سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻

#آسمان
Канал
Логотип телеграм канала سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻
@salam_bar_zarnehПродвигать
10,74 тыс.
подписчиков
17,8 тыс.
фото
12,5 тыс.
видео
12,1 тыс.
ссылок
🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه ♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب 🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲ ❌ ارتباط با ما / تبلیغات ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh_z ❌ #شرایط_تبلیغات در کانال : ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh0
اخذ دستور از وزیر کشور برای شهرداری‌های آسمان آباد، بلاوه و زرنه

دکتر سارا فلاحی نماینده مردم شریف استان ایلام به وزارت کشور رفت و در جلسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس یازدهم نیز شرکت کرد.

در این جلسه وزیر کشور ضمن ارائه گزارشی از وضعیت کشور به سؤالات نمایندگان پاسخ داد. دکتر فلاحی در این جلسه تأکید کرد: تا خودرو، مسکن و بازار به درستی مدیریت نشوند و مردم این مدیریت را در زندگی و سفره خود لمس نکنند سایر خدمات که بسیار هم فراوان هستند به چشم نخواهند آمد. نماینده ایلام همچنین بر پیوست رسانه ای عملکرد دولت تأکید کرد و گفت: باید در این راستا هزینه کرد و حوزه رسانه را جدی گرفت.

🔺دکتر فلاحی در حاشیه این جلسه برخی از مسائل استانی را پیگیری نمود و در خصوص شهرداری های استان چند نامه به وزیر داد. نماینده ایلام با توجه به استهلاک ماشین آلات و تجهیزات در شهرداری های استان، مساعدت در راستای حل معضل مذکور را از وزیر خواستار شد.

با توجه به‌ این‌ که‌ سه شهرداری #بلاوه، #زرنه و #آسمان_آباد در بودجه اربعین هیچ سهمیه نقدی دریافت نکرده بودند نماینده ایلام برای احقاق حق مردم این شهرها نیز درخواستی به وزیر دادند.

و همچنین یک نامه جداگانه برای شهرداری آسمان آباد در راستای تأمین سهمیه قیر و حل مشکلات حوزه شهری آن به وزیر دادند.

🔺دکتر وحیدی وزیر کشور همه این نامه ها را با دستور مساعدت به مسئول مربوطه در وزارت کشور و سازمان شهرداری‌ها ارجاع داد که تا حصول نتیجه باز هم از طرف نماینده ایلام پیگیری خواهد شد.
http://u7l.ir/pnddwc

ꦿEyvan |🔻#سلام_بر_زرنه
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #شهرمن‌زرنه "


هر #ستایشی محدودت می کند.
چنان بی کرانه که از لطف #قلم
در چار دیوار #باغ‌انگور ، شراب
خُم را می شکند. مرا که حاشیه پرداز
کلمات بودم ،به متن #زندگی و آنچه
در زلالی نگاه مردمانت است #دل
برده ای.
کمر #کوەهایت، #چمن‌آرای ، زنگوله های
به گردن آویخته ی گوسفندانی ست که
به چراهگاهت در نی لبک #چوپان همنوا ،
سینه ی خویش به تکه سنگ هایت #پژواک
را می نوازند. دلتنگی ام را #قاب می کنم به دیوارهای کاهگلی ات تا در عبور #کهکشانی سال های نه چندان دور ، در
اشک شبانه ی دختری، آه در #قصیده جای
گیرد. #ارمغان تو ، زیستن و آموختن در تب و تاب افتاده ی بی درنگ را با هر چه
تندیس #مهر است هماهنگ کرده است.
دشتستان دلربایت، #گل از باغ شکفتن ،
آرزوهایی ست که نغمه ی #مثنوی تا
قول و غزل #شاعران‌ایل را ساز می کند.
تا در حادثەی #اعجاز نفس مردمانت،
شب دق الباب شمردن #ستارگان شود.
بوسه ی بره ها بر سر چشمه ی " #قومگه "
سبزه های روییده به لب هایشان به آغاز
صبح می دمد تا علف و #گندمزار به رویش
روزنه ها در #دل بشکفد. تصویر ساده ی روستایم ، در #قاب‌سبز خروس خوان
هر گوشه از نگاه را به کناره ی پنجره
در دمادم زلال نسیم، ترسیم شعلەی #آتش
است و بوی چایی دم کرده بر پهنه ی #صبح آویخته ی لبخند مادران است تا صدای #مشک زدن سمفونی #عشق به دشت و دمن را ساز دهد و طراوت و شیرینی
تشنگی گیاه پیچیده به پای #مردان‌روستا به آبی در ریگ کنار جوی ،‌
#رخصت رویش باشد.
در #ساغر شعرم ! خاطرات گذشته به عطش کلمات ، نفس کم می آورد تا از
خستگی ممتد داس و درو #دهقان‌ایلم،
به عرق جبینش کتابت شود. #بهار پیرهن مادران ایلم از شکوفه پُر است تا در #فصل دل من، گل آویز شکفتن #شعر شود. من کوچه های خلوت #روستا را بی انتها برای
دوباره رفتن به همان #خاطرات با هم بودن ها می خواهم . مانند پرنده ای به لانه،
ابری با #باران، گلی به آب، ستاره ای به شب عادت کند. مانند اشکی در #چشم ،
دستی از دست و برگی از درخت.هنوز
روستایم را دوست دارم. انگار #خاطرەها
لا به لای صفحه ها جا مانده اند. #احساس و افکار و صداها و نفس ها ، همچون #رعد
بر جان شرر می زند. لب های سرخ #قلم،
همچون گل های دامن دختران #ایلم پراز
عطر مریم است. چهره ی #نجیب و آرام مادران ، وقتی در #حلاوت نگاه معصومانه
و با غیرتشان ، انگار آینه ی پاکی و #مهر به موج است. صدای #چکاوک کوه گاومیر،
همچون نت های #بتهون ، در گلوی کودک ‌روستایم باقی ست ، وقتی کنار #گهوارەاش، بال بال دستان مادرانه در لالایی
پیچیده ی نوایش ، هفت #آسمان را خواب می کند. سینه ، دکان #عطاری ست که شرح خاطرات را به روستایم می کشاند
تا بوی هل و آویشن و #دارچین و نبیذ سرخ شور انگیز در سیاه چادر به خاکستر زیر کتری ، زیر شُر شُر #باران بهار،
تجویز #عشق را نسخه کند. در روستا دلتنگ که می شوی ، دریچه ی #سحر به
صبح نفس #سپیده را می گشایی ، تا چشم کار می کند ، باغ #غزل، بهار و سبزه
سینه می شود. #موج عطش به روی لب خوابیده بر بالشی از #ستاره شب خوابیده
آهسته گذر می کند .بوی برخاسته از #خاک، بر داغ عطش لطافت #باران می شود.تا امواج گیسوان فروهشته ی #پیچک و یاس ، هوادار دل باشد.
کاش یک #نویسنده بودم. تمام #رویاها،
بغض ها و دردها را که هر وقت دلتنگی می آغازد بنگارم. از مهربانی بنویسم که #تبلور
بلورین #ماه ، از خاطرات و دیدن متوالی به فاصله ی کم مرا به #خواب دعوت کند. و صدای خستەی #باران ناودان ، پس از #فصل بلند #سکوت ، بر گونه های خجالت زده ، بالش کوچک من شود.

