استالین و مرغ زنده
روزی یاران نزدیک استالین جمع بودند و همه متعجب از این موضوع که چگونه مردم شوروی از استالین پیروی می کنند؛ انگار که او نوعی خداست! استالین برای آنکه به آنها درس حکمرانی به سبک خود را بدهد، دستور داد مرغ زنده ای بیاورند. در حالی که گردنش را فشار می داد و راه نفس کشیدن مرغ را سخت کرده بود، شروع به کندن پرهای مرغ کرد تا جایی لکه های خون روی پوستش ظاهر شد؛ چنان شکنجه ای که بدون شک مرغ بیچاره مانند آن را هیچ گاه ندیده بود. سپس مرغ را رها کرد؛ هوا برای رفتن مرغ زیر آفتاب با آن وضعیت پوست خالی از پرش خیلی گرم بود و ماندن در سایه بسیار سرد؛ ناگزیر خود را به چکمه ی استالین تکیه داد. اندکی بعد استالین مشتی دانه برداشت و اندکی برای مرغ وامانده ریخت؛ استالین بلند شد و هر جا که می رفت مرغ هم به امید آنکه دانه ای بگیرد که از گرسنگی نمیرد، دنبال او می رفت. استالین به یارانش گفت، حالا فهمیدید چگونه باید مردم را اداره کنید؟
و چنین است عاقبت ترس از دیکتاتورها📚 #کتاب#روزی_به_درازای_یک_قرن #چنگیز_آیتماتفسال انتشار: ۱۹۸۸
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