♥🌺🍁♥تاریخ و ادبیات تالش ♥♥

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
Канал
Логотип телеграм канала ♥🌺🍁♥تاریخ و ادبیات تالش ♥♥
@ahmadi111Продвигать
127
подписчиков
415
фото
70
видео
1,87 тыс.
ссылок
#تاریخ و #ادبیات #تالش ♥♥♥♥♥ ارتباط با ما 👇👇👇 @Razdari22 #آگاهی از تاریخ ، از مهمترین دانایی هاست که همگان باید بدانند از گذشته پند بگیرند ،آینده را بسازند
#زبانشناسی_گویشها
#عروس

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
در گویش خوری عروس را گهی gahj/gayi و جاری را هم گهیhomgahi /homgayi می‌گویند. در بختیاری هم عروس را بهیگ می‌گویند. به گمانم این دو واژه در فارسی میانه وهیگ بوده که در گویش خوری v آغازین به گ و در بختیاری به ب تبدیل شده است. تبدیل v آغازین بسیاری از واژگان فارسی میانه به گ در چهار گویش رایج در چهار نقطهٔ شهرستان خوروبیابانک به نام‌های خوری، فرویگی، گرگی و ایراجی، دیده می‌شود. همچنین در بلوچی هم وجود دارد.
در گویش فرویگی کلمهٔ عروس «عُروَس» (ORVAS) تلفظ می‌شود و در لهجهٔ فارسی رایج در خوربیابانک بزی که خط سفیدی بر پیشانی داشته باشد بز عروس نامیده می‌شود. در گویش خوری عروسی را «گهیگون» (GAHIGUN) و در گویش فرویگی «تماشا» می‌گویند. (ضبط دکتر کیا در واژه‌نامهٔ ۶۷ گویش ایرانی از کلمهٔ «عروسیه» ORVASIYA به معنای عروسی در گویش فرویگی نادرست است.)
#محمود_قاسمیان
البته در گویش گرمه‌ای عروس «گئی» است و مصدر آن عروسی «گئیگینی» است.
#ضیا_طرقدار
عروس در زبان تالشی:
گویش آستارا: وای، وَی vây؛ وَیو vayu
تالشی ماسوله: وِیو veyv
تالشی فومن: گِشَه geša
در زبان تاتی شهرستان تاکستان در استان قزوین: وِیِه veye
#داوود_هندیجانی
در هندیجان عروس را «بیگ» (beyğ) و هم‌عروس را «هُم‌بیگ» می‌گویند.
#دکتر_روح_الله_کریمی
در بختیاری به عروس «بَهیگ» می‌گویند که همان بیوک فارسی قدیم است.
در بختیاری هم‌عروس را «هُم بهیگ» و بیشتر «زین براشور» (zin berashvar) گویند (زین همان زن، برا مخفف برار و برادر و شور مخفف شوهر است. زنِ برادرِ شوهر)
#علی_ماسالی
در تالشی به عروس به صورت عام «گِشه» (gesha) گفته می‌شود. اما عروس یک خانواده را «وِئو» (veuo) یا «وِیو» (veiv) می‌نامند.
#دکتر_احمد_صداقتی
در سنگسری، عروس را orsu می‌گویند و عروسک را orsaku. البته واژهٔ «ئُرسو» فقط برای کسی که عروسی می‌کند اطلاق شده و برای همسر پسر که در اکثر گویش‌ها نیز کاربرد پیدا کرده، واژهٔ puržən را به کار می‌برند.
#آیت_بهارگیر_برخوردار
در زبان لکی به عروس «بِوویی» می‌گويند.
#محمود_کمالی
عروس به ترکی «گَلین» گفته می‌شود و در کرمانجی būk.
#قاسم_طاهری
در گناوه نیز عروس را erus و بیگ (beyg) می‌گویند. در دیلم به عروس آریس (aris) و بیگ می‌گویند. در هر دو زبان عروسک را بیگک (beygak) می‌گفتند.
#فریبا_آذربهرام
در منطقهٔ نورآباد و کازرون به عروس، «عاریس» می‌گویند.

