وقتی باران ببارد، تو را به یاد می آورم.. اینچنین در شامگاهی، همچون گنجشکی هراسان، به زندگی ام رخنه کردی.. و درحالیکه بال زخمی اش را مداوا می کردم، خود را برای پرواز آماده می کرد.. و اینک این منم، تک و تنها مانده، با یاد و خاطره ی گنجشکی که زیر باران پر کشید و دور شد..
وقتی تو می خوانی مرا وقتی تو آوازم می کنی صدایت لایه ای از دانه روز برمی دارد و پرندگان زمستانی هم آوایت می شوند گوش دریا پر است از زنگ و زنجیر و زنجره از موج و اوج و حضیض و من پرم از تو وقتی تو آوازم می کنی
واژه واژه این غزل را غرق مهرت میکنم دین و دنیای منی قصد سجودت میکنم *♥️* هستی و جانم تویی ، ای مظهر آرامشم گاه گاهی بی جهت فکر نبودت میکنم *♥️* حرفی از رفتن مزن،جانم فدایت ای صنم زندگی بی برم را نذر چشمت میکنم *♥️* عمر من،ای تو دلیل زندگی و هست من بیت بیت شعر را مشحون بودت میکنم *♥️* شاعرم،اهل دلم،از عشق تو بنوشته ام این غزل را سنگ فرش زیر پایت میکنم