#فروزندە_‌شفیعی

📥x #سلام_بر_زرنه x
@salam_bar_zarneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏تنها پرنده‌ای که جرات می‌کند عقاب را #نوک بزند #دورنگوی_سیاه است به پشت عقاب می‌نشیند و گردنش را #گاز می‌گیرد با این حال #عقاب هیچ واکنشی نشان نمیدهد و با #دورنگو نمی‌جنگد.
او وقت و #انرژی خود را تلف نمی‌کند فقط بالهای خود را باز می‌کند و شروع به #پرواز بالاتر در #آسمان ‏میکند هرچه پرواز بالاتر باشد #نفس کشیدن برای دورنگو سخت‌تر است و سرانجام به دلیل کمبود #اکسیژن دورنگو #سقوط می‌کند،

انسانها نیازی نیست که به همه نبردها واکنش نشان دهند لازم نیست که به همه استدلال‌ها یا #منتقدان پاسخ داده شود
شما فقط #استاندارد را بالا می برید،
همه #مخالفان خودبخود از بین می‌روند.

... #سلام_بر_زرنه

@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

#شکوفه پلک می گشاید.تا دلشدگان به سراپرده ی رنگین کمان #عشق به تماشا
برند.قلم همچون نوای نی به باغ #گل سرخ
در #سماع شب سروستان آل عبا دست می افشاند. شبستان نقش هزاران #شکوفه به سیمای #یار بر لب آینه ی خندان می شود.
رقص رنگین شکفتن در چشمه ی #نور
مژده #بهار می دمد آنگاه که نگاه ام ابیها
منظرگه #کواکب دارد.گل اطلسی همچون لعل ، جام زرین بر #زرنگار بذل هیبت می نشاند.در بارش چشم های تر #علی " ع "
حسین همچون #گوهر کمال بر نظم نغمه ی غزل دلدادگی #یوسف را به دیدگان نوازش شود.قلم ایستاده با تواضع بر آغوش #عطر کلمات، قله ی فروتنی را
در می نوردد تا نسیم #صبح صبا را به
آفتاب بسپرد. روح یگانگی با #مهر، با
#سپهر و ستاره ، با آب و آینه در تار
و پود به جریان است.#موج لطیفی
به #حریر قلم راه یافته ی جاودانگی
می شود . نیت به #آسمان دلبری
#کهکشان دل را به روزهایی که در پیش
است گره #ترنم می زند. همه ی رویاهای باران خورده نگاه #ارغوانی را زیبا نموده است.تا ناگهان در قاب احساس #قلم معنا شود.قصیده ها سبزند و #دشت نیلگون
آبی مرام خواستن های #عدالت را می طلبد.از #هرم آرزوها قدم ها دلتنگی دارند
چشم انداز ما تویی لختی به #انتظار
بی اندیش، بگذار #خدا را تماشا کنیم.

#‌فروزندە‌ـ شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۷ اسفندماه ۹۹

‌‎🔸 سلام بر زرنه …🕪
🔻 @salam_bar_zarneh


به نام خدا


🔻#هشتم‌مارس‌بەقلم‌نویسندەی #زن ایوانی

من یک زنم. #بغض_های خیس مرا باور کن، این #باران نیست که می بارد، صدای خسته ی #قلب توست که از چشمان #آسمان بیرون می ریزد. مهر ورزی در ذات #بهاری تو می روید تا آتش #عطش دل خسته را فرو بنشاند، همواره تشنگی تو را به #دریا می رساند تا کاسه ی نیاز از #مهربانی چشمان دل را پُر کنی، روزی که دل تو می شکند #جام دل من خون می شود. اما دوباره با #ناز نگاهی و نوازش لبخندی رام آبشار #عاطفه بر پایین دشت قلب ها می شوی، عاشقانه ها بر دفتر شعر و #غزل را ترانه ای، بذر غصه ها که اشک بر #چشمانت می نشاند بر همه ی زندگی #سایه می اندازد. بزرگوارانه راز می پوشانی تا چشم #حقیقت بین را بنگری.شب از آغوش #گل بالین و بستر تو شبنم را به سحرگاهان دیده تر می کند، #نگاه گرم جانان، بال پرواز #عشق را به سوی آسمان می گشایی. قطره های #اشک تو که از چشمان سیه وش فرو می غلتد، #سحر را به خورشید دل ناکام، چون #صبح در آغوش گل به شبنم می نشاند. صبحگاهان آن هنگام که #طلیعه ی طلوع_طلعت تو بر #افق گونه هایت می تابد، اولین #تابش فروزنده ی دیدگانت #شبنم خواب می چیند تا آسمان #صداقت آبی ات را در آینه ی صبح بیند. از گریبان تو #صبح صادق پر می گشاید، تو چنان شبنم پاک سحری بر #بهار گل ها، بهاران وامدار #زیبایی نگاه فریبای توست،
شکوفه ها گل #امید رویا را به رویت می نشانند. غنچه از فرط #ادب پیش تو لب می بندد، دل به #تمشک بوسه ی لب های عنابی ات، نفس #شاعرانه را به گلخنده های خنده ات، شکوفه باران #عشق می شکفد. نفس غریب شبانه ات در لالایی پهلو گرفته ی گهواره، همچون بهاری ست که آن سوی پنجره، #زلال ترین شعر را به پژواک می دمد. باغ #لالەگون آغوش تو، #اهورایی ست از قصه های دور و دراز مادرانه.
تو ای #زن - زن سالهای دور و دراز و سخت مادرانگی و #آزادگی- بهانه ای شده ای تا قلم، دردواره های شمای #رنج کشیده را به صحیفه ی دل بنگارد، در گستره ی هستی #آزادگی گرامی داشته می شوی، بی آنکه تو را به #فکر و عقیده و #نژاد بنگرند. تو قابل گرامی داشتی، نگریستن بر پیرامون حق #زن(تو) که فراتر از اندیشه های #تحجر گرایانه ای، حقوقی برابر با مرد در راستای رنج #زندگی دارید. این روز، اجحاف در حق #زنان کارگر نساجی کارخانه ی پوشاک که وضعیت اسفناک رنج های بیشمار #کارگران زن در #قبال دستمزدی ناچیز بود، این روز #اعتصاب_زنان کارگر مبنی بر نارضایتی و اعلام انزجار بود. #همبستگی و اتحاد علیه تبعیض، محرومیت، فشار کار و #حقوق کم اعتراضات را شعله ورتر کرد تا سنگدلی #مدیر کارخانه در محبوس کردن #کارگران و به آتش کشیدن آنها، پایان این #تراژدی غمبار باشد.
#کلارازتکین از مدافعان #حقوق_زنان در آلمان به سال" ۱۸۵۷، تا ۱۹۳۳"خواسته ای برای مبارزه ی #زنان در آلمان مبنی بر هشت ساعت کار در روز، تعطیلات ویژه در ایام بخصوص و سایر #حقوق، طبق #قانون تقاضا کرد. جا دارد در این برهه از زمان به #اندیشمندی و تفکر بی بدیل این #زن و #زن های دیگر در این عرصه به دیده ی #احترام نگریست.
#زن موجودی #ظریف و در حین حال لبریز از حس #عاطفه هاست.جای او در #مطبخ نمی گنجد، او قلبی به سپیدی #مانشت و تفکری بکر به بلندای قله ی #البرز در دشت سینه ی #فروزان دارد. جای بسی تاسف، که برخی
کوته_فکران، #زن را در حیطه ی بردگی اندیشه ی کال خود می پندارند.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۱۸ اسفند ماه ۹۹