📚 https://t.center/Ahmadi111
#واژه_شناسی_گویشها
#دال

#علی_ماسالی
حرف تاکید «دال» برخی مواقع در زبان تالشی نیز کاربرد دارد که به نظر می‌رسد حرف اختصاری کلمهٔ «دیگر» (دیگر بار) باشد؛ مثلاً اگر کسی انجام کاری را به یک نفر توصیه و تاکید کرده و بار دیگر مشاهده کند که طرف مقابل به توصیه‌اش توجه نکرده و مجدداً همان کار را انجام می‌دهد، این بار با عصبانیت و تاکید بیشتر او را منع خواهد کرد و در آخر جمله، حرف «دال» را می‌افزاید. مانند «چده بی تنه واته که ام کاری دِ مکر (چند بار باید به شما گفت که این کار را دیگر نکن).

#دکتر_لیلا_شکوه‌فر
در اصفهان این «دال» معمولاً قبل از فعل
استفاده می‌شود: دِ بیا، دِ برو، دِ بگو.
این حرف، برای تاکید بر انجام کار است.

#علی_ماسالی
درست است. در جملات کوتاه آورده می‌شود. مثل «دِ مَوا» (دیگر نگو) یا «مَوا دِ» (نگو دیگر)

#دکتر_احمد_صداقتی
حرف «دال» با تلفظ də در زبان سنگسری نشانهٔ مفعولی با معنی «را» و «به» است.
Hasən də bəvâ به حسن بگو
Ma rəvûn də bəxârt من کره را خوردم
Ənûn də bəgəne به آنها خورد
ولی معادل «دال» تاکیدی از واژهٔ «خؤرَ» (xûra) استفاده می‌شود.
Bašə xûra دِ برو، برو دیگه

#دکتر_صادق_باغفلکی
در همهٔ کردی‌ها و لکی معادل «دِ» به معني ديگر «دي» است:
دی نوش، نوش دی، دی نِی‌وش، نِی‌وش دی، مِی‌وش دی.
= نگو دیگه / دیگه نگو
فکر می‌کنم در لکی و کردی‌ها معادل این خؤرَ، کُرهَ است.
كُرَ بچو دی = (اَه‌...) برو دیگه
كُرَ بچو= برو دیگه

#ج_ط_نژند
در خمینی شهر نیز «دال» را بر سر برخی افعال و... می‌افزایند که بیشتر برای تاکید است.
دِ نکن = دیگر نکن.
دِ زود باش .
د یالا د = تاکید بر انجام فوری کاری.
اینجا دِ = همین جا.

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای هم «دی» برابر واژهٔ «دیگر» است:
دی بِشَ = دیگه برو
و جالب اینکه هنگام فرمان به صورت شبه جمله پس از فعل با تکیهٔ آوایی به کار می‌رود:
بِشَ دی = برو دیگه = دِ برو

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
در گویش خوری:
۱- د (de) پیشوند استمرار و برابر «می» (mi) فارسی است.
۲- دی (de) مختوم به یای مجهول به معنای دیگرش/ دیگر از آن/ دیگر از این.
۳- دی (di) دیگر.
۴- د (de) برابر در (dar) فارسی و اندر فارسی میانه
مثال دکو (deku) در کجا؟ و به جای خود نشانهٔ استفهام است.
۵- د (de) در لهجهٔ فارسی رایج در همهٔ نقاط شهرستان خور و بیابانک همراه با یکبار تکرار
یعنی dede در مقام انتباه به کار می‌رود. (چه چه cheche هم در همین معنی کاربرد دارد)
۶- د (de) در لهجهٔ تهرانی در عبارت معروف «دِ بدو که رفتی» در معنای بی‌وقفه دویدن و رفتن و مفهموم استمرار فعل از مصدر دویدن و النهایه گریختن است.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.

