♥🌺🍁♥تاریخ و ادبیات تالش ♥♥

#ج_ط_نژند
Канал
Логотип телеграм канала ♥🌺🍁♥تاریخ و ادبیات تالش ♥♥
@ahmadi111Продвигать
127
подписчиков
415
фото
70
видео
1,87 тыс.
ссылок
#تاریخ و #ادبیات #تالش ♥♥♥♥♥ ارتباط با ما 👇👇👇 @Razdari22 #آگاهی از تاریخ ، از مهمترین دانایی هاست که همگان باید بدانند از گذشته پند بگیرند ،آینده را بسازند
#واژه_شناسی_گویشها
#دال

#علی_ماسالی
حرف تاکید «دال» برخی مواقع در زبان تالشی نیز کاربرد دارد که به نظر می‌رسد حرف اختصاری کلمهٔ «دیگر» (دیگر بار) باشد؛ مثلاً اگر کسی انجام کاری را به یک نفر توصیه و تاکید کرده و بار دیگر مشاهده کند که طرف مقابل به توصیه‌اش توجه نکرده و مجدداً همان کار را انجام می‌دهد، این بار با عصبانیت و تاکید بیشتر او را منع خواهد کرد و در آخر جمله، حرف «دال» را می‌افزاید. مانند «چده بی تنه واته که ام کاری دِ مکر (چند بار باید به شما گفت که این کار را دیگر نکن).

#دکتر_لیلا_شکوه‌فر
در اصفهان این «دال» معمولاً قبل از فعل
استفاده می‌شود: دِ بیا، دِ برو، دِ بگو.
این حرف، برای تاکید بر انجام کار است.

#علی_ماسالی
درست است. در جملات کوتاه آورده می‌شود. مثل «دِ مَوا» (دیگر نگو) یا «مَوا دِ» (نگو دیگر)

#دکتر_احمد_صداقتی
حرف «دال» با تلفظ də در زبان سنگسری نشانهٔ مفعولی با معنی «را» و «به» است.
Hasən də bəvâ به حسن بگو
Ma rəvûn də bəxârt من کره را خوردم
Ənûn də bəgəne به آنها خورد
ولی معادل «دال» تاکیدی از واژهٔ «خؤرَ» (xûra) استفاده می‌شود.
Bašə xûra دِ برو، برو دیگه

#دکتر_صادق_باغفلکی
در همهٔ کردی‌ها و لکی معادل «دِ» به معني ديگر «دي» است:
دی نوش، نوش دی، دی نِی‌وش، نِی‌وش دی، مِی‌وش دی.
= نگو دیگه / دیگه نگو
فکر می‌کنم در لکی و کردی‌ها معادل این خؤرَ، کُرهَ است.
كُرَ بچو دی = (اَه‌...) برو دیگه
كُرَ بچو= برو دیگه

#ج_ط_نژند
در خمینی شهر نیز «دال» را بر سر برخی افعال و... می‌افزایند که بیشتر برای تاکید است.
دِ نکن = دیگر نکن.
دِ زود باش .
د یالا د = تاکید بر انجام فوری کاری.
اینجا دِ = همین جا.

#محمود_قاسمیان
در گویش گرمه‌ای هم «دی» برابر واژهٔ «دیگر» است:
دی بِشَ = دیگه برو
و جالب اینکه هنگام فرمان به صورت شبه جمله پس از فعل با تکیهٔ آوایی به کار می‌رود:
بِشَ دی = برو دیگه = دِ برو

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
در گویش خوری:
۱- د (de) پیشوند استمرار و برابر «می» (mi) فارسی است.
۲- دی (de) مختوم به یای مجهول به معنای دیگرش/ دیگر از آن/ دیگر از این.
۳- دی (di) دیگر.
۴- د (de) برابر در (dar) فارسی و اندر فارسی میانه
مثال دکو (deku) در کجا؟ و به جای خود نشانهٔ استفهام است.
۵- د (de) در لهجهٔ فارسی رایج در همهٔ نقاط شهرستان خور و بیابانک همراه با یکبار تکرار
یعنی dede در مقام انتباه به کار می‌رود. (چه چه cheche هم در همین معنی کاربرد دارد)
۶- د (de) در لهجهٔ تهرانی در عبارت معروف «دِ بدو که رفتی» در معنای بی‌وقفه دویدن و رفتن و مفهموم استمرار فعل از مصدر دویدن و النهایه گریختن است.

شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.

