و من مفسّر گنجشکهای دره گَنگم
و گوشوارهٔ عرفانْنشانِ تبت را
برای گوش بی آذین دختران بنارس
کنار جاده سَرَنات شرح دادهام
به دوش من بگذار ای سرود صبح وِدا ها
تمام وزن طراوت را
که من
دچار گرمی گفتارم !
#سهراب_سپهری " " " "
[به دوش من بگذار ای سرود صبح وِدا ها
تمام وزن طراوت را
که من
دچار گرمی گفتارم !]
ودا، کتاب مقدس هندوان است. از ریشهٔ وید به معنی دانش و دانستن است و به همین صورت وید در متون کهن فارسی آمدهاست. عنوان یکی از شعرهای سهراب هم در کتابِ "شرق اندوه" «وید» است. "ودا" شعرهایی است به زبان سانسکریت که قدمت آن به حدود هزار تا دو هزار سال پیش از میلاد میرسد و در نتیجه مربوط به آغاز تمدن نژاد آریایی است، این است که شاعر میگوید سرود صبح وداها. سپهری با این کتاب مانوس بوده است. در شعر "ساده رنگ" در کتاب "حجم سبز" میگوید:
«من ودا میخوانم گاهی نیز
طرح میریزم سنگی، مرغی، ابری»
صبح، طراوت دارد.
ماحصل کلام این است که؛ اکنون که من دچار گرمی گفتار هستم ای وداها تمام طراوت سحرگونهات را در من جاری کن تا خنک شوم یا پیام پر طراوت خود را بر دوش من بگذار تا برای دیگران ببرم.
مولانا در "فیه ما فیه" کلام را به آفتاب تشبیه کردهاست: «کلام همچون آفتابست. همهٔ آدمیان گرم و زنده از او اند ... تا واسطهٔ حرف و صوت نباشد شعاع آفتاب سخن پیدا نشود»
📗 نگاهی به سپهری
#سیروس_شمیسا.