فلسفه

#هراکلیتوس
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
#تاریخ_فلسفه_غرب
#پیشاسقراطیان

👤 #هراکلیتوس

هراکلیتوس از اهالی افسس Efessos از شهرهای یونانی آسیای صغیر بود.

در سالهای 535 تا 475 قبل از میلاد مسیح می زیست.

از خانواده ای اشرافی بود اما از مردم کناره می جست.

دلیل اینکار را خودش عدم تحمل مردم که در بلاهت محض می زیستند ،می دانست .

سخنانش بسیار دشوار فهم بود .

وی مبتدای هر چیز را #لوگوس می دانست.
که جوهری شبیه به آتش بود.

لوگوس عبارت است از گونه مشخصه ساختاری مشترک برای همه اشیا طبیعی

این تحلیل پیش از این توسط #آناکسیماندروس هم به کار رفته بود .

از نظر هراکلیت لوگوس تضمین کننده تعادل و پیوستگی فرجامین دگرگونیهاست.

هراکلیتوس مورد توجه سه فیلسوف مدرن قرار گرفت .

#هگل در درسهای تاریخ خود معتقد بود هراکلیت #دیالکتیک را بعنوان اصل فلسفه خود برگزیده بود.

#هگل می گفت :

در اقیانوس عظیم و وسیعی حرکت می کردم.
ناگهان به قطعه ای از خشکی رسیدم
برایم شگفت آور بود
صفات نو و بدیع در آن یافتم.
این جزیره قطعات اندک برجای مانده از هراکلیت بود.

و #مارکس بر این باور تاکید داشت که به غیر از ارسطو که به گفته او مهم ترین فیلسوف عهد باستان است, باید از هراکلیت نام برد .
که پیش از #ارسطو می زیست

او را فیلسوف تاریکی و ابهام نام نهاده اند.
به همین سبب بسیار مورد توجه #نیچه قرار گرفت.

▪️سخن مشهور هراکلیتوس

امكان ندارد كه دوبار در رودخانه‌يِ واحدي گام گذاشت و دوبار موجودي فاني را در شرايطي يكسان لمس كرد...
ما در رودخانه‌هايِ واحدي پا مي‌گذاريم و نمي‌گذاريم، ما هستيم و نيستيم.

👤 #هراکلیتوس
📚 #تاريخ_فلسفه_راتلج

«همه چيز جريان دارد.» اين يكي از مهمترين، ايده‌ها در طولِ تاريخ فلسفه است و پس از او، تأثيرِ به سزايي بر هگل و نيچه گذاشت.
هراكليتوس، جهان و انسان را دائماً در حالِ حركت مي‌دانست و پيشرفتِ اين ايده، بعدها منجر به پديدآمدنِ #ديالكتيك هگل و مفهومِ «شَوَند» در نزدِ نيچه شد.
افزون بر اين، هراكليتوس را پدرِ «نگاهِ تاريخ‌مند»، در فلسفه مي‌دانند. وي براي نخستين بار اعلام كرد كه: «بايد هر امري را در زمينه و زمانه‌يِ خود سنجيد.» اين بدان معناست كه ممكن است انجامِ يك كار، در يك زمان، بسيار پسنديده و انجامِ همان كار، در زماني ديگر، نامناسب جلوه نمايد.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️#تاریخ_فلسفه_غرب
▪️#پیشاسقراطیان
▪️مقدمه

▪️ بیش از دو هزار و پانصد سال از درخشش فلسفه و خردورزی می گذرد. یونان بعنوان مهد فلسفه طلایه دار بنیادی ترین سرچشمه های تفکر و اندیشه محسوب می شود. خاستگاه فلسفه چه یونان باشد و چه کشورهای مشرق زمین، نافی آن نیست که امروزه این رویداد عظیم در سنت تفکر اروپایی خوش نشسته است.

آغاز گاه آن قرن ششم قبل از میلاد مسیح است. و این بنای عظیم بر شانه های فلاسفه پیشاسقراطی بنا نهاده شده است.

پیش از شروع شرح احوال و آرای فیلسوفان پیشاسقراطی لازم است به چند نکته توجه کنیم ‌:

شناخت ما از این خردورزان بسیار اندک است .
ما هیچ کار دست نخورده و یکپارچه ای از هیچ فیلسوفی قبل از سقراط نداریم .

آنچه داریم بصورت پاره نوشته های گسسته از یک کلمه گرفته تا چند جمله است.
که از طریق نقل شدن در آثار نویسندگان پسین روزگار باستان به دست ما رسیده است. عبارتی یا جمله ای از هر کدام.

از #فیثاغورث هیچ
از #هراکلیتوس یکصد و چند گفته اصیل
از #پارمنیدس یکصد و پنج نوشته بسیار کوتاه
از #امپدوکلس حدود سیصد و چهل خط نوشته
از #دموکریتوس که گفته می شود بسیار می نوشته فقط سیصد نوشته که آن هم اکثرا خصلت اخلاقی دارند و تنها چند نوشته به فیزیک و نقطه نظر درخشانش #اتم پرداخته است..

افزون بر آنچه بیان شد #افلاطون و #ارسطو هم در بازنمایی نظرات فلاسفه پیشاسقراطی شفاف نبوده اند .
افلاطون بجز #فیثاغورث بقیه را کژاندیش می خواند و ارسطو فقط به اندیشه های سیستماتیک نظر داشت .
بنابراین قلت منابع باعث شده این دوران مشعشع تاریخ فلسفه که پیش نیاز پرداختن به تاریخ فلسفه غرب است، تا حد زیادی مغفول بماند

▪️اصطلاح فیلسوفان پیش از #سقراط به ده یا دوازده تن از اندیشه ورزان دیرین یونان تا روزگار سقراط اطلاق می شود .

آنها می کوشیدند نهاد جهان و سرشت واقعیت و حقیقت را تعریف کنند

سردسته ایشان #تالس در آغاز سده ششم پیش از میلاد و آخرین آنها #دموکریتوس در نیمه دوم سده پنجم قبل از میلاد است .
این نخستین فیلسوفان اهل #ایونیا در مرکز کرانه باختری آسیای صغیر بودند
کشور شهرهایی مانند #میلتوس از رونق مادی و فرهنگی بسیار برخوردار بودند

با فرهنگ‌های مختلف از جمله مصر و لودیا موانست داشتند.

