روزی یاران نزدیک استالین جمع بودند و همه متعجب از این موضوع که چگونه مردم شوروی از استالین پیروی می کنند؛ انگار که او نوعی خداست! استالین برای آنکه به آنها درس حکمرانی به سبک خود را بدهد، دستور داد مرغ زنده ای بیاورند. در حالی که گردنش را فشار می داد و راه نفس کشیدن مرغ را سخت کرده بود، شروع به کندن پرهای مرغ کرد تا جایی لکه های خون روی پوستش ظاهر شد؛ چنان شکنجه ای که بدون شک مرغ بیچاره مانند آن را هیچ گاه ندیده بود. سپس مرغ را رها کرد؛ هوا برای رفتن مرغ زیر آفتاب با آن وضعیت پوست خالی از پرش خیلی گرم بود و ماندن در سایه بسیار سرد؛ ناگزیر خود را به چکمه ی استالین تکیه داد. اندکی بعد استالین مشتی دانه برداشت و اندکی برای مرغ وامانده ریخت؛ استالین بلند شد و هر جا که می رفت مرغ هم به امید آنکه دانه ای بگیرد که از گرسنگی نمیرد، دنبال او می رفت. استالین به یارانش گفت، حالا فهمیدید چگونه باید مردم را اداره کنید؟
شاید باور نکنید که #آبگوشت در کنار همه نامها و نامداران فرهنگ ایرانی، در #دایرة_المعارف_های تخصصی بدل به #مدخلی_مفصل شده است.. آبگوشت به هزار و یک دلیل از خوراکهای کهن ایرانیان است. یکی از این دلایل، شیوه #کوچی و #عشایری زندگی #نیاکان ایران، برپایه #فرهنگ_دامپروری است. ایرانیان حتی هنگامی که شهرهای کهنی همچون #همدان و #شوش و #پارسه را ساخته بودند، به معنی واقعی #یکجا_نشین نشده بودند و باز #شاهان و #درباریان ، همانند مردمان در راه این شهرها #ییلاق و #قشلاق میکردند. این جابهجایی فصلی، حتی تا چند دهه پیش، میان #قشلاق_تهران و #ییلاق_شمیران هم، برای بعضی خانوادههای متمول، متداول بود. پس گمان نکنید که زندگی کوچی با پایتخت ۲۰۰ ساله اخیر ایران نسبتی ندارد. #آبگوشت ، محصول زندگی #یکجا_نشینی است و #کباب ، خوراک زندگی #کوچ_نشینی و کوچندگان تنها هنگامی که به مقصد نهایی میرسیدند، فرصت و شرایط بارگذاشتن آبگوشت را مییافتند.
آبگوشتخوردن کار هر کسی نیست و اگر برای نخستین بار کسی سر سفره آبگوشت بنشیند، بیراهنما به راحتی از ماجرا سر در نخواهدآورد. #گوجه_فرنگی و #سیب_زمینی دو جزء لاینفک آبگوشتهای امروزیاند و برای ایرانیان شاید تصور آبگوشت بیسیبزمینی و گوجهفرنگی ممکن نباشد. اما شاید ندانید که این دو محصول فرنگی تا صد سال پیش از این، در ایران ناشناخته بودهاند. اما آبگوشت پیش از واردات این دو نیز، با گوشت و آب و نخود، آبگوشت بوده. ایرانی همانطوری این دو محصول فرنگی را در #دیزی کرد و به آن دو رنگ ایرانی بخشید که جانشینان یونانی #اسکندر و مغولان وارث #چنگیز را به ایرانیانی اصیل و ایراندوست تبدیل کرد. با وجود این همه کتاب آشپزی و مردمشناسی تا به امروز به آبگوشت اینگونه نگاه نکرده بودیم. چراکه ما گاهی از کنار میراثمان سهلانگارانه به سادگی گذشتهایم و ظرائف و لطایف فرهنگی نهفته در آنها را ندیدهایم. آبگوشت، عصاره فرهنگ ایرانی است و هزارهها تاریخ و نکته در آن خفته است و همه قوت آن به ارزش غذاییاش نیست و اگر دقیق به آن بنگریم جان فرهنگ نیاکانمان را در پیالهای از آن خواهیم دید.
