هم-شنوایی

Канал
Логотип телеграм канала هم-شنوایی
@mortezakarimi77Продвигать
1,24 тыс.
подписчиков
سلام، و سلامتی هم همچون بیماری مسری است! من دکتری انسان‌شناسی دارم اینجا تحلیل های فرهنگی و اجتماعی‌م را با شما به اشتراک می گذارم. Instagram: dr.mortezakarimii Mortezakarimi7@gmail.com
اما همین یک دلیل برای شرکت نکردن از نظر من کافی است. اما اصلاح‌طلبان دوباره به عنوان تکه‌ای از پازل انتخاباتی و مشروعیت‌بخشی سیستم، در راستای کم‌کردن فشار از دوش نظام و بر ضد منافع مردم، به ویژه مردم فرو دست عمل می‌کنند. نیاز سیستم آن است که جهت حفظ شرایط و منافع کنونی یک اصلاح‌طلبِ رام، رییس دولت شود. همچنین با توجه به اتفاق‌های سیاسی در آمریکا و کسری بودجه در داخل، و نیاز مبرم به افزایش بهای بنزین و مالیات، نیازهای سیاسی سیستم برای سرکوب و خفقان در روزهای آینده هم بدین ترتیب تأمین می‌شود.

فراموش نکنیم در داخل، سیستم سرکوب در دوره روحانی بسیار وحشیانه‌تر از دوره رئیسی عمل کرده و در خارج هم به خاطر پرفورمنس «ظریف» اصلاح‌طلبان، شاهد کمترین بازتاب و اعتراض بین المللی بودیم.

در نهایت اما مساله من شرکت کردن یا نکردن در انتخابات نیست. دغدغه من این است که همان‌طور که بعد از سوء استفاده‌های اصولگرایان از ارزش و آرمان‌های والا، دیگر نمی‌شود از این مفاهیم در مدارس و دانشگاه استفاده کرد، با این رفتارهای دوگانه اصلاح‌طلبان، واژگانی مانند تحمل، مدارا و صلح هم به معنای کرنش در مقابل ستم، رانت‌خواری و نداشتن اراده برای تغییر تلقی شده و کشور در بزنگاه‌های اجتماعی به آغوش تفرقه و خشونت افتاده و نمی‌شود افراد را به شنوایی متقابل و رواداری دعوت کرد.  

@mortezakarimi77
اصلاح‌طلبی رام
و سوگ مفهوم صلح و مدارا

✍️ مرتضی‌کریمی، دکترای انسان‌شناسی

اصلاح‌طلبی و اصولگرایی نه دو موجودیت متفاوت از نظام سیاسی در ایران، بلکه دو وجه از این سیستم هستند. آنها هرگز اپوزسیون نظام نبوده‌اند. ج.ا در روزگار طلایی و وحدت اولیه‌اش، زیر چتر «حضرت امام» شکاف چندانی را احساس نمی‌کرد. ارزش‌ها و اهداف این دو قلوی بهم چسبیده عبارت بودند از حفظ نظام، حفظ شریعت شیعی (مردسالار)، حفظ منافع طرفداران نظام، غریبه و نامحرم‌پنداری تمام اندیشه­‌ها و مکاتب‌فکری و اعتقادی دیگر از اهل سنت و طریقت‌های عرفانی گرفته تا مکتب‌های فکری و اعتقادی و حتی اقتصادی مدرن، از لیبرالیسم گرفته تا مارکسیسم.

هرگز ایران، به عنوان یک واقعیت تاریخی یا هویت ملی مطرح نبوده و هرگز «ایران برای تمام ایرانیان» به عنوان یک ارزش به حساب نمی‌آمده است. ارزش‌هایی همچون برابری، آزادی و حتی استقلال، در ذیل و بهتر بگوییم در خدمت ارزش‌های اولیه تعریف شده بودند.

دولت خاتمی، که در آغاز از نظر مردم، دوره آزادی مدنی و سیاسی تلقی می‌شد، از نظر اصلاح‌طلبان دوران بازگشت به وحدت اولیه بود. دورانی که اصلاح‌طلبان (نزدیکان امام) دست بالا و اصولگرایان (آنها که نمی‌توانستند یک نانوایی را اداره کنند) دست پایین را داشتند. و حالا در زمان پزشکیان، همان اشتیاق سوزان به دوران وحدت اولیه، باقی‌ست، با این تفاوت که اصولگرایان دست بالا را دارند و اصلاح‌طلبان در کف‌اند.

همچنین نقاب اصلاح‌طلبان افتاده و نمی‌توانند و البته نیازی هم نمی‌بینند که ادعاهای دروغین خود در باب آزادی (حتی در حد برداشتن فیلترینگ اینترنت) را مطرح کنند.
اگر خاتمی بعدها آن هم به طور تلویحی خودش را «تدارکاتچی» خواند پزشکیان از آغاز، قدرت و اختیاراتش را در همین حد تعریف می‌کند. او بارها گفته که سیاست‌های کلی نظام از نظر مقام رهبری مشخص شده و او یا هر کس دیگری فقط مجری منویات رهبری هستند.

بدنه اصلاح طلبی را به سه دسته کلی می‌شود تقسیم کرد:

نخست) شخصیت­های سیاسی همچون خاتمی و روحانی و پزشکیان که ضمن وجود تفاوت‌ها، مساله اصلی‌شان نه مردم، بلکه نظام است و بارها این مساله را ثابت کرده و در اختلافات سمت سیستم ایستاده و حتی با پوشیدن لباس یک طرف به جنگ طرف دیگر رفته‌اند.
دوم) مدیران و مشاورانی که مساله اصلی‌شان نه نظام و نه مردم، بلکه منافع کاری و شغلی و رانتی خود است و بارها در هنگام بروز اختلافات با نوشته ها و موضع‌گیری‌های خود سمت سیستم ایستاده‌اند.
سوم) مردم عادی و از خود مردم هستند و نه (لزوما) به خاطر نظام یا منافع شخصی بلکه به دلیل ترس‌ها و نگرانی‌ها از تندروی‌ها، اضطراب از وضعیت‌های نامعلوم و امید برای بهبود حداقلی و باور به شعارهای دسته اول و دوم طرفدار اصلاح‌طلبان هستند.

اگر چه در هر سه دسته استثناهایی می‌توان پیدا کرد که اگر صادق باشند نظرشان قابل احترام است، اما می‌توان گفت هدف و انگیزه دسته اول بازگشت به وحدت و ارزش‌های اولیه، دسته دوم، استمرار طلبی و حفظ منافع موجود و دسته سوم، بدتر نشدن اوضاع است. شعارهای دیگر از جمله، ایران، برابری، آزادی بیان، گسترش ارتباطات بین المللی و... محلی از اعراب ندارند.

در مورد دسته اول نیاز به اثبات مدعا نیست و این موضوع توسط نامزد و شخصیت‌های سیاسی صراحتا عنوان شده است. آنها قدرت و اراده‌ای برای تغییرات اساسی ندارند. در مورد دسته دوم، آنها رنج مردم عادی را نمی­‌بینند و به رسمیت نمی‌شناسند و چرخ شعارهای تغییرات تدریجی و مصالحه‌گر آنها بر گرده مردم عادی می‌چرخد.

مثال بارز، رفتار محمد فاضلی‌ست. بسته‌شدن راه دفاع از خود، به خطر افتادن آبرو و اخراج از محل کار ایشان را چنان برآشفت که جلوی دوربین رفتاری به دور از تحمل، ادب و حتی سیاست نشان داد.
این رفتار اگر توسط افراد عادی که نه فقط دهان که دستانشان هم بسته و معیشت و کرامت‌شان آماج حملات سیستم است انجام می‌شد، همین مشاوران و مدیران، آن را یک خشونت کور و رفتاری دور از تحمل نشان می‌دادند و سرکوب این مردم بی‌دفاع و غیر سیاسی را به سود سیستم تئوریزه می‌کردند. اما خشونت رفتاری این مشاور نه تنها محکوم نشد، بله به عنوان نمادی از «شرافت» بازنمایی شد. که این پرسش را به ذهن متبادر می‌کند که اگر فریاد و دفاع از موقعیت شخصی شرافت نام دارد، سکوت این عزیزان در قبال پایمال‌شدن حقوق اولیه مردم و سرکوب و کشتار آنها نامش چیست؟!

