Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#ژیژک
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
یک انقلاب وقتی کامیاب می‌شود (مورد خیانت واقع نمی‌شود) که《بچه‌های خود را》, زیاده‌ای را که برای به راه انداختن انقلاب ضروری بود,《می‌خورد》. به عبارت دیگر, برترین دیدگاه اخلاقی انقلابی نه دلبستگی و وفاداری صرف به انقلاب بلکه, بیشتر, پذیرش مشتاقانه‌ی نقش "میانجی ناپدیدشونده" است, نقش مجری/ اعدام‌کننده‌ی زیادینی که باید (به عنوان《خائن》) اعدام شود تا انقلاب بتواند به هدف نهائی خود برسد.

اسلاوی ژیژک

متن: دیالکتیک‌های ژیژک, فابیو ویگی

#ژیژک #فابیو_ویگی

@volupte
در حالی که تخطی از یک ممنوعیت موجب احساس گناه می‌شود, خودِ شرم وقتی ظاهر می‌شود که ما درونی‌ترین هسته‌ی خود را در معرض نگاه خیره‌‌ی دیگری قرار می‌دهیم, یعنی وقتی که سر و کله‌ی ژوئیسانس پیدا می‌شود تا استغراق امن و امان ما در سامان اجتماعی_نمادین را به هم بزند.
...
ژیژک بر آن است که اتکای شرم به نگاه خیره‌ی دیگری حد نهائی محدودیت آن هم هست: "و این حتی در مورد ادیپ هم صادق است: چرا [ادیپ], پس از کشف حقیقت در مورد خود, خودش را کور کرد؟ [پاسخ این است]: نه برای تنبیه کردن خود, بلکه برای گریز از نگاه خیره‌ی تحمل‌ناپذیر دیگری"

متن: دیالکتیک‌های ژیژک, فابیو ویگی

#ژیژک #فابیو_ویگی

@volupte
آن‌چه در نژادپرستی پایش به میان می‌آید ژوئیسانس است: "آن جنبه از《دیگری》که واقعاً ما را می‌آزارد شیوه‌ی عجیب و غریبی است که او در سازمان‌دهی سرمستی‌اش به کار می‌گیرد, دقیقاً آن مازاد, آن《زیاده》, که بی‌ارتباط با این شیوه نیست: بوی غذای《آنها》, رقص‌ها و آوازهای پرسروصدای《آنها》, رفتارهای عجیب《آنها》, نحوه‌ی کار کردن《آنها》"(ژیژک). در نهایت, نژادپرستی تلاشی است در راه حواله کردن عدم انسجام یا ناهمسازی سوبژکتیو ما به دیگری به نام ایده‌آل نظم‌یافته و هماهنگ برای سوبژکتیویته _ آشکارا تلاشی شکست خورده, چون ما ناخواسته این ناهمسازی را با ابراز نفرت نژادپرستانه‌ی خود به نمایش می‌گذاریم.

متن: دیالکتیک‌های ژیژک, فابیو ویگی

#ژیژک #فابیو_ویگی

@volupte
ژیژک همیشه از چهار تعارض یا آنتاگونیزم اصلی نام می‌برد: فجایع زیست‌محیطی; دشواری حفظ مالکیت خصوصی در اقتصادی که هر روز بیش از روز پیش دیجیتالی می‌شود و با سرمایه‌گذاری پولِ قرضی کار می‌کند; دست‌کاری بیوژنتیک; و مشکل کنارگذاری (حلبی‌آبادها). او معتقد است که, از میان این چهار تعارض, تعارض اصلی همانی است که مربوط می‌شود به دیالکتیک گنجاندن _ کنار گذاشتن, تعارضی که او معمولاً بحث‌اش را در ربط با گسترش حلبی‌آبادها پیش می‌کشد: "خب اگر جایگاه پرولتاریای جدید جایگاه ساکنانِ حلبی‌آبادها در کلان‌شهرهای جدید باشد چه؟ رشد انفجارآمیز حلبی‌آبادها در دهه‌های گذشته, بخصوص در کلان شهرهای جهان سوم [...] احتمالاً مهم‌ترین رویداد ژئوپولتیکی زمان ما است"

