سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻

#خورشید
Канал
Логотип телеграм канала سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻
@salam_bar_zarnehПродвигать
10,74 тыс.
подписчиков
17,8 тыс.
фото
12,5 тыс.
видео
12,1 тыс.
ссылок
🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه ♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب 🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲ ❌ ارتباط با ما / تبلیغات ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh_z ❌ #شرایط_تبلیغات در کانال : ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh0
به نام خدا

#سخاوت‌دریا

شکفتن #خورشید جنوب و رایحه ی
مست #بهاری‌اش شالیزارهای شمال
را در آرامش خیالم به تداعی ست.
آنگاه در #نجوای شبانەام استغاثەی
#امید را وامدار رد پایی از صداقتی
پرتکرار می شود.
ثانیه ها به شکرانه ی #باران آرام گیرند و بهاری با موجی از گلواژه های پیچیده از
#نسترن را در دامنەی《#گنو》جاری کند .
در کوچه های #عطر آویز #قلم گم میشوم
وقتی با #تلمیح آرایەای استادانه در #رقص
شبنم واژه ها #غزل سرایی را به نغمەی
دل انگیز آب شور و مستی می آفریند .
دل را به #تاراج می کشاند آنجا که قافیه ی
خیالت  در #خلوت سبزەها آرامشی را به خنکی تاکستانهای《سیاهگل 》به قامت
#قلم می آراید .
ماسه های ساحل به طراوت #باران وبه زلالی گونه های سرخ دخترکان
با گیسوانی رها در باد و در پی بادکنک هایی دوان ،با نگاهی به شادمانی #آینه
پر از #باران عشق میشود .
ومن کاش می توانستم بر دستان
پر #سخاوت دریا فصلی از #ترانه
بسرایم !

۲۷آبانماه ۱۴۰۱

به قلم #پریزاد_محمدی

#ایوانغرب
🟥⬛️ | #سلام_بر_زرنه
@salam_bar_zarneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌙
هر آن‌که مست شراب تو نیست از ما نیست
بیار باده که #خورشید هم خراسانی‌ست …

شما امام رئوفی!
کاش پرده‌ها کنار می‌رفت تا می‌دیدیم
که با لبخند و وقار، در اوج رأفت و مهر
برای همه‌ی ما، حتی آن‌ها که جسارت کرده‌اند به ساحت‌تان دست به دعا برداشته‌اید
آن‌گونه که جدتان
اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون …
همین‌قدر بزرگی شما را باور دارم !
ببخش بر ما تمام قصور و تقصیرها را

🌙
#تکه_ای_از_بهشت
#مشهد_الرضا
#مشهد_مقدس
#امام_رئوف

🌐 x #سلام_بر_زرنه x
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #باران‌وبهار"

باران می بارد تا #بهار جوانه زند، سپیده دم بر افق گونه های #مانشت بدرخشد و
صبحی روشن از گل های نوشکفته ی #سیب را به دامان #بانکول بسپرد تا در دست های گرم #بانمیل میوه دهد. بوی کاج های خیس زیر #باران، در پشت فصل های گمشده، دمیدن نفس به سینه باقی ست. #زمین ساده ی رویش بهار در محتوی ثانیه ها، به سوی #فصل نگاه، موجی از سایه ی ابر #سترون ، به تکرار دلتنگی می بارد. بهار رویای شادمانه ی #مخملین گلواژه های باران را به آغوش #دشت و دمن می نوازد تا مفهوم #بهار در پس نگاه جاذب سبزه زار شود. در بارگاه باغ #باران، ترنم واژه ها بارور عشق اند .#خورشید ذهن باغچه ها در بال و برگ چلچله و گندم ، جریان #نوبهاری ست تا آنک آنک با قدم هایش، #گل و سیب و انار به پیرایه های #دشت واژگان شکوفه دهد.با رفتن #اسفند و زمستان سپید #مانشت چشم می گشاید تا سامانه ی #میخک و رویش اطلسی و بنفشه را به خنده ی زمین فصل تحول شود. #مانشت همچون یک #الماس سپید در کان احساس برودت #برف می پرورد و #بهار به تمنای " #بانکول وبانمیل" بنفشه و عطر آویشن را بر گونه های کوه وکمر آخته ی شکفتن می شود. دختر #بهار عشق دیر پای سبز را به #بیستون فرهاد زمزمه ی دلدادگی ست و طراوت دستان #بهار از زمستان برآمده بر کوه #گاومیر پر از بذر تازه شکفتن شود. با #بهار می شود خطوط بر جسته ی دغدغه ها را به پیشانی سال #جدید گره ی ترنم زد. میزبان کاروان #عشق شد. و زمان خوشدلی در باب #انیس دل به غنیمت شمرد. با لب #آینه می شود به فردا خندید. از خاک به #گل، رقص رنگین شکفتن در چشمه ی شیدایی چشید. این چه #حس تازه ای ست که به #قامت #قلم روییده است تا در میان باورها ، حس مهر ورزی به سمت جاودانگی، #شبچراغ روشن دستان شود. کاش یک #بهار دیگر شود تا در #بارش چشم های تر شیرین، ُنگ نگاه ،
#آبشار شناور بلور اشک #فراق را به حال و هوای #شاعرانگی بچکاند. بیاییم #مهربان باشیم همچون #باران بهاران بر دشت #دل‌ها.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۶ اسفندماه ۹۹

‌‎🔸 سلام بر زرنه …🕪
🔻 @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #بهارکه‌بیاید "

