#تراژدى اول بار با نمايش "غم نامه هايى كه در نهايت به مرگ خدايان ختم مى شد" درادبيات يونان باستان شكل گرفت؛ نمايش هايى كه بدنبال آن، از يك سو احساس شفقت و
#ترحم را در ببيننده بيدار مى كرد و از سويى ديگر
#ترس گيرافتادن در موقعيت يكسان، دل تماشاگر را مى لرزاند.
شايد بتوان گفت "
#كنسرت_نمايش_سى" ، با برش هايى از شاهنامه يك تراژدى عالى بود؛ داستان با عطش عشق "زال و رودابه" شروع مى شود و شما در همين فضا و همين صحنه تا انتهاى روايت عشق و عاشقى، مرگ سهراب، نبرد رستم و اسفنديار و... را تجربه مى كنيد و حال دوباره بر مى گرديد سر خط :
مى ارزد اين عشق و وصال به اين همه مرگ اسطوره و پسر كُشى و هزاران هزينه ديگر؟ چه كسى خبر از اين همه قربانى در اين راه دارد و چه كس تاب آن را!؟
و حال در ميان روايت زخمه تنبور سهراب پورناظرى و صداى دلنواز همايون شجريان امان مى بُرَد.
روايتى كه با
"خوب شد، دردم دوا شد خوب شد
دل به عشقت مبتلا شد خوب شد"
تو را آغاز كند و به
"يه نَفَر داره، جار مى زنه، جار
آهاى غمى كه مثل يه بختك
رو سينه من، شده اى آوار
از گلوى من، دستاتو بردار "
مى رساند، قطعا حال تماشگر را با خود دگرگون مى كند.
ولى تراژدى پايان مى خواهد؛ مردم را كه با اين حال نمى شود خانه فرستاد! ولى پايان مبهم است، شايد به نوعى اصلا يك پايان نيست:
"گفتند در اين دام يكى دانه نهاده ست
در دام چنانيم كه ما دانه ندانيم
امروز از اين نكته و افسانه نخوانيد
كافسون نپذيرد دل و افسانه ندانيم"
تمام مى شود. بلند مى شوى و با شدت كف مى زنى و خيسى مخفيانه چشمانت را مى گيرد.
ولى با اين همه، مى روى خانه و حالت بهتر است .
#دکتر_سميرا_يزدانى_نژاد#روانپزشک #روان_درمانگر_تحليلى #زوج_درمانگر#گروه_روانپزشکی_ویان #مطب #دکتر_سامرند_سلیمی @vianclinics