📚 https://t.center/Ahmadi111
#زبانشناسی_گویشها
#خروس

#دکتر_مینا_خادم_الفقرا
خروس از مصدر خرئوس (Khraos) در اوستا به معنی خروشیدن گرفته شده است. واژهٔ خروش و خروشیدن با خرئوس اوستایی یکی است. در فارسی چه بسا لغات با «ش» در قدیم «س» بوده، بنابراین خروس یعنی خروشنده.
در لهجهٔ خوانساری: خرو
در لهجهٔ بلوچی: کروس
در زبان ترکی- عثمانی: خروز
در زبان اسلاو: اوروژ
این مرغ در دین ایرانیان باستان پیک سروش است (استاد ابراهیم پورداوود ، ۱۳۸۰، فرهنگ ایران باستان، ص ۳۱۶).
خروس در فارسی میانه xros و در ایران باستان xrausa از ریشهٔ xraus (خروشیدن) است. در سنسکریت krosa (بانگ و فریاد) از همین ریشه است (ریشه‌شناختی حسن‌دوست، ذیل واژه).

#علی_شعبان_نیا
در زبان تبری برای واژهٔ خروس واژهٔ
تِلا (tela) به کار می‌رود. برای جوجه خروس: تِلا کوله و تِلا کِته استفاده می‌شود.

#لسان‌_الحق‌_طباطبایی
در گویش خوری و فرویگی خروس را «کروس» (kerus) می‌گویند.

#محمدحمید_اسماعیلپور
کوردهای جنوب، خروس را «کله شیر» (kala şęr) و مرغ را «وارگ» (vareg) و «مامر» (māmer) و «مرخ» (merx) می‌گویند.

#ضیا_طرقدار
در زبان تالشی به خروس «سوک– suk» می‌گویند که معنای «نور اندک» را می‌رساند. این پرنده نام خود را از کاری که می‌کند گرفته است؛ چون خروس با دیدن اولین ذرات نور خورشید شروع به خواندن می‌کند و آمدن خورشید، نور و روز را خبر می‌دهد. تالشان کهن این نام را بدان داده‌اند. در زبان تالشی: سو– su: نور؛ «ک= حرف تصغیر».
سو (نور)+ ک (حرف تصغیر)= سوک= خروس= نور اندک.
خروس: خروس نیز در اصل «خورروز» بوده است به معنای «نور روز» که این پرنده با آمدن نور خورشید و روشن شدن آسمان شروع می‌کرده است به خواندن. پرنده‌ای که آمدن «نور» را خبر می‌دهد. نامگذاری این پرنده در هر دو زبان پارسی و تالشی یکسان بوده و در هر دو زبان این پرنده نام خود را از روی کاری که انجام می‌دهد گرفته است.
خور (نور)+ روز= خورروز= خوروس= خروس= نور روز.
«خورشید» در زبان تالشی: هَی شی– hayši گفته می‌شود که همان خورشید است. هورشید– هَی شید– هَی شی– خورشید.
خور (نور)+ شید (درخشنده، تابنده)= نور تابنده، نور درخشنده.
واژه‌های خروش و خروشان نیز با خورشید و خروس از یک ریشه هستند و اشاره دارند به حرکت و پرتاب نور خورشید به سمت زمین که بعدها واژهٔ خروش به حرکت چیزهای دیگر نیز گفته شده است، مانند حرکت یک رودخانه (رودخانهٔ خروشان) یا انقلاب یک ملت را نیز خورشیدن می‌گویند (مردم علیه ظلم و ستم حاکم خورشیدند، اشاره به حرکت مردم).

#ج_ط_نژند
در اصفهان شهری داریم به نام «خورزوق» که در اصل «خورسوک» بوده است. نام‌های دیگر خورشید هم «هورشید» است. با نوشتهٔ جناب طرقدار این دو واژه یادم آمد.

📚 https://t.center/Ahmadi111

.
#زبانشناسی_گویشها
#تور

#علی_ماسالی

واژهٔ «تور» در موردی به کار برده می‌شود که انسان یا حیوانی از خود رفتاری غیرطبیعی و وحشیانه و بی‌خردانه و خطرناک بروز دهد. افرادی نیز که از نظر عقلی کمبود‌هایی دارند که حرفشان ایجاد وحشت می‌کند اما از نظر رفتاری اندکی آرام هستند، به آنها «سر تور» گفته می‌شود؛ مانند افراد بلوف‌زن.