امکان حضور مجدد اصلاح‌طلبان رانده شده توسط سیستم (و البته مردم)، نه به خاطر رفتار یا استراتژی سیاسی آنها، بلکه به یمن اعتراضات اخیر و تحریم مردم در دوره قبلی است. دلایل بی‌شماری می‌توان برای شرکت‌نکردن در این نمایش دروغین مطرح کرد.
معلمی، ماراتن آموختن مداوم خود

✍️ دکتر مرتضی کریمی، انسان‌شناس

با جمله‌ای از کتابی درباره تسهیلگری کودکان پرتاب شدم به گذشته. بیش از ۲۰ سال پیش، تا امروز. از وقتی که معلمی را شروع کردم.

«اگر می‌خواهی با بچه‌ها کار کنی، یادت باشد، در طول این مسیر بارها به خودت فراخوانده خواهی شد و باید مدام روی خودت کار کنی، چرا که تمام مسائل خودت، یکی‌یکی بالا خواهد آمد».

نگاه کردم به مسیر معلمی‌ام، که چقدر تغییر کرده‌ام. ابتدا معلمی سنتی بودم. اما همیشه ته ذهنم این بود که نمی‌خواهم فقط انتقال‌دهنده اطلاعات باشم. می‌خواهم حال آدم‌ها را خوب کنم و این «ته‌ذهن» باعث شد تمام این مدت از طریق تدریس، خودم را بهبود دهم. 

با دیدن هر نقطه تاریک، ترس، اضطراب و آسیب‌ها در بچه‌ها، ناامید و افسرده شدم و به اعماق تاریکی‌های خودم رفتم. در بسیاری مواقع، نوش‌دارو، اما نه در تأملات فلسفی وعلمی، که در ارتباط قلبی‌ام با بچه‌ها پیدا شد. با نشستن با آنها برای تغییر خودم و آنها.

تغییر یعنی غلبه بر ترس ناشی از رفتن از نقطه‌ای امن و عادت‌شده به دنیایی ناشناخته. کم‌کم یاد گرفتم اطلاعات و نقشه و استاد برای انجام سفر کافی نیست. برای غلبه بر ترس، باید همراه و هم-سرنوشت داشت. هیچ چیز به اندازه همراهی و به اشتراک‌گذاشتن (غذا، آب، ترس، خستگی، امید، نفس...) نجاتبخش نیست. هم-راه هم-سطح گاهی حتی هدف ظاهری، قله را بی‌معنا می‌کند. معنا راه، راه رفتن و چگونه رفتن است.

یادگیری مسایل عمیق و اصلی، همیشه از یک سطح به سطح دیگر و نه از بالا به پایین است و امکان یادگیری مسایل اصلی برای هر بچه‌ای با هر ریتم یادگیری محقق است. ما اجازه نداریم برای یادگیری بچه‌ها حد تعیین کنیم. قلب و دست در دریافت کردن توانا هستند، حتی جایی که ممکن است مغز، به دلایلی ظاهرا یا موقتا محدود باشد.

کار معلم تقویت‌کردن است نه تعیین‌کردن. کار معلم به اشتراک گذاشتن است نه از بالا به پایین دیدن.
اگر بچه‌ها این حس را از معلم دریافت کنند، باقی چیزهای مورد نیاز را خودشان پیدا خواهند کرد.

و معلم هم با «دادن» این درس، هر روز آن را «دریافت» خواهد کرد. من هر روز در حال یادگیری درسی هستم که دارم می‌دهم. دیدن عمیق‌تر آسیب و سوگ‌هایم در آسیب‌ و سوگ بچه‌ها. تجربه و لمس بخش‌هایی از مشکلاتم که قبلا ندیده بودم در آیینه بچه‌ها... و جستجوی درمان برای رنج‌ها و پیدا کردن معنا برای زخم‌ها...

معلمی یک دوی ماراتن صد ساله است برای یاد گرفتن خودت. در این مسیر  اگر شجاعت نشستن هم‌سطح و دیدن خودت را داشته باشی، انسان بهتری می‌شوی، برای خودت و دیگران.
.
#معلمانه #معلمی #روز_معلم #تسهیلگری #تسهیلگری_کودک
@mortezakarimi77
سوگ جمعی و معادلات جنگ ایران و اسرائیل
علی آردم-مرتضی کریمی
سوگ جمعی"

چگونه می‌توان زیر سایه جنگ زیست و از خود محافظت کرد؟
با دکتر مرتضی کریمی، انسان‌شناس و تسهیل‌گر سوگ، از روش‌های زندگی در این شرایط گفتیم.

@Naghal_bashi
@mortezakarimi77
بحران‌های سیاسی با زندگی ما چه می‌کنند؟
درباره سوگ حفظ تعادل وجودی

✍️ دکتر مرتضی کریمی، انسانشناس و جامعه‌شناس

حفظ تعادل وجودی و روانی در دل این همه تلاطم (خبر جنگ، تحریم...) دشوار است. بعد از کلی مراقبت و تلاش با شنیدن خبری ناگوار همه چیز به نقطه صفر برمی‌گردد و دوباره پر از خشم و حسرت و نگرانی می‌شویم. ممکن است فکر کنیم که تنها ما در چنین وضعیتی هستیم و حتی خودمان را مقصر بدانیم. اما مسأله به هیچ وجه شخصی نیست. ما با ساختار سیاسی پیچیده‌ای مواجه‌ایم که مردم را عصبی، افسرده، خسته و مضطرب می‌خواهد. 

من اعتقاد دارم هر سوگی، نیاز به سوگ‌-کاری یعنی دیدن واقعیت، پذیرفتن آن و انجام کاری برای آن دارد.

در مواجهه با این سوگ چه کاری می‌توان کرد؟

ایدئولوژی حاکم ما را ناگزیر به افتادن در این ورطه کرده است. هر روز با اخبار ارز و طلا و جنگ از خواب بیدار می‌شویم. مدام در حال انتقاد، مقایسه و تحلیل شرایطیم. 

قطعا سکوت، انفعال، بی‌تفاوتی و بی‌عملی راه حل نیست. نمی‌شود گفت «من سیاسی نیستم یا با سیاست کاری ندارم»، چون سیاست با ما کار دارد. اما دادن عنان زندگی به دست سیاست، کشتن «روح و مزه زندگی» است. 

باید واقعیت را ببینیم و بپذیریم که قدرت ما محدود است. بر ما واجب است که جوهره زندگی را پاس بداریم. هیچ‌حقی بالاتر از حق زندگی نیست.

جایی خواندم، در جنگ جهانی دوم، سربازی آمریکایی اسیر ژاپنی‌ها شد. همسر او، با ناامیدی تمام بسته‌ای (حاوی پودر سوپ، دهان‌شویه...) برای او ارسال کرد تا توسط صلیب سرخ به دست او برسد. بسته یک سال بعد به طور شانسی به سرباز رسید. محتوای آن با هم ترکیب شده بود. مزه سوپی که بیشتر طعم دهان شویه می‌داد سرباز را به زندگی برگرداند.  

زندگی ما جدا از سیاست نیست. اما هر کسی می‌تواند چشمش را کنترل کند تا زندگی را آن طور که دوست دارد ببیند. 

#ویکتور_فرانکل، توضیح داده است که در اردوگاه‌های نازی، در بدترین شرایط، که تمام آزادی‌های انسانی گرفته شده بود، باز افراد قادر به انتخاب بودند. آنها می‌توانستند تکه آخر نان را قبل از اعدام بخورند یا به دیگری بدهند تا زنده بماند. می‌تواند پای چوبه دار بخندد و قدرت را ریشخند کند یا منفعل باشد. این چیزی است که هیچ حکومتی نمی‌تواند آن را از انسان سلب کند. 

اگر بپذیریم که قدرت ما محدود است، اگر همه چیز را سیاسی نکنیم و به زندگی اجازه جریان یافتن بدهیم، اگر به خودمان فرصت زندگی در حال، دیدن داشته‌ها، حتی جشن گرفتن برای موفقیت‌های کوچک را بدهیم، می‌توانیم کارهای نامحدود انجام بدهیم. چون قدرت حاکمیت هم محدود است. گاهی بهترین عمل سیاسی که می‌توانیم انجام دهیم، دیوانه‌وار زنده-گی کردن است.
.
.
@mortezakaeimi77
.
.
#سوگ #سوگ_جمعی #درمان_سوگ
پروای دیگری و آینده ایران

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

مهم‌ترین ویژگی نیروی اجتماعی‌ و سیاسی‌ احتمالی جایگزین، لیبرال، چپ یا راست بودن آن نیست. این است که این نیرو چقدر مراقبت از دیگری و «پروای دیگری» داشته باشد. چطور، همین حالا، با مخالفانش برخورد می‌کند و به آنها حق حیات فردی و جمعی و سیاسی می‌دهد.