به طوری که #خوندمیر نوشته است در موقع #حمله_مغولان به شهر ری میان مردم این شهر از جهت #اختلاف_مذهب#تعصب بود #شافعیان آنجا چون از وصول مغولان اطلاع یافتند به استقبال شتافتند و #جبه و #سبتای را به جنگ با #حنفیان برانگیختند مغولان نخست به #نهب و #قتل_حنفیان پرداختند و سپس به سراغ شافعیان که در خون مردم شهر خویش شده بودند رفتند. شهر را #غارت کردند جمعی بیشمار را کشتند و #زنان را #اسیر کردند و #اطفال را به بندگی بردند، و از ستم و نهب و قتل و فجایع دیگر کاری کردند که تا بدان روز چشمی ندید و گوشی نشنید. مغولان در ری نماندند و در طلب #سلطان_محمد_خوارزم_شاه آن شهر را ترک گفتند. جبه به تعقیب وی به #همدان رفت و سبتای راه #قزوین را در پیش گرفت. طایفه ای از مغولان بار دیگر در در اوایل سال ۶۲۱ هجری به فرمان #چنگیز_خان به ری و همدان و دیگر بلاد آن حدود #هجوم بردند. از مردم ری آنچه در #حمله_نخستین#تاتار جان سالم به در بردند پس از خروج آن قوم خونخوار به شهر بازگشتند و سرگرم جبران شکسته ها و خرابی ها بودند که ناگهان گرفتار دسته ای دیگر از مغولان شدند. مردم را به هیچ روی قدرت دفع نبود. مغولان تیغ در نهادند و به هر صورت که خواستند و توانستند اهل شهر را به کشتن گرفتند و شهر را غارت و خراب کردند و از آنجا به #ساوه و #قم و #کاشان رفتند وآن بلاد را نیز به خاک و خون کشیدند. ری که #عروس_شهر_های_دنیا بود در فاجعه مغول چنان ضربتی خورد که دیگر هیچگاه نتوانست اعتبار پیشین خویش را بدست آورد. #نجم_الدین_رازی در مقدمه کتاب خود در باب شماره شهادت یافتگان ری به دست مغولان چنین نوشته است: از یک شهر ری که مولد و منشا این ضعیف است قیاس کرده اند که کمابیش هفتصد هزار آدمی به قتل آمده است و اسیر گشته از شهر و ولایت...😔
پس از #قتل_نادر_شاه، برادر زاده وی بنام #علیقلی_خان که لقب #عادلشاه!! برای خود برگزید، به #مشهد آمده و #اعلام_سلطنت کرد. وی برای این که مدعیان تاج و تخت را از میان بردارد #سهراب_خان_نامی را با گروهی از #سپاهیان_بختیاری که مهارتشان را در #قلعه_گیری نشان داده بودند ( #فتح قندهار ) برای #کشتن#شاهزادگان#افشار به #کلات فرستاد و مدتی آن جا را در محاصره داشتند، تا روزی که #مستحفظین_برج غفلت کرده و نردبانی را که در کنار برج قرار داشت، بجای گذاشته بودند. عده ای از بختیاری ها متوجه نردبان شده و از آن بالا رفته و خود را به برج رسانیده و بر آن جا مسلط شدند، و با جنگ و گریز، بالاخره حصار کلات را به تصرف در آوردند. شاهزادگان افشار، #نصرالله_میرزا و #امامقلی_میرزا (پسران نادر) به اتفاق #شاهرخ، #برادر_زاده خود چون بخت را واژگون دیدند هریک بر اسبی سوار شده، به سوی #مرو#گریختند و #کاظم_بیگ_افشار (برادر دیگر علیقلی