خود منطقه ایونیا نیز دارای فرهنگی غنی و کهنسال بود .که ابتدای آن به #هومر باز می گشت
در مقطع زمانی خاص این جوش و خروش فرهنگی توانست اندیشمندانی به جهان عرضه دارد.

چیزی نگذشت که دلبستگی به فلسفه به فراسوی دریاها گسترد
فیثاغورث از یکی از کوچگاههای یونان به جنوب ایتالیا رفت.

گرچه زادگاه #پارمنیدس، #زنون، و #گسنوفانس در جنوب غربی ایتالیا بود.
اما #امپدوکلس به سیسیل تعلق داشت.
بدین سان بیشتر فیلسوفان پیشاسقراطی یا به خاور و یا به باختر جهان یونانی تعلق داشتند .

منظور از جهان یونانی یعنی به غیر از خود کشور یونان ،کشورهایی که در سنت فرهنگی آن قرار داشتند

آتن فقط هنگامی به عرصه اندیشه فلسفی کشانده شد که #آناکساگوراس
در سالهای دهه هفتاد سده پنجم پیش از میلاد به آنجا رفت .
و آتن پایتخت یونان به مرکز تفکر و اندیشه تبدیل شد.

فیلسوفان پیشاسقراطی با وجود اختلافهایی که با هم دارند ،مقوله ای پدید آوردند که کاملا منطقی است.

سقراط طبیعیات (فیزیک) را وانهاده و دل به مسائل اخلاقی سپرد.

او اندیشه نظری یونان را قوام بخشید.

به جز #سوفیستها, بقیه دوستداران حکمت و فرزانگی مسائل آدمی را تابع ارزیابی شان از واقعیت طبیعی یا فیزیکی می دانستند .

به این وجه کسانی را که ما فیلسوفان پیشاسقراطی می خوانیم، #ارسطو
فوسیولوگوی( phisiologoi )
به معنای طبیعت شناسان یا طبیعت پژوهان می خواند

زیرا آنان فوزیس(physis ) یعنی طبیعت یا سرشت چیزها را به شکل کل می پژوهیدند .

برخی از ایشان چون #تالس و #آناکسیماندروس میلتوسی ذوفنون بودند .

اما چه چیز به این پژوهشگران راه خرد نام فیلسوف داد؟

مسائلی چون اندازه گرفتن فاصله ها و حد و اندازه وسعت عبور کشتیها,
حمل و نقل سپاه از راه دریا
تعیین دقیق مرز فصلها و.......
باعث شده بود تا پیشاسقراطیان به دنبال طبیعت اجسام بگردند

علم ریاضیات به ویژه افزون بر نجوم برای ایشان جذابیت داشت .

تا جائیکه #طالس و #فیثاغورث به شکل عمده جهان را فقط با اعداد توضیح می دادند .
بسیاری از این خردورزان به جای پرداختن به پاسخ سوالهای مطروحه از طریق علم ،سعی می کردند ماهیت وجودی اشیا را توضیح دهند

و از همینجا بود که فرق آشکاری بین ایشان و دانشمندان پدید آمد .

مهمترین سوال برای فیلسوفان در تمام دوران چنین است :

#حقیقت_هستی_چیست؟
یا
#هستی_حقیقی_چیست؟

آنها کوشیدند از سد اساطیر بگذرند و جوابهای مطلوب و ضروری بیابند.

ادامه دارد

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
«به هست-آمدِ» (شوندِ) ماندگار و یگانه، ناپایداریِ هر چیزِ فعلی و واقعی، که پیوسته عمل می‌کند و به هستی‌ می‌آید اما هرگز نیست، آن گونه که هراکلیتوس به ما آموزش می‌دهد، اندیشه‌ای وحشتناک و فلج‌کننده است. اثر و اصابتِ آن بر انسان‌ها را می‌توان به تقریبِ هرچه بیشتر به احساسی تشبیه کرد که طیِ یک زمین‌لرزه به آدمی دست می‌دهد، زمانی که اعتمادِ آشنایِ خود به زمینی سخت و محکم را از دست می‌دهد...

هراکلیتوس می‌گوید که انگبین در همان حال تلخ و شیرین است: جهان، خود، نوشیدنیِ مخلوطی است که باید پیوسته تکانش داد و هَمَش زد. ستیزه‌ی اضداد به هرآنچه به هست می‌آید جان می‌بخشد؛ ویژگی‌هایِ معینی که به دیده‌ی ما دائمی می‌آیند جز صعودِ یک‌ جانبِ تضاد را بیان نمی‌کنند. اما این، به هیچ‌روی، به معنایِ پایانِ جنگ نیست؛ تخالف تا ابد ادامه دارد. هر آن‌ چیز که رخ می‌دهد، هماهنگ با این ستیزه رخ می‌دهد، و درست در این ستیزه است که عدالتِ ابدی آشکار می‌شود. اندیشه‌ای شگفت‌آمیز است، سرزننده از ناب‌ترین رشته‌های یونانی‌گری، این اندیشه که ستیزه، حاکمیتِ پیوسته و پایدارِ عدالتِ سرسخت را، که به قوانینِ ماندگار مقید است، در بر دارد و جلوه‌گر می‌سازد. تنها یک یونانی قادر بود چنین اندیشه‌ای را به عنوانِ بنیانِ یک کیهان‌شناسی بیابد...

👤 #فردریش_نیچه
📚 #فلسفه_در_عصر_تراژیک_یونانیان،
📖 صفحه 80، #هراکلیتوس
🔃 ترجمه #مجید_شریف

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
▪️#اصل_دلیل_کافی

اصل دلیل کافی اینگونه بیان می‌کند که: «هیچ گزاره‌ای درست نیست مگر برای درستی‌اش دلیل کافی وجود داشته باشد». اصل جهت کافی بیانگر این است که هر چیزی دلیلی دارد. عام‌ترین بیان این اصل را ولف بیان کرده و گفته است اصل دلیل کافی می‌گوید: «هیچ چیز نیست که زمینه یا دلیلی برای این که چرا به جای این که نباشد هست، نداشته باشد.» در مفهوم قابل فهم‌تر باید گفت هیچ چیز بدون زمینه یا دلیلی برای بودنش نیست.