این مسأله برای من در درجه سوم، مسأله ای سیاسی و اجتماعی است، دوم، مسأله‌ای اخلاقی و در رتبه اول و از همه مهم‌تر مسأله‌ای هستی‌شناختی است. 

در سطح سیاسی (که مهم اما اولویت سوم است)، هر یک از نیروهای متکثر در میدان اجتماعی نگران حقانیت موجودیت فعلی خود و حق به رسمیت شناخته‌شدن در نقشه آینده ایران هستند. از نیروهای مذهبی طرفدار حکومت بگیرید تا سلطنت‌طلبانی که توسط همین نیرو کنار گذاشته شده‌اند، نگرانند که نیرویی که قدرت را در دست می‌گیرد با آنها چه برخوردی خواهد داشت و رفتار کنونی آنها و بنابراین میزان همکاری آنها برای ساخت آینده، بسیار متأثر از این نگرانی است. 

در سطح اخلاقی، نحوه برخورد هر نیرویی با مخالفانش از همین حالا، ‌ملاکی است برای راستی آزمایی مدعای آنها برای تصاحب «قدرت» که ممکن است «خدمت» (به مستضعفین، خون آریایی، کارگران، زنان...) نام‌گذاری شود. این مسأله فقط در مورد مخالفان کنونی آنها صدق نمی‌کند. حتی طرفداران این نیروها باید بدانند که پس از واگذاری قدرت، هر نیرویی خواسته یا ناخواسته شروع به غیر و دیگری‌تراشی مضاعف می‌کند.

اما از همه مهم‌تر چیزی است که امانوئل لویناس آن را «هستی‌شناسی قدرت» می‌خواند. اینکه تعریف‌ «خود» بر مبنای نفی دیگری (غیرسازی، نفی حقوق انسانی او، تبدیل کردن او به ضد من یا دش+من)، منجر به هستی شناسی‌ای تمامیت‌خواه و خودشیفته می‌شود که به مرور به ناشنوایی (تو بخوان دیکتاتوری) مطلق می‌انجامد. چنین نظامی نه فقط از نظر سیاسی و منافع ملی، که از منظر اخلاقی و انسانی مضر است.

ما نیاز به شکل گیری نیرویی متشکل از تمام جریانات سیاسی و اجتماعی در یک فرایند دموکرات (یعنی برآمده از انتخاب مردم و قابل تغییر با انتخاب مردم) داریم که حق حیات برای هر نوع اندیشه و اعتقادی در چهارچوب قانون قائل باشد.

ما گریزی جز حرکت به سمت یک جریان دموکراتیک مبتنی بر شنوایی اجتماعی و دوری از نفرت پراکنی نداریم. در غیر این صورت، آینده از آن ما نیست. حاکمیتی که برق‌آسا و بر مبنای خشونت شکل گرفته باشد، چیزی جز تکرار خونبار و خفقان‌آور تاریخ صد سال اخیر نیست. پرسشی که پیش هر مدعی قدرتی می‌نهیم، باید این باشد: تو با مخالفانت چه می‌کنی؟ و پاسخ این را در رفتار خودش و طرفدارانش، حالا، نه در آینده فرضی، ببینیم.

@mortezakarimi77
.
.
سوگ سیاسی

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

در این چند روز انگار روحم اشغال شده است. از چند روز پیش، به خاطر کشته‌شدن مظلومانه چند هم وطن در مرزهای پاکستان، که آنها را، غیرایرانی معرفی کردند، و حالا به خاطر رنج اعدامی‌ها.

یاد مقاله‌ای از دارسی هریس افتادم که از ترکیب «سوگِ سیاسی» (political grief) استفاده می‌کند تا نشان دهد، «امر شخصی، همان امر سیاسی است». طبق تصور رایج، سوگ محدود به فوت عزیز و یک تجربه فردی است. اما انسان یک حیوان اجتماعی‌ست و مدیریت عرصه اجتماع نیاز به ساز و کار سیاسی دارد. بنابراین سوگ را باید تجربه ای بسیار پهن دامنه و چندبعدی دانست. مصیبت‌هایی که در سطح کلان‌تر اتفاق می‌افتند، هم به صورت جمعی و هم فردی تجربه می‌شوند و محدود به خانواده بازماندگان نیست. مصادیق سوگ سیاسی را اینجا می‌آورم:

- احساس از دست دادن کنترل بر نیروهایی که تاثیر مستقیم بر زندگی شما یا عزیزانتان دارند.
- از دست رفتن هویت ملی و ارزش‌های فراگیر جمعی
- ا دست دادن ایمنی و امنیت در نتیجه سیاست‌های مصوب دولتی.
- از دست دادن آرمان‌های برابری و عدالت در قانون‌گذاری و عملکرد دولتی.
- از دست دادن اعتقاد به ساختار و عملکرد حکومتی.
- از دست دادن امید نسبت به آینده
- از دست دادن حس اعتماد به نهادهای حاکمیتی و نمایندگان.
- از دست دادن برابری، عاملیت و امکان شنیده شدن صدا ( صدای هر انسانی که در این سرزمین و در هر موقعیتی زندگی می‌کند)
-از دست دادن روابط مهم به دلیل اختلاف نظر بر سر ارزش‌ها و عملکردهای سیاسی.
- زیان‌های مرتبط با قوانین، سیاست‌ها و اجرای قانون دولتی (به عنوان مثال، ستم نژادی، تخریب محیط زیست و تغییرات آب و هوایی).

کدام یک از ما در این روزها چنین احساسی نداریم؟ بنابراین اگر دنبال دلیل آن حس مرموزی هستید که توی گلویتان گیر کرده است، دنبال ریشه آن خوره‌ای هستید که به دل و قلبتان چنگ می‌زند، همین سوگ جمعی است. اعدام یک تن، که برای آزادی و عدالت و برابری بر سر دار شده است، نه اعدام یک شخص، که اعدام همه ما است. چه آنها که شناسنامه و از طرف این دولت بی‌کفایت تابعیت داریم و چه آنها که آن تکه کاغذ را در جیب نداریم. 

در آخر یادمان باشد در سوگ، سرزنش خودمان و دیگران به خاطر انجام ندادن کارهای دشوار و نا ممکن، می‌تواند مکانیسمی برای فرار از عاملیت در دنیای ممکن‌ها باشد!

@mortezakarimi77
.
.
.
.
.
.
.
.
#محمد_قبادلو #سوگ_سیاسی #سوگ_جمعی #روانشناسی_سوگ
#اعدام #روان_شناسی_اعدام #جامعه_شناسی_اعدام #جامعه_شناسی_سوگ
در شرایط کنونی ایران
چگونه از نوجوانان در مقابل خودکشی محافظت کنیم؟

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

مراجعین مرتبط با خودکشی نوجوانان هر روز بیشتر می‌شوند. شرایط اجتماعی ناامیدکننده اما فضای ساخته شده توسط بزرگترها برای نوجوانان از واقعیت هم سیاه‌تر است.  

آخرین بار که در جمعی درباره چیزهای امیدوار کننده -نه کمبودها و مشکلات- حرف زده‌ایم کی بوده؟ 

بزرگترها تا حدی می‌دانند چطور با این ناامیدی و اتمسفر منفی مواجه شوند. آنها در شرایط مشابه قرار داشته‌اند. اما تحمل این حد از ناامیدی برای نوجوانانی که در حال شکل‌دهی شخصیت خود هستند دشوار است. نکاتی بر اساس تجربه و ارتباطم با نوجوانان و والدین مراجعه‌کننده:

یک) نوجوانان شرایط فعلی را شبیه یک ترومای جمعی تجربه می‌کنند. با حرف زدن مدام درباره مشکلات اجتماعی و سیاسی و چاره‌ناپذیر نشان دادن آنها اتمسفر زندگی و افق دید نوجوانان را مسموم می‌کنیم.

دو) منتظر نمانیم شرایط حاد شود تا برای فرزندمان انرژی، وقت و هزینه کنیم. وقتی نوجوان افکار خودکشی پیدا می‌کند همه این هزینه‌ها صد برابر می‌شود.

سه) روابط مثبت خود را در خانواده -سنگ بنای تجربه برای نوجوانان- توسعه دهیم. از حضور در جمع های منفی‌نگر خودداری و فضاهایی بر گفت‌وشنود منظم ایجاد کنیم. این کار بخشی از احساس امنیت و اطمینانی که در جامعه وجود ندارد را برای نوجوان می‌سازد.