متن: دیالکتیک‌های ژیژک, فابیو ویگی

#ژیژک #فابیو_ویگی

@volupte
برای ژیژک ایدئولوژی چیزی نیست که ما آگاهانه بدان می‌اندیشیم بلکه بیشتر چیزی است که ما ناخودآگاهانه بدان عمل می‌کنیم _ هنگامی که ما طوری رفتار می‌کنیم《که گویی رئیس‌جمهور به اراده‌ی مردم تبلور می‌بخشد, که گویی حزب منافع عینی طبقه‌ی کارگر را بیان می‌کند》. آنچه ژیژک《خیال‌پردازی ایدئولوژیک》می‌نامد عبارت است از ندیدنِ《توهمی که به روابط واقعی و مؤثر ما با واقعیت ساختار می‌دهد》
...
بدفهمی, هویت, انسجام, امر مشهود: در نظر لکان تمام اینها اثراتِ امر خیالی هستند _ آنچه از طریق خیال‌پردازی امر واقعی و امر نمادین را می‌پوشاند, در《من》تأثیری از ثبات ایجاد می‌کند.《ایدئولوژیِ》ژیژک اساساً همان امر خیالیِ لکانی است.

متن: ناخودآگاه, آنتونی ایستوپ

#ژیژک #لکان #آنتونی_ایستوپ

@volupte
عبارت ژاپنی باکو_شان یعنی《دختری که انگار از پشت سر زیبا به نظر می‌رسد, اما وقتی از روبه‌رو او را می‌بینی زیبا نیست.》یکی از درس‌های تاریخ مذهب_و از آن بیش‌تر, یکی از آموزه‌های تجربه‌ی مذهب در جهان امروز _ آن است که این نکته در مورد خداوند هم صدق می‌کند: وقتی از پشت سر و از فاصله‌ای مناسب به او نگاه کنیم بزرگ و عظیم به نظر می‌رسد, اما وقتی زیاده از حد نزدیک می‌آید و مجبور می‌شویم با او چهره به چهره مواجه شویم, سعادت معنوی بدل به شکلی دیگر می‌شود. این جنبه‌ی امر الهی, که با سعادت ترکیب می‌شود, منظور لکان از این حرف خود است که خدایان به ساحت امر واقعی تعلق دارند. این مواجهه‌ی تروماتیک با یک شی‌ء مطلق الهی در واقع همان رخداد به مثابه امر واقعی است.

متن: رخداد, اسلاوی ژیژک

#ژیژک #لکان #رخداد

@volupte
آیرونی آهنگ《سبک گانگنام》که خودش را مسخره می‌کند کیف ابلهانه از موسیقی پرسروصدا و هذیان‌آور را ملموس می‌کند. بسیاری از شنوندگان این آهنگ را به طرز آزارنده‌ای جذاب می‌یابند, یعنی《دوست دارند که از آن متنفر باشند》, یا از این‌که این آهنگ را منزجرکننده بدانند کیف می‌برند, بنابراین مکرراً آن را پخش می‌کنند تا انزجارشان تداوم بیابد. این تسلیم خلسه‌آور در برابر ژوئیسانس وقیحانه با تمام بلاهت آن, سوژه را در آن چیزی گرفتار می‌کند که لکان, به تبعیت از فروید, رانه می‌نامد; شاید حالت نمونه‌وار آن مناسک شخصی مشمئزکننده‌ای هستند (مثل بوییدن عرق تن خود, دست کردن در سوراخ بینی, و غیره) که بی‌آن‌که خودمان آگاه باشیم برای‌مان رضایت بسیاری به ارمغان می‌آورند _ یا, اگر هم آگاه باشیم, نمی‌توانیم از آن اجتناب کنیم.

متن: رخداد, اسلاوی ژیژک

#ژیژک #لکان #فروید

@volupte
در تاریخ متافیزیک غرب, سه (فقط سه) فیلسوف محوری هست: افلاطون, دکارت و هگل. هر کدام از این سه نفر موجب گسستی آشکار از گذشته شد: پس از ورود آن‌ها به صحنه, هیچ‌چیز مثل قبل نماند. افلاطون در جستجوی هماهنگی درونی جهان, از کیهان‌شناسی پیشاسقراطی گسست و ایدئالیسم متافیزیکی را مطرح کرد; دکارت از تصویر قرون وسطایی واقعیت به مثابه یک نظم سلسله‌مراتبی معنادار گسست و دو عنصر پایه‌ای مدرنیته‌ی فلسفی را پیش روی ما نهاد _ مفهوم واقعیت مادی مکانیکی بی‌معنا و نامتناهی, و اصل سوبژکتیویته (من فکر می‌کنم, پس هستم) به مثابه بنیاد غایی دانش ما; و هگل از متافیزیک سنتی _ خواه ایدئالیست خواه ماتریالیست _ گسست و عصر تاریخ‌مندی رادیکال را مطرح کرد, عصری که در آن همه‌ی صور صلب, اصول و ساختارهای اجتماعی نتیجه‌ی یک فرایند تاریخی حادث تلقی می‌شوند.