خان) که آن هنگام در کلات بود، آن ها را تا بیرون دژ دنبال کرد و چون به آن ها نرسید مراجعت کرد و گروهی به همراه #دوست_محمد_خان_چهچهه_ای که #قوشچی#نصر_الله_میرزا بودـ حق نمک نشناخته به تعقیب آن ها روانه شد و امامقلی و شاهزاده شاهرخ را درشرق حدود کلات دستگیر نمود، و #قربانعلی نامی از منسوبان خود را به تعقیب #شاهزاده#نصر_الله_میرزا فرستاد و او در #آبادیِ #حوض_سنگ به نصرالله میرزا رسید و نصرالله میرزا در زد و خورد قربانعلی را به هلاکت رساند و از معرکه گریخت ولی با جمعی از #قراولانِ_مرو مواجه شد. آنان این فرزند نادر که #داماد#محمد_شاه_گورکانی و ملقب به #پسر_شمشیر بود را دستگیر و به کلات آوردند. #سهراب ، رضاقلی میرزای نابینا را با شانزده و به قولی هیجده نفر از #اولاد و #احفاد_خُرد_و_بزرگ_نادر که در کلات بودند از دم شمشیر گذرانیده ولی نصرالله میرزا که بیست و سه ساله و هشت پسر او و #امامقلی هیجده ساله، #چنگیز_خان سه ساله، #محمد_الله_خان_شیر_خواره و #شاهرخ_میرزا را به مشهد آوردند. پس از فتح کلات و دستگیری خانواده نادرشاه توسط سپاهیان بختیاریِ علیقلی خان (عادلشاه)، او بدون هیچ شرمی، عموزادگان خویش یعنی نصرالله میرزا و امامقلی میرزا را پس از انتقال به مشهد کشته و سایر برادرانش، چنگیزخان سه ساله و محمدالله خان که کودک بودند به دستوراو #مسموم گردیدند!! همچنین #برادران_شاهرخ، #محبعلی_میرزا دوازده ساله، #احمد_قلی_میرزا یازده ساله، #هارون_خان پنج ساله، #بیستون_خان هفت ساله، و #محمد_خان چهارساله را به قتل رسانید. علیقلی خان برای #ریشه_کن_کردن#نسل_نادر_شاه ، وحشیگری را به جایی رسانید که کلیه #زنان_بیوه ای را که از #شاه و #شاهزادگان باقی مانده و دارای فرزند بودند به #قتل رسانید و تنها #شاهرخ که هنوز بیش از چهارده سال نداشت در #ارگ_شهر#محبوس نموده خبر کشته شدن او را در شهر منتشر نمود. منظور او از کار این بود که هر وقت عموم مردم با سلطنت او از در مخالفت برآیند، شاهرخ میرزا را که از #دودمان_نادر و از مادر، #صفویه است بر تخت نشانده و خود زمام امور را بدست گیرد و اگر توانست به زور سرنیزه برتخت بنشیند در آینده او را نیز مانند سایر شاهزادگان معدوم سازد.
هرچند یکی از فرزندان خردسال نادرشاه بطور معجزه آسایی نجات یافت و به اروپا رسیده و #افسر#ارتش#اتریش شده و معروفیتی بهم رسانید که خودش داستان دلکشی دارد.
تصویر پیوست : نادر شاه افشار و دو فرزندش (احتمالاً رضاقلی و نصراللّه) و پیرمردی که شاید #میرزا_مهدی_خان_استر_آبادی باشد را نشان می دهد. این نقاشی در زمان نادرشاه (قرن دوازده شمسی) کشیده شده است و در معرفی این اثر، شرح حال تنها فرزند بازمانده نادرشاه که افسر فرمانده امپراتوری اتریش بود نیز آمده است.😔