چهار) در شرایط خفقان‌آمیز کنونی به نوجوانان برای داشتن خلوت و حریم خصوصی و انجام تجربه‌های جدید فضا بدهیم. سخت‌گیری و کنترل زیاد خانوادگی یکی از دلایل اصلی اقدام به خودکشی در نوجوانان است. 

پنجم) در قبال فضای ناامیدی منفعل نباشیم. گاهی فضا را با مسافرت، رفتن به جمع‌های مثبت، دیدن سریال‌های مفید، یوگا و مدیتیشن، بازی و... تغییر دهیم.

ششم) هر از چندگاهی نقاط مثبت زندگی خودمان و نقاط مثبت نوجوان را برجسته و یادآوری کنیم.

هفتم) به ابعاد دیگر زندگی، به جز درس و شغل و... بها بدهیم. بگذاریم نوجوانان از بدن خود، از شعر و موسیقی و هنر و از اوقات فراغتشان لذت ببرند و ابعاد دیگر شخصیتی خود را توسعه دهند تا در حین مواجهه با شرایط سخت تاب‌آوری داشته باشند.

هشتم) گروه همسالان بسیار مهم است. به گروه دوستی آنها توجه و سعی کنیم ارتباط درستی با دوستان و خانواده آنها برقرار کنیم.

نهم) خشم افراطی و رفتارهای ناهنجارانه و انفعال و تبعیت مطلق از بزرگترها، دو روی یک سکه و نشان‌دهنده شرایط بحرانی در نوجوانان هستند.

دهم) وقت‌گذاشتن برای رفاقت و ایجاد جمع خانوادگی صمیمی و برقراری ارتباط با جمع‌های مثبت بسیار مقرون به صرفه‌تر است تا وقتی که نوجوان شما در گرداب افکار خودکشی می‌افتد.


@mortezakarimi77
#خودکشی #خودکشی_نوجوانان #افکار_خودکشی
نکاتی تکان‌دهنده از بلایی که ادبیات دفاع مقدس بر سرمان آورده است

✍️ جعفر شیرعلی‌نیا

جوان‌تر که بودم از جنگ نمی‌ترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویی سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری در مسیری که انتهایش به بهشت ختم می‌شود. در این ادبیات به جای جنگ از عبارت دفاع مقدس استفاده می‌شود؛ چون «واژه‌‌ی دفاع فاقد صراحت و خشونت و زنندگی جنگ است.»
بعدها که پرسش‌های کودکی‌ام مرا به تحقیق بیشتر در جنگ کشاند و با سیاهی‌ها، ویرانی‌ها و تلخی‌های جنگ آشنا شدم دریافتم «یکی از مشخصه‌های اساسی ادبیات همانا مخفی کردن اسراری است که امکان دارد هرگز برملا نشوند.»
دیدم چگونه عملیات‌های پرتلفات و خسارت‌بار همچون پیروزی‌های بزرگ در ذهنم جا گرفته است و دریافتم این ادبیات کلمات و ترکیب‌های تازه و معانیِ متفاوتی دارد؛ «برای مثال در ادبیات دفاع مقدس، شکست و سازش و مصالحه وجود و وجاهت ندارد.»
بعد که مطالعات تخصصی را در حوزه‌ی جنگ پیگیری کردم دریافتم چه مقدار اطلاعات متناقض و اشتباه در کتاب‌های ادبیات وجود دارد و بعدتر بود که فهمیدم:‌ «وظیفه‌ی ادبیات ارائه و بیان حالت‌ها و کیفیت‌های عاطفی است... ادبیات ربطی به واقعیت ندارد و راست و دروغ بودن در آن بی‌معناست. ادبیات نمی‌خواهد گزارشگر وقایع، راست یا دروغ یا حق و باطل باشد، تفاوت علم و ادبیات در اینجاست.»
به‌تدریج جنگ برایم به یکی از وحشتناک‌ترین رویدادها بدل شد و دریافتم نترسیدنم از جنگ محصول گرفتاری در عاطفه‌ها بوده؛ «هرگاه عواطفِ برخاسته از شعورِ نیم‌آگاه و آگاه از دری وارد شوند، اندیشه و خردِ آگاه از دری دیگر خارج می‌شود.» دیدم که مشتاق بودن برای جنگی دوباره چقدر نامعقول است و «ادبیات می‌تواند هرچیزی را که معقول می‌نموده نامعقول کند، از آن فراتر رود، آن را به گونه‌ای متحول کند که مشروعیت و کفایت آن را در معرض تهدید قرار دهد.»
ادبیات دفاع مقدس شجاعت و نبردِ ستودنی رزمنده‌های عزیزِ ایرانی در خلیج‌فارس با آمریکایی‌ها در سال‌های پایانی جنگ را روایت می‌کرد اما چندان از صدها میلیون دلار خسارت عملیات‌های تلافی‌جویانه‌ی آمریکایی‌ها در نابودی سکوهای نفتی ایران سخن نمی‌گفت.
از برخی کاستی‌ها و اشتباهات عجیب در سال‌های جنگ احساس سرخوردگی به آدمی دست می‌دهد اما آثار ادبی برخی آرزوهای دست‌نیافته را دست‌یافته نشان می‌دهند و «سرخوردگی‌های حاصل از تجربه‌های عینی تاریخی» را از میان می‌برد و «با بی‌حس کردن عصب‌های آگاهی به تسکین درد کمک می‌کند.» و غلبه‌ی شناخت ادبی به‌تدریج «ضرورت و اهمیت شناخت خردورزانه درباره‌ی جنبه‌های متنوع این پدیده و ماهیت آن را نفی و مسیر آن را مسدود می‌کند یا ناموجه و ناممکن جلوه می‌دهد.»
اگر افراد به اشتباهات زمان جنگ پی ببرند به سوال‌هایی می‌رسند که پاسخ‌هایی سخت دارند پس «هر نظام فرهنگی برای حفظ بقا و گسترش خود نیاز دارد ادبیات خاص خود را پدید آورد و منتشر کند» و توسعه‌ی این ادبیات با هدف تاثیرِ بیشتر گذاشتن بر مخاطب به‌تدریج بیشتر از واقعیتِ رویداد فاصله می‌گیرد و به سمت تولید گزاره‌های «شبه‌اسطوره‌ای می‌رود.» و مهم‌تر از همه این‌که «آثار ادبی هنری همچون مانیفست یا بیانیه‌های سیاسی، وظیفه‌ی توجیه اهداف و برنامه‌های نظام حاکم یا جریان‌های سیاسی را بر عهده می‌گیرند. چندان که گویی اسبِ سواری سیاست را زین می‌کنند.»
آن‌چه موضوع را جدی‌تر می‌کند حمایت‌های فراوان از ادبیات خاص و محدودیت فراوان برای روایت‌های ضدجنگ است و این‌جاست که نهادهای پشتیبان ادبیات دفاع مقدس نقش مهمی به عهده می‌گیرند و ادبیات دفاع مقدس با گزینشِ بخش‌هایی از آنچه اتفاق افتاده است جنگ را روایت می‌کند و نتیجه‌ «گزینش و برجسته‌سازی برخی ابعاد و زوایا و به‌حاشیه‌رانی(از دید دور داشتن و انگاشتن) و حذف ابعاد و زوایای دیگر است.» این گزینش نشان‌دهنده‌ی موضع نهادهای پشتیبانِ تولید آن‌هاست.

حالا این روزها کاملا از جنگ می‌ترسم؛ حتی اگر انتهایش پیروزی باشد چون این پیروزی به قیمت فدا شدن و ویرانی بسیاری از زندگی‌هاست که شاید هیچ‌گاه فرصت بازسازی‌اش فراهم نشود اما می‌دانم که هنوز بسیاری از دریچه‌ی همین ادبیات دفاع مقدس جنگ را می‌فهمند و مشتاق جنگند.
(این یادداشت را ۴ سال قبل نوشتم و یکی از یادداشت های کتاب توقیف شده ی نکته های تاریخی است؛ فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید)

- علیرضا کمری پژوهشگر چیره‌دستِ حوزه‌ی خاطرات و ادبیات جنگ مقاله‌ای در کتاب «پویه‌ی پایداری» منتشر کرده است. او در این مقاله با عنوان «درآمدی بر نقد معرفت‌شناختی ادبیات جنگ / ادبیات دفاع مقدس» به نکات بسیار مهمی پرداخته و جمله‌هایی را که در متن بالا در گیومه قرار داده‌ام جمله‌هایی از این مقاله است.