#موج لطیفی در رگ #قلم جریان
یافته است تا #نفس کشیدن زمستانی
را از تن بر کند. نیازی نیست به #نگاه
#ستاره و تلنگر نگاهی، اشارت انگشت کافی ست در #سجود ممتد رازهای بهار
تا آغوش کلمات گشوده شود. تن را به #صبح و جان را به #آفتاب بسپارد.
#بهار پلک گشوده است .شکل رویایی #باران خورده و #زیبا، ناگهان در قاب
احساس #مانشت معنا می شود، با
خرده #نسیمی همه را به هم می ریزد باز
با آمدن بهار #باران بگیرد و کوچه های کاهگلی بوی نم به مشام #بتراود.
پرنده های #مهاجر بیایند و تالاب نیز
جامه ی #هجران از تن کند.#شاعر صفت
#تلمیح را به شمیم گل لبخند، گل #آذین
شور گل افشانی قافیه کند و #غزل عاطفه
از جام لب #قلم، تشنه ترین غزلخوانی جاری سازد.از سر زلف #بهار گلخوشه ی
#گل ببارد و خاک گلگون شود و جام #خورشید در چشم #بهار، غرق حیرانی
ُسن گردد.احساس من آبستن شعری
نو شود تا #فصل‌های گمشده را ورق
زنم و به اسم باران و #بهار برسم. آنک بهار برسد اقرار سرسپردگی و #آغاز
#همسفر طلبیدن شود تا طرح یک
#تکامل شیرین در روزهای جاذب
فروردین پا بگیرد .#خورشید ذهن از رویش #نسترن و نسرین پُر کند. جویبار
روشن #پرواز در رقص بال و برگ چلچله و #گندم بر تاب گیسوان #دختران‌ایل وزیدن
گیرد بوی گلاب و گل #میخک آویز #سخمه و خفتان در تنگ سینه بپیچد. زلفان #دختر‌ایل، در پریشانی نسیم کوهسار بر شانه های سترگش، #ناز و نوازش به #دشت بپراکند. مشک بر دوش ، قدم هایش
به سبزه و #گل آراسته گردد.او #دختر روستاست با همان قدمت شرم و#شکوه زیبا، در گندمزار نگاهش، دانه دانه گلخوشه ی دلبرانه ، #آذین بند #گیسوان بلندش به دل ها گره می نشاند.ساده می زید و ساده #تماشا می کند.

۱۶ اسفندماه ۹۹

#فروزندە‌ـ‌شفیعی

🕪……#سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" در سوگ استاد " #بنان"

" #سی‌وچهارمین‌سالگرددرگذشت‌استادبنان"

از تو #سکوت مانده است و از من صدای تو. #تندیس بغض بر گلوی حنجره ی " استاد بنان" به #تماشای لحظه هایی می برم تا لرزه ی افتاده بر شمع وجود، به خاکستر #پروانه نشیند. در #شبستان گرانمایه ی عمر ، #افسانه در خواب
غزلخوانی ات ، #قلم را به لب نامه ی بیابان مجنون #لیلا هیهات دل است.
میان پیله های #احساس ترانه ات،
#تفاهم به حبس تنگ نفس ها می دمد. باز یافتن فریاد گمشده، در #آسمان ناپیدای
نت های ملودی ات #عشق را می نوازد. متبرک ترین واژه ها بر جهانی از #عطر و عسل ترانه ات به چشم #بتهوون آید. تا انگشت حیرت بر لب گزه ی حیرانی #شوق مدور را به دل بکارد.نفس گرم تو همچون روحی در #کالبد شعرها، بهاری ست به #ترنم واژه های که از گلویت #آبشار غزل بتراود . در باغ یک سوسن خاموش، تنها تو می دانی صدای #روشن را تا نسیم بر نفس #شبنم گلویت شب دلتنگی پشت پنجره ی #صبح ببندد. و همراه باد #صبا آوازت بر سرای #دل و جان سایه فکند. #آسمان از نفس تو رنگ بهاران دارد
تا غرق در جذبه ی #نور آینه ها انعکاس باران و #بنان بگیرد.و گریه های سحری را در دلتنگی جان جانان نشیند.چشمه ی #خورشید در دل ادبار نگنجد تا زنگار از آینه ی دل با نوایت زدوده شود. مرگ تو به #باغ سبز #خیال، دیدن رویایی ست تا گره بر زلف #غزل زند و رقص #ترانه در نسیم نا آرام #کوچ ابدیت برقصد.
چشمانت قدوس مشرق #لاهوتی به نگاه سبز در سبز بودنت را معنا می کند. #اشارتی‌ست پنهان، که با #غمزەی نگاهت صحرای نامحسوس دلبری عیان گشته است.بیت #بیت ترانه ات انتشار #موج غزلواره هاست. تا بر مضمون آینه ی شعر #تجلی شب رویایی شود. در برکه ی شب چشمانت، #پلک بر خنده ی #صبحگاهی به بال نگاهی #شاپرک را به #خیال تو می کشاند. ناگاه از ره #رسوم دیرین کوپه ی مرگ، مثل قطاری مست، بر ریل گلوگاهت نشسته ی #ماتم است. تا خنده ی شراب لب به #نجوا گشوده ات ، گریه ها بر بزمگاه مستانه ی شب های #رفیقان برد.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۸ اسفندماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #زادروزشوالیەایران
#استادشهرام‌ـ‌ناظری"

تنها #صداست که در ادوار
برای #همیشه می ماند.
#خروش حنجره ات سینه ی
سرد #فلک را به نت #آواز
الهتاب گلوی #غزلخوانت
#موج به موج، نفس بر خیمه گاه
#شعر می زند.گردونه ی #خورشید
نگاهت شعله می کشد تا #ماه
نور رخسارت، رکاب #آرزو بر مهربانی
#مهر دل افروزت، شهاب و کهکشان را به
شب مینایی #شفق، لبالب از شراب
#غزل کند. کامجویی تتمه ی جویبار
حنجره ات، بر حسرت صحرای #دل،
طنین دل انگیز #چکاوکی ست که در
صدایت راه می رود سرشار #عشق است.
از پشت پنجره ی صبح #فلق، بغل گشوده ی سپیده به کوچه باغ #اقاقیا، سحر شکسته در تار گلویت، #ترنم شیهه ی
سرخ #سمند، به دل هر سنگ وصخره و #کوهسار می دمد. در جشنواره ی #سبز غزل هایت، ابر #سترون به چشم من رویید تا زیر #باران شب چشمانت، خیس از #آرامش شوم. تک سوار جاده ی #عشق، برق غرور وحشی نگاهت در چشم های #آهویی صحرای دل، به صد هزاران جلوه برون آید تا چشم دیدن
زیبایی #حنجرەات به جاذبه ی اثبات رساند.پهنای #فلک ضرب المثل صدای توست .آسمان دل، به #فیض ازلی لاهوت
تو معنا می شود. #همای هماره ی سلطنت #شوالیەی ایران، #شهریار نشسته بر تسخیر مولودی تاج وتخت ، #آواز فر و شکوه توست تا پیراهن از باد #کنعان هوایی
شود و رقص نسیم گیسوان #زلیخا
به سراپرده ی نجابت #یوسف، دمی به
بیابان #مجنون لیلا، موج پیرهن دریده
را به تقدیر شبرنگ گیسوی #هجران برد.
اینسان ! زخمه های عاشقانه ی شعر و #غزل به #گلوگاه استاد، سمفونیک نی در نیستان #بیستون به تیشه ی فرهاد،
#غزل وداع #شیرین را به #طاقبستان
دل گره زند.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۹ بهمن ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
به نام خدا

