سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻

#موج
Канал
Логотип телеграм канала سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻
@salam_bar_zarnehПродвигать
10,74 тыс.
подписчиков
17,8 тыс.
фото
12,5 тыс.
видео
12,1 тыс.
ссылок
🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه ♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب 🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲ ❌ ارتباط با ما / تبلیغات ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh_z ❌ #شرایط_تبلیغات در کانال : ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh0
#بەنام‌خدا

" #شهرمن‌زرنه "


هر #ستایشی محدودت می کند.
چنان بی کرانه که از لطف #قلم
در چار دیوار #باغ‌انگور ، شراب
خُم را می شکند. مرا که حاشیه پرداز
کلمات بودم ،به متن #زندگی و آنچه
در زلالی نگاه مردمانت است #دل
برده ای.
کمر #کوەهایت، #چمن‌آرای ، زنگوله های
به گردن آویخته ی گوسفندانی ست که
به چراهگاهت در نی لبک #چوپان همنوا ،
سینه ی خویش به تکه سنگ هایت #پژواک
را می نوازند. دلتنگی ام را #قاب می کنم به دیوارهای کاهگلی ات تا در عبور #کهکشانی سال های نه چندان دور ، در
اشک شبانه ی دختری، آه در #قصیده جای
گیرد. #ارمغان تو ، زیستن و آموختن در تب و تاب افتاده ی بی درنگ را با هر چه
تندیس #مهر است هماهنگ کرده است.
دشتستان دلربایت، #گل از باغ شکفتن ،
آرزوهایی ست که نغمه ی #مثنوی تا
قول و غزل #شاعران‌ایل را ساز می کند.
تا در حادثەی #اعجاز نفس مردمانت،
شب دق الباب شمردن #ستارگان شود.
بوسه ی بره ها بر سر چشمه ی " #قومگه "
سبزه های روییده به لب هایشان به آغاز
صبح می دمد تا علف و #گندمزار به رویش
روزنه ها در #دل بشکفد. تصویر ساده ی روستایم ، در #قاب‌سبز خروس خوان
هر گوشه از نگاه را به کناره ی پنجره
در دمادم زلال نسیم، ترسیم شعلەی #آتش
است و بوی چایی دم کرده بر پهنه ی #صبح آویخته ی لبخند مادران است تا صدای #مشک زدن سمفونی #عشق به دشت و دمن را ساز دهد و طراوت و شیرینی
تشنگی گیاه پیچیده به پای #مردان‌روستا به آبی در ریگ کنار جوی ،‌
#رخصت رویش باشد.
در #ساغر شعرم ! خاطرات گذشته به عطش کلمات ، نفس کم می آورد تا از
خستگی ممتد داس و درو #دهقان‌ایلم،
به عرق جبینش کتابت شود. #بهار پیرهن مادران ایلم از شکوفه پُر است تا در #فصل دل من، گل آویز شکفتن #شعر شود. من کوچه های خلوت #روستا را بی انتها برای
دوباره رفتن به همان #خاطرات با هم بودن ها می خواهم . مانند پرنده ای به لانه،
ابری با #باران، گلی به آب، ستاره ای به شب عادت کند. مانند اشکی در #چشم ،
دستی از دست و برگی از درخت.هنوز
روستایم را دوست دارم. انگار #خاطرەها
لا به لای صفحه ها جا مانده اند. #احساس و افکار و صداها و نفس ها ، همچون #رعد
بر جان شرر می زند. لب های سرخ #قلم،
همچون گل های دامن دختران #ایلم پراز
عطر مریم است. چهره ی #نجیب و آرام مادران ، وقتی در #حلاوت نگاه معصومانه
و با غیرتشان ، انگار آینه ی پاکی و #مهر به موج است. صدای #چکاوک کوه گاومیر،
همچون نت های #بتهون ، در گلوی کودک ‌روستایم باقی ست ، وقتی کنار #گهوارەاش، بال بال دستان مادرانه در لالایی
پیچیده ی نوایش ، هفت #آسمان را خواب می کند. سینه ، دکان #عطاری ست که شرح خاطرات را به روستایم می کشاند
تا بوی هل و آویشن و #دارچین و نبیذ سرخ شور انگیز در سیاه چادر به خاکستر زیر کتری ، زیر شُر شُر #باران بهار،
تجویز #عشق را نسخه کند. در روستا دلتنگ که می شوی ، دریچه ی #سحر به
صبح نفس #سپیده را می گشایی ، تا چشم کار می کند ، باغ #غزل، بهار و سبزه
سینه می شود. #موج عطش به روی لب خوابیده بر بالشی از #ستاره شب خوابیده
آهسته گذر می کند .بوی برخاسته از #خاک، بر داغ عطش لطافت #باران می شود.تا امواج گیسوان فروهشته ی #پیچک و یاس ، هوادار دل باشد.
کاش یک #نویسنده بودم. تمام #رویاها،
بغض ها و دردها را که هر وقت دلتنگی می آغازد بنگارم. از مهربانی بنویسم که #تبلور
بلورین #ماه ، از خاطرات و دیدن متوالی به فاصله ی کم مرا به #خواب دعوت کند. و صدای خستەی #باران ناودان ، پس از #فصل بلند #سکوت ، بر گونه های خجالت زده ، بالش کوچک من شود.