🕪…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" در سوگ استاد " #بنان"

" #سی‌وچهارمین‌سالگرددرگذشت‌استادبنان"

از تو #سکوت مانده است و از من صدای تو. #تندیس بغض بر گلوی حنجره ی " استاد بنان" به #تماشای لحظه هایی می برم تا لرزه ی افتاده بر شمع وجود، به خاکستر #پروانه نشیند. در #شبستان گرانمایه ی عمر ، #افسانه در خواب
غزلخوانی ات ، #قلم را به لب نامه ی بیابان مجنون #لیلا هیهات دل است.
میان پیله های #احساس ترانه ات،
#تفاهم به حبس تنگ نفس ها می دمد. باز یافتن فریاد گمشده، در #آسمان ناپیدای
نت های ملودی ات #عشق را می نوازد. متبرک ترین واژه ها بر جهانی از #عطر و عسل ترانه ات به چشم #بتهوون آید. تا انگشت حیرت بر لب گزه ی حیرانی #شوق مدور را به دل بکارد.نفس گرم تو همچون روحی در #کالبد شعرها، بهاری ست به #ترنم واژه های که از گلویت #آبشار غزل بتراود . در باغ یک سوسن خاموش، تنها تو می دانی صدای #روشن را تا نسیم بر نفس #شبنم گلویت شب دلتنگی پشت پنجره ی #صبح ببندد. و همراه باد #صبا آوازت بر سرای #دل و جان سایه فکند. #آسمان از نفس تو رنگ بهاران دارد
تا غرق در جذبه ی #نور آینه ها انعکاس باران و #بنان بگیرد.و گریه های سحری را در دلتنگی جان جانان نشیند.چشمه ی #خورشید در دل ادبار نگنجد تا زنگار از آینه ی دل با نوایت زدوده شود. مرگ تو به #باغ سبز #خیال، دیدن رویایی ست تا گره بر زلف #غزل زند و رقص #ترانه در نسیم نا آرام #کوچ ابدیت برقصد.
چشمانت قدوس مشرق #لاهوتی به نگاه سبز در سبز بودنت را معنا می کند. #اشارتی‌ست پنهان، که با #غمزەی نگاهت صحرای نامحسوس دلبری عیان گشته است.بیت #بیت ترانه ات انتشار #موج غزلواره هاست. تا بر مضمون آینه ی شعر #تجلی شب رویایی شود. در برکه ی شب چشمانت، #پلک بر خنده ی #صبحگاهی به بال نگاهی #شاپرک را به #خیال تو می کشاند. ناگاه از ره #رسوم دیرین کوپه ی مرگ، مثل قطاری مست، بر ریل گلوگاهت نشسته ی #ماتم است. تا خنده ی شراب لب به #نجوا گشوده ات ، گریه ها بر بزمگاه مستانه ی شب های #رفیقان برد.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۸ اسفندماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #کوه‌_شیرزول "

از هجوم بال #پرستو و از خلال
انبوه #خیال، پنجه ی زرین #خورشید
بر #گیسوان شب زده ی پنجره می تابد
تا امتداد رمیده ی نگاهم، #جنگل روبروی
زیبایت را از پشت #حریر چشمانم به تکرار
خاطره ها و روزها برد.
مگر صدای #گل از کوچه ی بهار می آید
که نفس #گل نی در آغوش #نسترن می پیچید. به بال صبح، #عطر پونه و زنبق،
در باغ #یاسمین ت، صدای خنده ی گل
در رگ #چمن ،تاب بنفشه است که بی تاب
بر کناره های #تنگس و گل می روید.
نام تو در #شعر کال من، نفس آهی ست
که خود را در نفس تنگ #قلم جای داده است، در زلف شاخسار #بلوط، شیوه ی
تکرار #سبز شدن ، چشم نواز #دشت نگاهست. برای #اطراق گرفتن کناره ی
#شفق ، نوشیدن یک چایی داغ و گوش
جان سپردن به نسیم و پیچک های #باغ
به دل همهمه ی ست که #آسمان چترش را
بر می چیند تا بر گونه ی #ابر چکیدن گیرد. رویش سبزه بر پایین #دشت مخملین کوهت ، فصل #بهار اطلسی و زنبق و #بنفشه را به #محراب قلم ، جوانه می زند تا در رقص #شبنم بر برگ #گل،
پشت #فصل های گمشده، آن سوترین
#دشت ارغوانی، به طراوت الماس #غزل
بروید. از شاخه ی سرخ تپش #قلم،
شکوفه ی #تغزل می چینم .آنک که #بهار بیاید، طرح یک تکامل شیرین به روزهای
جاذب #فروردین پا می گیرد، در محتوی ثانیه ها، آن سوی فصل ها، سامانه ی #میخک و #آویشن به گونه ی صخره هایت نگاه احساس می پرورد.
شاید #بهار ، سبزی دست های توست
که از دل زمستان برآمده است تا
پر از بذره های تازه ی #شکفتن کند.
دختر #بهار که بیاید، سبزه و چمن پا بگیرد
لب مست #غزل، جرعه های ناب ، شور و¥ شراب و #شعر را به پهلوی گلواژه ها، عبور
زندگی را زمزمه می کند.با یک جرعه #نسیم، #عطر حضورت را بیاور. بگذار خستگی بر آن #تکیه کند. قصه ی بلند تو
رنگ تازه ی ست به #سرزمین خشک #بلوط،
بگذار دوباره #بهار، دوباره پرندگان ، به برکه ی آرام تو پناه ببرند و من به بکرترین #قلب جنگل ات.

#‌فروزندە_شفیعی‌ـ‌زرنە

۹ بهمن ماه ۹۹

📢…… #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #یلدا "