ریشه این اصل در نظریه ی یگانه گرایی #پارمنیدس بنیان گذار مکتب #الئایی است. او ضد برهانی بر ایده ی #هراکلیتوس که میگفت همه چیز در جریان است مطرح کرد و گفت شما نمی‌توانید از نیستی ای سخن بگویید که هست، و بنابر این نیستی هرگز نمیتوانسته وجود داشته باشد. نمی‌تواند حقیقت داشته باشد که هستی از نیستی برخواسته، بنابر این باید همیشه وجود میداشته و همیشه هم وجود خواهد داشت چون نمی‌تواند بار دیگر نیست بشود. لذا جهان کاملاً پر از چیزی است که به قول او یک ذات یگانه است، همه یکی است. یک پارچه، دگرگون نا پذیر و لا یزال. #افلاطون دربارهٔ این اصل به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی این اصل، اصلی بدیهی، قطعی و مطلق است. وی می‌گوید: «لازم است هر چیزی که رخ می‌دهد به واسطه علتی رخ دهد، زیرا چگونه می‌تواند بدون آن رخ بدهد؟» یا مثلاً #ارسطو دربارهٔ این اصل می‌نویسد: «ما فکر می‌کنیم هر چیزی را زمانی به طور کامل می‌فهمیم که علتی را که آن چیز به موجب‌اش وجود دارد بشناسیم. یعنی بدانیم که این علت آن چیز است و هرگز هم نمی‌توانسته طور دیگری باشد.» #شوپنهاور عقیده دارد ارسطو در نظریاتش نشان داده است که دانستن و اثبات این که چیزی وجود دارد، خیلی با دانستن و اثبات اینکه چرا وجود دارد فرق می‌کند. دومی شناخت علت است در حالی که اولی زمینه یا دلیل شناخت. شوپنهاور ادامه می‌دهد که ارسطو با این حال نتوانسته است به وضوح این تفاوت را درک کند و در ادامه آثارش بازتاب دهد.

این اصل معمولاً به #گوتفرید_لایبنیتز نسبت داده می‌شود؛ هرچند اولین کسی‌که آن را به‌کار برد #آناکسیماندر بود.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️#هراکلیتوس تاکید کرد که اضداد ویژگی جهان است. اگر هیچ‌گاه بیمار نشویم، نمی‌دانیم تندرستی چیست. اگر هیچ‌گاه گرسنه نشویم، از سیر شدن لذت نمی‌بریم. اگر هیچ‌گاه جنگی روی نمی‌داد، قدر صلح را نمی‌شناختیم. و اگر زمستان نباشد، بهار هم نمی‌آید.

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
‍ ■ مابعدالطبیعه، یا کوشش برای شناختن کل عالم از راه تفکر، از آغاز کار به واسطهٔ اتحاد و تعارضں دو تمایل متفاوت انسان پرورش یافته است: یکی انسان را به سوی عرفان رانده است، دیگری به سوی علم. بعضی از مردم به واسطهٔ یکی از این دو تمایل به مقام بلند رسیده اند: مثلاً نزد هیوم تمایل علمی غالب است، حال آنکه نزد ویلیام بلیک دشمنی شدیدی با علم همراه با یک بینش عرفانی ژرف وجود دارد. اما بزرگترین مردانی که به فلسفه پرداخته اند هم نیاز به علم را احساس کرده اند و هم نیاز به عرفان را؛ و بزرگی زندگی آنها حاصل کوشش در راه هماهنگ ساختن این دو نیاز بوده است؛ و نیز همین کوشش است که فلسفه را، به رغم تردیدهای دشوارش در نظر بعضی هم از علم و هم از دین بزرگتر میسازد. من پیش از آنکه بکوشم مشخصات تمایل علمی و تمایل بیان کنم قضیه را به کمک مثالی دربارهٔ دو فیلسوف روشن خواهم کرد که عظمتشان از ترکیب این دو جمله حاصل شده است.
منظور از این دو فیلسوف #هراکلیتوس و #افلاطون است.

هراکلیتوس چنان که همه می دانند به جریان کلی اعتقاد داشت.
می گفت که زمان همه چیز را می سازد و از میان می برد. از روی قطعاتی که جسته گریخته از سخنان او برجا مانده است مشکل بتوان معلوم کرد که چگونه به اعتقادات خود رسیده است؛ اما بعضی گفته ها این تصور را به قوت مطرح می کنند که مبنای عقاید هراکلیتوس مشاهده علمی بوده است.

👤 #برتراند_راسل
📚 #عرفان_و_منطق

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ همه‌چیزدانی، فهم یادِ آدم نمی‌دهد.

👤 #هراکلیتوس
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
#هراکلیتوس به این موضوع اشاره داشت که جهان همیشه محل اضداد است. اگر هیچ وقت بیمار نمی شدیم نمی توانستیم مفهوم سلامتی را درک کنیم. اگر هیچ وقت گرسنه نمی شدیم نمی توانستیم از سیر شدن لذت ببریم. اگر هیچ وقت جنگ نبود ارزش صلح و آرامش را نمی دانستیم و اگر هیچ وقت زمستان نمی شد نمی توانستیم بهار را درک کنیم.
هراکلیتوس عقیده داشت خیر و شر در نظام هستی ضروری است. اگر تعامل دائمی اضداد وجود نداشته باشد جهان نابود خواهد شد.

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ امكان ندارد كه دوبار در رودخانه‌يِ واحدي گام گذاشت و دوبار موجودي فاني را در شرايطي يكسان لمس كرد...
ما در رودخانه‌هايِ واحدي پا مي‌گذاريم و نمي‌گذاريم، ما هستيم و نيستيم.

