کلنجار میروم هر روز با ایام جوانی پنهان میکنم دردهای ممتد را در کمرم وقتی که بیل پناهنده دود در سیگار دنبال آنچه که رفت آنچه که مانده را آب می شوم... پسر پروانه دختر پروانه به پاره کردن پیله ها و میوه ی جان شیره ی این همه حسرت نوه کوچک دستش تا آرنج در حوض شیطنت ماهی ها را دنبال می کند بیا همدیگر را قدم بزنیم بیا همدیگر را قلم بزنیم معشوقه ی جان حضرت زن... چندضلعی عشق:
فرزند
پدر خانه مادر
نوه
دنیا برایم بر محور این اضلاع میگردد
🌫 بلند شو قامت کشیده ات را به تیغ آفتاب بکش بر تیغ فرود آور سر که هفت سر را خیلی سال می شود به دندان کشیده ایم هنوز بهار است اما مانند چادر و اسب و هلهله زنان و تیر هایی که مردان ایل روی سر ما خالی می کردند.. آه اتاق های کوچک بی حیاط آه دود خاکستری مدام اما هنوز بهار است اما هنوز جوانه داریم برای زدن 🌫 ویزیت دکتر به وقت غروب باید خود را آماده شوم باید پدر را باید آزمایش در آزمایش آنقدر ضرب که درد جمع شود پشهها یا نه زالوها به مکیدن خون تداوم برزخ التیام خودش را از پنجره ی متن به بیرون روی خطوط در هم سیاه دستش را می گیرم و همراه نور از پس پرده ها در شاخه های گل در روشنایی طبیعی دستم را هنوز گرفته است...
_وای خدای من، چقدر رنگ خودش را به رویش بازگشته است ..!
طلوع پرده را کنار می زند در همین سطر که هوای تعشق را خانه نفس بکشد مادر خانه را دوست دارد پدر طلوع را و من هنوز هم به کلمه تعشق سجده می کنم