بیشترین رنجش ها ، انتظارات و توقعات بسیار بیجای خود شماست، انتظارات خود شما از دیگران و حس طلبکاری شما از سایرین است. چرا از کسی می رنجید؟ ۱- انتظار چنین رفتار زشتی را نداشتم. ۲- انتظار داشتم حرمت من را نگه دارد. ۳- انتظار نداشتم خوبی هایم را فراموش کند. ۴- انتظار داشتم بفهمد من انسان دقیق و مفیدی هستم. ۵- انتظار نداشتم چنین پرمدعا باشد. ۶-انتظار نداشتم از من بدگویی کند… ۷- انتظار داشتم درکم کند. ۸-انتظار داشتم کمکم کند. ۹-انتظار داشتم دوست خوبی باشد.
🟥🟥 این لیست های مخرب انتظارات، در ذهن ما پایانی نخواهند داشت، تا زمانیکه ما از هیچ جنبنده ای در جهان دیگر انتظاری نداشته باشیم. وتبدیل به انسانی خردمند و رها گردیم. اگر لطفی صورت گرفت عالی ست. در غیر اینصورت در همان محدوده ی صحیح با طرف مقابل محترمانه معاشرت می کنیم. انتظارات ما را حقیر و پرخاشگر می سازند. (بپذیریم که در مورد آشنایان مان بسیار به اشتباه گمان می کنیم که دوست مان هستند) محترمانه در همان سطح معاشرت کنیم. 🟦🟪⬛️🟧🟨🟩
سعی کنید از درون با توسعه ی شخصیت تان، بسیار قدرتمند بشوید! ۱- برایم بسیار مهم هست که رها از زنجیره های انتظارات زندگی کنم. ۲-برایم مهم هست که شخصا به زیبایی های جهان اضافه کنم. ۳-رفتار مخرب و اشتباه سایرین از ناآگاهی شان است. من معلم آموزش دادن به سایرین نیستم. در نهایت احترام با انفاسی که هنوز در سطوح پایین تری از آگاهی هستند (اما آنها هم در مسیر نور هستند و تقدم و تاخر مهم نیست) فقط بدون کوچکترین بی احترامی، فاصله می گیرم. ۴-من باید مشغول باغبانی در سرزمین وجودی خودم باشم. ۵- فرد در مسیر نور بسیار بسیار صادق، با احترام و شجاع و پر از عشق هست. اما این صداقت ممکن است به من در میزان درجه تکاملم معنا ندهد.
گفت: دیوانگی شاخ و دم ندارد. وقتی آدم با آدم های دیگر شباهت نداشته باشد دیوانه محسوب می گردد. گفتم: اگر همه مردم دیوانه بودند، تا حالا همدیگر رو خورده بودند.
گفت: نکته همین جاست که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم دیوانگان بوده اند والا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه (اگر فرضا پیدا شود) هرگز سر سوزنی آزار نمی رسد.
هیچ رابطهایی قادر به از میان بردن تنهایی نیست. هر یک از ما در هستی تنهاییم...اما میتوانیم در تنهاییِ یکدیگر شریک شویم همان گونه که عشق درد تنهایی را جبران میکند.
مضرات تنهایی و عزلت را اگر نمی شود یکجا احساس کرد، لااقل می توان حدود آن را تشخیص داد. اما جمع موذی است... زیرا در پس ظاهر تفریح، مراوده و لذت معاشرت و جز این ها، زیان های جبران ناپذیری را پنهان می کند.
از چیزهای اساسی که جوانان باید بیاموزند یکی این است که تنهایی را تحمل کنند، زیرا سرچشمه ی سعادت و آرامش روح است.
بی تردید همۀ چیزها نیز میگذرد ، چرخه ها می آیند و می روند ، اما هنگامی که وابستگی شما قطع شده باشد دیگر ترسی از نداشتن ندارید. در این حالت ، زندگی به راحتی جریان دارد. شاید شاد نباشید اما آرامش دارید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نام کتاب : کشف توانمندیها
نویسندگان : مارکوس باکینگهام و دونالد او کلیفتون
ترجمه : بهاره پژومند ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کتاب کشف توانمندیها درباره چه موضوعی است؟ کتاب کشف توانمندیها درباره رشد و توسعه فردی است. با خواندن این کتاب هم به رشد و توسعه فردی خودتان کمک میکنید و هم میتوانید کارکنان و افراد زیر مجموعه خود را با نگرش درستتر و اساسیتر ارزیابی کنید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. با بلا تکلیفی و تصمیم نگرفتن، چیزهای بیشتری از دست می رود تا با تصمیم اشتباه... بلاتکلیفی و تصمیم نگرفتن، دزدِ فرصت است. مخفیانه از شما راهزنی می کند.
ما این را صرفا با اهلی کردن و مهار کردن او که تمدن نامیده می شود فهمیده ایم. از این رو وحشت می کنیم اگر گاهی طبیعت او سر باز کند. هر کجا و هر گاه غل و زنجیر قانون و نظم فرو افتد و جای خود را به هرج و مرج و بی نظمی بدهند، او خود واقعی اش را نشان خواهد داد.
اما برای فهمیدن این موضوع نیازی نیست منتظر هرج و مرج شویم. صدها مورد قدیم و جدید این اعتقاد راسخ را به وجود می آورند که انسان با بی رحمی تسلیم ناپذیرش ، به هیچ وجه چیزی از ببر و کفتار کمتر ندارد.
بدبختی و نیکبختی همواره متناسب با طرزپندار ماست... اگر ما که خود را بدبخت میدانیم لحظهای به زندگی آمیخته به بدبختی دیگران با کمال دقت توجه کنیم ممکن است خود را خوشبخت بدانیم و به زندگی خویش اکتفا کنیم. شکل بدبختی بسته به شکل اعمال ماست و میتوان با تغییر روش ، بدبختی را نیز تغییر داد و سرنوشت را مقهور و زبون فکر و عمل خویش نمود.
باید دانست آنچه در اطراف ماست به شکل قلب ما در میآید و سرنوشت جز در خود ما جای دیگر نیست و این ما هستیم که همواره سلاح را به دست سرنوشت میدهیم و یا از دست او میگیریم.
سرنوشت نه عادل است نه ظالم و هرگز فتوای عادلانه و ظالمانهای نمیدهد و آنچه را که ما به نام رب النوع یا خداوند قضا و قدر میخوانیم جز یک پیک و پیامبر چیز دیگری نیست و آمده به ما بگوید که امروز یا فردا بایستی ما حساب اعمال خودمان را بدهیم وخود درباره خویش قضاوت کنیم.