#فروزندە_‌شفیعی

📥x #سلام_بر_زرنه x
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

#شکوفه پلک می گشاید.تا دلشدگان به سراپرده ی رنگین کمان #عشق به تماشا
برند.قلم همچون نوای نی به باغ #گل سرخ
در #سماع شب سروستان آل عبا دست می افشاند. شبستان نقش هزاران #شکوفه به سیمای #یار بر لب آینه ی خندان می شود.
رقص رنگین شکفتن در چشمه ی #نور
مژده #بهار می دمد آنگاه که نگاه ام ابیها
منظرگه #کواکب دارد.گل اطلسی همچون لعل ، جام زرین بر #زرنگار بذل هیبت می نشاند.در بارش چشم های تر #علی " ع "
حسین همچون #گوهر کمال بر نظم نغمه ی غزل دلدادگی #یوسف را به دیدگان نوازش شود.قلم ایستاده با تواضع بر آغوش #عطر کلمات، قله ی فروتنی را
در می نوردد تا نسیم #صبح صبا را به
آفتاب بسپرد. روح یگانگی با #مهر، با
#سپهر و ستاره ، با آب و آینه در تار
و پود به جریان است.#موج لطیفی
به #حریر قلم راه یافته ی جاودانگی
می شود . نیت به #آسمان دلبری
#کهکشان دل را به روزهایی که در پیش
است گره #ترنم می زند. همه ی رویاهای باران خورده نگاه #ارغوانی را زیبا نموده است.تا ناگهان در قاب احساس #قلم معنا شود.قصیده ها سبزند و #دشت نیلگون
آبی مرام خواستن های #عدالت را می طلبد.از #هرم آرزوها قدم ها دلتنگی دارند
چشم انداز ما تویی لختی به #انتظار
بی اندیش، بگذار #خدا را تماشا کنیم.

#‌فروزندە‌ـ شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۷ اسفندماه ۹۹

‌‎🔸 سلام بر زرنه …🕪
🔻 @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #بهارکه‌بیاید "

#موج لطیفی در رگ #قلم جریان
یافته است تا #نفس کشیدن زمستانی
را از تن بر کند. نیازی نیست به #نگاه
#ستاره و تلنگر نگاهی، اشارت انگشت کافی ست در #سجود ممتد رازهای بهار
تا آغوش کلمات گشوده شود. تن را به #صبح و جان را به #آفتاب بسپارد.
#بهار پلک گشوده است .شکل رویایی #باران خورده و #زیبا، ناگهان در قاب
احساس #مانشت معنا می شود، با
خرده #نسیمی همه را به هم می ریزد باز
با آمدن بهار #باران بگیرد و کوچه های کاهگلی بوی نم به مشام #بتراود.
پرنده های #مهاجر بیایند و تالاب نیز
جامه ی #هجران از تن کند.#شاعر صفت
#تلمیح را به شمیم گل لبخند، گل #آذین
شور گل افشانی قافیه کند و #غزل عاطفه
از جام لب #قلم، تشنه ترین غزلخوانی جاری سازد.از سر زلف #بهار گلخوشه ی
#گل ببارد و خاک گلگون شود و جام #خورشید در چشم #بهار، غرق حیرانی
ُسن گردد.احساس من آبستن شعری
نو شود تا #فصل‌های گمشده را ورق
زنم و به اسم باران و #بهار برسم. آنک بهار برسد اقرار سرسپردگی و #آغاز
#همسفر طلبیدن شود تا طرح یک
#تکامل شیرین در روزهای جاذب
فروردین پا بگیرد .#خورشید ذهن از رویش #نسترن و نسرین پُر کند. جویبار
روشن #پرواز در رقص بال و برگ چلچله و #گندم بر تاب گیسوان #دختران‌ایل وزیدن
گیرد بوی گلاب و گل #میخک آویز #سخمه و خفتان در تنگ سینه بپیچد. زلفان #دختر‌ایل، در پریشانی نسیم کوهسار بر شانه های سترگش، #ناز و نوازش به #دشت بپراکند. مشک بر دوش ، قدم هایش
به سبزه و #گل آراسته گردد.او #دختر روستاست با همان قدمت شرم و#شکوه زیبا، در گندمزار نگاهش، دانه دانه گلخوشه ی دلبرانه ، #آذین بند #گیسوان بلندش به دل ها گره می نشاند.ساده می زید و ساده #تماشا می کند.

۱۶ اسفندماه ۹۹

#فروزندە‌ـ‌شفیعی

🕪……#سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" در سوگ استاد " #بنان"

" #سی‌وچهارمین‌سالگرددرگذشت‌استادبنان"

