♥🌺🍁♥تاریخ و ادبیات تالش ♥♥

#محمدحمید_اسماعیلپور
Канал
Логотип телеграм канала ♥🌺🍁♥تاریخ و ادبیات تالش ♥♥
@ahmadi111Продвигать
127
подписчиков
415
фото
70
видео
1,87 тыс.
ссылок
#تاریخ و #ادبیات #تالش ♥♥♥♥♥ ارتباط با ما 👇👇👇 @Razdari22 #آگاهی از تاریخ ، از مهمترین دانایی هاست که همگان باید بدانند از گذشته پند بگیرند ،آینده را بسازند
#پهلوان_پهل

#حبیب_جلیلیان
پهل و پال با تلفظ سنگین لام (شبیه تلفظ انگلیسی) در زبان کوردی به معنای کوه است و پهله در قدیم به منطقهٔ زاگرس اطلاق می‌شده که به آن کوهستان یا جبال هم گفته می‌شده. پهلوان از دو بخش پهل (کوه)+ وان (بان به معنای نگهبان و محافظ) تشکیل شده که واژه‌ای کوردی است، پهلوان یا پاله‌وان به معنای محافظ کوهستان است.

#ضیا_طرقدار
پهله جای خاصی نبوده است. به این شعر توجه کنید:
سوی پهلو پارس بنهاد روی (فردوسی)
همانطور که می‌بینید فردوسی می‌گوید: سوی پهلو پارس حرکت کرد، یعنی آذربایجان هم پهلو است!
حال پهلو - پهله - چیست که به نام مناطق بی‌شماری گفته شده است؟
سرزمین پارت- اشکانیان در غرب دریای کاسپین است نه در شرق. تا زمانی که این پژوهشگران این را ندانند دچار سردرگمی و اشتباه می شوند. اگر سرزمین پارت را سر جای درستش بدانیم، تعدادی از مشکلات تاریخ ایران حل می‌شود.

#دکتر_صادق_باغفلکی
در کردی پال به معنی صخره و قسمت برآمده کوه است. به معنی تکیه هم می‌گویند که بیشتر در کردی سورانی است.
پال داین یعنی تکیه دادن/زدن
تلفظ پهلوان هم در کردی پالَوان است.

#محمدحمید_اسماعیلپور
پهل در کوردی به معنای صخره اعم از کوچک یا بزرگ است. در گردش‌های خارج از شهر، بازی رایجی وجود دارد به نام «دارپلان» (dārpalľān) دار: درخت و پلان: جمع پهل، سنگ که سنگ‌های تخت را به صورت عمود می‌کارند و با سنگ‌های کوچک به سمت آنها پرتاب می‌کنند.
در ایران حداقل پنج پهله وجود داشته که عبارت‌ند از: پهلهٔ ری. پهلهٔ نهاوند. پهلهٔ پارس. پهلهٔ زرین آباد که در جنوب استان ایلام در شهرستان دهلران است و اکنون شهر کوچکی است. متاسفانه پنجمی را به یاد ندارم. پهله‌ها شهرهای شاهزاده‌نشین باستانی بوده‌اند. طبق رسوم کهن پسران شاهان و نسل‌های بعدی شاهزادگان باید تحت تعلیمات نظامی، سیاسی، اجتماعی و تحصیلات ویژهٔ نجیب‌زادگی قرار می‌گرفتند. شهرهایی را که به این ترتیب محل تربیت و تعلیم نجیب‌زادگان بودند پهله می‌گفتند. هنگامی که شاهی فوت می‌شده است، بزرگان و نجبا، از میان شاهزادگان ساکن پهله، کسی را که دارای بیشترین لیاقت در زمینه‌های نظامی و همچنین دانش و بینش بالا بوده است، فارغ از اینکه چند پشت (نسل) با شاه متوفی فاصله داشت، به عنوان شاه فره‌مند یا صاحب فرهٔ ایزدی انتخاب می‌کردند. چنانکه در شاهنامه پس از مرگ نوذر، فرزند او یعنی توس را انتخاب نمی‌کنند و کی قباد را بر می‌گزینند. همچنین پس از کی خسرو، پس از کی کاووس و... پسران یا نزدیک‌ترین وابستگان شاه انتخاب نشدند و از پهله شاهزاده‌ای را انتخاب کرده و به تخت نشاندند.
مردم پهله را بواسطهٔ تعلیمات و نژادشان باید با فرهنگ‌ترین و مهم‌ترین شهروندان مملکت دانست. طبیعتاً زبان و خط و آداب و رسومشان از سطح بالاتری نسبت به سایر شهرها برخوردار بوده است. پس زبانشان را به واسطهٔ فاخر بودنش پهلوی، خطشان را خط پهلوی، ساکنین این شهر را پهله‌وان و... می‌خواندند.