👤 #هراکلیتوس
📚 #تاريخ_فلسفه_راتلج

■ تفسير:

هراكليتوس، فيلسوف يونان باستان و از تأثيرگذارترين فلاسفه در طول تاريخ بوده است.
برايِ خوانشِ هگل، نيچه و ماركس، مطالعه‌يِ آراء هراكليتوس امري ضروريست.
«همه چيز جريان دارد.» اين يكي از مهمترين، ايده‌ها در طولِ تاريخ فلسفه است و پس از او، تأثيرِ به سزايي بر هگل و نيچه گذاشت.
هراكليتوس، جهان و انسان را دائماً در حالِ حركت مي‌دانست و پيشرفتِ اين ايده، بعدها منجر به پديدآمدنِ #ديالكتيك هگل و مفهومِ «شَوَند» در نزدِ نيچه شد.
افزون بر اين، هراكليتوس را پدرِ «نگاهِ تاريخ‌مند»، در فلسفه مي‌دانند. وي براي نخستين بار اعلام كرد كه: «بايد هر امري را در زمينه و زمانه‌يِ خود سنجيد.» اين بدان معناست كه ممكن است انجامِ يك كار، در يك زمان، بسيار پسنديده و انجامِ همان كار، در زماني ديگر، نامناسب جلوه نمايد.

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
‍ ■ جملات کوتاه از #هراکلیتوس

■ امكان ندارد كه دوبار در رودخانه‌يِ واحدي گام گذاشت و دوبار موجودي فاني را در شرايطي يكسان لمس كرد...
ما در رودخانه‌هايِ واحدي پا مي‌گذاريم و نمي‌گذاريم، ما هستيم و نيستيم.

هیچ چیز پایدار نیست غیر از تغییر.

برای خدا همه چیز زیبا، خوب و منصفانه است؛ انسان‌ها گرچه، گمان می‌کنند که برخی چیزها غیرمنصافانه و باقی منصفانه هستند.

شخصیت سرنوشت است.

نتایج بزرگ نیازمند خواسته‌های بزرگ هستند.

تکرار پیاپی یک کار تنها یکنواختی نیست: کنترل شدن بجای کنترل کردن است.

برای کسانی که روح بی‌خردی دارند چشم‌ها و گوش‌ها شاهدان ضعیفی هستند.

حسادت ما همیشه دیرپاتر از خوشحالی کسانی است که به آن‌ها حسادت می‌ورزیم.

عدالت از سازندگان دروغ‌ها و شهادت‌های ساختگی سبقت خواهد گرفت.

خدا شب و روز، زمستان و تابستان، جنگ و صلح، گرسنگی و سیری است.

خشونت عمدی از آتش هم آسان‌تر خاموش می‌گردد.

تغییر به تنهایی تغییر نکردن است.

مسیر رو به بالا و رو به پایین دقیقأ یکی هستند.

چشم‌ها شاهدان دقیق‌تری از گوش‌ها هستند.

هیچ کس نیست که با دست یابی به موفقیت به خطر هم برنخورد.

آدمی وقتی که جدیت یک کودک در هنگام بازی را بدست می‌آود بیش از هر موقع خودش است.

حتی کسانی که خوابیده‌اند مشغول به کار بوده و در فعل انفعالات جهان سهیم هستند.

تعصب بیماری الهی است.

«بیماری، تندرستی را خوشایند و لذت‌بخش می‌کند؛ گرسنگی سیری را؛ و خستگی آسودن را.»

«مردمان نمی‌دانند که چگونه از هم جداشدگی عین به هم پیوستگی است: هماهنگی کششهای متضاد چون در کمان و چنگ.»

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
#فلسفه_دوران_باستان بخش 6

■ مسئلهٔ تغییر و حرکت

#تالس، #آناکسیماندروس و #آناکسیمنس معتقد بودند که همه چیز از یک ماده اولیه به وجود آمده‌است. اما جان مسئله در این است که این مادهٔ اولیه چگونه ناگهان تغییر کرده و به چیزی دیگری تبدیل شده‌است؟ عقاید فلاسفه معروف همین دوران #پارمنیدس، #هراکلیتوس، #امپدوکلس، #آناکساگوراس و #دموکریتوس، پیرامون این مسئلهٔ مهم:

#پارمنیدس

پارمنیدس (۵۴۰–۴۸۰ ق. م) معروفترین فیلسوف الئایی حدود(۵۴۰–۴۸۰ ق. م) به مسئله تغییر و تبدیل ماده توجه داشت و نخستین کسی ست که دربارهٔ متافیزیک بحث کرده‌است. پارمنیدس متافیزیک خود را در اثرش با نام «دربارهٔ طبیعت» که به شرح شهودی پرداخته که دربارهٔ هستی برایش ییش آمده بود، پی ریزی کرده‌است. او معتقدبود که هر چه هست همیشه بوده‌است. یونانیان از قبل معتقد بودند که هرچه در جهان وجود دارد، همیشه وجود داشته‌است. پارمنیدس که اهل شهر الئا در جنوب ایتالیا که در آن ایام از مستعمرات یونان به‌شمار می‌رفت و در جمع دیگر از فیلسوفان الئایی معروفترین شان بود برین باور بود که هیچ چیز نمی‌تواند از هیچ به وجود آمده باشد و آنچه هست نمی‌تواند به هیچ مبدل شود. پارمنیدس به این هم اکتفا نکرده به تجسس خود در طبیعت ادامه داد و سر انجام به این باور رسید شی، وجود ویا هستی پایدار بوده و تغییر و دگرگونی را در آن راه نیست، همچنان که نیستی ای برای هستی وجود ندارد. یعنی که تغییر واقعی امکان‌پذیر نیست و هیچ چیز نمی‌تواند به چیزی دیگر جز آنچه هست مبدل شود. او با این اندیشه خود، عنصر زمان را از هستی حذف می‌کند؛ و این یکی از اشکالات اساسی متافیزیک پارمنیدس است.