از تو #سکوت مانده است و از من صدای تو. #تندیس بغض بر گلوی حنجره ی " استاد بنان" به #تماشای لحظه هایی می برم تا لرزه ی افتاده بر شمع وجود، به خاکستر #پروانه نشیند. در #شبستان گرانمایه ی عمر ، #افسانه در خواب
غزلخوانی ات ، #قلم را به لب نامه ی بیابان مجنون #لیلا هیهات دل است.
میان پیله های #احساس ترانه ات،
#تفاهم به حبس تنگ نفس ها می دمد. باز یافتن فریاد گمشده، در #آسمان ناپیدای
نت های ملودی ات #عشق را می نوازد. متبرک ترین واژه ها بر جهانی از #عطر و عسل ترانه ات به چشم #بتهوون آید. تا انگشت حیرت بر لب گزه ی حیرانی #شوق مدور را به دل بکارد.نفس گرم تو همچون روحی در #کالبد شعرها، بهاری ست به #ترنم واژه های که از گلویت #آبشار غزل بتراود . در باغ یک سوسن خاموش، تنها تو می دانی صدای #روشن را تا نسیم بر نفس #شبنم گلویت شب دلتنگی پشت پنجره ی #صبح ببندد. و همراه باد #صبا آوازت بر سرای #دل و جان سایه فکند. #آسمان از نفس تو رنگ بهاران دارد
تا غرق در جذبه ی #نور آینه ها انعکاس باران و #بنان بگیرد.و گریه های سحری را در دلتنگی جان جانان نشیند.چشمه ی #خورشید در دل ادبار نگنجد تا زنگار از آینه ی دل با نوایت زدوده شود. مرگ تو به #باغ سبز #خیال، دیدن رویایی ست تا گره بر زلف #غزل زند و رقص #ترانه در نسیم نا آرام #کوچ ابدیت برقصد.
چشمانت قدوس مشرق #لاهوتی به نگاه سبز در سبز بودنت را معنا می کند. #اشارتی‌ست پنهان، که با #غمزەی نگاهت صحرای نامحسوس دلبری عیان گشته است.بیت #بیت ترانه ات انتشار #موج غزلواره هاست. تا بر مضمون آینه ی شعر #تجلی شب رویایی شود. در برکه ی شب چشمانت، #پلک بر خنده ی #صبحگاهی به بال نگاهی #شاپرک را به #خیال تو می کشاند. ناگاه از ره #رسوم دیرین کوپه ی مرگ، مثل قطاری مست، بر ریل گلوگاهت نشسته ی #ماتم است. تا خنده ی شراب لب به #نجوا گشوده ات ، گریه ها بر بزمگاه مستانه ی شب های #رفیقان برد.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۸ اسفندماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #زادروزشوالیەایران
#استادشهرام‌ـ‌ناظری"

تنها #صداست که در ادوار
برای #همیشه می ماند.
#خروش حنجره ات سینه ی
سرد #فلک را به نت #آواز
الهتاب گلوی #غزلخوانت
#موج به موج، نفس بر خیمه گاه
#شعر می زند.گردونه ی #خورشید
نگاهت شعله می کشد تا #ماه
نور رخسارت، رکاب #آرزو بر مهربانی
#مهر دل افروزت، شهاب و کهکشان را به
شب مینایی #شفق، لبالب از شراب
#غزل کند. کامجویی تتمه ی جویبار
حنجره ات، بر حسرت صحرای #دل،
طنین دل انگیز #چکاوکی ست که در
صدایت راه می رود سرشار #عشق است.
از پشت پنجره ی صبح #فلق، بغل گشوده ی سپیده به کوچه باغ #اقاقیا، سحر شکسته در تار گلویت، #ترنم شیهه ی
سرخ #سمند، به دل هر سنگ وصخره و #کوهسار می دمد. در جشنواره ی #سبز غزل هایت، ابر #سترون به چشم من رویید تا زیر #باران شب چشمانت، خیس از #آرامش شوم. تک سوار جاده ی #عشق، برق غرور وحشی نگاهت در چشم های #آهویی صحرای دل، به صد هزاران جلوه برون آید تا چشم دیدن
زیبایی #حنجرەات به جاذبه ی اثبات رساند.پهنای #فلک ضرب المثل صدای توست .آسمان دل، به #فیض ازلی لاهوت
تو معنا می شود. #همای هماره ی سلطنت #شوالیەی ایران، #شهریار نشسته بر تسخیر مولودی تاج وتخت ، #آواز فر و شکوه توست تا پیراهن از باد #کنعان هوایی
شود و رقص نسیم گیسوان #زلیخا
به سراپرده ی نجابت #یوسف، دمی به
بیابان #مجنون لیلا، موج پیرهن دریده
را به تقدیر شبرنگ گیسوی #هجران برد.
اینسان ! زخمه های عاشقانه ی شعر و #غزل به #گلوگاه استاد، سمفونیک نی در نیستان #بیستون به تیشه ی فرهاد،
#غزل وداع #شیرین را به #طاقبستان
دل گره زند.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۹ بهمن ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #تقدیم‌به‌مادران‌ایل‌کلهرم "


