اسکن های مغزی نشان می دهند که در مغز زنان، چهارده تا شانزده منطقه ارتباطی وجود دارد که این امر، قدرت ارتباطات و تحلیل اطلاعات را در نزد زنان افزایش می دهد، در حالی که در مغز مردان چهار تا شش منطقه ارتباطی وجود دارد. این موضوع نشان می دهد که چگونه زنان وقتی مثلا وارد مهمانی شامی می شوند به سرعت وضع رابطه زوج های حاضر در آنجا را می فهمند، حدس می زنند چه کسی با کی قهر است و... 📘زبان بدنن 📝آلن و باربارا پیز 🍃@Zehn_ziba1🍃
چه آگاه باشیم یا نه، وجود تمام افرادی که در زندگی شناخته ایم به ما انتقال پیدا می کند، گویی با در کنار یکدیگر حضور داشتن سلولهای بدن مان را با هم به اشتراک گذاشته ایم، نیروی حیاتی مان را به یکدیگر منتقل کرده ایم و به نوعی آن فرد را در بدن و روان خود حمل می کنیم. این اتفاق بی شباهت به فصل بهار نیست، زمانی که هنگام عبور از کنار برخی گیاهان، آنها بذر خود را به شکل خارهای کوچک به جوراب یا کفش یا شلوار ما می چسبانند و گویی می گویند: "به راهت ادامه بده و ما را هم با خود ببر تا در جای دیگری ریشه بدوانیم" اینگونه است که ما پس از مرگ خود هم به نوعی از حیات در زندگی دیگران ادامه می دهیم چون بذر وجود خود را پراکنده ایم.
هنگامیکه دچار افکار و احساسات سخت و منفی هستید آهسته کردن سرعت خود،حتی برای لحظاتی کوتاه،اغلب زمان کافی برای شما ایجاد میکند تا شرایط ذهن و بدنتان را بهتر مشاهده کنید.
یک یا چند نفس آگاهانه به شما امکان می دهد تا اولویت ها را دریابیدو تصمیم بگیرید چه کنید.
به یاد داشته باشید که گاه عاقلانه ترین تصمیم این است که به شرایط اجازه دهید روند طبیعی خود را طی کنند.
یونگ اعتقاد داشت که برخی از انسانها دو چهره دارند : چهره ای که به دیگران( و حتی خودشان ) نشان می دهند که یونگ آن را " ماسک" یا " نقاب " (persona) می نامید و چهره ای که در پشت این نقاب پنهان است که یونگ آنرا سایه می نامید.
یونگ اعتقاد دارد که " هر تعصبی، تردید سرکوب شده است " و هر کس در هر زمینه ای دچار افراط است و در تلاش است تا سایه ای ( که برعکس چیزی است که نشان می دهد ) را در پشت نقاب آن افراط پنهان نماید .
اما بازی زندگی گاهی بازی پیچیده ای است ! وقتی پدر یا مادری دچار چنین نمایشی است در فرزند او تمایلی برای مقاومت در برابر این افراط شکل می گیرد.
" مثلا در مقابل پدر یا مادری که بیش از حد منظم یا وسواسی است فرزندی بزرگ می شود که شلخته و بی نظم است ! در برابر پدر یا مادری که بیش از حد درویش مسلک و پارسا نماست، کودکی رشد می کند که پول دوست و حسابگر است" و این همان چیزی است که یونگ می گوید : «هیچ چیز بیش از زندگی نزیسته والدین بر فرزندانشان تاثیر نمی گذارد ! » .
به همین خاطر یونگ توصیه می کند که هنگامی که با فرزندانتان بر سر موضوعی اختلاف نظر شدید و درگیری دارید و نمی توانید همدیگر را تحمل کنید زمانی را به این اندیشه و پرسش اختصاص دهید که " آیا این افراط فرزندم پاسخی به افراط من در جهت معکوس نمی باشد ؟" همچنان که در قانون سوم نیوتن می خوانیم : "هر عملی را عکس العملی است مساوی و در خلاف جهت آن..