#بهشت رویای باغ است
و #بهار رویای درخت.
این چه #عطری ست
که با رایحه ی #دل انگیزش،
پایان #خزان را به برگ ریزان
#غربت نمناکی چشم هایی
می برد تا میان باز و بسته شدن
پلک هایش، انتهای #پاییز ، ساعت جهان را به ابتدای شب #یلدایی، در قلب های گمشده کوک کند. در #باغ نیستان نی‌
یک #سوسن خاموش، به تلاقی نسیم
گیسوان تو می وزد تا #سرمه کشیده
بر غبار چشمان پاییز به دامن #گل کشاند.نفس #یلدا به تقلای اندیشه
بر تنپوش واژگان قامت #قلم، داغ بیابان دل را به نفسی می دمد تا بر #کالبدش،
جان به تسخیر عاشقانه های #جهان،
فر و شکوه #حافظ در دیوان تفالش
رسم نگین خاتم شود و بر سفره ی #یلدایی نفس به نفوس #غزل بتراود.
لب به نجوای شعرهایش، #دلنوازترین
فروزندگی ماه و #مهر به دشت شب
خاطره، میزبان #دل عشاق گردد. رسمی به
قدمت #نیاکان خوب اندیش که گوهری ذهنشان ، ترسیم لولو و #مرجان بر خوشه ی پروین است.یاقوت #انار به لبان قلم
دانه دانه #گلچین کلمات قسار را از رخت
آویز #پاییز بر تن خشک برگ ها می آویزد
تا نام #کوروش کبیر به رسم باستان.. همواره طنین #عشق و وفا را بنوازد.بزرگ اندیشی از سلسله ی #حقیقت محًض که دل پر شرر از حادثه در علم سبزش به رنگ نفس گرم #بهار، #غرق در جاذبه ی
نور خداست. قامتش سرو دل آرای #گلستان ازل بر جامه ی #نور و قد رعنایش
جذبه ی نفس #آسمان به رنگ بهاران است.
صدای قدم هایش در شب #یلدایی، جاده ی سر سبز دعا را به #تمنای" گفتار نیک
کردار نیک و پندار #نیک، گنجینه ی #ادب می گشاید تا شب های دلتنگی در پنجره ی #صبح امید به ِحرِ گفتارش طلوع کند و همرا باد صبا، عطر دعای گریه های #سحر را به روزنه ی تفال #حافظ، ماه در محاق بیرون افتد. چه خوب است درس #لطف به توامان لحظه ها، دقیقه ها را پس بکشد آنگاه #مهر ورزی بر انار خنده ها، #گلخند شکفته ی غنچه های شب #یلدا شود. #یلدا فراتر از یک نام است.
شبی که یک دقیقه بیشتر
به پشت پرده ی #خیال نگاهمان می خرامد تا الهه ی شب هایی باشد که بر تلاوت #شعرها اتفاقی ست که پاییز، #یلدا را بهانه کند و دور هم بودن ها را به #اطراق دل نشاند. یاد روزگاران نه چندان دور، #کرسی و لحاف گلدوزی شده #ترمه از نگین و مروارید و گرمای دستان #مادرانه میزبان این دقایق بود و صدای رسایی که بر دیوان #حافظ فالی می زد .انگار تکرار یلدا به #روزگار امروز تلنگری ست به جای خالی عزیزانی که #حسرت جای خالیشان عجب چنگی از غم به #دل می زند و #احوالی که سخت درگیر خواستن های بوی #عطر پیرهنشان در نفس حبس نموده است. حال شب باشد و من باشم و نگاه #غزل سرای #حافظ، عشق باشد و شاخه #نبات و نرگس #شیراز .
یک فنجان چایی داغ و #قلمی که محو تماشای
شب #یلدا است و یک قدم مانده به رقص #برف تا شکفتن شکوفه ی علفزار #بهار.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۳۰ دیماه ۹۹

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

"#زادروز‌ـ‌نویسندە‌ـ‌بزرگ
#ایران‌زمین‌‌‌ـ‌جلال‌ـ‌‌آل‌احمد"

#باران می بارد، گل های بنفشه به
قامت پیچش قلمش، عطر #عشق
می پراکند،#شکوفەی از حس
خواستن های #ادیبانه به افق
نگاهش #جوانه زده است، حسی
به عرق #ملی، چندین پله نزدیک تر
به #انسانیت،قلمش همچون جویبار
بی صدا و روان، بدون آن که #صدای
بال نفس هایش تنگ خیس دفتر بشنود.
#پولک حباب پیرهنش ، تنهایی ستاره ها
را به چشمان #وطن می دوزد. ساده و زلال همچون #آینه لبخند می زند، انار
لبخندهایش،پر شرر قلمش را سبز به
رنگ نفس گرم #بهار، غرق در جذبه ی
نوشتن ها، سیمینش سرو دل ارای #باغ
ازل، #آسمان از نفسش هوای باران دارد
تا صدای قشنگتر از رویای #عشق ،
#تمشک سرخ بوسه بکارد.به نگاه #جلال
#سیمین‌ـ‌دانشور، لباسی از ماه و ستاره
به ردای قلمش بر تن داشت، چون #فانوس
رویایی، #صبح در هیاهوی باران طراوت
نوشته ها، نهایت #روشنایی را معنا می کند.بر #قلەی قلم ها ایستاده ای
با آغوشی از هجای کلمات، #واژگان را
به صبح ادیبانه سپردی، روح یگانگی
به #وطن. به جنگل به سرزمین سر سبز
مخملین، نیازی نیست به ناز نگاه #ستاره،
به صورت تردد #ماه، قلمت را به سجود
ممتد رازها گره زد.راز #عشق تو، سر به مُهر دلدادگی اند.تنهاتر از غزال #کوەدماوند، #موج زلف اندیشه ات به سمت
#نسیم جاودانگی می وزد.ترجمان #عشق
#سیمین، سر انگشتان شاعرانه ها را
همراه چایی دم کرده کنار #بهار خواب
دلت، بر #دل تنیده است. چشم هایت
شب #چراغ‌دانش است تا شاه بیت غزل
بر دل #سیمین تقارن عاشقانه ها باشد.خسی در میقات بر #قلم توانایت،شوریدگی دل را به #حقیقت
پیوند می زند.#کتاب مدیر مدرسه، نفرین #زمین، سنگی بر گوری، از رنجی که می بریم و سرگذشت کندوها، همچون کندوی #عسل بر قلم شیرینش ، کام تشنگان #ادب را سیراب نموده است. #جلال‌آل‌احمد در سال های
فرجامین #زندگی با باوری خسته و دلزده
از تفکرات مادی به #تعمق پرداخت،از مصلحت اندیشی گریزان بود. #زندگی ادبی اش سراسر #شعر بود و شعور.
در کناراندیشمندی همچون #سیمین‌دانشور، اوج #آفاق، بر بلندای شعر
از قلمشان باریدن گرفت. #جلال با شور
قلم به مصاف تزویر می رود و #سیمین
با نیش #قلم.

#فروزندە‌ـشفیعی‌‌ـ‌زرنە

۱۱ آذر ماه ۹۹

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh

#بەنام‌خدا

"#مستان سلامت می کند
#اربعین‌ـ‌استادشجریان "

