یه فقیه شاعر ادیبی داشتیم تو قرن یازدهم و دوازدهم میلادی، به اسم شهابالدین سعد بن محمد صیفی، که این بندهخدا به حیصبیص مشهور بوده. چون همیشه لفظ قلم حرف میزده و یه باری که میبینه مردم خیلی شلوغ میکنند، میگه که «مردم را چه میشود در این حیصبیص؟» دیگه مردم براش دست میگیرند و از اون بعد بهش میگند حیصبیص. خود حیصبیص یا حیص و بیص یعنی گرفتاری و سختی و گیر و دار و مخمصه.
بخش پروفایل سایت کتابخونهی دیجیتالی نور، یه بخشی داره به اسم «آگاهساز». اگه زنگولهی کنارش نبود متوجه نمیشدم همون نوتیفیکیشنه. بالای آگاهساز هم کلمهی «پروفایل» رو داریم و پایینش «دانلودها». معلوم نیست چطوری زورشون فقط به یکی از کلمهها رسیده.
مترجم فارسی برای عبارتی که در اصل یونانیه و مترجمهای انگلیسیزبان به well-put-together stories و well-constructed plot ترجمه کردنش، پیساخت خوشچیده اورده.
هنوز با پیساخت برای پلات کنار نیومدم ولی خوشچیده چه معادلسازی خوبی بوده.
دیشب شنیدم که #ماحسون میگه: Seni sevdim seveli seveli Seni gördüm göreli göreli Seni bildim bileli bileli Herşeyim sensin
انگلیسیش اینه: I have loved you, since I have loved you I have seen you, since I have seen you I have known you, since I have known you You are my everything
و فارسیش: دوستت دارم، از وقتی دوستت دارم دیدمت، از وقتی دیدمت شناختمت، از وقتی شناختمت همه چیزم تویی
و اون seveli ،göreli و bileli توجهم رو جلب کرد. (توی ترانه دو بار تکرار شدند.) به ریشهی فعل (sev، gör و bil) پسوند eli اضافه شده که معنی «از وقتی که» میده که نشوندهندهی شروع یه عمل در گذشته و ادامه داشتنش در حال حاضره. برای گفتن همین کلمه شما تو فارسی و انگلیسی به چند تا کلمه نیاز دارید.
چون #ترکی جزء زبانهای پیوندیه (agglutinative). یعنی زبانهایی که کلمات رو معمولاً با اضافه کردن پسوندها و پیشوندها به ریشهها میسازند و هر پسوند یا پیشوند یه معنی خاص یا یه ویژگی گرامری رو منتقل میکنه. توی این زبانها تغییرات بیشتر درونکلمهای هستند تا اینکه ساختار جمله و ترتیب کلمات عوض بشند.
این ویژگی باعث میشه که زبان ترکی غنی، انعطافپذیر، منسجم و کارآمد باشه و قابلیت این رو داشته باشه که با کمک ساختارهای ساده، معانی پیچیده رو منتقل کنه.
زبانهای زیادی توی دنیا پیوندی نیستند. از شناختهشدهترینهاشون کرهای و ژاپنیاند.
جناب شیخ [ابوعلی سینا] میفرماند: «یار از برای این باید، که بار از دلِ یار خود بردارد. دوست از بهر آن باشد، تا رنج از دوست خود برگیرد. اما در این روزگار، چنان دوست و یار، کجا به دست آید؟ که یاریها بازی شده است و دوستیها جمله مجازی گشته تا هیچ یار، مر یار خود را جز از برای جذب محبوب جسمانی یا دفع مکروه اینجهانی، باز نطلبد، هیچ غم و بار، بیواسطۀ دِرَم و دینار از وی بازنگیرد... .»
از هزار سال قبل وضعیت همینه. در همهی دورانها هم غر میزنیم و میگیم زمونه بد شده، قبلنا شریک عاطفی مرام میفهمید، محبت میفهمید. نه، قبلاً و بعداً نداره گویا. همینه آقا. همینه خانوم. به گواهی شیخ حداقل هزار ساله که قصه همینه.
اگر قرار باشه بهجای کلمهی «شهرستان» توی ترکیب «تهران و شهرستانها»، چیزی پیشنهاد بدید چی میگید؟
مثلاً نشر اطراف از «شهرهای دیگر» استفاده میکنه که خیلی حرکت رو به جلو و شیکیه ولی اون «دیگر» بازم یه حالت جداکنندگی داره. انگار داری میگی یه طرف این، طرف دیگه شما همهتون.
شاید حتی بشه از دایکوتومی «تهران و یه چیز دیگه» هم بیرون اومد و جای تهران هم چیز دیگه پیشنهاد داد یا کلاً ترکیب رو عوض کرد.
#قم یه جایی داره به اسم دورشهر. البته اسمش الان تغییر کرده ولی مردم همچنان بهش میگند دورشهر.
چرا دورشهر؟ یه روایت میگه چون زمان پهلوی دوم شهر هنوز تا اون حوالی گسترش پیدا نکرده بود و اونجا از شهر دور بود. و روایت دوم میگه اون منطقه دُورِ شهر بوده. حوالی شهر. اطراف شهر.
در حالی که ما به بعد از شلخته، پلخته رو اضافه میکنیم و ترکیب شلختهپلخته رو میسازیم، تهرونیا به قبل از شلخته، شِتِره اضافه میکنند و نتیجه میشه شترهشلخته.
میگه «من گلمیشم سیزه قوناخ جیران منه باخ باخ» (اومدم خونهتون مهمونی، جیران نگاهم کن.)
میگی بهبه شعر رو، مرد رمانتیک رو. تا اینکه وی در ادامه میافزاید «پیشیر منه سن قیقاناخ مارال منه باخ باخ» (برام قیقاناخ/خاگینه بپز. مارال نگاهم کن.)
کاخ رویاهات در یک آن فرو میریزه. حالا هر چی هم در ادامه قربونصدقهی پیراهن کتان و موهای مشکی و صورت رویایی یار در خواب بره. دیگه فایده نداره. دو دقیقه جلوی شکمت رو میگرفتی مرد. لااقل رو به آخر ترانه سفارش غذا میدادی، نه دم رسیدن. مردا عجیباند.
پینوشت: ما داریم تو کامنتا مصرع جایگزین پیشنهاد میدیم. از پیشنهادای خوب شما هم استقبال میکنیم.