" #ماەومەومهر "


#ماه آغوش گشوده است تا #شفق را به فلق
#مهر گره زند، تقویم زندگی را به #قصه بشکفد و بر شقیقه ی #صبح ، عبور شعله ی تبسم بر نسیم #کوهسار روستایم حرف
تازه ای باشد سمت سیاه سطرهایی که انگشتان سر به زیر، شعرش #ماه را در آب بخواند. کلام از لهجه ی #قلم اعتبار می گیرد .احساس #ماه آبستن #شعر جدیدی ست که صنعت #تلمیح را به جام
خورشید، در آینه ی چشم #فلک گلخوشه ی دل می بارد. در #خاطرات شعرم، امشب
غنود باران، چکه های شسته ی #عطر کلمات را به #کلبەی نگاهم می پراکند تا شب زدگی یک آسمان پر از #ستاره ببیند.
صدای پای بهار با بوی #بنفشه و نسترن
می پیچد از آن سوی #خیال، دم صبح
#زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست. خانه ی دل مثل #آیینه تصویری از سبزی و #طراوت را به بارش
#گیسوان بلند ماه بر حوض آب، انعکاس
پنجه ی #نقره فام است.
گوشه ای از #باغ نشستن لب ایوان،
نوشیدن چایی به طعم #غزل بر لبان من،
#چشم شاه بیت شاهکارست تا زوایای
نفس به #پرتو نگاه مخملی نخ نمای #قلم کال را همچون #گل به دامن خورشید،
ترانه را به گونه های #ماه بدوزد.
نفس از صبح ، #خرمن گلواژه های گل
و #نسرین به پیرهن #خورشید بشکفد
تا زیر #باران بهار ، تجویز #قلم هزار نغمه
صرف تکرار قصیده و #غزل شود.
بر پهنای مه گرفته ی رخساره ی #ماه
نگاه خسته نشسته است .#خورشید به مهمانی
#ماه می رود تا باز درختان باغ ، لبخند #مروارید پوش را میزبان #نسیم شوند.
باز بوی سیب #گلاب به شاه توت لب های #قلم، یک شکوفه #شعر ناب بیافریند. تا از ترانه و #ترنم به دیدار گیسوان شالیزار
روزهای خوب پای میز #حساب آید.
باز سبزه ی روییده ی دشت #روستا بر پای قدم ها بپیچد و
صدای #دلنواز هم ولایتی آمدنت را خوش آمد گوید. گرمای #نسیم و گلخند چوپان با نی لبکش در شیار #کوه سر دهد.آمدن پرستوها خبر از #بهار باشد. و کودک #خیال دست خاطره ها را بگیرد و پای دامنه ی #کوه، یاد شکوفه های #بادام بر دور دست ها
عجین #خاطرات خوب دیروزها شود.در میان خلسه ی چشمان #غزال کوه، ته مانده ی یخبندان #زمستان ، مغروق
گرمسیرات #بهاران شود.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۵ بهمن ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #کوه‌_شیرزول "

از هجوم بال #پرستو و از خلال
انبوه #خیال، پنجه ی زرین #خورشید
بر #گیسوان شب زده ی پنجره می تابد
تا امتداد رمیده ی نگاهم، #جنگل روبروی
زیبایت را از پشت #حریر چشمانم به تکرار
خاطره ها و روزها برد.
مگر صدای #گل از کوچه ی بهار می آید
که نفس #گل نی در آغوش #نسترن می پیچید. به بال صبح، #عطر پونه و زنبق،
در باغ #یاسمین ت، صدای خنده ی گل
در رگ #چمن ،تاب بنفشه است که بی تاب
بر کناره های #تنگس و گل می روید.
نام تو در #شعر کال من، نفس آهی ست
که خود را در نفس تنگ #قلم جای داده است، در زلف شاخسار #بلوط، شیوه ی
تکرار #سبز شدن ، چشم نواز #دشت نگاهست. برای #اطراق گرفتن کناره ی
#شفق ، نوشیدن یک چایی داغ و گوش
جان سپردن به نسیم و پیچک های #باغ
به دل همهمه ی ست که #آسمان چترش را
بر می چیند تا بر گونه ی #ابر چکیدن گیرد. رویش سبزه بر پایین #دشت مخملین کوهت ، فصل #بهار اطلسی و زنبق و #بنفشه را به #محراب قلم ، جوانه می زند تا در رقص #شبنم بر برگ #گل،
پشت #فصل های گمشده، آن سوترین
#دشت ارغوانی، به طراوت الماس #غزل
بروید. از شاخه ی سرخ تپش #قلم،
شکوفه ی #تغزل می چینم .آنک که #بهار بیاید، طرح یک تکامل شیرین به روزهای
جاذب #فروردین پا می گیرد، در محتوی ثانیه ها، آن سوی فصل ها، سامانه ی #میخک و #آویشن به گونه ی صخره هایت نگاه احساس می پرورد.
شاید #بهار ، سبزی دست های توست
که از دل زمستان برآمده است تا
پر از بذره های تازه ی #شکفتن کند.
دختر #بهار که بیاید، سبزه و چمن پا بگیرد
لب مست #غزل، جرعه های ناب ، شور و¥ شراب و #شعر را به پهلوی گلواژه ها، عبور
زندگی را زمزمه می کند.با یک جرعه #نسیم، #عطر حضورت را بیاور. بگذار خستگی بر آن #تکیه کند. قصه ی بلند تو
رنگ تازه ی ست به #سرزمین خشک #بلوط،
بگذار دوباره #بهار، دوباره پرندگان ، به برکه ی آرام تو پناه ببرند و من به بکرترین #قلب جنگل ات.