برای #نشستن کنار تو، نوشیدن یک فنجان #چایی دم نوش تازه ی همیشه بهار با بوی هل و #دارچین، سخن گفتن از #غزل ، و بی واهمه از گفتن رازهای #نهان،
بغض کردن راه #پایان نمی گیرد.بوسه ی
ابرهای ست که بر #باران گونه های خجالت زده، #بالش شب های بی تو را
خیس گریه می کند.
حرف که می زنی انگار #سوسنی در صدایت راه می رود، لبانت #ترنم دلنواز چکاوکی ست که کنار #گهواره، لالایی #مادرانەات به سپیده دم چشمان #خواب
آلودت #سلام می کند.
با من که هستی، روبرویت گفت وگوی #مادرانه ای ست که گوش هایی بدهکار
تنهایی توست. بر شب #شعر خیالم،
#چلچلراغ چشمهایت #محشر دلدادگی ست
با تو #ساعت زودتر طی می شود، #دوری از تو رنج آورترین ثانیه های اجبار است.
#موج یادت ویرانگر خاطراتی ست که در سکوت #شب‌ها ، هجوم دود آه بی تو بودن
ابر #باران آور چشمان می شود. گاهگاهی
که از تو غافل می شویم اما #خیالت همچنان در سر است. پس از #فصل بلند سکوت، صدای خسته ات، همچون #رویا
به خواب منتهی می شود. #ذهن پر از همهمه است، پر از حرف های #ناگفته و اشک های بغض شده. به #باغ گونه هایت سیب آویخته ای تا لبت در گل گیلاس پرورده ی #گلخند شود. عطر #پیرهنت پر از شکوفه هایی ست که در بال و برگ چلچله و گندم جریان #عشق را به بهار #لبخندت می شکفد. اینک در پشت فصل های گمشده ، آن سوی تر از #سرزمین دلت
آیا #بهاری هست؟

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌‌ـ‌زرنە

۱۵ بهمن ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh

#بەنام‌خدا


" #چوپان‌ایل "


در هوای #شمالی خانه ات ، باغچه ی دل
سبزتر است.
زیر #باران نگاهت ، دست هایی از #امید
جوانه زده است که بوی #عطر شکوفه های
#بهاری می دهند.
#دنیا برای آن که تو را بفهمد کم است
چشمان مهربانت، کنکاش ترین #افق
#نگاه را می جوید و عجیب ترین شعر
#عالم را به قلم می آورد تا ابر باشی و
به دامنت ببارد.
گونه های #سرما زده ات تو را شبیه
شقایقی ست که در گلدانه ی #سپید زمستان
می درخشد. گل های پیرهنت پُر از #عطر مریم است، زُل زدن هایت به #کوه وکمر
چه تماشایی ست، انگیزه ی نگاه تو #رحمتی ست که شامل حال #آغوش توست
وقتی #برەای تازه متولد شده به بغل داری. وقتی که بخواهم از تو #غزل گفته باشم و نتوانم. #بهار که می آید در بغل دامنت عطر #آویشن به عطش پرچین می پراکنی، قدم هایت سبزه های #کوهسار را پیچیده در رم گام های تو دارد.#سپیدار
#فلق پشت پلک های نگاه تو روشن است
عشق و #شیدایی و آشفتگی حالت،شب
را پر از گُل #خورشیدست.خورجین صبح
از نان و خرما، شرح #غیرت و دلدادگی است تا آهنگ و احساس #هورەی کوردواری ات بر حنجره ی تنگ #گلو بپیچد.این جای قدم های توست که میان
#شادی و غم ها، سردی ها و گرمی ها
به یاد زمین و دشت و #چمنزار، گاهی با مهر، گاهی با #دلتنگی، نوای دلنشین ات
نت های زنگوله ی بره ها در #جان عزیزت
به برکت #موج می نوازد.تو هماره ی خوشایندی مثل بارش #باران.
#شب شده باشد و ماه شهدش را در جام
#زرین زمین ریخته باشد و #عشق تو در
کلبه ی #دل برقصد و آن گاه #ماه نقره می پاشد بر گونه هایی که زیر بلور #برف
در بحبوحه ی #شیفتەی خال لبت
#سیب می شود.چه ملایمت خنکی است
وقتی #نسیم از بالاپوش تو آبستن یک
شکوفه از #اصالت کلهریت را کنار شب
ایستاده می بیند.
#گندم گندم،و خوشه خوشه از گندمزار دشت نگاهت #خاطره می بافند
هر کجا تو را #گم کرده باشند.
شعر دوباره سبز و #جنگل سبزتر است
از ُرم آوازهایت.

۳۰ دی ماه ۹۹

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #سریوان‌وسرکش "