@mortezakarimi77
تبارشناسی جنگ‌طلبی درون خودمان

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

در جمعی دختر فلسطینی‌ای را دیدم که با من بسیار بد خلق بود. در آخر نشست گفتم که هیچ نسبتی با موضع حکومت در قبال مسأله فلسطین ندارم. عذرخواهی کرد و گفت «می‌دانم، اما آنقدر نفرتم زیاد است که نمی‌توانم بین حکومت و مردم ایران تفاوت قایل شوم».
اما فقط حکومت نیست که بدون فهم از شرایط و موقعیت اجتماعی و سیاسی فلسطین و به خاطر منافعش یک ملت را آواره و بیچاره کرده است.
هر روحیه جنگ‌طلبانه‌ای را اگر تبارشناسی کنیم، به خصوصیات و باورهایی شخصی ‌و جمعی در افراد می‌رسیم. خصوصیاتی که ظاهرشان عادی، مترقی و حتی روشن‌فکرانه است، اما بذر جنگ و نفرت در همانجا کاشته شده.
این روزها بسیاری از فرصت جنگ استفاده کرده و به اسلام یا یهودیت می‌تازند. قطعا اشکالی ندارد کسی که مطالعات دین دارد، با دانش و اطلاعات درباره اسلام یا یهودیت نظر دهد تا افراد پیرو آنها با آگاهی بیشتر انتخاب و در شرایط بهتری زندگی کنند.
اما نه داعش نماینده اسلام است، نه نتانیاهو نماینده یهودیت و نه ترامپ و بایدن نماینده دموکراسی، برابری و انسان‌دوستی.
نمی‌خواهم بگویم اسلام یا یهودیت یا دموکراسی «واقعی» چیز دیگری است. ایده‌ها در زمان و بستر خودشان کارکردهایی دارند اما در طول تاریخ باید به روز شوند. هر آیینی که به شکل تعصب درآید، هر چیزی که پیروانش توان انطباق با شرایط جدید و گوش شنیدن دیگری را نداشته باشند از نظر من باید بازنگری شود.
چیزی که می‌خواهم بگویم این است که مردم زیادی در فلسطین و اسرائیل از این شرایط جنگی و غیر انسانی خسته شده‌ و به دنبال فهم یکدیگر، دوری از اسلام‌‌هراسی یا یهودی‌هراسی و نژادپرستی‌اند. آنها دست از مطلق‌گرایی و خودحق‌پنداری برداشته‌ و پذیرفته‌اند که نه آنها «درست» و نه دیگران «غلط»اند و در تلاش‌اند تا به گروه‌ها و حکومت‌های متعصب و جنگ‌طب خود بفهمانند که راه صلح و آرامش نه در موشک و نه در سپر موشکی است.
اگر چیزی از متن اجتماعی و تاریخی نمی‌دانیم اما در حال تحلیل و قضاوت هستیم و داستان را از آخر تا همین چند روز پیش می‌خوانیم بدانیم که جنگ‌طلبیم و اگر خود را تبارشناسی کنیم خصوصیات مشترکی با همانهایی که کودکان را می‌کشند و زنانی را که برای موسیقی آمده‌اند به گروگان می‌گیرند در خود خواهیم یافت.
صلح با شنیدن دیگری (فلسطینی یا اسرائیلی) به تمامی، شنیدن تاریخ رنج‌ها و اسارت‌ها و تحقیرهایی که شده‌اند ایجاد می‌شود. تحقیر چند صد ملیون انسان و توهین به اعتقادات چند صد ساله آنها نه تنها روشن‌فکرانه نیست بلکه عمیقأ متحجرانه است و تنها در آتش جنگ می‌دمد. نفرت، ضد شنوایی و «غیریت‌ساز» است.
.
.
.
سلام

دوستان عزیز،
این توضیح را خدمتتان بدهم که بنده با محتویات این پایان‌نامه توافق کامل ندارم. این پایان‌نامه، مثل هر پایان‌نامه علمی و دانشگاهی دیگری، قابل نقد و بررسی است. خود نگارنده هم گفته است که بنا به شرایط و اجبار به شکل عجله‌ای به فکر دفاع از ایده اولیه خود بوده است. بازنشر این پایان‌نامه در کانال بنده فقط یک هدف داشته است: نشان دادن اینکه این پایان‌نامه بر خلاف ادعاهای برخی رسانه‌های حکومتی، شاخ و دم ندارد! و فقط یک پایان‌نامه دانشگاهی است ... همین.

خوب باشید 🌷
Forwarded from ممکن‌های یک ناممکن (عظیم حسن زاده) (عظیم حسن زاده)
🔴 هویت ملی و هویت قومی در شهر معاصر ایرانی: مطالعه موردی نقده
🖊 لیلا حسین زاده

این پایان‌نامه هنوز ویرایش نگارشی نشده و ارجاعات آن درون متن پایان‌نامه به‌ویژه ارجاعات به کتاب «Recasting Iranian Modernity»تدقیق نشده است. اساتید داور در لحظه‌ی دفاع نکاتی فنی درخصوص بخش میدانی کار داشتند که قصد داشتم اعمال کنم، اما فرصت اعمال آن نیست. طبعا این پژوهش چه در چارچوب نگارشی همین پژوهش و چه در ادامه تکمیل خواهد شد.

🔺 اسامی اساتید راهنما و مشاور از متن حذف شده است تا مشکلی برای آن‌ها نباشد؛ از دانشگاه و اساتیدش انتظاری ندارم، حتی در این حد که دروغ نگویند و جلسه دفاع من را از پایان‌نامه‌ام چیز دیگری جا نزنند. حتی در این حد که دانشجو بودن مرا انکار نکنند و گردن بگیرند. تکلیفم پیش از این‌ها با مقوله‌ای به‌نام دانشگاه جمهوری اسلامی روشن بوده است.

🔺بخش تقدیرهای پایان‌نامه را هم حذف کردم؛ در شرایطی که یک پیراهن ساده که از حراجی خریده‌ام تا چیزی تنم باشد، دستاویز پرونده‌سازی برایم شده، آنانی که پژوهش دانشگاهی مرا خوانده‌اند و با نظر انتقادی به بهبودش کمک کرده‌اند لابد اسم آوردن ازشان مصداق تشکیل حزب مسلحانه باشد:)

🔺 وضعیت، به‌نحو تراژیکی کمیک است. اگر می‌خواهید بدانید چرا آغاز دفاع از این پایان‌نامه با یاد پیشه‌وری [و] قاضی‌محمد بود، بهترین راه این است که پایان‌نامه را بخوانید.

🔺 میخواستم پس از ویرایش‌های گفته شده و گسترش و تکمیل پژوهش آن را مدون منتشر کنم؛ چرا که باید پایان‌نامه را قبل از سی شهریور دفاع می‌کردم (زمان زندان مرا به‌صورت غیرقانونی ذیل سنوات آورده بودند و با این وجود تا ۳۰ شهریور فرصت دفاع داشتم) و به‌خاطر همین با فشردگی و عجله‌ی بسیار زیادی کار شد. حالا که دانشگاه حتی زیر بار وجود دانشجوی خود نمی‌رود، به‌دلیل تعدد درخواست‌ها برای مطالعه‌ی پایان‌نامه، این پژوهش را همین‌طور که تا لحظه‌ی دفاع تکوین یافته به معرض عموم می‌گذارم؛ به امید فرصتی برای تکمیل آن در آینده.