#‌فروزندە_شفیعی‌ـ‌زرنە

۹ بهمن ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #مانشت‌و‌مهرنگار "

#زمین سراسر #شوق شده است
و منتظر تا #بهار بیاید و صدای
#رویش جوانه که خیس از #باران باشد
و نت های #امید را در سفیدی چشم ها باقی بگذارد. #شیرین‌ترین توت ها پای
درخت بریزد.
نصف شب باشد و #قلم آن سوی خیال
تا دم #صبح، سبزه های پیچیده در پایین
دشت مخملین کوه #مهرنگار را به بلور برف های پوشیده ی تن #مانشت، تلفیقی
از خواستن ها را #زمزمه کند.
تو گویی لحظه ها می گذرند تا سراسر
#خورشید زندگی، همهمه ی مبهمی از رد
شدن خاطره ها شود.
روح نو دمیده ی #الماس صبحدم، بر بلندای #مانشت، خورشید نگاه #شاهپرور
را به افق های سرزده ی #خانمنصور در هوای #معبد شبانه ی بارانی و سکوت
به روی لب های #شاکه ورد شعر شود.
شعر من گُل کند در زیر #باران تا بساط
باغ بهار در بقچه ی #یاسمن قلم بپیچد
و روح سر سبز #غزل را کرانه کرانه ، به
وسعت آسمان آبی #مهرنگار در هوای یخ زده ی #مانشت به بی قراری پلک های
سرکش آب کند.هوای #شعر مرا پرت می کند به قافیه باختن هایی که برای #ستایش از کوه بلند مهرنگار، مهر را
در نگاه #غزل به چهار چوب
محدودیت پنجره ی نگاهم می گنجاند.
در شب #آینەات، نفس های #مهتاب در تب حیرانی به #مسیح لب یالت حادثه اعجاز می کند. نغمه ی بلبل #کوهسارت، هم صدا به کناره ی غروب #شفق،
#دق‌الباب شیار کوهت به بوسه ی
صخره ها #حنجره ی شور می نوازد.به
آسمان شب های باغ نگاه #مانشت دری
باز شده است تا کوچ #سیمرغ به فتوای
تو آغاز کند. #مانشت داغ صد حادثه ی روییده
بر پیشانی دارد تا ماه را به بوسه گاه #افق
بارانی گونه ها برد.چشم #خورشید در غم ات همچون #یاقوت گداخته آویز اخگرهاست.آتش تو هرگز خاکستر نمی گردد. حال #مهرنگار که باشد ، #بهار قلم از شکوفه پُر است و به فصل های دل من
ُل می آویزد. ترک جاده ها در آرزوی
#قدم‌هایی،رم گام هایی پی در پی را حس می کند.
قدم هایی دقیقا وسط #بهار، تا عاشقانه ترین شکل اشارت به #نسیم ، حرف آخر خود را به #قاصدک گوید. خورشید #مانشت روی شانه های #مهرنگار می نشیند خاطرات سر فصل سبزه و گل به غنود #باران به کلبه ی نگاهم ، تکرار چکه های شسته به #پریشانی غصه ها می برم.برکه ی زلال #مهرنگار با طناب و چاهش، بلندای هجرانی ست که غایت غایب #رهگذر را
به خنکای #زلال آبش ، مرا به هجوم #خاطرات می کشاند.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌‌‌زرنە


۲۲ دی ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
به نام خدا

" #زادروزفروغ‌فرخزاد
#شاعری‌باشعرهای‌سپید"

#برج بلور موج و #آینه ،جوانه ی سبز
شعرهایت را به تقدس سپیدواره ها
می شکند. برگ و بار اندیشه به #تقدس قصه ها می بری تا جویبار دوراندیش به #افق‌های باز پنجره گشاید.شور #دلاویز
در نای نفس #شعرهایت به تنگ سینه جاری ست. #فروغ نگاهت، همچون فروزندگی نامت، موجی از تحول فکری و #ادبی به قالب شعر نیمایی آغازید، #تولدی دیگر تحسین واژگانت را به جایگاه ویژه در #شعر معاصر ایران، به عنوان شاعری از جنس #آفتاب و اندیشه، تثبیت نمود.شعرهایت، #حقیقت محض را به رویدادهای روزمره در قاب #نگاه مردمان می نشاند.نبوغ ذاتی #فروغ، در هجای درون پر التهابش، گستره ای از #شعر را
به #دیوان دفتر گشود ، شعرهایی با مضامین حقیقی که برشی از برداشت های #روزگار به قلم رسایش، #زینت بخش دل ها گردید.هرجا رد پای #فروغ در شعرها مشهود باشد.. نجوای عاشقانه های بکر بر چشمه سار #اندیشه زلال بتراود، اینسان
نگاه ها ساطع درخشش #حقانیت شود. از قله ی قاف زلف تو، شطی ز #عطر دل انگیز شور بر قلب ها آویخته ی #مودت است، تا بر دریچه ی بسته ی #نگاه
#پیوند خورد و گشایش از تفکری ناب
باز یابد.همواره در گوشه ی #دلت،
جایی هست که خواب #خورشید را ببینی،
بعد از تو ، در بطن #شعرهایت یک پایان بی آغاز خوابیده است.چتر #عاشقانەهایت ، خیس از بارش #باران
ترانه و #ترنم را پُر از مزایای تبسم می کند، فلسفه ی نگاه تو، شکستن #حصار
تحجر بود، تا #منطق دچار تحیر نگردد.
عذرای #پاکدامن اشعار آبی ام، وامق را
به هق هق شانه هایت ببر، تا لختی به #چشم نوازی شعرهایت، خود #خدا را تماشا کنم.

۸ آبانماه ۹۹
#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌‌خدا

" زاد‌‌روز #رودکی‌سمرقندی
اولین شاعر فارسی گوی #ایران‌زمین"


"به ُسن صوت، چو #بلبل مقید #نظمم
به جرم حُسن چو #یوسف اسیر #زندانی"


#شاعری در فکرهای روشنم ته نشین شده است که شعرهایش همچون #حریر نازک خیال به رویم ورق می خورد تا #کدورت
ها از دل بُزداید و #دنیا علیرغم حوادثش
هنوز جای #زندگی باشد. ایستاده بر بلندای نظر ، زمان چه #زیبا می گذرد وقتی که نسل ها تو را به تکرار #شعرهای نغز و بی بدیلت، لحظه هایشان پُراز #عطر کلمات شود.
#خورشید از لابه لای گیسوان کمندی غزل هایت، #طلوع می کند تا قلب ویرانه ، بلکه آباد شود. #آبادتر از دیروزها، آبادتر از روزی که اولین #شاعر بزرگ زبان #فارسی،
#برجودی از کلمات زیبایت تکیه کرده است.
خط لب های قصیده و غزل و #مثنوی تو را یک عمر #سعدی خوانده است . پلک گشوده دسته دسته #غزل در هوای چشمه ی جاری اش لب چشمت فرود آید.در #زلال نفس هایت، رود #گیسوی‌الفاظ به لطف سخن راه افتاده است اینسان #دل به جویبار شعر و زیبایی روان می گردد.
بر پرده ی #حریر شعرهایت، تماشای غوغایی نگاهی، همواره #خستگی و دلتنگی را به آرامش شعرهایت می سپرد دست #جادوگر تلفظ #واژگانت، ترس از دست دادن به #حسرت‌دیدگان نبازد.
هنوز #عطر نام تو در پس کوچه های احساس #قلب‌ها می پیچید، هنوز یاد تو
در آینه ی زمان می درخشد،تا #عطر سحر،
سهم نفس های تو را به #اشعارت بتراود.استشمام ُشک افشان در بطن #شعرهایت، ‌دی‌ ماه را تن کرده است .
اگر ابرها تعریف شده باشند، بارش تواًضع نگاهت، دست های منجمد مرا به ُرم‌قلم آشتی دهد.