📚 https://t.center/ahmadi5432
#زبانشناسی_گویشها
#خروس

#دکتر_مینا_خادم_الفقرا
خروس از مصدر خرئوس (Khraos) در اوستا به معنی خروشیدن گرفته شده است. واژهٔ خروش و خروشیدن با خرئوس اوستایی یکی است. در فارسی چه بسا لغات با «ش» در قدیم «س» بوده، بنابراین خروس یعنی خروشنده.
در لهجهٔ خوانساری: خرو
در لهجهٔ بلوچی: کروس
در زبان ترکی- عثمانی: خروز
در زبان اسلاو: اوروژ
این مرغ در دین ایرانیان باستان پیک سروش است (استاد ابراهیم پورداوود ، ۱۳۸۰، فرهنگ ایران باستان، ص ۳۱۶).
خروس در فارسی میانه xros و در ایران باستان xrausa از ریشهٔ xraus (خروشیدن) است. در سنسکریت krosa (بانگ و فریاد) از همین ریشه است (ریشه‌شناختی حسن‌دوست، ذیل واژه).

#علی_شعبان_نیا
در زبان تبری برای واژهٔ خروس واژهٔ
تِلا (tela) به کار می‌رود. برای جوجه خروس: تِلا کوله و تِلا کِته استفاده می‌شود.

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
در گویش خوری و فرویگی خروس را «کروس» (kerus) می‌گویند.

#محمدحمید_اسماعیلپور
کوردهای جنوب، خروس را «کله شیر» (kala şęr) و مرغ را «وارگ» (vareg) و «مامر» (māmer) و «مرخ» (merx) می‌گویند.

#ضیا_طرقدار
در زبان تالشی به خروس «سوک– suk» می‌گویند که معنای «نور اندک» را می‌رساند. این پرنده نام خود را از کاری که می‌کند گرفته است؛ چون خروس با دیدن اولین ذرات نور خورشید شروع به خواندن می‌کند و آمدن خورشید، نور و روز را خبر می‌دهد. تالشان کهن این نام را بدان داده‌اند. در زبان تالشی: سو– su: نور؛ «ک= حرف تصغیر».
سو (نور)+ ک (حرف تصغیر)= سوک= خروس= نور اندک.
خروس: خروس نیز در اصل «خورروز» بوده است به معنای «نور روز» که این پرنده با آمدن نور خورشید و روشن شدن آسمان شروع می‌کرده است به خواندن. پرنده‌ای که آمدن «نور» را خبر می‌دهد. نامگذاری این پرنده در هر دو زبان پارسی و تالشی یکسان بوده و در هر دو زبان این پرنده نام خود را از روی کاری که انجام می‌دهد گرفته است.
خور (نور)+ روز= خورروز= خوروس= خروس= نور روز.
«خورشید» در زبان تالشی: هَی شی– hayši گفته می‌شود که همان خورشید است. هورشید– هَی شید– هَی شی– خورشید.
خور (نور)+ شید (درخشنده، تابنده)= نور تابنده، نور درخشنده.
واژه‌های خروش و خروشان نیز با خورشید و خروس از یک ریشه هستند و اشاره دارند به حرکت و پرتاب نور خورشید به سمت زمین که بعدها واژهٔ خروش به حرکت چیزهای دیگر نیز گفته شده است، مانند حرکت یک رودخانه (رودخانهٔ خروشان) یا انقلاب یک ملت را نیز خورشیدن می‌گویند (مردم علیه ظلم و ستم حاکم خورشیدند، اشاره به حرکت مردم).

#ج_ط_نژند
در اصفهان شهری داریم به نام «خورزوق» که در اصل «خورسوک» بوده است. نام‌های دیگر خورشید هم «هورشید» است. با نوشتهٔ جناب طرقدار این دو واژه یادم آمد.

📚 https://t.center/Ahmadi111

.