📚 https://t.center/Ahmadi111
Forwarded from تـــــــالـــــــــــــش
#واژه_شناسی_گویشها
#بزرگ_گت_کت_گپ

#ضیا_طرقدار
در گویش شمالی زبان تالشی– منطقه آستارا به واژهٔ بزرگ می‌گویند:
یول– yol : بزرگ (برای انسان)؛ گِلِن– gēlēn: بزرگ (برای اشیاء)
در گویش مرکزی زبان تالشی می‌گویند: یال– yāl
در گویش جنوبی زبان تالشی می‌گویند: پیل– pil

#دکتر_غلامرضا_هاتفی_اردکانی
در اردکان یزد واژهٔ «یول» همراه با فعل، در مفهوم کنایی «ادعا داشتن، لاف آمدن» به کار می‌رود؛ مثلاً می‌گویند: «فلانی چقدر یول می‌رود.»

#علی_ماسالی
در تالشی جنوب، عین این جمله را با واژهٔ پیل داریم؛ مثلاً می‌گویند: «فلانی اشتن پیل پیگره» یعنی فلانی خودش را بزرگ برمی‌دارد.

#ضیا_طرقدار
در زبان‌ها و گویش‌های گوناگون ایرانی، واژه‌های مختلف و زیادی برای «بزرگ» به کار برده می‌شود که هر کدام از این واژه‌ها به احتمال زیاد در دورهٔ خاصی به وجود آمده‌اند و ترتیب تاریخی و زمانی دارند.
۱. یال – یُل – یَل = بزرگ
۲. پیل = بزرگ
۳. خَر = بزرگ
و...

#علی_شعبان_نیا
در زبان تبری برای «بزرگ» از واژهٔ «گَت» (gat) استفاده می‌کنند.

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای «کَتَ» (kata) به معنی بزرگ است.

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
درگویش خوری «گزر» (gozor) و در گویش فرویگی «کته» (katta) با ت مشدد به معنی بزرگ است. در گویش ایراجی همانند گویش گرمه‌ای «کته» است که جناب قاسمیان فرمودند.

#داوود_هندیجانی
در هندیجان دو اصطلاح برای «بزرگ» به کار می‌رود:
۱. گُت (got)
۲. گَپ (gap)

#فرخنده_نشاتی
در گویش بهبهانی «گَپ» معنی بزرگ می‌دهد، اما واژهٔ «گُت» در ترکیب عطفی به صورت «گُت وُ گُندَه» به کار می‌رود.

📚 https://telegram.me/Ahmadi111

.
#زبانشناسی_گویشها
#خروس

#دکتر_مینا_خادم_الفقرا
خروس از مصدر خرئوس (Khraos) در اوستا به معنی خروشیدن گرفته شده است. واژهٔ خروش و خروشیدن با خرئوس اوستایی یکی است. در فارسی چه بسا لغات با «ش» در قدیم «س» بوده، بنابراین خروس یعنی خروشنده.
در لهجهٔ خوانساری: خرو
در لهجهٔ بلوچی: کروس
در زبان ترکی- عثمانی: خروز
در زبان اسلاو: اوروژ
این مرغ در دین ایرانیان باستان پیک سروش است (استاد ابراهیم پورداوود ، ۱۳۸۰، فرهنگ ایران باستان، ص ۳۱۶).
خروس در فارسی میانه xros و در ایران باستان xrausa از ریشهٔ xraus (خروشیدن) است. در سنسکریت krosa (بانگ و فریاد) از همین ریشه است (ریشه‌شناختی حسن‌دوست، ذیل واژه).

#علی_شعبان_نیا
در زبان تبری برای واژهٔ خروس واژهٔ
تِلا (tela) به کار می‌رود. برای جوجه خروس: تِلا کوله و تِلا کِته استفاده می‌شود.

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
در گویش خوری و فرویگی خروس را «کروس» (kerus) می‌گویند.

#محمدحمید_اسماعیلپور
کوردهای جنوب، خروس را «کله شیر» (kala şęr) و مرغ را «وارگ» (vareg) و «مامر» (māmer) و «مرخ» (merx) می‌گویند.