برای پارمنیدس روشن بود که طبیعت همواره دستخوش تغییرات است. او می‌دانست با حواس خود تغییرات را توضیح دهد ولی نمی‌توانست آنچه را عقل به او حکم می‌کرد منسجم سازد. به هر حال مشخص است که اگر قرار می‌بود او میان حواس و عقل یکی را برگزیند، عقل را انتخاب می‌کرد. مقولهٔ معروفیست که «چیزی زا قبول می‌کنم که ببینم» ولی پارمنیدس حتی پس از اینکه چیزی را به چشم خود می‌دید، نمی‌پذیرفت. او معتقد بود که حواس تصویری نادرست از جهان به دست می‌دهند و این تصویر با آنچه عقل حکم می‌کند با هم سازگار نیستند. پارمنیدس در منظومه «دربارهٔ طبیعت» با زبانی شاعرانه چنین سروده‌است: «هرگز قبول مکن که نباشنده هست <> روح کنجکاوت را از این اندیشه دور نگاه دار!» منظور پارمنیدس، این است که تنها جنبه و حوزه‌ای از وجود ثابت و دائمی و تغییرناپذیر، که قابل شناسایی و کشف است، «هست» بودن آن یا «هستی» آن است و هر چه تغییرپذیر و قابل دگرگونی هست، چون وجود حقیقی ندارد، پس «نیست» و فاقد «هستی» است. حذف زمان از هستی در فلسفه پارمنیدس بر این مبنا بود که او زمان را هم مثل مکان و حرکت از شکل‌های ظاهری بروز هستی و نه ناشی از ماهیت و حقیقت آن می‌دانست و آن را حاصل توهم ذهن حسی نگر و سطحی بین ما می‌شمرد و در نتیجه برای آن حقیقتی بنیادین و گوهرین قائل نبود و برای همین هم شناخت عمیق هستی را فارغ از جلوه‌هایی چون زمان و حرکت می‌دانست.

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ شهروند غیر سیاسی خطرناک ترین شهروند است
چرا که با عدم عمل سیاسی خود
به ظلم و ستم کمک میکند...

👤 #هراکلیتوس

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ شهروند غیر سیاسی خطرناک ترین شهروند است
چرا که با عدم عمل سیاسی خود
به ظلم و ستم کمک میکند...

👤 #هراکلیتوس

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ همه‌چیز دانی، فهم یادِ آدم نمی‌دهد.

👤 #هراکلیتوس

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
■ قسمت سیزدهم ■ #رومانتی_سیسم، آخرین دوران فرهنگی بزرگ اروپا” رومانتی سیسم در اواخر قرن هجدهم شروع شد و تا اواسط قرن نوزدهم دوام یافت. گفته می شود رومانتی سیسم آخرین رهیافت مشترک اروپا به حیات بود.در آلمان آغاز شد،و واکنشی بود در مقابل تأکید بی چون و چرای…
■ قسمت چهاردهم ( #هگل)

#فردریش_هگل فرزند خلف #رمانتی_سیسم بود.
او همه ی اندیشه هایی را که در عصر رومانتیک سر برآورده بود یکپارچه کرد و توسعه داد ولی به بسیاری از رومانتیک ها از جمله #شلینگ به دیده ی انتقادی نگریست.
شلینگ مانند دیگر رومانتیک ها می گفت ژرف ترین مفهوم حیات در چیزی است که آن ها #روح_جهانی می خواندند
هگل نیز اصطلاح روح جهانی را به کار گرفت ولی به معنایی کاملا تازه.مقصود او از روح جهانی یا عقل جهانی مجموعه ی تمامی مظاهر انسانی ست،چون فقط انسان است که روح دارد.
چنانچه پیشتر گفتیم #کانت درباره ی #شیء_فی_نفسه سخن گفت.البته منکر شد که بشر بتواند از رازهای درونی طبیعت شناختی روشن پیدا کند ولی پذیرفت که نوعی حقیقت دست نیافتنی وجود دارد.
هگل می گفت «حقیقت ذهنی است» و بدین ترتیب وجود هرگونه حقیقت مافوق یا ماورای عقل انسان را رد می کند.به گفته ی او « هر معرفتی معرفت انسانی است»
“فلسفه هگل چیزی درباره ی ماهیت درونی حیات به ما نمی آموزد ولی یاد می دهد چگونه سودبخش بیندیشیم.”
نظام های فلسفی پیش از هگل همه یک وجه مشترک داشتند،همه می کوشیدند برای شناخت انسان از جهان #ضوابط_جاودان وضع کنند ولی به عقیده هگل مبنای معرفت بشر نسل به نسل تغییر می کند.
اندیشه هایی که با جریان سنت گذشته به ما رسیده اند و نیز شرایط مادی جاری زمان شیوه تفکر ما را رقم می زنند. بنابراین هیچ وقت نمی توان گفت که این یا آن اندیشه همیشه درست است. منتها هر اندیشه ای می تواند از نظرگاه خاصی درست باشد.هگل در زمینه تأملات فلسفی نیز عقل را #پویا و در واقع نوعی فرایند می دانست.
هگل ادعا می کرد که روح جهانی به سوی شناخت بیشتر و بیشتر پیش می رود. به اعتقاد او تاریخ در واقع ماجرای روح جهانی است که به تدریج خودآگاهی می یابد.
به گفته ی او مطالعه تاریخ نشان می دهد که بشریت به سوی تعقل و آزادی بزرگ‌تری در حرکت است.
تاریخ زنجیره ی دراز تأمل و تفکر است.
هر فکر معمولا براساس فکرهای دیگر،فکرهای قبلا پیشنهاد شده پیش می آید. ولی به محض آن که فکری پیشنهاد شد،فکر دیگری آن را نقض می کند،یعنی میان این دو تفکر تناقضی روی می دهد و این تناقض را باز فکر سومی فیصله می دهد-فکر سومی که حائز بهترین نکات هر دو دید پیشین است. هگل این جریان را #فرایند_دیالکتیکی خواند.
پیشتر آوردیم که فلاسفه پیش از سقراط درباره #جوهر_اولیه و تغییر و دگرگونی بحث می کردند بعد #الئائیها ادعا کردند که تغییر ناممکن است.آن ها با وجود ادراک تغییرات از راه حواس خود منکر هرگونه تغییر شدند پس الئائیها ادعایی پیشنهاد کرده بودند-هگل این چنین دیدگاهی را #تز[#برنهاده] می نامید.
ولی هرزمان که ادعایی چنین افراطی پیشنهاد شود ادعای نقیضی در مقابل آن سربر می آورد که هگل آن را #نفی می نامد. نفی فلسفه الئائیها،#هراکلیتوس بود که گفت همه چیز در حال تغییر است. در این میان #امپدوکلس از را می رسد و می گوید بخشی از هردو دعوی درست و بخشی نادرست است. هگل این نقطه نظر را که حد فاصلی است بین دو مکتب فکری #نفی_سلب می خواند.
او این سه مرحله ی #شناخت را #تز،#آنتی_تز و #سنتز[برنهاده،برابرنهاده و هم نهاده] می خواند.
کاربرد دیالکتیک هگل تنها در تاریخ نیست بلکه ما در هر بحث و گفتگویی به شکل دیالکتیکی فکر می کنیم یعنی می کوشیم اشتباهات بحث را دریابیم.هگل این را تفکر منفی می نامید و معتقد بود ما پس از تشخیص اشتباهات نکات درست آن را محفوظ می داریم.