🔺 کار ما با ساختار مدرن حکمرانی در ایران و بحث علمی و سیاسی درمورد آن شوخی‌ای نیست که با چند برچسب و تهدیدهای تسنیمی تمام شود؛ بحران جدی است و باید بی هراس از چنین هزینه‌هایی در این خصوص فکر کرد، شناخت حاصل کرد و به راه‌حل‌ها اندیشید.
@LeilaHoseinzadee
🆔@AzimHassanzadeh
سخن درست بگویم، نمی‌توانم دید
که «غم» خورند «رفیقان» و من نظاره کنم
✍️عباس کاظمی

✴️ نمی‌دانم در این لحظات رنج‌آلود چه بنویسم. این‌روزها هربار که می‌نویسم، مطلب را نیمه‌کاره رها می‌کنم. درواقع، مدت‌هاست که نمی‌توانم نوشتاری را به سرانجام برسانم، شبیه بنایی نیمه‌کاره شده‌ام که به حال خود رها شده اما وانمود می‌کند که اوضاع عادی است و کارها در حالِ انجام: دست‌وپازدن برای دوری از ویرانه‌شدن!
من دربارۀ سرنوشت تلخ و رنج‌های خودم از بیرون‌رانده‌شدن از دانشگاه تهران هرگز ننوشتم. آن زمان با خودم گفتم تجربۀ من چه اهمیتی دارد وقتی که این‌همه آدم هستند که صدایشان در ویرانه‌های زندگی مدفون شده است؛ اما اکنون‌که هرروز صدای لرزان هریک از همکارانِ در معرض تهدید به اخراج یا اخراج‌شده را می‌شنوم‌، نظرم تغییر کرد. برخی همکارانم با دیدن نشانه‌های اخراج، به امیدِ ماندن، در لاک خود فرورفتند، سکوتی سرد همراه با درد، رنج و اضطراب را تحمل می‌کنند، و اغلب آنهایی‌ که اخراج شدند صدایی ندارند! حتی ممکن است هیچ‌گاه نامشان در رسانه‌ها آورده نشود. این روزها زیاد می‌شنوم این ناله‌های نهان را؛ یکی قلبش درد گرفته راهی بیمارستان شده، دیگری افسرده شده، آن دیگر دچار اضطراب شدید و آن دیگری بیماری خودایمنی و...
🔸 معلمان دانشگاه، خود ازطریق سازوکارهای تحقیرکننده استخدام می‌شوند. برخی اوقات مناسک تحقیر را از رده‌های بالاتر از خود تجربه می‌کنند و با انبوهی از درس و کلاس‌ها با دستمزد اندک و موقعیت شغلی بی‌ثبات روزگار می‌گذرانند. شیوۀ استخدام استادان و کار در دانشگاه، مانند ایستادن روی یک بند است، درحالی‌که همیشه چشمت به پایین خیره شده است. این روزها اینکه تا کی در دانشگاه اجازۀ تدریس دارید، دغدغۀ اغلب استادان است (الا متقلبان خاموش).
❇️ اخیراً دوستی، با استاد بزرگوارم نیک‌گوهر گفتگویی داشت. او هنوز رنج‌هایش از تجربۀ اخراج از سال‌های ابتدایی دهۀ ۶۰ کنارش بودند و داغ‌هایش تازه می‌نمودند. دردها اگر به کلمه تبدیل نشوند، جای زخمشان همیشه می‌ماند. بااین‌حال، مردانی چون نیک‌گوهر اگرچه الگوی ایستادن و کارکردن برای همۀ ما هستند اما باید اعتراف کنیم که ما جماعت علوم اجتماعی، وظیفۀ خودمان را برای بودن و ماندن در کنار آنها فراموش کرده بودیم.‌
زمانی که در اواخر دهۀ ۸۰ خیلی از استادان را از دانشگاه به بیرون روان می‌کردند، این‌همه آگاهی که امروز وجود دارد نبود. آنها جماعتی کوچک و تنها بودند و چونان جزامیان از این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور معلق بودند. من نظاره‌گر آوارگی برخی از آنها از نزدیک بودم. هیچ آدمی در شهر  و دیار خود غریب نباشد! تنهایی یکی از بزرگ‌ترین دردهای ما بعد از اخراج بود.
⚠️ اکنون خیل عظیمی از دانشمندان ما در علوم انسانی، قربانی تبعیض و بی‌انصافی‌های سیاسی و گاهی قبیله‌ای قرار می‌گیرند. آنها ممکن است دوست داشته باشند در لاک خود فروروند. نسل ما، رنج‌هایمان را به بیماری و درد بدل کرده است. لطفاً شما این رنج‌ها را در خود مدفون نکنید؛ به نوشتار درآورید. کلمات شفابخش‌اند؛ دردها را از روحتان بیرون می‌کشند و دیگران نیز با شریک‌شدن در آن، از دشواری‌های پیش‌رویتان می‌کاهند. دوستان آوارۀ من! نوشتن درمان است، جان است، اما تحمل درد و سکوت، درد بی‌امان است.
⬅️با خودم اندیشیدم که چه کمکی به شمایان می‌توانم بکنم. می‌توانم راه‌های رفته و نرفتۀ خودم را با شما قسمت کنم. می‌توانم به شما بگویم بیرون‌آمدن از دانشگاه، مانند خروج از جزیره‌ای است که گویا منفصل از جامعه بوده‌اید. اینک به جامعه خوش آمدید. روشن است که ازنظر من ماندن در دانشگاه یک ضرورت است برای امیدوارنگاه‌داشتن نسل جدید اما اگر چنین نشد، دست از امیدواری و امیدوارکردن برندارید.

♦️چند روز پیش، با دو رفیق سرشار از رنج و اضطراب صحبت کردم. با خود اندیشه کردم که کاش می‌شد به همۀ شمایان گفت که چقدر باید در این لحظات پرالتهاب، قوی بایستید و از سیاست‌های شکننده‌ای که قرار است شما را به ویرانه بدل کنند دوری گزینید. کسانی هستند که شما را ویران می‌خواهند. آبادی باشید که روبروی ویرانه لبخند می‌زند.
⚠️برخی از استادانی که اخراج می‌شوند، بسیار تحسین و تکریم می‌شوند، به چشم دانشجویان، قهرمانانی بی‌همتا جلوه‌ می‌کنند، گاهی خود باور می‌کنند که قهرمان‌اند و دست به کارهایی نااندیشیده می‌زنند. شما قهرمان نیستید! این، علوم انسانی است که قهرمان است. اوست که چونان خورشیدی بر جامعه‌ روشنایی افکنده و بر دل اهالی قدرت ترس. زود است که از یادها می‌روید. این سلام‌وصلوات‌ها به خاطره تبدیل می‌شوند، باید فکری برای زندگی خود بکنید. این پرسش مهم به میان ما می‌آید که بعد از اخراج،اغلب اهالی علوم انسانی که بی‌پشتوانه‌اند چه باید بکنند؟ اگر بنویسید و ایده‌هایتان را به اشتراک بگذارید، کمک بزرگی به یکدیگر می‌کنید.

@varikazemi

🆔 @irancsca
بعد از کودتا

✍️ دکتر جواد کاشی

سی و یک مرداد است. از حیث تاریخی سه روز از کودتای بیست و هشت مرداد گذشته است. امسال هم بسیاری در باره چند و چون کودتا سخن گفتند، اما جای سخن در باره مابعد کودتا خالی بود. بیایید همه چیز را همانطور که طرفداران پهلوی گفتند باور کنیم. گفتند اصلا مصدق بود که کودتا کرد و شاه هر چه کرد قانونی بود و با تکیه بر نیروی مردم به قدرت بازگشت. قبول. حال بیایید یک طرح بحث تازه کنیم: شاه از تجربه حذف مصدق و مخالفین دیگرش چه آموخت؟ آموخته‌های شاه چه بلایی بر سر زندگی سیاسی در ایران آورد؟
شاه از همان روزهای نخست سلطنت، با نیروهای سیاسی گوناگون مواجه بود. از آغاز دهه بیست تا پایان این دهه، میدانی از جدال‌ها جریان داشت و شاه هم البته یک طرف قدرتمند میدان بود. تا روز کودتا خیال می‌کرد داستان همین است که هست. صحنه سیاست میدان جدال است و در میان کسان بسیار، باید تلاش کنی خوب بازی کنی. اما از کودتای بیست و هشت مرداد به بعد، شاه جان تازه‌ای گرفت. او یک درس از میدان بازی آموخت: می‌توان با حربه‌های متنوع مثل کمک نیروهای خارجی، کاربرد فریب و نیرنگ و حتی تکیه بر بخشی از مردم حریف‌ها را حذف کنی. با خود فکر کرد چرا اینهمه دردسر بازی کردن به خود بدهد. تا اوایل دهه چهل شاه در کار حذف رقیبان در عرصه سیاست بود. تا اینکه بالاخره کار را به هویدا سپرد و خیالش راحت شد.
کار شاه را می‌توانیم به یک بنگاه اقتصادی در میدان رقابت و بازار تشبیه کنیم. شاه مثل بنگاهی بود که برای خاتمه بخشی به بازی دشوار میدان رقابت، یکدفعه همه پول موجود در بازار را جمع کرد و در صندوقچه کنار میز کارش تلنبار کرد.  حاصل فقط پایان بخشی به دوران رقابت نبود، خاتمه دادن به منطق زندگی اقتصادی بود. پول‌هایی هم که انباشت کرده بود به کاری نمی‌آمدند به زباله تبدیل شدند.
شاه می‌توانست دستکم دیکتاتور عاقلی باشد. کاش می‌دانست هوس صفر کردن منازعه در میدان رسمی سیاست، اگر ممکن شود خودکشی است. اما شاه حذف را خوب آموخته بود و از آن کار غرق لذت می‌شد.
انچه شاه آموخت و اجرا کرد، بلای بزرگی بر سر حیات سیاسی ایرانیان آورد. انقلاب مشروطه قرار بود در آستانه ورود ما به دوران مدرن، بستر ساز زندگی سیاسی مدنی باشد. شاه با آموخته ناصوابش، جامعه را به دوران پیشاسیاست پرتاب کرد. منطق حذف را مخالفین شاه هم آموختند و البته این منطق را با سرود و شعر و خطابه‌های آتشین و آیه و قرآن و حدیث هم آمیختند. در این میان شاه بود که سلاحی در کف نداشت الا تفنگ نیروهای گارد شاهنشاهی‌اش.
کودتای بیست و هشت مرداد برای شاه بدآموزی داشت. او را به یک نابازیگر متوهم تبدیل کرد. برای جامعه سیاسی ما هزینه‌های فراوان به بار آورد. خودش رفت اما آموزه‌هایش متاسفانه باقی ماند. ما هنوز باید حسرت آِینده‌ای را به چشم بمالیم که امکان زندگی سیاسی فراهم شود. همه بدانند بازیگر یک میدان هستند. برای بقاء خود هم که شده باید میدان را حفظ کرد. اما با بازی بهتر از دیگر رقیبان، به وزن  خود در میدان افزود.

