیا میآید؟
چرا مانند کودک دبستانی
ساده و بیگناه میشویم؟
چرا زمانی که دلداده میخندد
آسمان باران یاس و سر و رویمان میریزد
و زمانی که او می گرید بهروی زانوانمان
جهان بدل به پرندهای ماتمزده میگردد؟
خدای من:
چگونه است که عشق، قرن پس از قرن
مردانی را از پای درآورده، باروهایی فتح کرده
قدرتمندانی را به زانو افکنده
و رامشان کرده است؟
چگونه گیسوان محبوب، بستری از طلا میشود
و لبانش شراب و انگور؟
چگونه از میان آتش میگذریم
و شعلهاش را میستاییم؟
چگونه زمانی که شاهانی پیروزمندیم
عاشقی درمانده میشویم؟
چه مینامیم عشقی را که چون خنجری بر ما فرود میآید؟
سردرد
دیوانگی؟
چگونه به یکباره
دنیا مرغزاری میشود... کنج دنجی میشود
وقتی عاشق هستیم؟
خدای من:
چه بر سر عقل میآید؟
چه بر ما میرود؟
چگونه یک لحظه آرزو به سالیان بدل میشود
و ناگهان عشق یقین میشود؟
چگونه هفتههای سال از هم میگسلند؟
عشق چگونه فصلها را نابود میکند
تا تابستان در زمستان سر برسد
و گل سرخ در باغ آسمان شکوفه زند
وقتی که عاشق هستیم؟
خدای من:
چگونه تسلیم عشق میشویم و کلید رازخانه را تقدیمش میکنیم؟
بر آن شمع میبریم و عطر زعفران
چگونه است این که بر پایش میافتیم و بخشش میطلبیم
بر سرزمینش وارد میشویم دست بسته
و تسلیم بر هرچه او روا میدارد؟
خدای من:
مرا همیشه عاشق کن
#نزار_قبانی