■ دیدگاه هگل در باب #فرد و #اجتماع

هگل می گوید:«فرق میان زن مورد همچون تفاوت حیوان و گیاه است.مردان به منزله حیوانات و زنان به منزله گیاهان اند،چرا که رشد آن ها ملایم تر است و علت این،اتکای آن ها بر احساس است.اگر زنان زمام حکومت را در دست گیرند،کشور بی درنگ به مخاطره می افتد.تحصیلات زنان بیشتر برحسب زندگی است تا دانش اندوزی.مقام مرد از سوی دیگر فقط از طریق ازدیاد تفکر و مساعی فنی بیش از حد کسب می شود.»
هگل برخلاف رومانتیک ها که معتقد به #فردگرایی بودند،عقیده داشت فرد بخشی آنداموار از اجتماع است. عقل یا روح جهانی پیشتر و مهمتر از همه در تأثیر متقابل مردم بر یکدیگر پدیدار می شود.
به گفته ی هگل انسان نمی تواند از جامعه بگسلد و در واقع فرد بدون جامعه نمی تواند روح خود را دریابد.
او سه مرحله برای رسیدن به #خودآگاهی قائل بود؛ روح جهانی ابتدا در فرد به خودآگاهی می رسد.هگل این مرحله را #ذهنی می نامد.
سپس در خانواده،در جامعه مدنی،و در دولت خودآگاهی برتر می یابد.هگل این مرحله را #عینی می خواند.
روح جهانی برترین شکل تحقق خود را در مرحله #مطلق به دست می آورد. هنر، دین و فلسفه جزو این روح مطلق اند.
به اعتقاد هگل #فلسفه والاترین شکل معرفت است،چون در فلسفه روح جهانی به تأثیر خود بر تاریخ می اندیشد شاید بتوان گفت فلسفه آینه ی روح جهانی است.

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر
■ گردآوری #الهام_اولیائی

@Philosophy3
فلسفه
■ قسمت دوم ■ #فلاسفه_کلاسیک_یونان ■ #سقراط پیشتر در خصوص فیلسوفان طبیعی گفته شد،آنان را فلاسفه ی پیش-سقراطی نیز می نامند. آتن از حدود ۴۵۰ پیش از میلاد،مرکز فرهنگی دنیای یونانی بود. در این زمان گروهی فیلسوف و آموزگار دوره گرد به آتن آمدند تا مردم را تعلیم…
● قسمت سوم

#عصر_یونانیگری

دورانی که نزدیک به سیصد سال طول کشید و آغاز عصری تازه در تاریخ بشر بود و فرهنگ و زبان یونانی در آن نقش عمده ای ایفا کرد. در این دوران مرزهای میان کشورها و فرهنگ های آنان و همچنین باور آن ها از خدایان که پیش از این در چهارچوب مذهب ملی پرستیده می شدند از بین رفت.مذاهبی تازه با الهام از خدایان و باورهای کهن شکل گرفتند.این را التقاط یا #همجوشی_کیش ها می خواندند.
یکی از جنبه های مشترک این ادیان نوپای دوران یونانیگری باور به جاودانی روح و حیات ابدی بود که انسان را از بدبینی و هراس از مرگ می رهانید.
فلسفه ی این دوران پیرامون مسائل مطرح شده از سوی فلاسفه کلاسیک یونان
یعنی #سقراط، #افلاطون و #ارسطو می چرخید.
آنان تأکید بر اخلاقیات داشتند و به دنبال مفهوم خوشبختی و راه دست یابی بدان بودند.و حال مختصری در باب چهار نمونه ی بارز روندهای فلسفی در این دوران؛

#کلبیان

شعارشان این بود؛« چه چیزها که من نیاز ندارم!»
حدود ۴۰۰ پیش از میلاد و توسط #آنتیستنس که از شاگردان سقراط وشیفته قناعت او بود به وجود آمد.کلبیان معتقد بودند خوشبختی حقیقی نه در مواهب ظاهری همچون تجملات بلکه در رهاساختن خویش از قید و بند مسائل زودگذر و اتفاقی ست،از این رو خوشبختی را امری در دسترس همگان می دانستند.
مشهورترین کلبیان #دیوگنس(دیوجانس) بود.
اصطلاحات کلبی مشربی به معنای ناباوری ریشخندآمیز به صمیمیت و خلوص نیت آدمی به کار رفته و نمایانگر بی اعتنایی به رنج مردم است.

#رواقیان

بنیانگذار این مکتب #زنون نام داشت.او پیروان خود را زیر سقف یک رواق جمع می کرد از این رو رواقی نام گرفتند.
رواقیان مانند #هراکلیتوس معتقد بودند که انسان ها جزئی از خرد مشترک– لوگوس– هستند،عالمی کوچک که خود بازتابی است از عالم بزرگ.
آنان تفاوت بین فرد و جهان و از سویی تضاد میان روح و ماده را منکر شدند.باور داشتند که تنها یک طبیعت وجود دارد.این شیوه اندیشه را #یکتا_گروی می خوانند(در مقابل دوگروی یا دوگانگی هستی از دید افلاطون)
#سیسرون یکی از نامدارترین رواقیون،پندار #انسان_گرایی را پیش آورد.او فرد را کانون اصلی زندگی می دانست.
رواقی دیگری به نام #سنکا نیز شعاری با این مضمون در باب انسان گرایی داشت:
«انسانیت برای انسان مقدس است.»
رواقیون تمام فرایندهای طبیعی از جمله بیماری و مرگ را قوانین بی چون و چرای طبیعت می دانستند و باور داشتند انسان باید سرنوشت خود را بپذیرد زیرا “همه چیز از روی ضرورت است و هیچ چیز تصادفی روی نمی دهد.”به نظر آنان آدمی می بایست رویدادهای خوش زندگی را نیز بی هیاهو بپذیرد.
امروزه در مورد کسی که به راحتی بر احساس خود غلبه می کند اصطلاح آرامش رواقی را به کار می برند.