#ضیا_طرقدار
در زبان تالشی به خروس «سوک– suk» می‌گویند که معنای «نور اندک» را می‌رساند. این پرنده نام خود را از کاری که می‌کند گرفته است؛ چون خروس با دیدن اولین ذرات نور خورشید شروع به خواندن می‌کند و آمدن خورشید، نور و روز را خبر می‌دهد. تالشان کهن این نام را بدان داده‌اند. در زبان تالشی: سو– su: نور؛ «ک= حرف تصغیر».
سو (نور)+ ک (حرف تصغیر)= سوک= خروس= نور اندک.
خروس: خروس نیز در اصل «خورروز» بوده است به معنای «نور روز» که این پرنده با آمدن نور خورشید و روشن شدن آسمان شروع می‌کرده است به خواندن. پرنده‌ای که آمدن «نور» را خبر می‌دهد. نامگذاری این پرنده در هر دو زبان پارسی و تالشی یکسان بوده و در هر دو زبان این پرنده نام خود را از روی کاری که انجام می‌دهد گرفته است.
خور (نور)+ روز= خورروز= خوروس= خروس= نور روز.
«خورشید» در زبان تالشی: هَی شی– hayši گفته می‌شود که همان خورشید است. هورشید– هَی شید– هَی شی– خورشید.
خور (نور)+ شید (درخشنده، تابنده)= نور تابنده، نور درخشنده.
واژه‌های خروش و خروشان نیز با خورشید و خروس از یک ریشه هستند و اشاره دارند به حرکت و پرتاب نور خورشید به سمت زمین که بعدها واژهٔ خروش به حرکت چیزهای دیگر نیز گفته شده است، مانند حرکت یک رودخانه (رودخانهٔ خروشان) یا انقلاب یک ملت را نیز خورشیدن می‌گویند (مردم علیه ظلم و ستم حاکم خورشیدند، اشاره به حرکت مردم).

#ج_ط_نژند
در اصفهان شهری داریم به نام «خورزوق» که در اصل «خورسوک» بوده است. نام‌های دیگر خورشید هم «هورشید» است. با نوشتهٔ جناب طرقدار این دو واژه یادم آمد.

📚 https://t.center/Ahmadi111

.
#واژه_شناسی
#کامستن

#دکتر_مینا_خادم_الفقرا
مصدر «کامستن» در فرهنگ فارسی معین به معنی «برهم زدن معامله» و «دبه درآوردن» آمده است و برای شاهد آن‌، مثالی از کشف‌الاسرار به نقل از علی محمد مژده آورده است؛ اما محمدمهدی رکنی یزدی در مقالهٔ فواید لغوی کشف‌الاسرار دربارهٔ این واژه گفته زمانی که دکتر مژده مقالهٔ فوق را نوشت، هنوز سایر مجلدات کشف‌الاسرار منتشر نشده بود. او می‌نویسد: میبدی در ترجمهٔ فعل مقاربه «کاد یکاد» از مصدری قدیمی که به ظن نزدیک «کامستن» است استفاده کرده است. هرچند این مصدر در زبان فارسی نمانده و در فرهنگ‌ها دیده نمی‌شود، ظاهرا بازمانده از زبان پهلوی است که در لهجهٔ هروی آن زمان مستعمل بوده است.
«کامستن» در متون پهلوی به معنی خواستن و میل کردن آمده است و به همین سبب در کشف‌الاسرار برابر «کاد» به کار رفته است.

#علی_ماسالی
«کامستن» در گویش تاتی و تالشی به عنوان مصدر به معنی خواهش و کام دل و هوس کردن است و در مورد میل و خواست افراد به کار برده می‌شود، مانند:
«ترشه ارو ویاری رابَه کامسته» = گوجه سبز برای ویار در هوس داری.
در تالشی پسوند «سته» متصل به آن احتمالا به عنوان فعل استن به کار برده شده (اِستَه= است).