اشارت انگشت تو کافی ست در #سجود ممتدی که رازها، سر به #مهر تواند وقتی مشت زلال بر می گیری و بازش به چهره ی آیینه و آب سرازیر می کنید، دریای روشن #قصیده و غزل در نگاهت می یابم تا دست های #شاعرانەات باورم شود.
نفوذ چشم هایت، سال هاست #الهام‌بخش کشف #اشعار است.
اینک سند خورده به نامت، #حس تازه ای به سمت نور و #جاودانگی بر گرمی بازار دل ها می پراکند.

۴ دیماه ۹۹

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh

#بەنام‌خدا

"#مستان سلامت می کند
#اربعین‌ـ‌استادشجریان "

#عندلیبان را چه پیش آمد
و #هزاران را چه شد

این کیست؟ که #شبنم گلچهره ی
خندانش بر گل #اعتکاف ربنا
فرو می چکد.
این کیست؟ که از عطر #شقایق
پیرهنش ، می مست جان الست
شراب دلدادگی بر صراحی #غزل
می نوشاند.
این کیست؟ که هزاران #طلوع
#خورشید بر کجاوه ی گوهرش
به #طلعت مهرانه ی فریباییش
#ناز کرشمه ی نگاه در رکابش
به #التماسند.این کیست؟
که پیمانه ی جان #عشق
بر لب غزل دارد.#تلاوت ربنا و
قامت بستن بر #سجدگاه سجود
#ایمان را معنا می کند.
ابرهای #صداقت از بارش چشمان توست
که باریدن را معتکف می شود.#کهکشان
#زلف کمند بر هجای کلمات با لب غزلخوانت، خستگی را از شانه ها #تلاوت می کند.در الفبای شاعران، #قلم فصیح
به دنبال نام تو در گذر #دقایق وامدار
حنجره ی #ملکوتی تو می شود.
قافیه پرداز ، تن پوش #مخملین گلواژه ها،
از ورای #تنعم بی بدیل تو بر نت ها روان می گردد. تا جویبار #نبوغ ذاتی ات، به بلندای البرز نامت را #دخیل ببندد.روز پر کشیدنت، بر #اطلس گمنام #آسمان ، لبخندی از مهر توست که بر زنجر خشکیده ی لبانت، آوارگی #ترانەها را
به #یغما می برد. تا بر هرم آرزوها ، دشت
سینه ها از فراقت #نغمه گوید. تبسم پگاه
دشت روشن از #گلشن جانان به سراپرده ی غزلت فرو می افکند تا #گیسوان شب،
بر شانه های #مریدانت زخمی زمان را زمزمه کند. #غزل و ترانه هایت در هیاهوی بادها، نسیم یادت را می سرایند.خاک #طوس ، با مرام ترین #گوهر هستی به دامان دارد تا معنای درد و هجر به همسایگی #اخوان به الفبای وداع گره زند.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۳۰ آبانماه ۹۹

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #زاد‌ روز #نیمایوشیج "
" #پدرشعرنو "

تا #چشم می کاود. سبزه است و #چمنزار، توابعی بکر و #زیبا، با هوای بارانی و مه گرفته ،و کوههایی رفیع که ذوق شاعرانگی #شاعر را به دور دست های #افق گره می زند. پایین دشت دامنه ی مخملین #کوه و دشت، توامانی از شکوفه ی #شعر را به ذهن خلاقش ،رویای قلم می شود. اسب تازیدنش در #کوه وکمر ، تیر در چله ی کمان نهادنش مهارت های #نیما را به تسلطی ماهرانه در نگاه ها به یادگار دارد. نوشتن و خواندن در محضر آخوند #روستا که طبع خشن با #روح لطیفش منافاتی نیست وادار به ترک یوش است تا کوچی به وداعی #دلگیر از #طبعیت زیبا در دلش همواره تلنگری به گذشته بخشد. در تهران حضور سبز و با #ملاطفت " استاد #نظام‌وفا" که همچون نامش لطافت روح #نیمایی می شود تا او را به شعر گفتن ترغیب نماید. " #قصەرنگ‌پریده" اولین مثنوی بلند اوست. تا #شعر افسانه افسونگریش را در وادی سبک نو به امضای #میرزادەی‌عشقی به چاپ رسد. گویا تنهایی و آزار تبانی دیگر #شاعران سنتی و همچنین #ملک‌الشعرای بهار ‌اخگری بر قلب #نیما را شعله ورند. اما دست های گرم و نفس های ملیح #محمدضیاهشترودی و #عبدالحسین‌نوشین روح تازه ای در هرم نفس هایش میدمد تا ققنوس و غراب به اندیشه ی ناب بسراید. #طبع شاعرانه اش در وادی شکست دوباره ی #عشق چشیده ی حرمان می شود. سرانجام چشمان سیه وش و #زلفان مشکسای عالیه خاتون دختر #میرزااسماعیل‌شیرازی و خواهر زاده ی #جهانگیرخان صور اسرافیل بر نگاه #کاوشگر و مستانه اش پیوند ماندگار می شود تا #عشق را رهایی از افکار پریشان خود به گاه ستوده کند. #خواب در چشم تر می شکند تا یک دم خواب مرگ به #چشم شرر شعرهایت ، خفتگان را به بیداری اندیشه ی نابت، #مهتاب را بتراود تا شبتاب بدرخشد. ایستاده در #سحر واژه های نو ، #صبح را به ترجمان نیمایی فلق به #خورشید می رساند. به حباب لب
رودهای تو #قسم که دل خستگان، اینسان اندوه را به شباهنگام تلفظ #غم ، به دست #نیلوفر خواب مرداب به #فسونگری تو فسون کنند.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۲ آبانماه ۹۹
━━━━━💫
@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
به نام خدا


" #زاد‌‌‌روز‌کوروش‌کبیر" #ذوالقرنین"