تصاویر fmri و pet scanنشون میدن که در افسردگی فعالیت های مغزکاهش پیدا میکنه به همین خاطر هست که افراد افسرده ادعا میکنند که نمیتوانند تصمیم بگیرند یا شروع به انجام کاری کنند.
احاطه کردن خودمون با افراد سمی و انتقادگر سعی برای تبدیل شدن به فردی که دیگران میخوان مقایسه کردن خودمون با دیگران بودن در روابط ناسالم مورد آزار فیزیکی،جنسی،روانی و کلامی قرار گرفتن عیب جویی والدین کمالگرایی ، تایید و تعریف دیگران را اساس ارزشمندی خود قرار دادن نسبت دادن موفقیت هامون به عوامل خارجی یا شانس و نسبت دادن شکست هامون به ناتوانی های درونی عزت نفس پایین میتونه به طریق مختلف روی زندگی فرد اثر منفی بذاره. مثلا احساسات منفی و خودانتقادگری مداوم از نشانههای عزت نفس پایین هستن که میتونن به احساس ناراحتی، افسردگی، اضطراب، خشم، شرم یا احساس گناه منجر بشن.
نوعی زخم عمیق در روان انسان است که بر اثر تجربه اتفاقات ناخوشایند زندگی ایجاد میشود.
این آسیب روانی خصوصاً اگر در دوران کودکی شکل گرفته باشد میتواند زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد.
ترومای درمان نشده، بعدها به این شکل بروز می کند
سازگاری بیش از حد احساس ارزشمندی پایین نادیده گرفتن نیازها و خاطر دیگران نیاز به تأیید بیرونی تحمل رفتارهای آسیب زننده دیگران مقاومت نسبت به تغییرات مثبت ترس از رها شدگی احساس شرم درونی وابستگی در روابط
- بلوغ یعنی آنکه تلاش برای تغییر دیگران را متوقف ساخته و بر خویش متمرکز شوید. - بلوغ یعنی دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید - بلوغ یعنی به این درک برسید که هر کسی از دیدگاه خودش درست است. - بلوغ یعنی قدرت انکه بتوانید رها کنید و بگذرید. - بلوغ یعنی بجای انتظارات پی در پی از یک رابطه؛ سخاوتمندانه برای آن تلاش کنید و ببخشید و آنرا بسازید. - بلوغ فهم این واقعیت ست که هر آنچه کرده اید؛ فقط از برای خود و آرامش تان بوده ست. - بلوغ متوقف کردن مسیری ست که در آن بکوشید که خود را برتر نشان بدهید و به جای ان بر نقاط مثبت دیگران متمرکز بشوید. - بلوغ یعنی انکه بدنبال تایید دیگران نباشید و خودتان را با کسی مقایسه نکنید. ✅ بالندگی پذیرش خویشتن ست، همانگونه که هستید و درک این نکته که تا هنگامی که خود را نپذیریم هیچ تغییری رخ نخواهد داد.
۱.ذهن خوانی mind reading: فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : ” جواب سلامم را نداد ، پس حتما از دست من ناراحت است.
۲.پیش گویی furtune telling : پیش بینی می کنید که حوادث آینده ، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ” در امتحان شکست می خورم ” یا ” کاری گیر من نخواهد آمد”.
۳.فاجعه سازی catastrophizing: معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح ، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است . مثل : ” افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”.
۴.برچسب زدن labling : به خودتان یا دیگران ، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ” من آدم بدبختی هستم ” یا من آدم بی ارزشی هستم”.
۵.نادیده گرفتن جنبه های مثبت discounting positives: مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند .مثل: ” این کار از عهده همه بر می آید” یا ” قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.
۶.فیلتر منفی negative filter:تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ” هیچ کس مرا دوست ندارد”.
۷.تعمیم افراطی overgeneralizing: بر پایه یک حادثه ، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ” این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ” در همه کار ها شکست می خورم”.
۸.تفکر دوقطبی dichotomus thinking: به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ” همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد “.
۹.باید اندیشی should: به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : ” باید کارم را خوب انجام بدهم ” یا ” باید در کنکور قبول شوم”.