#اپیکوریان

چنانچه پیشتر گفتیم سقراط در پی یافتن راهی برای سعادت بشر بود،کلبیان و رواقیان آن را در رهایی از تجملات مادی می دانستند.
آریستیپوس که از شاگردان سقراط بود هدف زندگی را دستیابی به بالاترین لذت حسی می دانست.
#اپیکوروس سیصدسال پیش از میلاد مکتب اپیکوری را با گسترش مشرب لذت آریستیپوس و درآمیختن اش با نظریه اتم دموکریتوس بنا نهاد.
اپیکوریان در باغی می زیستند از این رو آنان را #حکمای_باغ می نامیدند.
#اپیکور اعتقاد داشت که لذت های زودگذر بی ثمر است،باید به دنبال خوشی‌های پایدارتر و عمیق تر بود.
خوشی از دید او الزاما به معنای لذت جسمانی نیست،بلکه ارزش هایی همچون #دوستی و #درک_هنر را نیز شامل می شود.
اپیکوروس فلسفه رهابخش خود را در چهار گیاه دارویی(به تعبیر خود او) خلاصه می کند:
“-از خدایان باید ترسید.
-مرگ دلواپسی ندارد.
-نیکی آسان به دست می آید.
-تحمل هراسناک دشوار است.”
اپیکوریان برخلاف رواقیان علاقه ای به سیاست و اجتماع نداشته و زندگی دور از هیاهو را توصیه می نمودند.
امروزه واژه #اپیکوری به مفهومی منفی و آدمی که تنها در پی لذت است به کار می رود.

#نوافلاطونیان

چشمگیرترین روند فلسفی در دوران متأخر یونانیگری از فلسفه افلاطون الهام می گرفت بنابراین آن را فلسفه نوافلاطونی می نامند.
مهم‌ترین چهره نوافلاطونی #پلوتینوس( #فلوطین) بود که نوعی آیین رستگاری با خود به یونان آورد که بعدها با مسیحیت به رقابت جدی پرداخت.
#افلاطون انسان را موجودی دوگانه می دانست و پلوتینوس اعتقاد داشت که جهان پلی ست میان دو قطب.در یک سو نوری ست که آن را وجود یکتا و گاه خدا نامید و در سوی دیگر تاریکی مطلق ولی او برخلاف افلاطون همه چیز را یک حیات واحد و درواقع همه چیز را خدا می دانست. او در لحظاتی از زندگی خود تجربه عرفانی همجوشی روح خود و خدا را احساس کرد.

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر
■ گردآوری: #الهام_اولیائی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
#فلسفه_چیست؟
قسمت اول

■ بهترین راه نزدیک شدن به فلسفه پرسش در خصوص چند سوال فلسفی ست:
«اینکه جهان چگونه به وجود آمد؟
آیا در پس هرچه روی می دهد اراده یا مقصودی نهان است؟
آیا پس از مرگ حیاتی هست؟»
و پرسش هایی از این دست....
در این بین تنها چیزی که به آن نیاز داریم تا فیلسوف خوبی شویم #قوه_شگفتی است.
#فلسفه،شیوه اندیشیدن کاملا جدیدی ست که از ششصد سال پیش از میلاد مسیح در #یونان آغاز شد.
در یونان باستان تمام رویدادها و سوالات آدمی براساس #افسانه پاسخ گفته می شد.
عامل همه چیز را خدایان می دانستند و هرکدام از خدایان را مسئول رویدادی در جهان پیرامون.
بعدها شهروندان اوقات بیشتری را صرف تفکر در باب رویدادها کردند و #شیوه_فکر_اساطیری به #شیوه_فکر_تجربی_و_عقلی تغییر نمود. فیلسوفان اولیه یونان برای فرایندهای طبیعی توضیح طبیعی به جای توضیح فوق طبیعی یافتند.از این رو آنان را #فیلسوفان_طبیعی می خوانند.
تمام آن ها عقیده داشتند که اصل کلیه تغییرها باید نوعی #جوهر_خاص_اولیه باشد.
در واقع باید “چیزی” باشد که چیزها همه از آن می آیند و همه بدان باز می گردند.
فیلسوفان طبیعی پیشتاز آنچه بعدها #علم نامیده شد بودند.

#فیلسوفان_طبیعی

● سه فیلسوف میلتوسی؛
#تالس؛ او منشأ همه چیز را #آب می دانست و معتقد بود که همه چیز پر از
خداست.
#آناکسیماندروس؛ او معتقد بود چون همه چیزها متناهی هستند پس باید منشأ آن ها چیزی #لامتناهی باشد.
#آناکسیمنس؛ منشأ همه چیز را #بخار یا #هوا می دانست.

#الئائیها:فلاسفه ای از مستعمره یونان به نام الئا؛
#پارمنیدس؛ عقیده داشت هرچه وجود دارد پیوسته وجود داشته است.هیچ چیز نمی
تواند از هیچ به وجود آید و آنچه هست نمی تواند نابود گردد.تغییر به مفهوم واقعی امکان پذیر نیست.او می دانست که طبیعت مدام در حال تغییر است و آن را با حواس خود درک می کرد ولی وقتی ناچار شد بین عقل و محسوسات یکی را برگزیند،جانب #عقل را گرفت.
او و فیلسوفانی که عقل را قوه تشخیص برتر و منشأ شناخت ما از جهان می دانند
#خردگرا خوانده می شوند.