#عطر کلامت بر قامت #قلم می پیچد.
نفس کلمات ، به #نافەی‌خُتن در حوالی #آداب ،از ظهور
نطق زیبایت ، ُشک‌افشان واژه هاست.
شراب ناب دستان #خیام به گفتار
دلپذیرت آیتی ست بهر جان جانان،
ره #پویگان‌حقیقی، رمز #جاودان نامت.را
به #تقدس واژه ها می برند تا #آواز‌دلنشین
چکامه ی لطافت #سخن را چشیده باشند.
#تندیس مقبره ی_#دلگشایت، جولانگاه دل رمیده ی #آزادگی و آزاد اندیشی به #منشور " #گفتارنیک ، #کردار‌نیک، #پندارنیک، مقوله ای ست فراتر از #افق‌های روشنی که اندیشه ی #بکر و بدیع به " #کوروش‌کبیر" نسبت مختص است. #قلم به وصف نشست #سازمان‌ملل ، گویش طراوت
خوب اندیشیدن #داراب قرن ها به خود می بالد و شور و #شعف به اقتدای #ایران‌ـزمین نشانه از #نبوغ جغرافیایی ست که مرزها را #درنوردیده است.گفتمان زیبا و نغز #کوروش، نقش جهان را به #سرای‌اندیشه به افق های باز نسبت است. #رادمردی که هجای تفکرش به تنویر ، چلیپای #غزل گشوده به مرات #دل در آتیه ی درخشان #آینەها رنگ #شادی می زید. محتوی تفکری که #خودکامگی را رد می پندارد تا فلسفه ی رها شدن در #لطف سخن به
تلفظ #مهربانی چیدمان ذهن گردد.
تاب بنفشه ی الفاظ #حکیمانەاش ،
چکامه ایی بر #شاخسارگلشن سایه هاست .
هما گستر #صبحدم به #جمشید افلاکی، جام #خورشید نگاه دوراندیشش، در هوای درگاهش #بادصبوحی می نوشاند.

فرخنده نظری که #آب‌زندگانی به چمن اندیشه اش، #صبح گره گشای را به کوی
#دلبری ،نفس خوشبوی خاک آستان اوست. آنگاه
دمی به #گلزار_ذهنش بگذری، هر حلقه اش بر انگیخته ی موج #آیندەنگر به هر گوشه ی چشمی #سحر می آفریند.

بوی #مشکسای طرەی جانان میان پریشانی احوال، #اعتباری‌مطلق است
مقابله با‌##عشق هیچ اختیاری از #خویش ندارد.


#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌‌زرنە

۷ آبانماه ۹۹

━━━━━💫
@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا

سال هاست که #طراوت‌دل دستان
#شاعران، دلخوش از تو سرودن است
تا قول و #غزل، بر قافیه ی #عشق‌ولایت
#لطافت‌سخن را به #دشت‌شعر بپراکند.
با فاصله ها چه می توان کرد، #نسیم در حوالی تو وزیدن #عطر و #عنبر به روح عطش زده ، میل دیدار دارد.پنجره ی
نگاه رو به سوی #خورشید باز می شود.
دل به #انتظار تو ایستاده است تا چشم
گسترانیده به #شوق‌زیارت، جاده ها که
از #دریا راه افتاده اند تا دل من،بال بال
#کبوتران‌حرم را به تماشا نشیند. این را نه #زبان‌قلم می گوید، دل می گوید تا گره بر پنجره ی فولاد، #مهربانی‌ات را تقسیم کند.دریچه ی قلب ها تنها به #سوی‌تو باز می شود. آدم هایی که #انتظار را به احترامت تحمل می کنند. می ایستند زیر
#تیغ‌آفتاب تا بباری وجهان از #ترنم‌نامت
سبزی خویش را تکرار کند.#دل نذر پرندگانی ست که روزی از بلندای مرقدت تا #بقیع را به شانه های باران ، #عطروجودت را به دست شب های نیاز می گستراند.با #قلم‌محتشم ، شادی شفافی به
نگاه #شهریار جهانی از دلدادگی در بر می گیرد.
#باران، هدیه ای می شود از چشمان #خیام
تا #دشت گونه ها را نوازش کند.
به گواهی بادهایی که از حوالی تو می وزند و به #شهادت‌خورشیدی که از #افق
مناره هایت #طلوع می کند. قدر قدم هایت از فلق مدینه تا #شفق‌طوس،
آیتی ست بهر جان. خانه ی #دل بی وجود شاه خراسان ، #زندان‌سکندر است.این جگر سوخته ی توست یا شراب ناب
که از دستان #مامون بر یراق زمان می چکد تا زردی #خزان و پشیمانی غایت
بدکردار گردد و نام تو همچون #گوهری‌تابناک در #دل‌مسلمین بدرخشد.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۵ مهرماه ۹۹

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا

در روزگاری به #وسعت‌تحجر ، جوانی #امین ، زینت بخش نام #قریش شد. در تفکر زائل و پسرفتگی #بادیەنشینان‌عرب ، تا ثروتمندانی چون #ابوسفیان و #ابولهب نجوای عارفانه و عابدانه ی #مسیحا دمی،
در#کالبد جان ، روحی تازه دمیدن گرفت.همان
#امین و صادقی که #بحیرای‌مسیحی
#بشارتش را داده بود. سینه اش مرآت
#حبل‌المتین است. غار حرا مامن
جان شد. #خاکستر بر زلفانش تولای
#عشق بود. بر غار تنیده از تار عنکبوت
معجزه ی تداوم و #اخلاص، پاینده ی
مباسطت است تا
رنج های #بیشمار طی طریق شود .
ارکان دین به سنت #وحدانیت جهان
نام #محمدامین" ص" را همچون نگینی درخشان، به
#ختم‌المرسلین زیبنده، بر انگشتری #رسالت می درخشد.
اینک #صبح دیدار #معشوق در آستانه ی
#مشرف‌الموت شدن، به لحظه های نفسی
مطمئن، کوچه باغ #دل را به #نسیم‌غم
#شب بی ستاره می کشاند.هوای #نفس‌گیر،
#اشک سرد #آسمان را می بارد.ابر سترون
بر چشم غزل ، اندوه لایتناهی بر برکه ی
#دیدگان باریدن گرفته است.#طراوت فصل ها از #شگفتی نامت خالی شدنی نیست.با یک اشاره ی ابرو می توان #عظمت نامت
را تا#ثریا نوشت.گردبادهای تهی، صحرای
#حسرت را در خویشتن گم کرده اند . گردونه ی #خورشید به
#ذات‌اقدس سر می ساید.امشب سینه ی
سرد #فلک، خراشیده بر گلوی زخمی مدینه وداعی تلخ را #تلاوت می کند.#مینای‌شفق ، آه و #حسرت را به #افق‌فلق دمیده به #طلوع دیگرست.#بام‌جهان، #مویەکنان توست.#کوەها در مه گم شده اند .گلوی #قلم، عریان تلفظ واژگان است تا قافیه ی #عشق را به غزل چشمانت بیاویزد.حسرت #اشک بر دشت گونه ها، شبیه #خورشیدی ست که آفتابگردان به سمت نامت می چرخاند.در امتداد #اندوه، اشک یک دل جامانده ی نام #امام‌مجتبی را زمزمه
می کند.#ماه در محاق می افتد. شانه های بی رمق ، #فصل جفای جعده را به جام
#شوکران، به تلاطم انگشتری زهر،سایه ای
از دستان با #کرامت به مسیر #کوچ نابهنگام میسر می کند. #عطر نامت ، آغوش گشای
#اندوه بی پایانی ست تا #تب‌شعله در هم کشد.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـزرنە

۲۳ مهرماه ۹۹

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا

" چشم اندازی به #کوه همیشه #جاویدان"
"


"#البرز"

از نگاه اطلسی #قلم همین پنجره کافیست
تاحریر غزل هایم بر #خیال بلند آوازه ات
سایه اندازد. در حوالی تو همیشه #آرامش
می وزد تا در #گلوگاه حنجره ی رفیع ات
آوازها بر نی #نیستان نواخته شود. یقین
دارم بر #تن‌پوش دامنه ی تو همواره گوشه ای برای خلوت دل ها ، به خواب #خورشید، شعر به #عاشقانه سرودن بر یال کوه هایت شانه می زند.گلدان آرزوها به شاخسار #شاعرانگی، آویخته ی بهاری ست به #طراوت برودت هایت که رگه هایی بر شیار کوهسارت جوانه ی #عشق را می پراکند. به نسیم #رهگذر یک موج آه، ، چهار فصل #پاییز گم شده در نای غریبانه ات، #پایان بی آغاز خوابیده است.سبک تر از خرده #نسیمی که هر سو بر روی دامن چمن ، #گل و مریم و #شب‌بو را به پایین دشتت می گستراند. زمان نمی گذرد. #حس با تو بودن ، میان کوچه باغ شعر ناب، #اختران و کهکشان به #ضیافت سکوتت مهمانی ست. تا سینه ی ظلمانی به صدای خسته ی جان ها،#سهمی از برکه ی نگاه ته مانده #نگاه سرو سهی قله ات شود. بر رقص #بلور برف هایت، غزال رمیده در کمان کمند به #آفاق نظر به دیده ی یقین می نگرد، تو تنها نیستی. ابرهای ُرنش بر آسمان وجودت سر می آسایند تا #عبور ممتد را به #سجود تو ستایش کنند. درد غریبی بر تن #غزل شعله می کشد. #خورشید در نگاهت یک چراغ کم سو دارد، #شعله خود آهسته خواهد سوخت خاموشی چرا. #لبخندهای تو در رگه های تلخند بغض سنگین #برودت هوای کوهسارت، اتفاقی ست که همچون #نگاه بی فروغ ، فصلی سرد به هُرم تشعشع فروزنده ی نگاه #ماه تابان، شمد #آسمان را به بالندگی نور می کشاند. هنوز #غروب از پشت پلک هایت، به سرخی خون #سیاووشان نشسته است تا کمند گیسوی #فرنگیس بر تار خیس باران عشق به پژواک دشتت.#فردوسی را در عبور گذرگاه چشم فروهشته ی #کیکاووس به چشمان آهوی وحشی آرامش برد. سخاوت #قلم ، نیزار باران حسد را ز تو می زُداید تا همواره نماد #غرور بر دفتر #عشق، شانه های سترگ #کوه را شانه زنی.

۶ مهرماه ۹۹

#‌فروزندە‌‌ـ‌شفیعی‌ـ‌‌زرنە

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا


" #تاسوعای‌علمدار "

در #تب‌تند نفس هایت کدامین #شعله بود که لب نزده بر ساغر #فرات، شراب #دل آتش گرفت، سینه ات در #حسرت‌باران عطشناک کودکان #برادر می گُداخت، قطرەای بر لبانت نبارید تا سراب دل، خاموش #عشق شود، حزن اندوهت #سوختن را ساده تر می کرد آسان تر از عطشی که آب مملو از دستانت #فرات را شرمگین نمود، هم آواز رود #فرات شدی او خروشان از رودجاری، تو #تشنه کام از رود عطش، #علقمه برای #ابدالدهر نامی از #ایثار تو را بر دوش یدک می کشد رد پای #بارانی ترین ابری که در دریای سخای آسمان گم شد، کنار #فرات به ناتوانی پر اشک ترین چشمان به انتظار #سکینه به نظاره نشسته بودی وقتی از #سوزگلو، تشنگی را فریاد می زد، قامت #فرات نامراد از غرورت ناتوان شد .#آتش‌قلب شکسته ات زیر احساس قد رعنایت قاب سایەی التماس #کودکان عطشان به نگاهت #آشیانه داده بود،انگار دست هایت #کبوتری کم داشت تا #بال‌پرواز را به #مشک‌پاره ات دلخوشی #خیمەها را ترسیم کند، #حس گنگ فردای بی تو بودن ، به چشمان #ثارالله نگاه #قیامت بی کسی بود همچون فکر ابری که به پای #کویر نرسیده باشد،ماه، غبطه به #قمر ماهت را در چشمه ی #ابدیت غرق نمود سکوت مبهم بر دست های بریده ات، #اشک‌ماه را به روی صورت #آسمان ناپیدا شد وستارگان تک تک قامت رعنای #قمربنی‌هاشم را به نشانه می روند، #حسین خسته از شکفتن لبان عطشان در #محضرت ، آشوب دل را بر پیکرت زانو می زند،غرش فریاد یا اخی در برکەی #فرات آخرین #امید شاخه های خشکیده ی ست بر #دل خونینش ،گریه های بی پایان از #ترنم شبنم چشمان #اهورایی اش موسیقی بی عدالتی را در #مه دوردست ها بر بلندای قامتش می بارد، بی تو #طلوع فردای #عاشورا غروب همیشگی ست . انتهای لحظات توقف زمان ،به حرمت #کاروانی می نگرد که اسیرانش عطشان بر #خاک #کربلا نظاره گر #خورشید وماه وهفتاد #ستاره بر سر نیزه هاست.