@javadkashi
@mortezakarimi77
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️ دکتر مرتضی کریمی، انسان‌شناس
تسهیل‌گر سوگ و سوگواری

#سوگ_جنین، مختص زن نیست. مردها اما گاهی برای آنکه نشان دهند قوی هستند، یا برای دلداری به همسر سوگ‌ را پنهان می‌کنند. بدین ترتیب زنان در سوگ خود احساس تنهایی کرده یا فکر می‌کنند مردان درکی از سوگ جنین ندارند.

گرچه زنان تجربه بدنمند از جنین دارند، اما مردان زیادی را دیدم که حتی پیش و بیش از زنان با جنین ارتباط برقرار می‌کنند. مخصوصا آنکه تکنولوژی‌های جدید باعث می‌شوند مردان، همچون زنان در هفته ششم صدای تپش قلب را بشنوند. و البته مردانی هم هستند که تا چند ماه بعد از تولد احساس تعلق پیدا نمی‌کنند.

ابراز سوگ کمک می‌کند روابط صمیمی مستحکم‌تر شده و همسویی عاطفی بین دو طرف شکل گیرید.

سوگ جنین یکی از انواع #سوگ_ابراز_نشده است. برخی متاسفانه این سوگ را به رسمیت نمی‌شناسند و فکر می‌کنند باید به سرعت از آن رد شد. زنان ممکن است این سوگ را ابراز نکنند چون نگرانند سقط جنین حمل بر عدم مواظبت آنها از جنین شود. همچنین مردان، ممکن است به خاطر «کوچک و ناچیز بودن یا زنانه‌بودن» (کلیشه‌های جنسیتی) سوگ‌شان را فرو دهند.

@mortezakarimi77
Instagram: @dr.mortezakarimii
زشت و زیبای داستان‌ِ پوراحمد در سه پرده

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

پرده اول:
در مشاوره با افرادی که عزیزی را در اثر خودکشی از دست داده‌اند می‌گوییم: عزیز تو، یک پازل است. تکه‌هایی از لحظه‌های مختلف از امید، شادی، حمایت، سرسختی، جنگیدن، ساختن، خلاقیت و البته غم، حسرت، دست‌کشیدن، افتادن و اقدام به خودکشی. این پازل هزاران تکه دارد. پایان داستان از اهمیت خاصی برخوردار است اما همه پازلِ بودنِ کسی نیست. و تو می‌توانی زیر آفتابِ بودن و حضور کسی بنشینی و یا در تاریک‌ترین سایه‌های مرگ او. پوراحمد به اندازه صد انسان زندگی و کار درخشان کرده است و بله، قسمت پایانی داستان او غم‌انگیز است.

پرده دوم:
تحلیل‌هایی که با آوردن یک بند از فلان روانشناس سعی در توضیح زندگی و مرگ #کیومرث_پوراحمد دارند برایم بسیار تاسف‌برانگیزند. این تحلیل‌های شابلونی می‌خواهند کل زندگی و داستان یک مرد بزرگ را در یک قاب تنگ جا بدهند. علاوه بر داستان پوراحمد، یعنی آنچه از او می‌دانیم، بخش مهمی از داستان خودکشی او مربوط به قسمتی است که از او نمی‌دانیم. این تحلیل‌ها حتی در مورد یک آدم معمولی هم کارا نیستند. چون نمی‌دانند که آن شب به او چه گذشته یا جریانات شخصی زندگی او چه بوده است.‌

پرده سوم:
تحلیل‌هایی که خوانده‌ام یا خواسته‌اند پوراحمد را به یک گزاره روانکاوانه تقلیل دهند و یا فقط به آثار و کارهای درخشان او اشاره کرده‌اند. می‌خواهم دوباره بگویم، پوراحمد یک پازل بود. مردی جسور، خلاق، عاشق و پر کار که در سن ۷۴ سالگی به زندگی‌اش بنا به دلایلی که دقیقا نمی‌دانیم چه بود پایان داد. من نمی‌توانم درباره این کار یا شخصیت او قضاوت کنم. اما درباره خودم می‌گویم که فکر می‌کنم در قبال احساسات و‌ افکاری که می‌سازم (اگرچه مسئول همه چیز نیستم و نمی‌توانم مسئولیتی که مال دیگری است را بردارم)، مخصوصا در مورد کودکان و نوجوانان، مسئول هستم.

نمی‌دانم در آینده چه پیش خواهد آمد. آینده یک بسته از قبل پیش‌بینی‌شده و طراحی شده نیست. به قول لویناس «آینده اصیل در خود حاوی امکان‌هابی است که پیشاپیش نمی‌توان همه آنها را احصا کرد... مادام که زمان هست امید هست.»
این چیزی بود که در طول سالها کار با افراد محتضر مشاهده کردم. تا آخرین لحظه امید هست... و خاکی که خشکیده نیاز به آب دارد نه آتش. و به تعبیر فرانسیس ولر «در مواجهه با فقدان وحشیانه، شجاعت وحشیانه را پرورش بده». هر چه آن یکی وحشیانه‌تر، این یکی هم سخت‌گیرانه‌تر. شجاعت هم پروردنی‌ست.
.
یادمان باشد کلی نوجوان کلمات ما را می‌خوانند. کلی آدم داغدیده و بازمانده از خودکشی و کلی آدم که ممکن است موقتا انرژی روانی پایینی داشته باشند.
@mortezakarimi77
بهترین جا برای آموختن رابطه، «رابطه» است. رابطه می‌تواند خودش را بهتر کند اگر افراد در فضایی عاری از قضاوت قرار بگیرند، به دشواری‌های رابطه به چشمِ «بیماری» یا «مشکل» نگاه نکنند و امکانِ گفت‌وشنود عمیق درباره تجربه و حس‌های خود در رابطه را داشته باشند.
در  این کارگاه ما به دنبال «درمان»، یا هر چیزی بیرون از رابطه، نیستیم و تمام حاضران در یک سطح هستند و «استاد یا درمانگر» نخواهیم داشت.
این کارگاه فقط مخصوص کسانی نیست که در رابطه خود «مشکلاتی» دارند.  بلکه  فضایی تعاملی، غیر قضاوتی و غیر رقابتی برای برداشتن موانع گفت‌وشنودِ عمیق است تا بتوانیم با شفافیت و اعتماد دریچه قلبمان را رو به هم باز کنیم و یک بار هم که شده عمیقا «فقط» هم-دیگر را «بشنویم»، تا رابطه‌مان یکبار دیگر از نقطه‌ای نگریسته شود که از آنجا آغاز شده است؛ از خودانگیختگی عشق!
همراه شریک عاطفی خود می‌توانید همراه ما در این سفرِ عمیق روانی باشید.
 .
کارگاه از ساعت ۹ صبح تا ۱۹ در حوالی میدان هفت‌تیر برگزار می‌شود.
جهت ثبت‌نام در تلگرام:
@karimimorteza7
و یا اینستاگرام (تجربه شرکت کنندگان قبلی کارگاه ها در هایلایت ها)
@mortezakarimimk
سوگ‌کاری، مبارزه و زندگی

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

«تنها کسی برای ما هرگز نمی‌میرد، که با ما می‌میرد.»