متن: رخداد, اسلاوی ژیژک

#ژیژک #افلاطون #دکارت #هگل

@volupte
رمان قطار ساعت چهار و پنجاه دقیقه از پدینگتون اثر آگاتی کریستی در میانه‌ی سفری با قطار از اسکاتلند به لندن آغاز می‌شود; السپث مک‌‌گیلیکادی, که در راه ملاقات دوست‌اش جین مارپل است, شاهد آن است که زنی را در کوپه‌ی قطاری در حال عبور خفه می‌کنند (قطار ساعت چهار و پنجاه دقیقه از پدینگتون). این اتفاق خیلی سریع رخ می‌دهد و تصویر روبه‌رویش مخدوش می‌شود و نمی‌تواند درست ببیند, به همین دلیل پلیس گزارش السپث را جدی نمی‌گیرد زیرا مدرکی دال بر جنایت و جرم در دست نیست; تنها خانم مارپل داستان او را باور و تحقیقاتش را آغاز می‌کند. این مصداق رخداد است, آن هم در ناب‌ترین و کمینه‌ترین شکل آن: چیزی تکان‌دهنده و از جا در رفته که به نظر می‌رسد به ناگهان رخ داده و جریان معمول امور را دچار وقفه می‌کند; چیزی که از قرار معلوم از دل هیچ سر بر می‌آورد, بدون عللی قابل تشخیص, نمودی که وجودی استوار بنیادش نیست.

متن: رخداد, اسلاوی ژیژک

#ژیژک #آگاتی_کریستی #رخداد

@volupte
از نظر مارکس《کلیت》کاپیتالیسم بحران‌های جداناشدنی و غیر‌ قابل انکار است; از منظر فروید《کلیت》علائم پاتولوژیکی را شامل می‌شود که قابل سرکوب است. پیش فرض اصلی این است که کل هرگز کل نیست: هر نظریه‌ای که درباره‌ی کل وجود دارد, چیزی از خود بر جای می‌گذارد و تلاش دیالکتیکی دقیقاً همان تلاشی است که باید نگاهش معطوف به این افراط باشد تا بتواند پاسخگوی آن باشد.

این علائم هرگز نمی‌تواند شکست‌هایی کم‌اهمیت در یک سیستم سالم به نظر برسند _ آنها شاخص‌هایی هستند که نشان می‌دهد در مرکز این سیستم《ساختاری پوسیده》(آنتاگونیستی, متناقض) وجود دارد که به عینه قابل رؤیت است: اگر می‌خواهی درباره‌ی کاپیتالیسم جهانی صحبت کنی, باید به وضعیت کشور کنگو دقت کنی, کشوری که پر از اغتشاش و بی‌نظمی است و هزاران سرباز کم سن و سال معتاد به مواد مخدر دارد, ولی بااین‌حال, کاملاً به سیستم جهانی ملحق شده است و همین موضوع در مورد روسیه هم صدق می‌کند.

متن: جهان زندان من است, اسلاوی ژیژک و نادژدا تولوکونیکووا

#ژیژک #مارکس #فروید #نادژدا_تولوکونیکووا

@volupte
بت‌وارگی کالا _ یعنی باور به این که کالاها اشیائی جادویی هستند و از قسمی نیروی متافیزیکی ذاتی برخوردارند _ امری نیست که صرفاً در ذهن ما باشد, یعنی به صورت درک(غلط) ما از واقعیت, بلکه در خود واقعیت نهفته است. (به شباهت دقیق این مفهوم با مفهوم لکانی فانتزی به‌عنوان عنصر مقوم هرگونه عمل جنسی《واقعی》توجه کنید: از نظر لکان عمل جنسی《عادی》ما دقیقاً به معنای《استمناء با یک شریک جنسی واقعی》است, به‌نحوی که می‌توان گفت طی آن ما نه با یک دیگری واقعی بلکه با آن دیگری‌ای رابطه برقرار می‌کنیم که به ابژه‌ی فانتزی ما تقلیل یافته است; ما تا آن‌جا دیگری را می‌خواهیم که با مختصات فانتزی ساختاربخش میل ما جور باشد).