#باران می بارد تا کوچه های احساس،
خیس از #غزل شکفتن شود و عصر
#پاییز ، دمنوشی از #شعر و نبات را به چشم
های غزال #سرکش که بر سر یالش
به اقتدار ایستاده بر دشت #سریوان
بنگرد. بغض چندین ساله ی #قلم
می شکند و من #آهسته و آرام در وجودم
می بارم.#ابرها رها می شوند تا شاه توت
#بیت‌الغزل عشق به پای درخت جان بریزد.بوی تمشک سرخ #خیال تا دم صبح می پیچد روی #دامن قله ی کلمات، دل ترک خورده ی انار بر #شاخسار درخت اندیشه در مه غروب ، #انعکاس لبخند
#بهاران را تداعی می شود. انگار نفس #سرکش همچون سرفصل ها، شبیه #روح درون خود دمیده است تا تصویر #سریوان را همچون #آیینه به نگاهم در سبزه زار از
یاد سبزه مانده در ذهن #پاییز، دختری ست گردان افراشته که بارش #گیسوان بلندش در نگاه رعنای #غزال کوهت ،
شعر و #غزل را به واژه ی برگزین قافیه ها
بکشاند. تمام روزها از #چشم‌انداز قله هایت #جان می گیرد، ثانیه ها سرشار از
حضور #مفرح تفرجگاه توست که در سپیدی چشمان من #جوانه می زند.
عطر گیسوانی که سوار بر #قاصدک می کنم تا برایت از #دلتنگی روزگاران ، غزلی ناب بسراید.بر #شاخسارت دار می زنند
تا #قلب و اندیشه از یادها غافل نباشد.
گاه به شوق بودن های #بهار زنده ایم.
بوی #آویشن و عنبر کوهسار#سرکش و #سریوان #نیاز به تعبیر ندارد. بگذار خنکای نسیم ات، #سکوت تلخ غروب ها در سمفونی وزش #شاخسارانت جای زخمی
باقی نگذارد.#باد موافق که می وزد باز
#عطر تن را به پیراهن سبزه زار می نشاند.
سینه به دشت #سریوان دکان عطاری ست
تا رازیانه و شاهی و گشنیز و هل و آویشن و نبیذ سرخ #شورانگیز را به تراوش قلم ُشک افشان کند.
جسم #گرمسیرات تو بهارانی ست که جان #پاییز برای گذر از غم ها ، به #عشق دوباره
رستن ها، راه رفتن زیر #باران را تجویز می کند. آنگاه سحر بر یال کوه #سرکش می تابد، صبح از نفس سپیده آغاز می شود تا #چکاوک ترانه سر کند و باغ غزلش‌ #بهار شکوفه های #سراب شود. #موج عطش به روی لب قلم خوابیده است تا بر بالشی از صخره ی #سرکش ، ستاره های آسمان #سریوان آهسته گذر کند.خورشید به ناز غرق تب خوابیده را بر چهره ی #جان فرو نشاند. در خطوط مبهم دود و #آتش ، خاکستر کشیده و بر بالایش کتری و چایی دم کرده به #همنوایی دختر #باران ، بغض نهفته را زنجیر می کند تا ساده در بند #سکوت، ضرب آهنگ هوره ی کوردواری موج #عشق به بهای عهد و پیمان #روزگاران به حنجره ی چوپان
گره زند. #ابریشم مخمل و سبزه به پای
قدم های رهگذران بارش تواضع #نسیم کوهسار سرکش در هوای سینه رهاست. هرگاه #دل با نفس #بهار در حال جدل است، فالی بر سبزه گره زدن، راه تازه ی رهایی در #خیال است. در کنار #گذرگاهت دلتنگی جایی ندارد. از یال ات
#غزال خرامان بالا می رود .کمی بوی خاک #باران خورده به سکوت آغوش #صحرا بهترین تسکین است.#عشق به زادگاه را باید در سکوت شنید.

#فروزندە‌ـ‌‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۱۸ آذر ماه ۹۹
📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

"#زادروز‌ـ‌نویسندە‌ـ‌بزرگ
#ایران‌زمین‌‌‌ـ‌جلال‌ـ‌‌آل‌احمد"

#باران می بارد، گل های بنفشه به
قامت پیچش قلمش، عطر #عشق
می پراکند،#شکوفەی از حس
خواستن های #ادیبانه به افق
نگاهش #جوانه زده است، حسی
به عرق #ملی، چندین پله نزدیک تر
به #انسانیت،قلمش همچون جویبار
بی صدا و روان، بدون آن که #صدای
بال نفس هایش تنگ خیس دفتر بشنود.
#پولک حباب پیرهنش ، تنهایی ستاره ها
را به چشمان #وطن می دوزد. ساده و زلال همچون #آینه لبخند می زند، انار
لبخندهایش،پر شرر قلمش را سبز به
رنگ نفس گرم #بهار، غرق در جذبه ی
نوشتن ها، سیمینش سرو دل ارای #باغ
ازل، #آسمان از نفسش هوای باران دارد
تا صدای قشنگتر از رویای #عشق ،
#تمشک سرخ بوسه بکارد.به نگاه #جلال
#سیمین‌ـ‌دانشور، لباسی از ماه و ستاره
به ردای قلمش بر تن داشت، چون #فانوس
رویایی، #صبح در هیاهوی باران طراوت
نوشته ها، نهایت #روشنایی را معنا می کند.بر #قلەی قلم ها ایستاده ای
با آغوشی از هجای کلمات، #واژگان را
به صبح ادیبانه سپردی، روح یگانگی
به #وطن. به جنگل به سرزمین سر سبز
مخملین، نیازی نیست به ناز نگاه #ستاره،
به صورت تردد #ماه، قلمت را به سجود
ممتد رازها گره زد.راز #عشق تو، سر به مُهر دلدادگی اند.تنهاتر از غزال #کوەدماوند، #موج زلف اندیشه ات به سمت
#نسیم جاودانگی می وزد.ترجمان #عشق
#سیمین، سر انگشتان شاعرانه ها را
همراه چایی دم کرده کنار #بهار خواب
دلت، بر #دل تنیده است. چشم هایت
شب #چراغ‌دانش است تا شاه بیت غزل
بر دل #سیمین تقارن عاشقانه ها باشد.خسی در میقات بر #قلم توانایت،شوریدگی دل را به #حقیقت
پیوند می زند.#کتاب مدیر مدرسه، نفرین #زمین، سنگی بر گوری، از رنجی که می بریم و سرگذشت کندوها، همچون کندوی #عسل بر قلم شیرینش ، کام تشنگان #ادب را سیراب نموده است. #جلال‌آل‌احمد در سال های
فرجامین #زندگی با باوری خسته و دلزده
از تفکرات مادی به #تعمق پرداخت،از مصلحت اندیشی گریزان بود. #زندگی ادبی اش سراسر #شعر بود و شعور.
در کناراندیشمندی همچون #سیمین‌دانشور، اوج #آفاق، بر بلندای شعر
از قلمشان باریدن گرفت. #جلال با شور
قلم به مصاف تزویر می رود و #سیمین
با نیش #قلم.