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
پرفسور لازار دربارهٔ مصدر کامیستن به همین معنای خواستن در دستور زبان فارسی و به نقل از او در واژه‌نامهٔ سیستانی توضیح دارد و پیشوند «کمه» در سیستانی را برگرفته از این مصدر و برابر «خوا» از مصدر خواستن می‌داند. در گویش خوری این مصدر کاربرد ندارد ولی پیشوند کم در بیتی به گویش خوری از یغمای جندقی بازمانده است. به عبارت دیگر این پیشوند که به ضمیر متصل می‌پیوندد در یکصد و پنجاه سال پیش در گویش خوری بوده است. پس از آن تاریخ در متون مکتوب و در گفتار دیده نشده است.
فارسی: خواهم گذاشت
خوری: کمم هشت

#دکتر_فرزاد_بختیاری
در لغت‌نامهٔ دهخدا «کیمونستن» [ن ِ ت َ] (هزوارش، مص) به لغت زند و پازند به معنی خواستن و طلبیدن باشد (برهان) (آنندراج ). به لغت زند و پازند، خواستن و طلبیدن و پرسیدن (ناظم الاطباء). هزوارش: کیمنستن، کمنیستن، نستن (خواستن). ظاهراً مصحف کامستن پهلوی= کامیدن است.
در تالشی مرکزی، شکلی از فعل کمکی «دارم» وجود دارد که ظاهرا فقط با بن «کامستن» شباهت دارد و بس و آن kām است. مثلا: «کام وینده» (kām vinde) یعنی «دارم می‌بینم». در این ساخت از این فعل ککمی، m شناسه است.

منابع:
- فرهنگ معین، ذیل واژهٔ کامستن
- رکنی یزدی، محمدمهدی، زبان اهل اشارت (مجموعه مقالات دربارهٔ تفسیر کشف‌الاسرار و عده‌الابرار)، ص۸۷
شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.

📚 https://telegram.me/Ahmadi111


.
Forwarded from تـــــــالـــــــــــــش
#ادبیات_عامه
#ماتیتی

#فرخنده_نشاتی
#شهاب‌_الدین_قناطیر
«ماتیتی»، محرف جملهٔ «ماه دیدی؟!» است. اگرچه بعضی می‌گویند محرف جملهٔ «ماه تو را دیدم» است. این جمله، برای معرفی ماه به کودکان گفته می‌شود.
«ماتیتی» در گویش بهبهانی، نوعی بازی کودکانه است. این بازی معمولاً در شب‌های تابستان و روی پشت‌بام‌ها به‌ویژه در شب‌های مهتابی که ماه جلوه و درخشش بیشتری داشت، طرفداران زیادتری هم پیدا می‌کرد.
در این بازی ضمن نشان دادن ماه به کودک، با خواندن اشعار کودکانه، او را همراهی می‌کردند:
«ماتیتی! ماتیتی! ببه یکِ ما ندیتی؟
پیغومی هُدِه بیتی»
این بازی شبیه نوعی بازی است که در سمنان وجود داشت. آنها بعد از آنکه ماه را با انگشت به کودک نشان می‌دادند و او سرش را برای دیدن ماه، بالا می‌کرد زیر گلویش را قلقلک می‌کردند. آنها به این بازی «الله تی‌تی» گویند. این بازی کودکانه، در واقع کلاس درسی چندمنظوره بود که چند هدف اساسی در آن نهفته بود:
۱- شناساندن پدیده‌های طبیعی به کودک.
۲- افزایش میزان دقت او به جهان اطراف.
۳- آشنایی کودک با اشعار کودکانه به گویش محلی. چرا که همراهی آهنگ و ریتم و بیان مطالب در قالب شعر، این درس‌آموزی را برای کودک دلپذیرتر می‌کند.
۴- از همه مهم‌تر نقش «مادر» در این بازی است که در قالب بازی و شعر، آرزوهای خود را تداعی می‌کند و از زبان کودک، خطاب به ماه، سراغ از پدر می‌گیرد:
ببِّه می؟ ببِّه نمی؟ دا په چه گه مهتومی؟
خبرت هه اَ اوُ دَسَه، سِه یتیما، ماتیتی؟(عباس سلطانی)
اما گاهی ماتیتی برای دیگران، می‌تواند پیامی فراتر از یک بازی کودکانه داشته باشد. ارتباط بین «ماه، یار و شب مهتاب» می‌تواند حامل پیامی از یار دورافتاده باشد آن جایی که شاعر واگویهٔ فراق و جدایی خود را این گونه می‌سراید:
یارکم می گلِ اَفتُو پِسِ دِر وِیسادِه
تااَمِی دِر، تو بره زی پسِ اُورا ماتیتی
«عاشقا اول ماه سیل تِه ری ماه مکنن
تو بیُو اول ماه سیل گُل ما، ماتیتی»
(عباس سلطانی)
نکتهٔ مهم این است که در بهبهان محله‌ای به نام «ماتیتی/سِرِمِیدوُ» وجود دارد و در آنجا حمام و مسجدی هم به همین نام بوده است.