متن: ما و مانیفست کمونیست, اسلاوی ژیژک

#ژیژک #مارکس #لاکان

@volupte
جودیث باتلر نشان می‌دهد که《بدن》فوکویی به‌عنوان منطقه‌ی مقاومت همان《روان》فرویدی است: به‌شکلی تناقض‌آمیز,《بدن》نامی است که فوکو به آپاراتوس روان, تا آن‌جایی که در برابر سلطه‌ی روح مقاومت می‌کند, می‌بخشد.

متن: کانت و ساد: زوج ایده‌آل, اسلاوی ژیژک, از کتاب اخلاق ساد

#فوکو #ژیژک #باتلر #فروید

@volupte
فرید زکریا اشاره می‌کند که چگونه دموکراسی تنها می‌تواند در کشورهای به لحاظ اقتصادی توسعه‌یافته《دنبال شود》: اگر کشورهای درحال‌توسعه《به طور نارس دموکرات می‌شوند》, نتیجه یک پوپولیسم است که به فاجعه‌ی اقتصادی و استبداد سیاسی می‌انجامد _ هیچ تعجبی ندارد که موفق‌ترین کشورهای جهان سوم امروز به لحاظ اقتصادی(تایوان, کره‌ی جنوبی, شیلی) تنها پس از یک دوره‌ی حکم‌رانی اقتدارگرایانه, دموکراسی کامل را پذیرا شدند.

متن: از دموکراسی تا خشونت الهی, اسلاوی ژیژک, از کتاب حال و روز دموکراسی
تصویر: فرید زکریا

#ژیژک #فرید_زکریا #دموکراسی

@volupte
پیشفرض اساسی آدورنو این بود که ایدئولوژی, در معنای دقیق کلمه, صرفا نظامی است مدعی حقیقت _ یعنی ایدئولوژی دروغ خشک و خالی نیست بلکه دروغی است که مدعی راست گرفته شدن است. اما ایدئولوژی تمامت خواه دیگر چنین ادعا و تظاهری ندارد, دیگر حتی واضعان این ایدئولوژیها هم نمی‌خواهند که کسی آنها را جدی بگیرد _ ایدئولوژی تمامت خواه صرفا ابزاری است خارجی در جهت اهداف سودجویانه; حکومت این ایدئولوژی نه ناشی از حقانیت آن بلکه مدیون سودجویی و خشونتی غیرایدئولوژیک است.

متن: عینیت ایدئولوژی, اسلاوی ژیژک
تصویر: آدورنو

#ژیژک #آدورنو

@volupte
کتاب دکامرون اثر بوکاچیو مجموعه داستان‌هایی است که گروهی از هفت زن جوان و سه مرد جوان آنها را تعریف می‌کنند; همان‌هایی که از شهر طاعون‌زده فرار کرده و به ویلایی دنج, در حومه‌ی فلورانس پناه برده‌اند. سرمایه‌دارانی که خونشان از ما رنگین‌تر است هم به مناطق دنج پناه خواهند برد و در آنجا مثل قهرمانان داستان دکامرون خودشان را با نقل داستان سرگرم خواهند کرد, و در همان حال, ما آدم‌های معمولی باید با ویروس دست و پنجه نرم کنیم‌.

متن: عالمگیر, کویید - نوزده جهان را تکان می‌دهد! , اسلاوی ژیژک

#ژیژک #کرونا

@volupte
چرا مرده‌ها برمی‌گردند? پاسخ لاکان به این پرسش همان است که در فرهنگ مردم‌پسند یافت می‌شود: چون آن‌ها درست دفن نشده‌اند; یعنی یک جای کار مراسم تدفین و خاکسپاری می‌لنگد. بازگشت مرده‌ها نشانه‌ای است از بی‌سازمانی و اضطرابی در اجرای مناسک نمادین‌سازی; بازگشت مرده‌ها در هیئت کسانی که به جمع‌آوری نوعی حساب تصفیه‌نشده‌ی نمادین آمده‌اند. این است درس مهمی که لاکان از آنتی‌گونه و هملت می‌گیرد.