#فروزندە‌ـشفیعی‌‌ـ‌زرنە

۱۱ آذر ماه ۹۹

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

"#۲۷شهریورسالروزبزرگداشت
#استادمحمدحسین‌شهریاروروزشعر
#وادب‌برفرهیختگان‌خجستەباد"


#قلم وامدار غزل های #بهاری توست
تا برگ و بار، به همان اندازه #شبنم گیرد
و بر #گلستان سرسبز جان ، روح تازه
پدید آید. دنیای #شعر و ادب زآن رو که
تو را بفهمد کم است. #شعرهایت ناب ترین
شعر #عالم است.ابر غزل هایت که بر دامن
دفتر می بارد، به گونه های اشکی #قلم،
دمادم #حیرت را به لبگزەی هر تلاوتی
می نشاند. #دل برای از تو گفتن، هزاران
#حرف نانوشته دارد، #غبار خستگی از تن
می زُدایی، گاهی با #مهر ، گاهی با #موج.
هماره ی خوشایند #غزل‌هایت در خود #باران رهاست. حواس #شعرت مرا پرت می کند به #سمت پنجره ای که تمام روزنه هایش ، #آیەی روشن تلقین را #بصیرت است. نگاهت صفا را در باور
#جان ها می ریزد. تو گویی رازی می جوشد در پستوی #کوزەی‌دل ، تا دل
از تردید بشوید و میان #حوض‌آینه،
یقین بر آبادی #عشق به نامت را
ببارد. لبخندت #اردیبهشت فصل هاست گویا به خواب ناز شعرهایت ، #معشوق‌ثریا
به #خواب رفته باشد. #چشم بر هم که می گذاری ، مرور سال های #عشق نا به #فرجام
به گمان #زمان، پشت پلک هایت خبری در راه بود. #خیال در عمق نگاهت، #فال را به نیت سیزده بدری خالی از #لطف می بیند. تا این چنین دل کندن نابهنگام، فتوای روشن
#هجران می شود و #شوریدگی احوال را به شور #شرر، غزلی بی بدیل، آغشته ی #قلم کند. سرشت خاضعانه ات گویای درون پر از #جذبەی توست که برای اثباتش هیچ مقیاسی را به #سنجش لازم نیست.#دریای‌خیال
#شهریار رمز دو جهان از ورق آینه می خواند تا گرد #تحیُر ، رقمی باشد که #عیار
مطلق به
میزان #هجرانش را به ملاحظه بکشاند. سبزی #بهار
#واژگان به پابوس تو آمده است. هزاران
#فروغ نور افشان ، به #فروزندگی چشمان
قلمت جاری ست و صدای #شیوا و حزن برانگیزت همه را #فریاد می کند.
#دستان‌سبزت، همچون باغچه ها در هر #بهار غزل ، #گل می دهند. غنچه ها ، گیج #لبخند تواند. تا #همای رحمت از بوی خاطرات ذهن بلیغ و #بدیع تو، چتری
برای #دریا بیاورد. قلمت چتری ست که
#انعکاس دلدادگی سیمایت به تلالو #باران نشسته باشد. #غزل‌هایت اوج می گیرند
تا همپای #غزل تو، عیاری به میزان ناید.
#گاهی که از خود دور می شوم، بوی
خاک #باران خورده ی شعرهایت،
بهترین #تسکین می شود.خطوط چهره ها
از یاد خواهد رفت ، اما #عطر نام تو، همچون نسیمی برای همیشه ی ایام،
بهاریست #چمن‌آفرین، که تصویر دلنشین ت را به دیوان روزگاران صحافی
می کند.

#فروزندە‌شفیعی‌زرنە

27شهریورماه 99

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا

" #ازعرفەتاقربان "


به کناره ی #شفق غروب
در متن #اشک و آه
زل زدن به #صحرای‌عرفات
زل زدن به #ماه
زل زدن به چشم #ستاره
بغض گاه به گاه #ابراهیم
#زمزمەی به مسلخ بردن است.
#آسمان پر از خلوت #خداست.
تا حجم #ستارەها در هیاهوی دل
بر پهنای #صبح آویخته شود.
#بهشت از نگاهت به بار می نشیند
تا رهیدن از #قعرجهنم، به امتداد
وسوسه و #تردید دورترین باشد.
راز این #قربانگاه در چیست؟
که #شیطان این چنین حقیر و
#کوچک می نماید.
پرده ی #دل بُریدن پر از هیاهوست.
ترسی چنین #عاشقانه از جنس رستن ها.
در #سکوت سرد چاقوی آخته، در #اشک
شبانه ی توهم پرتاب #رهایی چه زیباست.
به #اعراف رسیدن ، از خود به #خدا اوج گرفتن رمز #ماندگاری ست.
در #فصل فاصله ها، شوق وصال به
بلندای قاف #عشق، زلال تر از #موج تلاطم
قاب سبز #صبح را به روشنی آینه، تفسیر
خود باور توست تا لب برنده ی# شمشیر
به #قربانگاه چشمان #اسماعیل بُرده باشی.
حال و هوای دلت چه دیدنی ست وقتی
که #صلابت دل با نفس در حال #جدل است
و #شیطان در #سقوط وهم برانگیز #انحطاط،
تو را در بیکران #آسمان به کرامت یقین به #تماشا نشسته است.

