آمین

#احمدرضا_دریایی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
آمین
‍ ‍ ▪️ در سوگِ شب‌نورد... امروز شنیدم #اصلان_اصلانیان هم رفت؛ ۲۹آبان، تنها در خانه‌ای محقر در حوالی تهران... و در عجبم چرا این‌طور ناگهان و در سکوت! تا همین حالا جز نوشته‌ی کوتاهی از عزیزی، نه خبری از واقعه خوانده‌ام نه پیام تسلابخشی جایی دیده‌ام. خیلی بد…
▪️
یادداشت #رضا_مقصدی درباره‌ی #اصلان_اصلانیان

با اصلان در سال ۵۳ هم بند بودم .نامش را به عنوان شاعر، یک باردر جُنگی دیده بودم .گویا در جُنگ "چاپار" که تنها دوشماره از آن به کوشش #احمدرضا_دریایی در آمده بود. چند شعر این دوشماره ی "چاپار" را #خسرو_گلسرخی ومن به احمدرضا داده بودیم. احتمال می‌دهم خسرو آن شعر را از او گرفته باشد چون نخستین بار این نام را از دهان خسرو شنیده بودم .به او گفتم ارمنی ست؟ یادم نیست چه پاسخ داد.

در زندان، اصلا رفتار روشنفکرانه نداشت اما احتمالا با پرونده ی اهل تِاتر (#سعید_سلطانپور، ناصر رحمانی نژاد)دستگیر شده بود. در آنجا بیشتر با سعید می‌گشت .انسانی مهربان و خاکی و مردمی بود. در حیاط زندان، گه‌گاه با هم قدم می زدیم اما یادم نمی آید از شعر با هم حرف زده باشیم. از کارش با کامیون، در بیرون می‌گفت و از فرهنگ راننده‌های کامیون حرف می‌زد و می‌خندید. آنجا بود دانستم که چرا چهره‌ی روشنفکرانه! ندارد.

امروز به ملاقات #سایه، به بیمارستانی در "کُلن" رفتم. با او از سوگنامه‌ی دردمند ِ #فرج_سرکوهی درباره‌ی اصلان گفتم. اورا به دُرستی می‌شناخت. از حُجب وُ حیای ذاتی‌اش گفت. اندوهی سیاه بر چهره‌اش نشست.
گفتم: "سایه" جان! یادت هست این ترانه چگونه به "چاووش/گروه شیدا"راه یافت؟ (چون اورا در گُستره ی باورهای سیاسی،اعتقادی دیگر بود).
گفت: یادم نیست. گفتم: چه شد که این ترانه، آن‌گونه گُل کرد؟ گفت نمی‌توان چندان به چند و چون و چگونگی ِ تاثیر ِ یک شعر یا ترانه در ذهن وُ زبان مردم ، درنگ کرد. پیچیدگی‌هایی دارد که به زبان در نمی‌آید. گاهی یک شعر، چنان در مردم راه می‌یابد که شگفتی می‌آفریند.

خنده‌های اصلان هنوز با من است .حیف شد که از دست ما رفت. خیلی حیف...

در مُردگان ِ خویش نظر می‌بندیم
با طرح ِ خنده‌یی
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ خنده‌یی...

@aminhaghrah