#هراکلیتوس؛
تغییر مدام یا #سیلان را اساسی ترین سرشت طبیعت می دانست.
همان گفته معروف او که« در یک رود دوبار نمی توان پا نهاد» زیرا بار دوم که پا در رود نهم،نه رود همان است نه من.
او #اضداد را ویژگی جهان می دانست،اینکه در برابر هر رویداد و هرخصلت ضد آن هم وجود دارد.« خدا همانا روز و شب،زمستان و تابستان،جنگ و صلح،سیری و گرسنگی است.»
به اعتقاد او حتما نوعی #عقل_کل وجود دارد که آنچه را در طبیعت روی می دهد هدایت می کند. هراکلیتوس در میان اضداد و تغییر مدام طبیعت گونه ای هستی یا #وحدت می دید که مبنای همه چیز است و آن را #خدا یا #لوگوس نامید.

#امپدوکلس؛ چنانچه پیشتر ذکر شد،عقل پارمنیدس حکم می کرد که هیچ چیز نمی تواند تغییر یابد ولی ادراک حسی هراکلیتوس طبیعت را مدام در حال تغییر می داند.
امپدوکلس،سخنی در میانه گفت.در مواردی نظریه اول و در مواردی دیگر نظریه دوم را تأیید می کرد. در واقع او منشأ همه چیز را #چهار_عنصر_اصلی «خاک،هوا،آتش،آب» می دانست.به باور او هیچ چیز اساساً تغییر نمی کند بلکه فرآیندهای طبیعی را ناشی از آمیختن و یا مجزا شدن این چهار عنصر با یکدیگر[در واقع تغییر در نسبت های آن ها] می دانست.
او معتقد بود دو نیروی جداگانه در طبیعت در کار است،#مهر که چیزها را به هم جوش می دهد و #کین که آن ها را از هم جدا می کند.

#آناکساگوراس؛ بر آن بود که طبیعت از ذرات بسیار ریزی تشکیل شده که با چشم دیده نمی شوند.او عامل نظم و نیروی به وجود آورنده حیات را #ذهن یا #شعور خواند.

#دموکریتوس؛ باور داشت که اشیا از قطعات ریز نامرئی جاودانه و تغییرناپذیری به نام #اتم تشکیل یافته اند و طبیعت ترکیبی ست از شمار نامحدودی اتم های مختلف.
او به روح یا نیرویی که بتواند در رویدادهای طبیعت مداخله کند معتقد نبود بلکه به نظر او همه چیز مکانیکی بود .فکر می کرد تنها چیزی که وجود دارد اتم و فضاست و چون به چیزهای مادی باور داشت او را #ماده_گرا نامیدند.
نظریه اتم دموکریتوس فلسفه طبیعی یونان را موقتا پایان داد.

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر
■ گردآوری: #الهام_اولیائی

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
‍ ■ مابعدالطبیعه، یا کوشش برای شناختن کل عالم از راه تفکر، از آغاز کار به واسطهٔ اتحاد و تعارضں دو تمایل متفاوت انسان پرورش یافته است: یکی انسان را به سوی عرفان رانده است، دیگری به سوی علم. بعضی از مردم به واسطهٔ یکی از این دو تمایل به مقام بلند رسیده اند: مثلاً نزد هیوم تمایل علمی غالب است، حال آنکه نزد ویلیام بلیک دشمنی شدیدی با علم همراه با یک بینش عرفانی ژرف وجود دارد. اما بزرگترین مردانی که به فلسفه پرداخته اند هم نیاز به علم را احساس کرده اند و هم نیاز به عرفان را؛ و بزرگی زندگی آنها حاصل کوشش در راه هماهنگ ساختن این دو نیاز بوده است؛ و نیز همین کوشش است که فلسفه را، به رغم تردیدهای دشوارش در نظر بعضی هم از علم و هم از دین بزرگتر میسازد. من پیش از آنکه بکوشم مشخصات تمایل علمی و تمایل بیان کنم قضیه را به کمک مثالی دربارهٔ دو فیلسوف روشن خواهم کرد که عظمتشان از ترکیب این دو جمله حاصل شده است.
منظور از این دو فیلسوف #هراکلیتوس و #افلاطون است.

هراکلیتوس چنان که همه می دانند به جریان کلی اعتقاد داشت.
می گفت که زمان همه چیز را می سازد و از میان می برد. از روی قطعاتی که جسته گریخته از سخنان او برجا مانده است مشکل بتوان معلوم کرد که چگونه به اعتقادات خود رسیده است؛ اما بعضی گفته ها این تصور را به قوت مطرح می کنند که مبنای عقاید هراکلیتوس مشاهده علمی بوده است.

👤 #برتراند_راسل
📚 #عرفان_و_منطق

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ امكان ندارد كه دوبار در رودخانه‌يِ واحدي گام گذاشت و دوبار موجودي فاني را در شرايطي يكسان لمس كرد...
ما در رودخانه‌هايِ واحدي پا مي‌گذاريم و نمي‌گذاريم، ما هستيم و نيستيم.

👤 #هراکلیتوس
📚 #تاريخ_فلسفه_راتلج

■ تفسير:

هراكليتوس، فيلسوف يونان باستان و از تأثيرگذارترين فلاسفه در طول تاريخ بوده است.
برايِ خوانشِ هگل، نيچه و ماركس، مطالعه‌يِ آراء هراكليتوس امري ضروريست.
«همه چيز جريان دارد.» اين يكي از مهمترين، ايده‌ها در طولِ تاريخ فلسفه است و پس از او، تأثيرِ به سزايي بر هگل و نيچه گذاشت.
هراكليتوس، جهان و انسان را دائماً در حالِ حركت مي‌دانست و پيشرفتِ اين ايده، بعدها منجر به پديدآمدنِ #ديالكتيك هگل و مفهومِ «شَوَند» در نزدِ نيچه شد.
افزون بر اين، هراكليتوس را پدرِ «نگاهِ تاريخ‌مند»، در فلسفه مي‌دانند. وي براي نخستين بار اعلام كرد كه: «بايد هر امري را در زمينه و زمانه‌يِ خود سنجيد.» اين بدان معناست كه ممكن است انجامِ يك كار، در يك زمان، بسيار پسنديده و انجامِ همان كار، در زماني ديگر، نامناسب جلوه نمايد.

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
Ещё