#فروزندە‌شفیعی‌زرنە
99/5/10

━━━━━━
📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

#روزقلم‌برفرهیختگان‌جهان‌خجستەباد.

#چراغ یاد تو همواره روشن است تا #نگین چشم #قلم ، لعل درخشان شب #شعر را سرشار از شرح چشم غزل کند و من هم از تراوش #شعر چشم تو سرشار حلقه نشینم در حلقه ی وصف #قلم. الفبای #واژگان با قامت تو سکوت را می شکنند تا #زمین تفکر تشنه ی خاموشی نباشد. سرشک تو #عاشقانه باریدن بر چتر دل هاست. مهر ورزیدن است به رنگین کمان #باران، به دشت کوچه ها آواز #دل گشوده می شود. ادب ذاتی نهادینه دارد که وامدار جوهر #کلک توست. واژه های رنگ افتاده طلب و اشتیاق به #فصاحت تو دارند تا آنچه از دل برآید لاجرم بر #دل نشیند. شعرها بوی #سکوت می گیرند از غیبت لب های توست کلمات مثل زنجر خشکیده از معنا خالی شوند. #موج گیسوان بید بر سر انگشتان #قلم، #شب تابیده به دوش ات شانه دارد. در رقص شعله ها، پر پروانه #عشق بازیدن به قامت تو مزین دلدادگی ست. چشمانت به #اردیبهشت می ماند . #تغزل شعرا از شاخه ی نبات تو گویی شکوفه های بهاری غزل #حافظ را می چیند. حدیث در محضر سبز ت افتان و #خیزان لب ها را از خوشه ی استعاره #گلچین می کند تا #بهار #شعر درخت های مرده ی گیلاس تلقین زندگانی به چشمان #سعدی روشنایی بخشد. فصل غزل های بی بهانه ی #رهی‌معیری سکوت تار و تصنیف و ترانه را به #معبد صدها کرانه می برد . تنهایی و خلوت به شوق #وصال چشمان پر تمنای #سیمین بگشاید. به احترام قامت تو نگاه پروین دغدغه ها را به #دل ترانه ، تلنگر #عشق است شاید مرقد چشمت حریم زائر دلدادگی شود. خرامان می خرامد #غزال واژگان صائب تبریزی بر #گلستان شکفته ی نیلبک نابت ، آنگاه که آب #حیات خضر شکوفای غنچه ی عطشناک گل افشان #باغ ارم شود. در محتوای ثانیه ها ، #فصل سایه ها مکدر ، ابر باران شعر #مولانا بر فراق شمس تبریزی از گلوگاه بغض #گلواژەها رویای شادمانه ی دیدار با مخملین قصیده و #غزل بوسه باران تشنه ی فرقت است. اینک #بهار عاشقانه ها مفهوم سرسپردگی و #دل فروختن به یادت در روزهایی پا می گیرد که بارگاه باغ و #باران، مستی شعرهای #خیام را به بارور اندیشه ، چکامه ی #سخن از تو دارد. #خورشید ذهن ها همواره با بودنت جویبار روشن #اندیشه در پرواز رقص سماع گون، در بال #نسیم باد، در تبسم چلچله و گندم به #بهار فصل های گمشده ارزانی دارد. با جوهر روان تو میقات #گل سیب و عطر بهار نارنج. #میخک و اطلسی وانار ، پیرایه های شعر ناب نسرین و نسترن #خیام را به روییدن #شکوفەهای قصیده پیوند می زند. تا سامانه ی زمین #تفکر، فصل تحول شود. به باغ گونه های #قلم ، تن پوش واژه ها آویخته ی گل #شبنم همچون #الماس بر کان احساس می روید تا #فروغ‌فرخزاد نگاه آتش و احساس پرورد و #گل باغ دل را آویزه ی #یاس نیلوفری #تمنا کند. حال دستان بی بضاعت و اندک #اندیشەی کال من ، بارها تو را در دستان #کلمات به سبزی دست های #عاشقانه زیستن و نگریستن بر انگشتانم آبشار نموده است تا دختر بهار #عشق، دیر پای سبز #مهر را زمزمه کند. تا #سبزتر از گذشته به فرداهایی بی اندیشیم که #قلم فصیح برای مهرورزیدن بر صحیفه ی دفتر بگشاییم. روزی که #قلم در دستان
#شاعران ایلم ، نجوای کلمات را به
اوج #ثریا می کشاند روح به کالبد
#شعر جانی دوباره می بخشد.