#عندلیبان را چه پیش آمد
و #هزاران را چه شد

این کیست؟ که #شبنم گلچهره ی
خندانش بر گل #اعتکاف ربنا
فرو می چکد.
این کیست؟ که از عطر #شقایق
پیرهنش ، می مست جان الست
شراب دلدادگی بر صراحی #غزل
می نوشاند.
این کیست؟ که هزاران #طلوع
#خورشید بر کجاوه ی گوهرش
به #طلعت مهرانه ی فریباییش
#ناز کرشمه ی نگاه در رکابش
به #التماسند.این کیست؟
که پیمانه ی جان #عشق
بر لب غزل دارد.#تلاوت ربنا و
قامت بستن بر #سجدگاه سجود
#ایمان را معنا می کند.
ابرهای #صداقت از بارش چشمان توست
که باریدن را معتکف می شود.#کهکشان
#زلف کمند بر هجای کلمات با لب غزلخوانت، خستگی را از شانه ها #تلاوت می کند.در الفبای شاعران، #قلم فصیح
به دنبال نام تو در گذر #دقایق وامدار
حنجره ی #ملکوتی تو می شود.
قافیه پرداز ، تن پوش #مخملین گلواژه ها،
از ورای #تنعم بی بدیل تو بر نت ها روان می گردد. تا جویبار #نبوغ ذاتی ات، به بلندای البرز نامت را #دخیل ببندد.روز پر کشیدنت، بر #اطلس گمنام #آسمان ، لبخندی از مهر توست که بر زنجر خشکیده ی لبانت، آوارگی #ترانەها را
به #یغما می برد. تا بر هرم آرزوها ، دشت
سینه ها از فراقت #نغمه گوید. تبسم پگاه
دشت روشن از #گلشن جانان به سراپرده ی غزلت فرو می افکند تا #گیسوان شب،
بر شانه های #مریدانت زخمی زمان را زمزمه کند. #غزل و ترانه هایت در هیاهوی بادها، نسیم یادت را می سرایند.خاک #طوس ، با مرام ترین #گوهر هستی به دامان دارد تا معنای درد و هجر به همسایگی #اخوان به الفبای وداع گره زند.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۳۰ آبانماه ۹۹

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
" #بزرگداشت‌شاعربزرگ
#عبدالرحمن‌‌ـ‌جامی"

بر آستان تو عزیست #خاکساران را
که نیست تخت نشینان و #تاجداران را

واژه های زیبا در میان #امیدها و خیال ها به صحیفه ی سبز زندگی ، در #افق آبی به قلم روان می شود تا قصیده ی یاد تو از #گل صوفی سخن گوید. در این معرکه ، آبشاری از #عظمت لایتناهی بر #سرو رویمان سرازیر است. دفتر #عشق ورق گشوده به #دیوان تغزل می گشاید. تا لحظه های نغمه ها و #شعرها بر بضاعت اندک قلم، #آذین بند کلماتی شود که تو را بسراید. اندیشه ی #بیکران و پر اسرار حرف های نهفته در خود دارد تا #بهشت دل با حضور ارغوانی نامت روییده شود. #الفبای واژگان توانای #سرودن از تو را ندارد . رمز لغات در ورای بزرگی نام تو بی انتها ترین #مثنوی بلند به قامت #قلم گم می کند.اندیشمندانه به کلمات متوسل می شویم تا بتوان از باب #ثنایت لب ساغر مینایی #غزل، شراب لبریز از ستایشت ، به #دیوان نوشت.با نام تو می توان از نردبان #باران بالا رفت و کنار #ماه کلبه ی زلال ساخت. چه زیباست لحظه های #سبز با تو بودن که در این سبزه زار، #شمیم دلکش شعر را احساس کنیم. هیچ کس #راز دلتنگی را نمی فهمد . اما تو می دانی. می دانی که #دل تنگ است .وقتی از اجتماع دردها می گریزیم به #شعرهایت پناه می آوریم. با تو می توان در #آسمان ها راه رفت.تا دیگر جایی برای دردواره ها نماند.#دل دل کردن این همه واژه ها برای #تداعی دلسپردگی هایت بذر #ملکوت شبانه است که دلخوشی های #شعرم را به آغوش می کشد تا مرام خیس گونه ها به آبی ترین #ثنای از تو غریبگی نکند.

#فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـ‌زرنە

۲۸ آبانماه ۹۹

📢. . . . . . #سلام_بر_زرنه
»» @salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

در روزگاری به #وسعت‌تحجر ، جوانی #امین ، زینت بخش نام #قریش شد. در تفکر زائل و پسرفتگی #بادیەنشینان‌عرب ، تا ثروتمندانی چون #ابوسفیان و #ابولهب نجوای عارفانه و عابدانه ی #مسیحا دمی،
در#کالبد جان ، روحی تازه دمیدن گرفت.همان
#امین و صادقی که #بحیرای‌مسیحی
#بشارتش را داده بود. سینه اش مرآت
#حبل‌المتین است. غار حرا مامن
جان شد. #خاکستر بر زلفانش تولای
#عشق بود. بر غار تنیده از تار عنکبوت
معجزه ی تداوم و #اخلاص، پاینده ی
مباسطت است تا
رنج های #بیشمار طی طریق شود .
ارکان دین به سنت #وحدانیت جهان
نام #محمدامین" ص" را همچون نگینی درخشان، به
#ختم‌المرسلین زیبنده، بر انگشتری #رسالت می درخشد.
اینک #صبح دیدار #معشوق در آستانه ی
#مشرف‌الموت شدن، به لحظه های نفسی
مطمئن، کوچه باغ #دل را به #نسیم‌غم
#شب بی ستاره می کشاند.هوای #نفس‌گیر،
#اشک سرد #آسمان را می بارد.ابر سترون
بر چشم غزل ، اندوه لایتناهی بر برکه ی
#دیدگان باریدن گرفته است.#طراوت فصل ها از #شگفتی نامت خالی شدنی نیست.با یک اشاره ی ابرو می توان #عظمت نامت
را تا#ثریا نوشت.گردبادهای تهی، صحرای
#حسرت را در خویشتن گم کرده اند . گردونه ی #خورشید به
#ذات‌اقدس سر می ساید.امشب سینه ی
سرد #فلک، خراشیده بر گلوی زخمی مدینه وداعی تلخ را #تلاوت می کند.#مینای‌شفق ، آه و #حسرت را به #افق‌فلق دمیده به #طلوع دیگرست.#بام‌جهان، #مویەکنان توست.#کوەها در مه گم شده اند .گلوی #قلم، عریان تلفظ واژگان است تا قافیه ی #عشق را به غزل چشمانت بیاویزد.حسرت #اشک بر دشت گونه ها، شبیه #خورشیدی ست که آفتابگردان به سمت نامت می چرخاند.در امتداد #اندوه، اشک یک دل جامانده ی نام #امام‌مجتبی را زمزمه
می کند.#ماه در محاق می افتد. شانه های بی رمق ، #فصل جفای جعده را به جام
#شوکران، به تلاطم انگشتری زهر،سایه ای
از دستان با #کرامت به مسیر #کوچ نابهنگام میسر می کند. #عطر نامت ، آغوش گشای
#اندوه بی پایانی ست تا #تب‌شعله در هم کشد.