#فروزندەشفیعی‌زرنە

۷ شهریور ماه ۹۹
@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
به نام خدا


" #تابستان "


#نگاهم به دو نیم #مانده است.
پشت پلک های خیس #غزل، کرانه
در بیکران #آسمان، تقویم
دیر سالی به #عمر نشسته است.
تا بساط باغ #بهارنارنج در بقچه ی #تابستان
بپیچد و روح #سرسبز ترانه ها
در الفبای واژگان ره یافته ی #قلم
به پیچ و خم جاده ها در #شوق
دیدن شالیزارهای #شمال به شعر
من #گل دهد. پیچک های نیلوفری #خیال
در #معبد شبانەی بارانی و #سکوت
باران، گریز به تب #آذرخش نرفتن ها
بر شور حنجره ی #چکاوک در نوای
غروبی بی قرار ، تتمه ی جویبار #قلم می
گردد و آواز لابه لای شاخه های #غروب به تلاوت سال های گمشده ی #عاشقانەهای کودکی به کناره ی خسته ی #فلق خاطره ها می برد. #پنجرەی‌شعر را می گشایم و دست خیال را می گیرم به #روستایی که سال هاست #انعکاس لبخند #خورشید بر یخبندان دل ها #تاب می شود تا تکاپوی دیگری به دیدنی های #مانوس دستان با سخای ایل بکشاند. #عطر گلاب و گل به دشت سپید روییده است تا به هر تپش
و پیچک به دامن چین دار #دخترایل نفس تازه کند
و مراد به #زیستن را امیدوار سازد.
لب ترک خورده ی #باغ‌انگور، شکسته در
هوای اناری دل ، #قصد دیدن تکرار باختن ها، پیش چشمان #بهار، هزاران بار زانو زند. تابستان خرامان خرامان آمده است، بهار جوانی را به کوله بار بستن #طراوت ره می بندد، روح پر می کشد
نزدیک #نیاز ، کنار خواهش هایی از جنس
#مهربانی، با تمنایی نشانی یافتن ها را به روز شمار #لحظەهای پر از تب وتاب مردمان #خسته ی ایلم می کشاند تا #تبسم شیرین یکسال رنج ها به دستان پینە بسته #سلام گوید.
به تقدس گویای نگاهشان که #دل می دهی تا
واگویه ها را به الفبای #چشمان پر از انتظارشان بکاری که به لهجه یی ناب، #حس
عجیب و مشترکی فضای #نفس را پُر می کند.سکوت زاده و #پروردەی این روزهاست که دردهای #روشن و بی پرده
در #تقدیر، بار امانتی ست به رویش #قلم.
از رنج های دائمی ات بین #مرگ و #لبخند به #زندگی پشت کرده است تا به وسعت
یک #قفس خو گرفته به عرصه ی تنگ قفِل شده ی #حصارهای بسته آرزوها خیمه زند. حنجره ی گلو پر از فریاد سکوت است . #قاب فراموش شده ی درد واره ها در رخت شب، به ماتم #خورشید نشسته است. بگذار !شایدها از #عشق بگوید
واز گیسوی #غزلی که به سمت مهر می وزد
اما چه وهم برانگیز است ذوق #شعر سرودن به #تابستانی که بی شوق گذشت.


۲۲ مردادماه ۹۹

: به قلم : #فروزنده_شفیعی
📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #مانشت "


به پهنای حوصلەی #قلم، اندوه #آسیاب
شده ی #کلمات تراژدی #سنگ زیرین شده است. #عطر زلف یالت را #نسیم‌صبح
بر #دشت ایل، التهابی ست به #گلشن جان
تا نقطەی #همرنگ بخت، گوشه ی #لب‌قلم
را به رویت #ماەنقاب افتاده ببیند.
از سر یال و #صخرەات مگر ُنگ‌گلاب افتاده است تا #شعاعی از نگاهت در #ثریا
جلوه کند.
از واژه های گرم #خاطرات خاک گرفته خواندن #لالایی برای بادهای نا آرام به #چشم #آفتاب سپردن است تا مزه ی تازه #صبح را به #کام تلخ شب زده ام #شیرین کند. گاهی شکوه #مانشت را می بینم #پشت‌پنجره
با گونەهای #سفید و ارغوانی ، که در #نگاەقلم #خیره مانده است واژه واژه #اقتدارت را به صحیفەی #سپید دفتر می گشایم.
#سحرگاهان دیده ی تَر، #شبنم به آغوش
#دامن می چکاند . نگاه گرم #جانان به
سوی #قلەات، پرواز #عقاب بر بلندایت
به #تماشا نشیند.
#نسیم به رقص آمده است #دامن رها شده #دخترایل را بر پایین #دشت‌سبز و مخملین تو بگشاید.
#گیسوان طلایی #خورشید سر یال‌ات را شانه می زند ، بر سر #شانەهایت انگار
جای خالی ، شبیه #بال‌احساس می شود.
بوی #باد و علف و #گندمزار لذت بی پایانی ست پشت #پرچین‌شقایق و #پونه. کاش می شد مثل خواب #صبحدم ، دود چپق
#مرد ایل را به خاطرات دیرین #روشن کرد. یک #جرعه‌نسیم در پس #سرخرمن ، آه و آب را به #رخسار خسته بپاشد. از #بهارستان آغوش زن #ایل، خیالی پشت دار #قالی مانده است تا نقش #ماندانا را بر گل های #قالی نقش زند. بی تو گل های #تبسم لب جوی در #دشت احساس کودک #ایل‌اسیر خشکسالی ست. بی تو در خندیدن #خورشید حالی نمانده است #ظلمت سنگین #شب‌زدگی‌ها در چشمان #چوپان
را بشکند. امروز پشت طرح بند #مانشت.کدامین ‌#تمنا ایستاده است تا #زرگر
#نقش زیبای تو را به #گلوبند‌‌ زمان گره زند.
اسم روشن و #لطیف تو مثل #دلت می ماند تو باز #لبخند بزنی و آسمان را به #ضیافت قله ات آورده باشی.
#قلم میان لب و#چشم و زلف یال‌ات چون کودکی #حیران است #آواز منتشر شده در باد را به گوش #دلیرمردانت برده باشد.
از #مشرق لاهوت نگاه سبز در #سبزت، سحر پیچیده در #آیینەی‌مانوس چشم مردمانت هزاران نقش #غیرت را به تماشاست.

۶ مردادماه۹۹

به قلم : #فروزنده_شفیعی

📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
Ещё