#علی_ماسالی
واژهٔ «تیته» در گویش تالشی به معنی شکوفه‌ها وگل‌های ریز صحرائی است و تیتی نیز گویش بچگانه‌ای است که به جوجه‌ها و پرندگان گفته می‌شود.

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
ماتیتی در خوروبیابانک همانند
بهبهان است. در کرمان و بابل و بابلسر
هم ماتیتی را شنیده‌ام. «تیتی» به گمانم با مصدر دیدن از یک ریشه است؛ همچنین تیته و تیتک که گوهر میانهٔ تاج جواهرنشانی است، زنان دور سر می‌بندند و چون چشم می‌نماید.
در ترانه ماتیتی فعل دیدی به زبان کودک از زبان مادر به لفظ دیتی یا تیدی بیان می‌شود، البته در خوروبیابانک.

#چنگیز_کلهور
در کلهوری یک بازی ویژهٔ بچه‌ها به نام «ته‌ی‌ته‌ی» (taytay) وجود دارد. در این بازی بچه‌ها چهرهٔ خود را پنهان می‌کنند و ناگهان سرشان را از پستو، بیرون می‌آورند و می‌گویند: ته‌ی (tay).

#محمد_فاطمی
این اصطلاح می‌تواند معنای ضمنی این بیت از مثنوی هم باشد:
بهر طفل نو پدر تی‌تی کند
گرچه عقلش هندسه گیتی کند
از طرفی دیگر، اولین کلماتی که کودکان به کار می‌برند «تکرار کلمه دیگر» است، مثلاً: تی‌تی (که ناگفته نماند در ادب عامهٔ مردم روستای زردان خراسان جنوبی نوعی نام‌آوا هم هست)؛ نه‌نه، به‌به، مه‌مه ( گونه از کلمهٔ مادر در گویش خراسانی) و قس علیهذا که دلیلی روانشناسیک دارد.
شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.


📚 https://t.center/Ahmadi111


.
#زبانشناسی_گویشها
#مله

#علی_ماسالی
در زبان تالشی واژهٔ «مله» را داریم که کوتاه شدهٔ کلمهٔ محله است؛ مانند «کفامله» و «جیرَمله» که به معنی محلهٔ بالا و محلهٔ پایین است.

#دکتر_صادق_باغفلکی
«مِلَه» در زبان‌هاي كردي نيز به معني تپه است و حتي اسم خيلي از روستاها از تركيب مله و يك اسم ديگر ساخته شده است.

#امین_خلیلی
بلە در شمال کشور غالبن ترکیب اسم و «محلە» برای مناطق روستایی و پیرامون شهری وجود دارد.

#ابراهیم_سبحانی
در گویش دشتستانی نیز محله را «مَلِه» می‌نامند.

#لسان_الحق_طباطبایی
«مله» در مازنی نیز تلفظ محله است و گمان می‌شود هموندان علاقه‌مند به موسیقی این لفظ را در ترانه مردمی مازندرانی «ته مله سنگتراشون» شنیده باشند.

#داوود_هندیجانی
در هندیجان شنا کردن را «مَلّه» می‌گویند (با ملوان هم‌حروف است).

#فریبا_آذربهرام
در شیراز در فصل تابستان شنا کردن در رودخانه را «ملا» می‌گویند. در اصل به غوطه‌ور بودن در آب گفته می‌شود.

#چنگیز_کلهور
در کلهوری «ملیه» را بلندی تپه می‌گویند.
«ملیه‌نی» یا «مله‌نی» نام جایی در گیلانغرب (مرکز کلهور) است.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.

📚 https://t.center/Ahmadi111


.