#‌فروزندە‌ـ‌شفیعی‌ـزرنە

۲۳ مهرماه ۹۹

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا

" چشم اندازی به #کوه همیشه #جاویدان"
"


"#البرز"

از نگاه اطلسی #قلم همین پنجره کافیست
تاحریر غزل هایم بر #خیال بلند آوازه ات
سایه اندازد. در حوالی تو همیشه #آرامش
می وزد تا در #گلوگاه حنجره ی رفیع ات
آوازها بر نی #نیستان نواخته شود. یقین
دارم بر #تن‌پوش دامنه ی تو همواره گوشه ای برای خلوت دل ها ، به خواب #خورشید، شعر به #عاشقانه سرودن بر یال کوه هایت شانه می زند.گلدان آرزوها به شاخسار #شاعرانگی، آویخته ی بهاری ست به #طراوت برودت هایت که رگه هایی بر شیار کوهسارت جوانه ی #عشق را می پراکند. به نسیم #رهگذر یک موج آه، ، چهار فصل #پاییز گم شده در نای غریبانه ات، #پایان بی آغاز خوابیده است.سبک تر از خرده #نسیمی که هر سو بر روی دامن چمن ، #گل و مریم و #شب‌بو را به پایین دشتت می گستراند. زمان نمی گذرد. #حس با تو بودن ، میان کوچه باغ شعر ناب، #اختران و کهکشان به #ضیافت سکوتت مهمانی ست. تا سینه ی ظلمانی به صدای خسته ی جان ها،#سهمی از برکه ی نگاه ته مانده #نگاه سرو سهی قله ات شود. بر رقص #بلور برف هایت، غزال رمیده در کمان کمند به #آفاق نظر به دیده ی یقین می نگرد، تو تنها نیستی. ابرهای ُرنش بر آسمان وجودت سر می آسایند تا #عبور ممتد را به #سجود تو ستایش کنند. درد غریبی بر تن #غزل شعله می کشد. #خورشید در نگاهت یک چراغ کم سو دارد، #شعله خود آهسته خواهد سوخت خاموشی چرا. #لبخندهای تو در رگه های تلخند بغض سنگین #برودت هوای کوهسارت، اتفاقی ست که همچون #نگاه بی فروغ ، فصلی سرد به هُرم تشعشع فروزنده ی نگاه #ماه تابان، شمد #آسمان را به بالندگی نور می کشاند. هنوز #غروب از پشت پلک هایت، به سرخی خون #سیاووشان نشسته است تا کمند گیسوی #فرنگیس بر تار خیس باران عشق به پژواک دشتت.#فردوسی را در عبور گذرگاه چشم فروهشته ی #کیکاووس به چشمان آهوی وحشی آرامش برد. سخاوت #قلم ، نیزار باران حسد را ز تو می زُداید تا همواره نماد #غرور بر دفتر #عشق، شانه های سترگ #کوه را شانه زنی.

۶ مهرماه ۹۹

#‌فروزندە‌‌ـ‌شفیعی‌ـ‌‌زرنە

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا



" #باران در #تابستان "


امروز #نغمەهای بارانی ات بر گلوی #چکاوک سرود باریدن گرفت.

دل همچون #یاس پیچیده بر دیوار
#چشم به راه آمدنت بود.امان #پلک
زدن را به #رویا می کشاند و قطره
#قطره بر بام دل فرو می چکد.تا
عصر دل انگیز به انتظار #شوق بارش،
بر دقیقه ها را پس بکشد.#نفس خاک
از بوی کاج های خیس زیر #باران
به #قیام می ایستد . خزان روزمرگی ها
پشت شیشه ی #باران زده به خستگی ها
ممتد، #بهاری نیامده را روانه می کند.#چشم به چکیدن #قطرات
#باران، قصیده ی #عشق را می سراید.تا
#انعکاس سبزه زار چشمانت را به #ضیافت
آینه ها برد.در شکوه #باران، نگاه دلشدگان تماشایی ست. به #امتداد شعری که از
سر شوق برخیزد و به #صحیفەی سبز
خواستن ها #شکوفه زند.زخم های #دل ،
آهسته و آرام از #گیسوان غروب #بارانی
آویز نگاه هاست تا بر #خیمەگاەقلم،
گره ای از #ترنم آویزد.مثل شاخه های
#بیدمجنون در #بنفشەزار شمیم دلنواز
شهرم، بهانه ی ابر #چشمان‌آسمان،
منتظر طرحی از #بهار زندگی به #مانشت بکارد.
با لهجەی #باران، دلواپسی ها غمگین
را می شوید.ای کاش این همه #فاصله
به غربت دستان #قلم گره نمی خورد.
وقتی #مروارید احساس #دلخستگان
در #صدف نگاه #باران به زیبایی ،
زیباترین بوسەی #مهر شکوفا می شود
باران آغوش گشوده است بر بام قلب ها ‌تا
در عمق #کلمات گم شده ، آواره ترین
#شعرم را به نسیمش بسپارم و #رج‌امتداد
#غزل‌هایم نم خیس #دلدادگی را به ابری ترین #کویر، باریدن گیرد.آسمان احساس
، تشنەی ابری ست که در هوای #امروز
خیس ترین گیسوی #برگ را به نهایت
قصیده و #غزل آویخته است.#باران می بارد تا دست #کلک‌خیال را لا به لای
#گیسوان ابری #آسمان به قدم های
#بارانی ، دوستی گل با #شاپرک ها را
#یاهو گوید.

#فروزندەشفیعی‌زرنە
#عصرسەشنبه

۱۱ شهریورماه ۹۹

@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
#بەنام‌خدا


" #تاسوعای‌علمدار "

در #تب‌تند نفس هایت کدامین #شعله بود که لب نزده بر ساغر #فرات، شراب #دل آتش گرفت، سینه ات در #حسرت‌باران عطشناک کودکان #برادر می گُداخت، قطرەای بر لبانت نبارید تا سراب دل، خاموش #عشق شود، حزن اندوهت #سوختن را ساده تر می کرد آسان تر از عطشی که آب مملو از دستانت #فرات را شرمگین نمود، هم آواز رود #فرات شدی او خروشان از رودجاری، تو #تشنه کام از رود عطش، #علقمه برای #ابدالدهر نامی از #ایثار تو را بر دوش یدک می کشد رد پای #بارانی ترین ابری که در دریای سخای آسمان گم شد، کنار #فرات به ناتوانی پر اشک ترین چشمان به انتظار #سکینه به نظاره نشسته بودی وقتی از #سوزگلو، تشنگی را فریاد می زد، قامت #فرات نامراد از غرورت ناتوان شد .#آتش‌قلب شکسته ات زیر احساس قد رعنایت قاب سایەی التماس #کودکان عطشان به نگاهت #آشیانه داده بود،انگار دست هایت #کبوتری کم داشت تا #بال‌پرواز را به #مشک‌پاره ات دلخوشی #خیمەها را ترسیم کند، #حس گنگ فردای بی تو بودن ، به چشمان #ثارالله نگاه #قیامت بی کسی بود همچون فکر ابری که به پای #کویر نرسیده باشد،ماه، غبطه به #قمر ماهت را در چشمه ی #ابدیت غرق نمود سکوت مبهم بر دست های بریده ات، #اشک‌ماه را به روی صورت #آسمان ناپیدا شد وستارگان تک تک قامت رعنای #قمربنی‌هاشم را به نشانه می روند، #حسین خسته از شکفتن لبان عطشان در #محضرت ، آشوب دل را بر پیکرت زانو می زند،غرش فریاد یا اخی در برکەی #فرات آخرین #امید شاخه های خشکیده ی ست بر #دل خونینش ،گریه های بی پایان از #ترنم شبنم چشمان #اهورایی اش موسیقی بی عدالتی را در #مه دوردست ها بر بلندای قامتش می بارد، بی تو #طلوع فردای #عاشورا غروب همیشگی ست . انتهای لحظات توقف زمان ،به حرمت #کاروانی می نگرد که اسیرانش عطشان بر #خاک #کربلا نظاره گر #خورشید وماه وهفتاد #ستاره بر سر نیزه هاست.