۱۰.شخصی سازی personalizing: علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ” ازدواجم بهم خورد ، چون من مقصر بودم”.
۱۱.سرزنش گری blaming: دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ” دیگران باعث عصبانیت من می شوند ” یا ” والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.
۱۲.مقایسه های نا عادلانه unfair comparisons: حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ” او خیلی موفق تر از من است” یا ” شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.
۱۳.تاسف گرایی regret orientation (کشکول ای کاش) : به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ” اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم ” یا ” ای کاش این حرف را نمی زدم”.
۱۴.چی می شد اگر what if : دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ” حرف شما درست است ، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟ ” یا ” چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”
۱۵.استدلال هیجانی emotional reasoning: از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ” چون دلم شور میزند ، پس اتفاق ناگواری می افتد”.
۱۶.نادیده انگاری شواهد متناقض ignoring counter evidences: شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را ردرد می کنید. مثل : ” هیچ کس مرا دوست ندارد” . هر گونه شواهد متناقض را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید می شود.
۱۷.قضاوت گرایی judgment focus: به جای این که خودتان ، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی ، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید. مثل : ” در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم ” یا ” اگر تنیس بازی کنم ، از پس آن بر نمی آیم ” یا ” سارا چقدر موفق است ، ولی من اصلا موفق نیستم”.
در سکوت بودن، توانایی مغز ما را برای احساس همدلی و هیجان بیشتر افزایش میدهد. هنگامی که در محیط ما سر و صدا، بیش از حد باشد، آمیگدالی مغز فعال میشود.
این ساختار کوچک از ما در برابر خطرات و تهدیدات محافظت میکند؛ به این ترتیب که مخاطرات اطراف ما و خطراتی را که باید از آنها فرار کنیم، تفسیر میکند.
صداهای بلند یا صدای ترافیک برای این ناحیه از مغز آزار دهنده است.
این صداها سیگنالی دفاعی ایجاد میکند که با تحریک ترشح کورتیزول، موجب بروز واکنش و استرس در ما میشود.
فردریش نیچه میگوید:
" راه دستیابی به همه چیزهای بزرگ، از راه سکوت میگذرد". بنابر این اجازه دهید بیشتر از سکوت بهره بگیریم. بیایید یاد بگیریم که هر از چند گاهی، کلید خاموشی دنیای پر سر و صدای بیرون را بزنیم و در جهان درون خاموش خود قدم بزنیم.
وقتی روزی 5 دقیقه، کلید خاموش دنیای بیرون را بزنی و در سکوت به تعلیق درآیی بعد دیگر آن آدم سابق نیستی به همین سادگی و این به معجزه میماند.
• تصور بدترینها -راه حل: احتمال رخ دادن بدترین اتفاق رو بسنجین و ببینین چه میزان از نگرانیتون به جاست
• نسبت دادن یک اتفاق منفی به تمام جنبه های زندگی -راه حل: در مورد هر اتفاقی جداگانه واقعیت سنجی کنین و اتفاقهای مثبت و خوب رو هم به خودتون یادآوری کنین.
• دیدن همه چیز به صورت خوب یا بد مطلق -راه حل: دنبال حد وسط باشین به خودتون یادآوری کنین که بیشتر آدمها و اتفاقها خاکستری هستن نه سفید یا سیاه
این فکرها و رفتارها هم میتونن افسردگی ساز و هم اضطراب آور باشن و در روابطمون هم اختلال ایجاد کنن.
بزرگترین مرحله ی خودشناسی اونجاست که تو آنقدر درگیر خودت، هدفات، درست، آینده ات، سلامتی و ورزشت هستی، که نه حاضری وقتتو برای آدمایی منفی بزاری،نه حاضری وارد رابطه های دوزاری شی،نه خودتو با کسی مقایسه میکنی!فقط سعی میکنی روز به روز پیشرفت کنی... اگه به اونجا رسیدی؛بهت تبریک میگم چون از خیلی از کسایی که میشناسی جلوتری:))