پیرنگ هر دو نمایشنامه گرد مناسک ناصحیح تدفین و مضمون《مرده‌های زنده》می‌گردد _ آنتی‌گونه و روح پدر هملت بازمی‌گردند تا با شبکه‌ی نمادین تصفیه‌حساب کنند.

متن: کژ نگریستن, اسلاوی ژیژک
تصویر: آنتی‌گونه

#ژیژک #لاکان #آنتی_گونه #هملت

@volupte
بی‌تناسبی میان درون و برون, یکی از ویژگی‌های بنیادی معماری بناها در آثار کافکاست. مجموعه‌ی ساختمان‌های او (ردیف آپارتمان‌هایی که دادگاه در داستان محاکمه در میان آن‌ها قرار گرفته, قصر عمو در رمان آمریکا و جز این‌ها) همه در این واقعیت مشترک‌اند که آن‌چه از برون خانه‌ای محقر به نظر می‌رسد, همین که پا به درونش می‌گذاریم معجزه‌آسا به شبکه‌ی پیچ‌درپیچ بی‌پایانی از پلکان‌ها و سالن‌ها بدل می‌شود (آدم به یاد طراحی‌های مشهور پیرانزی از هزارتوی مخفی پله‌ها و سلول‌های زندان می‌افتد).

متن: کژ نگریستن, اسلاوی ژیژک
تصویر: پیرانزی

#ژیژک #کافکا #پیرانزی

@volupte
مقصد همانا سرمنزل نهایی است, در حالی که هدف آن است که قصد داریم انجام دهیم; یعنی خود راه. حرف لاکان این است که مقصود واقعی رانه, نه مقصد آن (ارضای کامل) بلکه هدف آن است: هدف نهایی رانه صرفا بازآفریدن خود به‌صورت رانه است, بازگشتن به مسیر دورانی خود, ادامه دادن راه خود به سمت مقصد و پی گرفتن راه از مقصد. سرچشمه واقعی کیف حرکت تکرارشونده‌ی این مدار بسته است.

پارادوکس سیسوفوس همین‌جا قرار دارد: همین که به مقصد خویش می‌رسد, این واقعیت را تجربه می‌کند که هدف واقعی فعالیتش خود راه است, بالا رفتن و پایین‌رفتن مدام, پشت سر هم صعود و سقوط.

متن: کژ نگریستن, اسلاوی ژیژک
تصویر: سیسوفوس

#لاکان #ژیژک #سیسوفوس

@volupte
یکی از ایده‌های مارکس که هنوز کارکرد خود را از دست نداده این است که شکافی بنیادین در سرمایه‌داری وجود دارد۔ از طرفی، واقعیت، مردم واقعی که کار و مصرف می‌کنند، وجود دارد و از طرفِ دیگر، گردش مجازی سرمایه که همین‌طور به پیش می‌رود۔ میان این دو شکافی وجود دارد۔ کشور ممکن است عملاً رو به نابودی باشد و مردم از گرسنگی رو به مرگ باشند، اما متخصص اقتصادی به شما بگوید که اقتصاد در وضعیت مناسبی است۔

متن: خواست ناممکن، اسلاوی ژیژک

#ژیژک

@volupte
من در تلاشم مفهوم پرولتاریا را بازتعریف کنم۔ در این تعریف پرولتاریا به کسانی اطلاق می‌شود که به وضعیتی بدونِ هرگونه《مکان》مشخص تعلق دارند؛ افرادی که جزئی از ساختار جامعه‌اند اما هیچ نقشی در آن ایفا نمی‌کنند۔ این حرف بدین معناست که مفهوم پرولتاریا به مقوله‌ای سیال و در حال تغییر بدل می‌شود۔ برای نمونه، امروزه فقیرترین قشر نه آنانی که کار می‌کنند بلکه کسانی‌اند که بیکار و مطرودند و الی آخر۔ بنابراین یک سوژه‌ی مشخص وجود ندارد۔ باید به دنبالِ چیزی باشیم که می‌توان آن را وضعیت‌های متفاوت پرولتاریایی نامید۔

متن: خواست ناممکن، اسلاوی ژیژک

#ژیژک

@volupte
Ещё