#فروزندەشفیعی‌زرنە

۷ شهریور ماه ۹۹
@Salam_bar_zarneh #سلام_بر_زرنه
به نام خدا


" #تابستان "


#نگاهم به دو نیم #مانده است.
پشت پلک های خیس #غزل، کرانه
در بیکران #آسمان، تقویم
دیر سالی به #عمر نشسته است.
تا بساط باغ #بهارنارنج در بقچه ی #تابستان
بپیچد و روح #سرسبز ترانه ها
در الفبای واژگان ره یافته ی #قلم
به پیچ و خم جاده ها در #شوق
دیدن شالیزارهای #شمال به شعر
من #گل دهد. پیچک های نیلوفری #خیال
در #معبد شبانەی بارانی و #سکوت
باران، گریز به تب #آذرخش نرفتن ها
بر شور حنجره ی #چکاوک در نوای
غروبی بی قرار ، تتمه ی جویبار #قلم می
گردد و آواز لابه لای شاخه های #غروب به تلاوت سال های گمشده ی #عاشقانەهای کودکی به کناره ی خسته ی #فلق خاطره ها می برد. #پنجرەی‌شعر را می گشایم و دست خیال را می گیرم به #روستایی که سال هاست #انعکاس لبخند #خورشید بر یخبندان دل ها #تاب می شود تا تکاپوی دیگری به دیدنی های #مانوس دستان با سخای ایل بکشاند. #عطر گلاب و گل به دشت سپید روییده است تا به هر تپش
و پیچک به دامن چین دار #دخترایل نفس تازه کند
و مراد به #زیستن را امیدوار سازد.
لب ترک خورده ی #باغ‌انگور، شکسته در
هوای اناری دل ، #قصد دیدن تکرار باختن ها، پیش چشمان #بهار، هزاران بار زانو زند. تابستان خرامان خرامان آمده است، بهار جوانی را به کوله بار بستن #طراوت ره می بندد، روح پر می کشد
نزدیک #نیاز ، کنار خواهش هایی از جنس
#مهربانی، با تمنایی نشانی یافتن ها را به روز شمار #لحظەهای پر از تب وتاب مردمان #خسته ی ایلم می کشاند تا #تبسم شیرین یکسال رنج ها به دستان پینە بسته #سلام گوید.
به تقدس گویای نگاهشان که #دل می دهی تا
واگویه ها را به الفبای #چشمان پر از انتظارشان بکاری که به لهجه یی ناب، #حس
عجیب و مشترکی فضای #نفس را پُر می کند.سکوت زاده و #پروردەی این روزهاست که دردهای #روشن و بی پرده
در #تقدیر، بار امانتی ست به رویش #قلم.
از رنج های دائمی ات بین #مرگ و #لبخند به #زندگی پشت کرده است تا به وسعت
یک #قفس خو گرفته به عرصه ی تنگ قفِل شده ی #حصارهای بسته آرزوها خیمه زند. حنجره ی گلو پر از فریاد سکوت است . #قاب فراموش شده ی درد واره ها در رخت شب، به ماتم #خورشید نشسته است. بگذار !شایدها از #عشق بگوید
واز گیسوی #غزلی که به سمت مهر می وزد
اما چه وهم برانگیز است ذوق #شعر سرودن به #تابستانی که بی شوق گذشت.


۲۲ مردادماه ۹۹

: به قلم : #فروزنده_شفیعی
📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

#شوروشرر و شیدایی
به نیش و نوش #قلم
عیان گشته تا #ماه
شهد شیرین به #جام
#زرین ریزد .اشارتی به
غمزەی مست #فانوس
چشمان #علی" ع " مشرق لاهوت
را به نگاه سبز #سحر در
آیینه ی نگاه مانوس #محمد " ص " پیچیده
بیند. عشق به ولای #علی در کلبه ی
شب می رقصد و #ماه نقره می پاشد
بر #افق گونه ها تا در بحبوحه ی
#غزل شیفتگی خال لب، #عطر لبخند
بپراکند. خیس از #باران اشتیاق بر
دستان #مولا ، مزایای تبسم است
به بیابان #غدیرخم تا چتری از
#وفا بر افراشته کند و شب
صحرا زده ی دشت به #شقایق
#قلب مکیان به اوج تب زدگی
تن، شور مستی دهد. همچون
#آیینه در ابعاد بی نهایت شفاف
عظمت و #شایستگی، توامان سرشت
آراستگی بیکران #ولایت، برازنده ی
#معنویت و زیبایی دینمداری ات به
#فرداهای می برد که شور و شوق
#عدالت، بر دامن عدل گلچین مختص
نام توست تا سیراب از #عشق در
تشنگی صحرای #دل ، به روشنی
انعکاس لحظه های #سحر فکند.
قلب ها و قلم ها سراسر به #شکوفه
و لبخند غرق آفرینش غزل #شهریار
است در #زلال خنده هایت. تا لب قلم
گشوده به تغزل #ناب شود.هوای چشمه ی
کوثر به #تقدس غزل محتشم کنار فدک چشم پر #فروغ تو شور انگیز ترین
اشعار عاشقانەهاست تا #فروزندگی
نای #قلم در شب کویری دل سامان
گیرد، ذهن خلاق #شعرا از برای تو
سرودن شکسته در #شفق مینایی
شب به حسرت فراق ، #تلاوت رستن هاست . یاد تو همچون #ستاره در شب
به شعلەی #شیدایی غزل ها برد.
آینەی #دل با نگاه تو زیباست همچون
لاله ای که پیش از #طلوع دامنه ها
سر بر #صخره می گذارد و جرعه ای
از جام چشمت ره به #اسرار نگاهت می برد. #آسمان جشن زمینی به پا کرده است
خواب تمام #قاصدک ها شکوفا شده است.
شان #نزول‌آیەی روشن در #اعجاز نامت،
تفسیر دین را به نگاه #محمد امین بدرقه ره است تا عترت خورشید #عدالت در لابه لای نغمه های عاشقانه به تقارن #جانشین
برحق، محتوی مکتوب ضامن شود.#قلم بر تلفظ واژه ها ،غنود #باران بر پلک خیال
می گشاید و شمیم #گل لبخند، #شاەبیت
#غزل را به قافیه ی نفس حروف می دمد
#عطر نجیب به #آغوش کلمات در نرمی
#نسیم دست هایت، گره به دستان #پیامبر
تمام #گلبرگ ها را آغشتەی‌##عدالت کند.

