وقتی یه فایل وُردی به دستتون میرسه و میخواید روش کار کنید، چطوری همهی تنظیمات فایل رو صفر میکنید تا ایرادایی مثل نیمفاصلههای کاذبِ با کیبورد غیراستاندارد خورده، ی و کهای عربی، اینترهایی که ظاهراً خوردند ولی درواقع نخوردند و امثال اینها، خودشون رو نشون بدند؟
من کل مطلب فایل رو با Ctrl+A میگیرم و بعد از کپی، روی فایل جدیدی با گزینهی Keep Text Only، پیست میکنم ولی بازم گاهی فایلهایی پیدا میشند که با این روش هم یه سری خرابیها و ایرادات رو نشون نمیدند.
محمدعلی جمالزاده تو خاطرات انقلاب مشروطهای که تعریف میکنه، هر جا از دیگرانی که صداش زدند یاد میکنه، اسم خودش رو ممدلی میگه. مثلاً با پدرش رفته خدمت پادشاه قاجار، پادشاه صداش میزنه، میگه «ممدلی مدرسه میری؟» حالا ممدلی یه نوجوونه که عمامه هم سرشه.
خب شما که حوصله نمیکردید اسم رو کامل بگید و اینجور از ریخت مینداختیدش، از اول یه چیز دیگه میذاشتید اسم بچه رو.
توی #ترکی معادل «به» و «برای» یه چیزه: فتحه. منَ باخ: به من نگاه کن. منَ آل: برای من بخر. برای همین ترکها وقتی میخواند فارسی حرف بزنند گاهی این دو تا حرف اضافه رو جابهجا به کار میبرند.
اینجوری میشه که مؤلف تبریزیِ یه کتاب فلسفی که دو تا ویراستار هم داشته، نوشته: «ریکور نیز مانند گادامر اهمیتی به نیت مؤلف قائل نمیشود.» جمله تو ذهن نویسنده این بوده: «ریکور دا گادامر کیمی، مؤلفین نیتینَ اهمیت قائل دئیل.» که توی ترکی کاملاً درسته.
لوکیشن ملاقات تاکائو و یوکینو توی انیمهی The garden of words باغ ملی شینجوکو گئونه. مردم توی این باغ شینرین یوکو (森林浴) انجام میدند. استحمام در جنگل. غرق شدن لای شاخ و برگ درختها. ارتباط نزدیک با طبیعت برای تجدید قوا و کسب آرامش.
تاکائو و یوکینو هم هر کدوم جداگانه دست تنهاییشون رو میگرفتند میبردند توی این باغ برای شینرین یوکو که تنهاییهاشون به هم برخورد میکنند.
ظاهراً یه کتابی هم به همین اسم هست که هنر شینرین یوکو رو معرفی میکنه.
* عکس بالایی از انیمهست و عکس پایینی همون لوکیشن در واقعیت.
از صد تا کامنت بالا، پنج نفر میخواند اسم دخترشون رو ایران بذارند. یعنی پنج درصد. درصد بالا و قابل توجهیه.
تنها ایرانی که میشناسم یکی از اقوام سببیه، اصفهانیه، متولد دههی سی یا چهله و با اینکه از بچگی میشنیدم این اسم رو و خودمم چند باری تو مهمونیا ایرانخانوم رو به زبون اوردم، اما بازم برام عجیب بود.
حالا چی شده که دهه شصتیا و هفتادیا (یعنی یکی دو نسل بعد) دوباره به این اسم اقبال نشون دادند؟ و چرا اسم دختر؟ ایران میتونه اسم پسر هم باشه به نظرم.
تهرونیا تو دعوا «بالاخواه» هم درمیاند. اصفهانیا رو نمیدونم برای این موقعیت اصطلاح خاصی دارند یا نه. اصفهانیا دعوا میکنند مگه اصلاً؟ چه کاریه؟ زنده باد گفتوگو.
خبر زده: «نشر لوگوس منتشر کرد: تحفة الکمال ترجمۀ فارسی رسالۀ الأصل الأصیل»
تحفة الکمال که هنوز خودش عربیه آقای ملاحسن لنبانی گیلانی (مترجم فارسی اثر، متوفا به سال ۱۰۹۴ - قمری یا شمسیش رو نمیدونم.). چیکار کردی برادر؟ خب اسم اولیه رو نگه میداشتی. این فلسفهاسلامیا چرا اینجوری میکنند؟
با اینکه در قیاس با ناسزاهای بیدار دیگه، بیشتر شبیه وصفه ولی بازم ناجوره.
آدم بینشون یکی مثل همهست. گمه در جمع. هیچ و پوچه. هیچ ویژگی و شاخصهای نداره که نشونهش باشه. و مگه نه اینکه همهی زندگیمون داریم تلاش میکنیم نشونی داشته باشیم، کسی بشیم؟
کُلمن هم از اون کلمههاست که ابتدا اسم یه برند بوده و بعد توی ایران میشه اسم یه محصول خاص. برند کلمن وسایل کمپ، ازجمله چادر، کیسهخواب و ظرف آب تولید میکرده و رفتهرفته تو ایران شده اسم هر ظرف آبی که میتونه آب رو ساعتها خنک نگه داره.
برند آمریکائیه، تأسیسش سال ۱۹۰۰ و مؤسسش ویلیام کافین کُلمن. اونی که ما بهش میگیم کلمن، خود اهالی کلمن بهش میگند water jug یا water carrier.
وقتی از سقراط خواستند بگوید "عشق" (Eros) چیست، گفت: اِروس از پوروس (پدرش، نماد "خواهش") و پنیا (مادرش، نماد "فقر") زاده شد، به این ترتیب که پنیا در جشن بزرگداشت آفرودیته (ایزدبانوی زیبایی) پوروس را اغوا کرد و همان شب نطفهی اروس بسته شد. اروس از پدر و مادر خویش خصلتهایشان را به ارث برد: از پدرش خواهش و طلب را، از مادرش فقر و نیاز را. اما چون نطفهاش در جشن بزرگداشت آفرودیته بسته شده بود، میل به زیبایی در نهادش جای گرفت. در نتیجه، اروس (عشق) خودش زیبا نیست، بلکه (بهموجب خصلت مادرش) فاقد آن است. اما چون از پدرش خصلت خواهندگی را به ارث برده است، بیش از هر خدا یا موجودی، خواهان زیبایی است. بنابراین، اروس همواره وضعیتی است بینابین میان فقر شدید زیبایی و جستوجوی دیوانهوار زیبایی. و این درست خصلت فیلسوف هم هست در نسبتاش با دانش.