ما سوگوار کسی می‌شویم که با ما و برای ما رنج کشیده است. سوگ، سویه دیگر عشق است. جایی که علقه و پیوند عاطفی‌ای نباشد، سوگی هم نیست.

این روزها پیام‌های نوروز، همراه با وجدانی معذب فرستاده می‌شوند. تصور عمومی از سوگواری گوشه‌‌نشینی، اشک و آه و حسرت است. انفعال، زندگی معذب، اندوه و سرگردانی عناصر اصلی این نگرش‌اند. همه این عناصر بخش‌هایی مهم از کاری هستند که فرد سوگوار انجام می‌دهد.

سوگواری اما، می‌تواند فعال، زنده‌وارانه و خشنود نیز باشد و به زندگی هدف و جهت بدهد.

اگر فرد در مورد فلسفه زندگی با خودش صادق باشد، تلفیقی از این احساسات را تجربه خواهد کرد. اینکه مرگ پایان محتوم هر موجود زنده است و ما در مقابل آن بی‌سپر هستیم و زمان و مکان آن را نمی‌توانیم به دلخواه انتخاب کنیم، چیزهایی در زندگی ما هستند که از کنترل شخصی خارج‌اند و ما پاسخ برخی از پرسش‌هایمان را الساعه و یا شاید تا آخر عمر پیدا نمی‌کنیم.

این نوع نگاه باعث می‌شود از مسیر لذت ببریم و نه اهداف از پیش‌تعیین‌شده، اینکه فرصت دوستی‌ها و همراهی‌ها را از دست ندهیم، اینکه برای دیگران زندگی نکنیم، اینکه زمان را غنیمت بشماریم و هدفی برای سفر زندگی خود انتخاب کنیم.

اگر در فلسفه زندگی تامل کنیم و بخش‌هایی را که پذیرشش برایمان سخت است، انکار نکنیم، می‌توانیم در قبال سوگمان فعال باشیم. همه کارهای بزرگ دنیا را افراد سوگوار انجام داده‌اند. از کندن بیستون بگیرید تا پیشرفت‌های پزشکی. این چیزی است که من به آن سوگ-کاری می‌گویم.

سوگ‌کاری، گذشتن از مراحل اول، یعنی خشم و حسرت و انفعال (که البته طبیعی هم است) به مرحله دوم است. آنجا که افراد با اندوه خود می‌نشینند و صادقانه و مسئولانه کشیدنِ بارِ روایتِ خود را به دوش می‌کشند. آنجاست که افراد عملا برای سوگِ خود «کاری» می‌کنند و از حد و مرز و از خویشتنِ خویش فراتر می‌روند و موضوع سوگشان را بدل به اثری ماندگار در قلب و زندگی خودشان می‌کنند.

در سطحی جمعی نیز، ما ناگزیر از توجه به فلسفه جنبش‌ها هستیم. اوضاع ممکن است بهتر یا بدتر شود و راه کوتاه یا بلندتر. هر کدام از ما ممکن بود جای عزیزانی باشیم که امروز کنار ما نیستند.

اندوه و احساس عذاب وجدان طبیعی است اما شادی، به معنای سوگوار نبودن نیست. شادی، همچون سوگ، عنصر جداناشدنی زندگی است. همان چیزی که مقاومت را ممکن و مستدام می‌کند. وسیله ای که خود، هدف است. هدف جنبش، هدف زندگی.

فقط مهم است وظایف خود را درست انجام داده باشیم. برای سوگ خود «کاری» کرده باشیم.
.
.
.
#زن_زندگی_آزادی

@mortezakarimi77
💢 یرواند آبراهامیان در گفتگو با یورونیوز: «تصور تبدیل اعتراضات در ایران به انقلاب، اغراق‌آمیز بود»

این استاد تاریخ دانشگاه نیویورک در گفتگو با یورونیوز می‌گوید مردم در خیابان‌های تهران امیدوار بودند اعتراضاتشان به انقلاب منجر شود اما این تصوری «اغراق‌آمیز و خوشبینانه» بود.

گفتگوی سعید جعفری، خبرنگار یورونیوز با یرواند آبراهامیان را در وب‌سایت ما بخوانید: https://bit.ly/3yJ6JFl

@euronewspe
مراقبت از جان‌ها
در مقابل دیوها

✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسان‌شناسی

یکی از دانش‌آموزان به همسرم که معلم است گفته بود «خانم جانم درد می‌کند»، و از آن روز به بعد ما به این فکر افتادیم که چه کار می‌توانیم برای «مراقبت از جان‌ها» انجام دهیم. کارگاه‌هایی طراحی کردیم و حتی ایده‌ای با عنوانِ کارگاه «سوگ جان» به ذهنمان رسید.

امروز که صفحات مجازی را ورق می‌زدم، الگوی تکراری مواجهه با انواع سوگ‌ها را می‌دیدیم: طغیان ناگهانی و هزارباره خشم و نفرت از حکومت، انبوه فحاشی‌ها و تحلیل‌های سیاسی، به اشتراک گذاشتن عکس‌ها و فیلم‌ها که نفت روی آتش است و متهم کردن قربانی به جای مقصر اصلی...

به خودم گفتم «خسته‌ام از این الگویی که هر روز هم ناامیدکننده‌تر و منفعلانه‌تر می‌شود».
نفس عمیقی کشیدم و از تحلیل‌ها و فضای مجازی موقتا فاصله گرفتم، تصمیم گرفتم واکنش سریع نشان ندهم. به بدنم نگاه کردم که چگونه از خشم و استیصال منقبض است، به نفس‌هایم که کوتاه و ضربانم که تند است... و به «راه» که طولانی اما امیدوارکننده است.

تصمیم گرفتم برای «مراقبت از جان‌ها» اول از جان خودم مراقبت کنم تا بتوانم در آرامش نسبی بنویسم، در آرامش نسبی فکر کنم تا بتوانم بهترین کارکرد را داشته باشم. آنچیزی که «دیو‌ها» می‌خواهند از نظر من به مدرسه نرفتن دختران نیست. این هدف کوتاه مدت آنهاست. آنچه آنها می‌خواهند ایجاد «خشنم و نفرت بی‌هدف و مستمر» در جان ماست. چرا که من با اجازه دادن به شعله‌ور شدن خشم و نفرت بی‌هدف از دیگری در درونم، جانِ خودم را سوزانده‌ام. خودم را به خاطر خطای دیگری تنبیه کرده‌ام. آرامشم را و فکر و استعدادم را به مخاطره انداخته‌ام.

دیگری متخاصم، دیو سرگشته و مستأصل، با این روش خستگی و ترس خودش را به من فرافکنده است. دیو، شکست خورده است. برای من که متخصص «فرهنگ» و «روان» هستم، این دیو در این دو میدان مرده و بی‌جان است. پاسبان‌ها نگه‌بان جنازه دیو اند. و دیو دشمن جان است. وحشی‌گری بی‌حد و مرز او به خاطر آگاهی‌اش از بیرون افتادن میدانِ جان‌هاست.

کار دیو تمام است، نگذاریم با خودش ما را هم به مدفن خود بکشد. مثل دیو نشویم.
در آرامش و با خشم هدفمند، به دنبال راه‌حل باشیم.

نگهبانی از مدرسه‌ها، همدلی با دختران (نفرستادن دختران و البته پسران به مدرسه)، صحبت و ارتباط منسجم و ادامه‌دار با مسئولین مدرسه قبل از وقوع حمله، نشستن و گفتن با بچه‌ها بعد از حمله، جایگزین‌ها برای مدرسه (بیرون بردن بچه‌ها یا درس دادن به آنها در خانه یا فضاهای امن)... ایجاد گروه‌ها و جمع‌ها و کمک به هم-دیگر، نتیجه مثبت همه این رنج‌ها می‌تواند باشد. چیزی که حاکمیت، مثل بیرون راندن مردم از کشور، به زودی از آن پشیمان خواهد شد.
این که حمله دیو منجر به جمع شدن و گرد آمدن جان‌ها شود، چیزی‌ست که دیو را می‌ترساند، نه خشم بی‌هدف و دیو شدن من و شما.
.
@taravat.niki.art کارتون

@mortezakatimi77
Telegram Center
Telegram Center
Канал