۱۷ مرداد ماه ۹۹

به قلم: #فروزندە‌شفیعی‌زرنە

📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #ازعرفەتاقربان "


به کناره ی #شفق غروب
در متن #اشک و آه
زل زدن به #صحرای‌عرفات
زل زدن به #ماه
زل زدن به چشم #ستاره
بغض گاه به گاه #ابراهیم
#زمزمەی به مسلخ بردن است.
#آسمان پر از خلوت #خداست.
تا حجم #ستارەها در هیاهوی دل
بر پهنای #صبح آویخته شود.
#بهشت از نگاهت به بار می نشیند
تا رهیدن از #قعرجهنم، به امتداد
وسوسه و #تردید دورترین باشد.
راز این #قربانگاه در چیست؟
که #شیطان این چنین حقیر و
#کوچک می نماید.
پرده ی #دل بُریدن پر از هیاهوست.
ترسی چنین #عاشقانه از جنس رستن ها.
در #سکوت سرد چاقوی آخته، در #اشک
شبانه ی توهم پرتاب #رهایی چه زیباست.
به #اعراف رسیدن ، از خود به #خدا اوج گرفتن رمز #ماندگاری ست.
در #فصل فاصله ها، شوق وصال به
بلندای قاف #عشق، زلال تر از #موج تلاطم
قاب سبز #صبح را به روشنی آینه، تفسیر
خود باور توست تا لب برنده ی# شمشیر
به #قربانگاه چشمان #اسماعیل بُرده باشی.
حال و هوای دلت چه دیدنی ست وقتی
که #صلابت دل با نفس در حال #جدل است
و #شیطان در #سقوط وهم برانگیز #انحطاط،
تو را در بیکران #آسمان به کرامت یقین به #تماشا نشسته است.

#فروزندە‌شفیعی‌زرنە
99/5/10

━━━━━━
📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

#میلادشمس‌الشموس
#امام‌هشتم " " #برشیعیان
#جهان‌خجستەباد.


#چشم که بر هم می گذارم
تو را می بینم، به #خیالم
پشت پلک ها خبری ست.
وقتی که #چشم‌غزل به
#سحر گشوده می شود
#صبح از نفس دم مسیحایی ات
می آغازد .موج #عطش به روی لب
پنجره ی #فولاد خوابیده است تا
بر بالشی از خیال من، ستاره ی #شب
را به کوچه هآی تنگ غروب #هفت‌حوض
#کوثر برد. تسخیر دل و جان #جهانیان
به الفبای #ثامن‌الحجه شکوه لبخند را شوق دیدارت #دلخوش است. #نفس باد
#صبا گرچه #مشک فشان شود.باز بوی
خوش رونق #عطار را به مستی شعرهای #خیام روانه ی تنگ‌سینه هاست.
جای هر دفتری و #شعری که به نامت باشد
#کوچ توام تردیدهاست. تماشای مرقدت
#نگاه با یک دلتنگ، با یک پنجه ی خسته ی
روییده بر پنجره فولاد ، #باران اشک می گیرد.با تمنای بی مثال، #تلمیح واژگان قافیه پرداز گام های #بنفشه پوش می شود تا بر برگ #فرش زمین این مکان بوسه #باران #عشق بی انتها شود.
در گلوگاه #تغزل‌محتشم، شکوه گلواژه ها
بر دیوان شعر #شهریار آذین بند تلنگر قلم می شود تا خوشه خوشه قناری #غزلخوان
گلبوته های #مخملین واژه های پناه یافته ی زبان #رهی را به عطر کلمات #شاملو پهلو زند.#ساحل چشمان دریایی دخیل بند آن مرقد است تا در آبی ترین #آسمان خیال
واپسین ثانیه های قامت بستن #دل ، از راهی دور به کوچه ی #دیدار بگشاید.در
آغاز #فصل رویش سبز خواستن ها، #جوانه ی نام تو
بر لب #قلم می شکفد تا چشمانی #بهاری شود.

#فروزندە‌شفیعی‌زرنە

۱۲ تیرماه ۹۹
━━━━━━
📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
#بەنام‌خدا

" #ایل‌نامه "

#ساعت زندگی را به وقت لبخندت
کوک کرده ام.لبخند #خورشید بر
افق کوه #گاومیر، لب قلم به تابش
نگاهت پیدا می شود.نبض #زندگی
با نفس های تو هماهنگ است .
من با لب های سر یال #کوه تو
حرف می زنم و بر سر انگشتان تو
شاخه های #شعر را لمس کرده ام.
گیسوان #شبدیز زنان #کلهر را بر
آبشار شانه هایشان به تماشا نشسته ام.
و بافه بافه #زلف کمند را به #گلاویز گُل و میخک رها شده در #نسیم کوهساردیده ام. خفتان سکه ی نقره دوز و سربند کلهری به شکوه رویت تمدن #ایل را به پنجستونی چیت و دوار کردواری به دامن #مانشت دیده ام . چشمان #عقاب سر یالت را به شکار #آهوان خرامان به تیر وتفنگ مردان با #غیرتت شنیده ام. لبخندت و
نفس هایت به گندمزار #شعر شکوفه می دهد.عطر زلف سبزه زارت به نسیم صبح
گذر کرده است. تا التهاب #نیلبک چوپان بر دشت و چمن، تُنگ #گلاب به گونه ی کوزه ی آب سر شانه هایش فرو چکد‌.
شعاعی از نگاه ماه #ثریا بر شب ستاره #باران ایل جلوه می کند. ماه در محاق و مهرت پنهان شده ی پشت ابر بلندای کوه #گرەدل را به
رویت #نقاب افتاده می بیند. تا نقطه ی همرنگ #بخت، گوشه ی #یال‌سرکش به #خواب افتاده بیند. #وصف مردمانت در همه جا پیچیده است ، گویی نغمه ی ساز و شعر #اساطیری به طنین کوه #مهرنگار اذن به گلوی همه ی مآذن ها ، در #پژواک هوره ی
#کوردواری چوپانت با زنگوله ی گوسفندان
درهم می آمیزد.#مهتاب و گل، سرشته به
قالب شعرهای حماسی، #نقاب از رخ گلگونه به تلواسه های #کوشک، خواست
#غزلخوان شقایق است. بند #گیسوی پریشان #شاهپرور ، جلوه گه صبح بهاران بانمیل را به قرص مه تابان شعرهای خان #منصور می آویزد تا پشت پرچین الفبای
شعر به زبان #شاکه تحولی به گویش آغازد. صبح گاهان ، #خورشید اولین
تابشش را از دیده ی #ایلم ، شبنم خواب می چیند.#آسمان آبی دیده در آیینه ی
فلق بر گریبان صبح صادق #شیرزول دلجویی نغمه هایی را به نای غریب #بانکول
می شکند. گام حضور #دهقان به دشت و گندمزارش ، نفس باد #صبا را یکسره به بوی نان و#گندم می پراکند.قطره های #صیقل داده ی پیشانی مرد #ایل، دم به دم آینه ی #غیرت را به ‌‌#زیارتگاه دل می گشاید. گوشه ای از لب ذاکرش دل را به قسم گاه #آینەها، رجعت سینه ی سوخته از جور #زمان است. تا بغض خفته #شانه ی بی سر نشان را بر
بالشی از #خاطرات فراموش شده بگذارد.
ایل #کلهرم، نام تو را که می شنوم ، سر تا پا #کبوتر می شوم. تو نباشی #چتر این دل وا نمی شود وقتی هوا، هوای #بارانی تو نیست.

#فروزندە_‌شفیعی‌زرنە

۳۱ خرداد ۹۹

📮#سلام_بر_زرنه
🔻🔛🔻
@salam_bar_zarneh
Ещё