#داریوش_محمدی_علاسوند
در بختیاری واژهٔ «تور» همیشه مترادف بوده با ناآرام بودن و سربراه نبودن و به هر جانور و یا پرنده‌ای که اهلی و دستی نباشد تور می‌گویند؛ مثلا می‌گویند این کبوتر تور است یعنی به راحتی نمی‌توان آن را گرفت یا بسیار شنیدم از پیرزنان روستا که وقتی می‌خواستند مرغ و ماکیان را در غروب فراخوانند از واژهٔ «توره» استفاده می‌کردنند، گویا آنها را از پرنده و جانوری وحشی و درنده می‌ترساندند.

#حسین_میرمحمدی
معنی نام «تور» (tur) پسر فریدون:
تور واژه‌ای است به معنی نیرومند و پرزور. در اوستا شکل تلفظ این واژه «تورَ» (tura) و به معنی نیرومند و پرزور است. حکیم ابوالقاسم فردوسی دلیل نام نهادن «تور» پسر فریدون را از زبان پدر، دلیری او آورده است. ابیاتی از شاهنامه که از آنها می‌توان فهمید دلیل نام نهادن «تور» دلیری او بوده است:
میانه کز آغاز تیزی نمود
از آتش مر او را دلیری نمود
ورا «تور» خوانیم شیر دلیر
کجا ژنده پیلش نیارد به زیر
هنر خود دلیری است بر جایگاه
که بددل نباشد سزاوار گاه
این واژه مانند بسیاری از واژگان زبان‌های باستانی هنوز هم با همان معنای اوستایی در زبان لکی حضور زنده دارد. یک جملهٔ لکی که واژهٔ «تور» در آن به کار رفته است.
اسپَکهَ علی فرهَ تورهَ
asp-aka ali fəra tur-a
برگردان فارسی: اسب (معرفه) علی بسیار نیرومند است (فرهنگ واژگان اوستا، احسان بهرامی، به یاری فریدون جنیدی، ص ۶۴۱).

#علی_ماسالی
اسب تور در زبان تالشی وجود دارد، منتها به اسبی گفته می‌شود که رام نشده و نافرمان است.

#دکتر_فرزاد_بختیاری_مرکیه
تور (tur) در تالشی، تاتی، تبری، کردی و... به معنای «عصبانی، خشمگین، دیوانه، منطق گریز و...» است. در کردی سورانی «توره کردن (turra kərdən) به معنای عصبانی شدن است و برابر «دیوانه» واژه «شیت» (šēt) است. در تالشی جنوبی «شیت» (šit) یعنی وحشی، رمنده و گریزان (در تبری، «شفت» (šēft) به معنای شیرین عقل، خل، شوخ بی‌مزه است.
در تالشی، تاتی، تبری، گیلکی و... tur ābe, tur ābus(t)an, tur bavan به معنای عصبانی شدن و دیوانه شدن است.

#ج_ط_نژند
واژهٔ «تور» در فرهنگ‌های لغت (برهان، جهانگیری، رشیدی، غیاث، ناظم الاطبا، آنندراج، دهخدا، معین و...) به معنی دلاور و پهلوان و بی‌باک و گاه وحشی و ناآزموده آمده است. شیت در کردی به معنی شیدا و دیوانه است. ما در خمینی‌شهر اصفهان «شِفتِه» را به معنی زشت و درهم و بی‌ریخت به کار می‌بریم.

#ابراهیم_سبحانی
واژهٔ تور (TOUR) در دشتستان به معنی سرکش، نااهلی، چموش و ناآرام است و بیشتر در مورد چهارپایان به کار می‌رود و واژهٔ تُورَه (TOURAH) به معنی شغال است.

#امین_خلیلی
جالب است که یکی از شاهکارهای تاریخ سینما فیلم «اسب تورین» ساخته بلا تار است. این فیلم که در مورد رنج انسان است، اشاره به جریان اسبی سرکش در تورین ایتالیا دارد که توسط صاحب تازیانه می‌خورد و نیچه پس از دیدن این صحنه و گریه و غمی عمیق، وارد یک سکوت و جنون ده ساله تا پایان عمر می‌شود.

#فریبا_آذربهرام
در منطقهٔ میمند استان فارس به روباه «توره» گفته می‌شود.

#چنگیز_کلهور
در کلهوری تور به معنی ناآرام و سرکش است و شیت (šət) به معنی دیوانه است.
شبکۀ ریشه‌شناسی، دانشگاهی برای ریشه‌یابی زبان‌ها و گویش‌های ایرانی.

📚 https://t.center/Ahmadi111

📚