۱۴ تیرماه ۹۹

#فروزندە‌شفیعی‌زرنە

📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
بەنام‌خدا

"تقدیم به تمامی #‌‌مادران‌ سرزمینم



دلسپردگی هایت #شیرەی‌جانم شده است تو که مرام خیس #غزلی.امروز می خواهم از غزل و #قصیده و #شعر برایت
یک #دیوان بنگارم اما نمی شود.#زبان ساده ی #قلم را دوست دارم بدون هیچ #آرایه و استعاره ای.سال هاست در#کنارت بوده ام بدون آنکه خسته باشم یا #پریشان.کنون چند ماهی ست که درد ورنج بیماری مرا از تو دور کرده است و این #حرمان سرگشته ی من است که نمی توانم در معیت آن نگاه #لاجوردی ات به تماشا نشینم.این چه #رازی ست که هرگاه صدای محزون و #مغرور تورا می شنوم از درون تهی می شوم.خرد شدن من از #بی‌عاطفگی نیست از ملاحظه ی #قصور و کوتاهی ام نیست.از #قلمی ست شاید #قلمم را نکوهش کند که چرا نیستم. نوع نگرش من #رهاورد #انس و #الفتی ست که از #پدرانمان به ارث رسیده است.#قضاوت کردن چه #آسان است برای آنکس که درد مرا نمی داند و کاش حال درونم را بدانی وقتی نمی توانم در #معیت تو باشم.#جدایی از تو یعنی جهنم. این #دختر تو هزاران رکعت به تو بدهکار است اما با این درد که بر توانم #خمیه زده است چه کنم. #کاش کنارت بودم و آغوش پر#مهرت
ماوای درد دل هایت بود. #مادر به تو #مفتخرم که اندیشه ی بزرگت همپای تفکر #پدر، افتخاری ست که بر #شانەهایت #استوار و پا برجا به آن تکیه داده ام و می نازم که تو #مادر منی که می شود تو را در #شعرهایم بسرایم. #آسمان نگاهت #تلالودریاست و من قطره ای حقیر در #موج این تلاطمم. #دخترت را ببخشای هرگاه از #دوریت زبان خامه گشایم جز پوزش #یارای هیچ سخنی نیست. این نیز بگذرد اما #وجدانم‌آسوده است که بدون دلیل از تو جدا نیستم. #قلم به یاری من نیست تا #چکامەیی از #بزرگواریت بر صحیفه ی #دل ترسیم #رویاها شود. #دوست داشتنت یک
دیوان #غزل می خواهد که توان #کلک‌خیال انگیز در مقیاس #ارزش هایت عیاری به سنجش نیست,

.#فروزندە_‌شفیعی‌زرنە
99/3/25

📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #طاقبستان"

صبح بر آمدن #خورشید نیست
سرآمدن انتظار #افق مهربان توست.
میان واژه های #زلال، تو را به #ترانه
بخشیدن، به صدای #موسیقی، به
شکوفه ها، از پژواک تیشه ی
#فرهاد می آید تا بر سلسله ناز کریمانه ی
#شیرین خواب خوش را به #بامداد دهد.
چشم هایت در خود #باران رهاست. این #کویر سرگشته ی دریای چشمان #شیرین است
که به #آفتاب دل داده است.بوسه ی #باران
ابرهای #چشمانت است که بر گونه های
خجالت زده، ساز #شعر را به گلوگاه #شاعر
کوک می کند.#زورق دل ، در خیالت غرق #موج های یاد توست تا بر چین #زلفت
تلاطم خسته ی تیشه ی #فرهاد موج شکند.باران #بیستون تاراج غربت را در
چمنزار نگاهت ، #معبد صد کرانه است .
چه اتفاق شگرفی ست #غروب وسوسه ی
سرخی گونه هایت تا " #پراو " خواب گمگشته در خیال شبانه ی سوار #شبدیز بر
صخره ی دل شکند. هنوز #شیرین همان قصه های شیرینی، که عاشقانه های
#شیدایی‌غزل بر حنجره ی آواز مطربان
به #پژواک سینه ها می دمید. در خاموشی ها می درخشی، همچون #اخگر بر آشیانه ی دل #بیستون شعله وری. گاهی به آرامی بر قلم #شهریار وگاه به پنجه ی خمسه ی #نظامی، راز ساغر خون جگر به شبیخون #طاقبستان داری. برکه ی #سراب‌نیلوفر بر دوش شهر داغ تورا کشیده بر پنجه #ماه دارد. این موج زلفان #شیرین است که همچون گیسوان #بیدمجنون بر سر انگشتان #شب تابیده است. شب خیره در #چشمان صخره هایی ست که قدمگاه #فرهاد است. نی هم در نیلبک بُرید از بس نامت بر #تیشه ، دلتنگی را بر سنگ #قاب می کند. در سکوت سرد #آسمان و در عبور کهکشان چشمانت، شبنم اشک #فرهاد است که بر #گل گونه هایش، #رویش تیشه و نی را به #فصل شراب از لبان #تشنه گذر می دهد. تا #عطش خواب به خواستن های پیله ی تردید تنیده باشد. #صبح ترجمان دلدادگی ست به زبان دل، و شب ترجمان #آفتاب به لهجه ی ستارگان تا #طاقبستان از خاکستر #عشق برخیزد و جهان کنار علفزار مه و دود ترجمه ی #عشق #آدم ‌و #حوا به متبرک ترین کلمات جهانی عطر و #عسل به چشم آید و من همچنان #خیره به #طاقبستان، انگشت حیرت بر لبگزه ی لب #قلم دارم

🌸#‌فروزندە‌_شفیعی🌸


📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh