خوشبختیای بزرگتر از این نمیدانم که همهوقت پیشت باشم، بدون وقفه، بیپایان، ولو که احساس میکنم اینجا در این دنیا هیچ مکان آرامی برای عشقمان نیست، نه در دهکده، نه در هیچ کجای دیگر؛ و من رؤیای قبری را میبینم، عمیق و باریک، جایی که میتوانیم چنان یکدیگر را در آغوش بگیریم که انگار با گیره بههم وصلمان کردهاند، و من صورتم را در تو پنهان کنم و تو صورتت را در من پنهان کنی، و دیگر هیچکس هرگز ما را نبیند.
از یه سنّی به بعد، از سر خودخواهی یا زیرکی، خود را به چیزهایی که از همه بیشتر میخواهیم بیاعتنا نشان میدهیم. امّا در عشق، صرف زیرکی -که احتمالاً همان خردمندی واقعی نیست- خیلی زود به این نوع دورویی وادارمان میکند.
در کودکی، آنچه در خیالم از همه چیزِ عشق شیرینتر بود و به نظرم حتی جوهرهٔ عشق جلوه میکرد، این بود که در برابر دلدار آزادانه از مِهرم، از قدردانیام به خاطر خوبیاش از آرزوی زندگی ابدییمان با هم، سخن بگویم. امّا از تجربه خودم و دوستانم چه خوب به این نتیجه رسیده بودم که بیان چنان عواطفی به هیچ روی مُسری نیست.
سیمایش سخت عوض شده بود و نسبت به آخرین دیدارشان لاغر، ولی مثل همهٔ مردگان زیباتر و خاصه گویاتر از زمان زندگیاش بود. حالت این چهره حکایت از آن میکرد که آنچه کردنی بوده کرده است و به شایستگی...
در حسرتِ زندگیِ دیگران بودن برای این است که از بیرون که نگاه میکنی، زندگیِ دیگران یک کل است که وحدت دارد اما زندگیِ خودمان، که از درون نگاهش میکنیم، همهاش تکهتکه و پارهپاره به نظر میآید و ما هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت میدویم ...
تنها شکل واقعی و اخلاقی آزادیْ از طریق خودمحدودسازی است. آزادیْ اختیار انتخابِ خواستههاتان در زندگی نیست، بلکه انتخاب چیزهاییست که حاضرید در زندگی رهاشان کنید. این نهتنها آزادیِ حقیقی، بلکه تنها نوع آزدیست.
سرگرمیها میآیند و میروند. لذت هرگز ماندگار نیست. تنوع معنایِ خود را از دست خواهد داد. اما شما همیشه میتوانید تصمیم بگیرید که حاضرید چه چیزی را فدا کنید.
من فکر میکنم آنچه موجب رنجش آدمها از یکدیگر میشود این است که : غالباً ما آدمها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویهی دید ما نگاه کند ! در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوتها، روابط شکل مناسبتری خواهند داشت ...!
متانت را نمیشود از دیگران گرفت، باید خود آدم کشفش کند، آنهم بعد از گذراندن مراحلی که هیچکسِ دیگر نمیتواند بجای آدم بگذراند و آدم را از آن معاف کند. چون متانت نقطهی دیدی است که آدم دربارهٔ چیزها پیدا میکند.
وقتی بچه زمین میخورد و والدین زمین را کتک میزنند تا کودک آرام شود وقتی میگویند اگر فلان کارو بکنی لولو میاد، اگر با غریبه حرف بزنی میدزدنت، اگر فلان کارو کنی کلاغه به بابات خبر میده... یک طفل معصوم باید در ایران گول بخورد تا یاد بگیرد چگونه گول بزند یا گول نخورد.
انسان نباید بیندیشد که بهتر از دیگران هست یا نیست، بلکه باید بیندیشد که میتواند بهتر از آن چیزی که خودش هست باشد! هر کسی شایسته بهتر بودن نسبت به خودش است.
بهترین انتقام، گذشتن و رها کردن است. بله، آنها قلبت را هزارتکه میکنند؛ بله، آنها وقتی بیش از حد محتاجشان هستی رهایت میکنند؛ اما در عین حال چیزی به تو میدهند که متوجه آن نیستی... قدرت سرسختی و موفق شدن. از آن استفاده کن!